"لبخند"
شاعر ، نوئل نویس و موزیسین دانمارکی بنی آندرسن
ترجمه از علی آلنگ
با جیغی بدنیا آمدم
با فریادی در گوشم
نامم را دریافت کردم
گریان ، وقتی که مرا میزدند
و جیغی ، وقتیکه زنبور میزدم
بدین ترتیب و بتدریج
بیشتر و بیشتر دانمارکی شدم
و لبخندزدن به جهان را نیز آموختم
به عکاس ، به دکتر ها
به پلیسها و به بچه باز ها.
من عضوی از سرزمین لبخند شدم
آخر میدانید ، لبخند پشهها را میپراند
و ذهن را هم تمیز میدارد
و خب برای دندانها هم که
نور و هوای تازه بد نیست.
اگر دیر آمدی
اگر ورشکست شدی
اگر ماشین از رویت رد شد
فقط یادت باشد که
لبخند بزنی.
میدانی که ، سیل توریستها روانند
برای دیدن لبخند قربانیان ترافیک
غر زدن های بی خانمان ها
و ناله باز ماندگان.
لبخندم را نمیتوانم از خود جدا کنم
بعضی مواقع میخواهم گریه کنم
یا فقط مات و مایوس باشم
یا به لبخند دیگران اعتراض کنم
لبخندی که خون تشنگی و فساد را میپوشاند
اما لبخند خودم که نمیگذارد
خودش را جلو میاندازد
مثل سپر ماشین که میزند
و کلاه و عینک را از سر مردم
به هوا پرتاب میکند.
من لبخندم را با لبخند حمل میکنم
با لبانیکه نگرانیها را دور میکنند
از هر دری که وارد میشوم
سرم را خم میکنم
شوخی نمیکنم!
.............................
نقاشی : چات چائی پوی پیا ، تایلند