logo





فیلسوف نما

سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۱ مه ۲۰۱۲

مرتضی اسماعیل پور

پاتوق داشتن.مهمترین اصل و برترین هویت دهنده به فیلسوفان جوان است. اینکه جایی باشد که تو را بشناسند و هر بار که تو آنجا هستی با انگشت حسرت تو را یک اندیشمند جوان معرفی کنند. این امر خیلی و باز تاکید می کنم خیلی مهم و « اصل» است. شاید نیچه را اگر امروز می شناسیم ،همان کافه نشینی هایش موثر واقع شده است و البته پیپ ایشان بر بزرگ مرد بودنش هم بی تاثیر نبوده.!!نیچه یک میز را در اختیار خود همواره داشت،و از انجا هم تکان نمی خورد. پس توصیه می شود در آن کافه تاریک که دود سیگار جای برای نفس کشیدن نمی گذارد ،در گوشه ای منزوی وار برای خود داشته باشید.
فلسفه اهمیت دارد.
اکثریت جامعه (فارغ از افرادی که نگاه اقتصادی بر همه عالم دارند) بخصوص قشر تحصیل کرده و یا حتی کم سواد_بی سواد این موضوع را درک کرده اند،حتی اگر آنها هیچ وقت هم به کتابهای فلسفی آن هم از نوع آکادمیک آن سری نزده باشند،به مسائل فلسفی علاقه مند هستند .
تعداد زیادی از افراد ،حداقلِ آن هم که شده نام یک یا چند فیلسوف را از بَر اند و اگر نگویم هم یک مقاله از ان فیلسوف و اندیشمند را خوانده باشند حداقل یک جمله یک خطی،را شنیده و خوانده اند. در عصر حاضر نیز، با انفجار اطلاعاتی و تکنولوژیک(بزرگترین سرمایه تحول در عصر کنونی) از طُرق مختلف چه از طریق اینترنت و چه از طریق پیامک های تلفنی چنین جملاتی را با یکدیگر رد و بدل مینمایند . البته شایان ذکر است که کتابهای زیادی در حوزه اندیشه در ویترین های کتابفروشی ها به چشم میخورد که انها را گاه خوشبختانه به فروش می رسانند.
بجز آن دسته از دوستان که به جد علاقه مند هستند و در راستای آن نیز به واقع در حال مطالعه می باشند،بسیار میتوان دید (که البته به چشم خود دیده ام) افرادی کتاب را برای تزئین و دکور کتابخانه خود خریداری می کنند تا بگویند « بله ما هم در این حوزه می خوانیم!»
گذر زمان نشان داده است که پارادوکس تلخی وجود دارد.در مدارس و حتی مقاطع پیش دانشگاهی دانش آموزان به هیچ طریق ممکن ،دل خوشی از دروس منطق و فلسفه(علوم انسانی) ندارند. البته کم و بیش هم گاهی پیش می اید که از روی علاقه ،فردی به این دروس علاقه ای نشان دهد و فارغ از حفظ کردن دروس،چیزی که به طور حقیقی بیاموزد.هر چند در راه بی علاقگی دانش آموزان البته معلمانی،بی میل و بی مسئول! هم بی تقصیر نیستند.
البته میتوان گفت فضای جامعه نیز ان را می طلبد که بیش از مقدار لازم تاکید بر روی چنین دروسی صورت نگیرد و دانش اموزان چندان ملزم به اموختن آن نشوند،زیرا فارغ از اینکه احتمال میرود که حوصله دانش آموز سر برود،به احتمال نزدیک به یقین از حوصله کل کلاس من جمله خود معلم فراتر خواهد رفت. نتیجتا آن مقدار لازم هم به این دروس تمرکز نمی شود و در آخر هم نه برای دانش آموزان ونه معلمین خاطره خوشی به جا نخواهد گذاشت. البته کمی هم اگر منصف باشیم ،نه به دانش آموز و نه به معلمین عزیز نمی توان خرده گرفت .که « ای وای شما آنچه لازم جامعه و کشورمان است را به دانش آموزان نمی گوید ،که ذهن آنها فعال شود و خدایی نکرده در پس سوالات خود بروند و از این طریق موجبات پیشرفت جامعه را محیا کنند» مسلما ،نه ، تقصیر آنقدر هم نه گردن دانش آموز است که نمی خواهد تحولی صورت گیرد و نه معلم که در راستای ان پیشگام نمیشود.
سیاستهای اصلاح نشده ای در بدنه آموزش و پرورش وجود دارد که نگاه عمقی به این موضوع نداشته و باز « البته» جای سخن و بحث در خصوص آموزش و پرورش و سیاستهای آن نیست.حال به بحث خود می پردازیم:
چه شد که روی به فلسفه و منطق از نوع مسائل فلسفی اورده ایم!.

شاید لازم بدانیم که به قشر بالاتر از دانش آموز هم نگاهی کنیم تا نکته ای که در آن وجود دارد بازبینی شود، چه می شود که یکدفعه متوجه تغییر مزاج و رویه همان دانش آموزان که کناره گیری زیادی با فلسفه و فلسفی نگاه کردن ،را شاهد می شویم؟
همان دانش آموزی که دانشجو و جوان شده است چگونه یک شبِ به دنبال فیلسوف شدن ،آن هم در یک پروسه کوتاه(چند ماه) شده اند،چطور به طریقت فیلسوف مابانه گرویده اند؟و خود و زندگی خود را به دست پر توان فلسفه و فلسفی گری داده اند؟
اما بهتر است در ابتدا ملزومات تبدیل شدن به یک فیلسوف را برشمریم و خوصصیات این دانش آموز ِ،دانشجو شده را نکته به نکته بازبینی کنیم و پس از ان باز بر خواهیم گشت.
1_ پوشش ظاهری
در اول بحث لازم به یادآوری است که پوشیدن لباس! در این نوع از فیلسوف نمایان بسیار مهمتر از حرف زدن و اندیشیدن در حوزه فلسفی جلوه داده شده است!مستقیم وارد بحث می شویم و از امارهای داده شده چشم می پوشیم.،اصول پوشیدن لباس ،این است که 2 تا 3 سایز بزرگتر جلوه دهد،نباید هر بلوز و هم شلوار تن یک رنگ باشد ،رنگ های لازم ،رنگ های است که در عین شاد بودن بار فلسفی !هم داشته باشد،البته این نوع لباس پوشیدن نیاز به لباسهای دارد که از جنس جین و پارچه ای نباشند،می تواند از جنس الیاف طبیعی باشد که نوع ایستادن لباس برتن بسیار متفاوت با دیگر لباسهای موجود در بازار است. شاید بتوان در کلیت این بحث بگویم که باید موارد خاص بودن خود را داشته باشد و تک بودن در جامعه را رعایت نماید. نکته ای که در پوشیدن بسیار مهم است ،موضوع تمایل به اندیشه ای غالب و یا تک خواه است،گاه لازم است که ان فرد لباسی را به مدت چندین سال بپوشد و حتی اگر آن لباس نوع خاصی باشد که گرما و سرما او را بیمار کند.گاه همان لباس باید به رنگ سبز کم رنگ! با آرم پرچم کشور خاص! و یا سنتی ساده به رنگ سفید باشد.
البته این نوع از یونیفرم ها بستگی به رادیکال بودن آن اندیشه تازه وارد شده هم دارد،شواهد نشان داده پیروان فیلسوفان قرن 18 به بعد رادیکالتر هستند...
2_ خوراک مغز!
برای آنکه خود را یک فیلسوف خوب و عالم نشان دهیم،لازم است حدالمقدور نام ده فیلسوف را همراه چند کتاب مرجع آن، هر دقیقه در بین بحث ها جاری نماییم،تا نشان از پختگی خودمان داده شود! که بله اگر حرفی میزنیم ،رفرنس (کلمه ای که نباید جایگزین فارسی آن را بیاوریم و خدای نکرده بگویم منبع ذکر آن)نیز وجود دارد. نباید از یاد برد که اسم اندیشمندانی چون پاپر یا همان پوپر که به زبان ساده و خودمانی خطاب می شود و به طور کل اشتباه نام ایشان آورده می شود(زمانی که به اساتید محترم نیز یاداوری می شودچه برسد به دانشجویان ،گویا به انها توهین شده است که می گویم نام پوپر را بر زبان جاری نکنید و پاپر صحیح است)و دیگر اندیشمندانی چون مارکس،سقراط،اسپینوزا،مارکوزه،کوهن،باکونین بسیار در بحها شکیل و نشان از خرد می دهدريالپس لازم است این اسامی حفظ و مداوم تکرار شود.
این را هم بگویم که گاهی اوقات انچه که لازم است در جایی بگوید،موجب رنج و عذاب شما را محیا خواهد کرد. زیرا مجبور می شوید کتابی را بخوانید و مراتب خون دل خوردن را پشت سر بگذارید که چرا فلان روز حرفی در مورد این نویسنده کتاب، زده ام و حالا مجبور هستم بروم اندیشه ان شخص حجت داده بحث را بخوانم و آن را نیز هم تبین نمایم!
خلاصه در این راه باید حواسمان جمع باشد نکند سراغ اندیشمندانی برویم که کتابهایشان اصلا ترجمه نشده اند .گاه دیده شده است که فردی ناخواسته نام اندیشمندی را زده است و وقتی هم به سراغ ان اندیشمند رفته ،تازه متوجه آن می شود که اصلا این مباحث آب در هاون کوبیدن بوده و به طور اجمالی خسته کننده و بی ربط از آب در آمده،شاید به انجا هم پیش برود که بگوید(البته برای حفظ ظاهر در دل خود ) من که خود از این اندیشمند خوشم نمی اید،چرا تا به حال مورد توجه قرار داده بودم و از آن به هر طُرق ممکن ،از هر نوع لازم دفاع می نمودم.
خوشبختانه در 40 _50 سال اخیر کتابهای جیبی در خصوص فلسفه به بازار فروش آمده است ،که خود کمک بزرگی است.
این لغت نامه ها از انجایی که مختصر توضیح داده است و سوادفلسفی جامعه نیز همان خلاصه متن لغت نامه ها شده است ،می تواند حداقل چند اصلاحات فلسفی را به فیلسوف مشربان آموزش بدهد.البته توصیه می شود که حتما قبل از آنکه فیلسوفی را بالای دست ببرید یک سر به اینترنت زده و در سرچ اینترنتی در همان ویکی پدیا در خصوص ان اندیشمند اطلاعات پایه ای بگیرید.
3_ « کجا» و چه بنویشم و بخوریم
بعد از انکه پیتر سینگر فیلسوف استرالیایی و استاد دانشگاه پرینستون توصیه به گیاهخواری به دوستان فیلسوف ماآب کرده اند،تقریباً کار ما را ساده نموده و حال بیشتر تمرکز بر همان « کجا» بنویشم و بخوریم کافی است .البته در همین جا ترجیحا یادآور می شویم که جان بیگلا هم که از اهالی استرالیا و فیلسوف استرالیایی،در خصوص نوشیدن گفته اند:« در جایی که کافئین هست حقیقت هم هست» پس باز هم به سر منزگاه اصلی برمی گردیم ،در « کجا» بخوریم و بنوشیم تا خود را یک فلیسوف نشان دهیم .
پاتوق داشتن.مهمترین اصل و برترین هویت دهنده به فیلسوفان جوان است. اینکه جایی باشد که تو را بشناسند و هر بار که تو آنجا هستی با انگشت حسرت تو را یک اندیشمند جوان معرفی کنند. این امر خیلی و باز تاکید می کنم خیلی مهم و « اصل» است. شاید نیچه را اگر امروز می شناسیم ،همان کافه نشینی هایش موثر واقع شده است و البته پیپ ایشان بر بزرگ مرد بودنش هم بی تاثیر نبوده.!!نیچه یک میز را در اختیار خود همواره داشت،و از انجا هم تکان نمی خورد. پس توصیه می شود در آن کافه تاریک که دود سیگار جای برای نفس کشیدن نمی گذارد ،در گوشه ای منزوی وار برای خود داشته باشید.باز تاکید می شود تنها سراغ یک میز مشخص بروید که دو صندلی داشته باشد ،تا مبادا کسی غیر از مخاطب خاص!آن هم برای هم صحبتی در خصوص نشان دادن آنکه خیلی فیلسوف هستید،باشد.
4_ چگونه و چطور سخن بگویم:
روحیه داشتن فلسفی گونه ای است که بیش از انکه به سخن زیاد وارد شویم در چند دلیل می توان دلایل موجه را اورد تا سخن به درازا نکشد.اما از آنجایی که اول راه هستیم و بدون تامل و خردورزی بسیار! هنوز باید خود را ثابت کنیم !نباید از حرارت و انرزی داشتن غافل بمانیم.باید نشان دهیم خیلی می دانیم و حرف برای گفتن زیاد است.برهان ها و استنتاج های ما،مقدمه و پایان باید باشد. فلسفه معمولا نیاز به بحث پرشور و حرارت دارد،زیرا در همین بحث و حرارت است که حقیقت یافت می شود و آنهایی که از حقیقت می ترسند معمولا با مباحث پرحرارت رغبت نشان نمی دهد،حال که گاه نباید این را از یاد برد که حقیقت خمیرمایه واقعیت نیز هست. اما این توصیفات به درد مباحث جوان نمی خورد زیرا اگر در بحث حرارت نداشته باشیم و طرف مقابل هم خود را روشنفکر فیلسوف نما نشان دهد،حقیقت عوض می شود،زیرا در این نوع از صحنه ها و اکشن های رودرو!حقیقت مصادره به مطلوب قرار می گیرد.پس در صحبت کردن بسیار باید دقت کرد و فرصت سخن به مقابل نداد. تا از یاد نرفته است بگویم که هرگز صحنه را نباید ترک کرد زیرا در این چند دهه اخیر ،یکی از سلاح های مباحث این است که «من فلان موضوع را خود تجربه کرده ام و تازه شما وارد ان شده اید،من دیدم که اشتباه است...» و از این نوع سخنان . بی محابا باید جلو رفت،می گویند افلاطون کل زندگی خود را در بحث و حرارت گذراند،البته گفته می شود که به کشتی هم همین علاقه را داشته!) پس در گفته باید اولین کار به فکر جنگ و دعوا رفت،«البته» گاهی هم یک سری از حالات چهره بسیار مهمتر از سخن گفتن می شود.برای مثال،داشتن نیشخندهای مزبوحانه،و یا نگاه عاقل اندرسفیه...و از این نوع روحیات رفتاری.
گاهی هم لازم است بگوییم« من دیگر با شما بحثی نخواهم کرد،زیرا گفتمان ما به جایی نخواهد رسید»« شما فردی دگماتیسم تشریف دارید»« نمی توانم بفهمم چرا شما یکسویانه در دفاع از اندیشه خود هستید»لازم به گفتن است نباید کوتاه آمد و در یک کلام که خود شما هم متهم به اتهامی هستید که به بنده می گوید ،هستید.....
5_به چه چیزهای فکر کنیم:
اصولاً کسی که خود را فیلسوف معرفی می کند،باید از همه جوانب زندگی حرف بزند،کوتاه هم نیاید،در خصوص حکومت،دولت،حزب،ارز،شکایت از کارگزاران،پاره کردن کاغذ،تحریم. روزنامه ،حتی دوچرخه سازی و شاید هم سقط جنین.
یک فیلسوف جوان نباید کوتاه بیاید که این موارد در حوزه تفکر من نیست، نخیر جان دلم،مربوط و لازم هست.البته هستند افرادی که در حوزه پژوهشی_علمی خود تنها پیش می روند و دست اخر هم فوقش می شوند "ویتگنشتاین و یا توماس پین و...." آنها اگر فیلسوف واقعی بودند ،حداقل مثل اساتیدی که حتی در خصوص سوراخ شدن لایه ازون و ارتباط آن با سیاست داخلی حرفی میزدند،پس قاعدتاً یک فیلسوف جوان بجز کشف حقیقت،باید خود حقیقتهای را نیز ایجاد وموجه کند،مثلا چطور می شودیک شبِ فیلسوف شد؟ یا نهایتاً حتی درخصوص حرف مفت حرف زدن تحقیق و تفحص کرد،که آن هم البته «هری فرانکورت» تحقیقاتی انجام داده است.....

نمونه های جهت انکه چگونه می شود یک چند دقیقه ای(چند ماه) فیلسوف شد، آورده ایم و باز هم نمونه های برای نزدیکتر شدن این چند دقیقه ای به چند ثانیه ای !برای مثال چطور پس از شنیدن نظریه ای و یا سخنی ،بلافاصله حرفمان را تغییر دهیم و بگویم،بله من نیز منظورم همین نکته بود و یا چطور در مقابل مخالف خود ،سخنی داشته باشیم و یا چگونه از خود فلسفه سواستفاده کنیم و...
شاید اگر بخواهیم مواردی را ذکر و در خصوص آنها سخن بگویم ،دیگر حوصله ای برای مطالعه خواننده نمی ماند ،اما نیک میدانیم افرادی این چنینی در پیرامون وجود دارد که خود را با تارو پود جدا بافته ای می خوانند و در مقابل ارزش های که خود را به بانگ می گیرند،بی تعهد می یابند.جهت اشاره ای به این مضمون : از پلورالیسم سخن ها می گویند،خود را فردی دمکراتیک و دموکراسی خواه نشان می دهد،اما در نهایت هر انکه به دور از اندیشه خودشان باشد،مذموم قرار میدهند و در راه حذفش نیز با توجه به روحیه شخصی وار برخوردکردن ،دگر اندیشان را حذف می کنند.
حتی اگر در تعریف مقداری کم کاری شود ،آن شخص فردی دگماتیسم نشان داده می شود، در حالی که آیینه وجودی خودشان کدر و به دور از انچه منادی آن هستند نشان میدهد. فیلسوف شدن در روزگاری که علم و حقیقت به چوب زده می شود، شاید چهره ای بیرونی به خود گرفته است و انهایی که در درون این دایره حضور دارند از وضعیت موجود گله مند و غمگین گشته اند. در سخن آخر باید گفته شود آنهایی که در دایره بلا حضور دارند با توجه به خرد و عقلانیت برخورد می کنند و بخصوص در موضع بیرون و ظاهری خودشان توجه انچنانی که فیلسوف نمایان ایجاد می کنند ،تمرکز نمی کنند و در خارج از مباحث فوق به سر می برند.
مرتضی اسماعیل پور10/2/1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد