logo





کریستینا هیوز و لورن بلکستر

برداشتهای فمینیستی از بوردیو : سرمایه اجتماعی (بخش دوم)

ترجمه: فرنگیس بیات

يکشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۱ - ۰۸ آپريل ۲۰۱۲

l-baxter.jpg
مدرسه فمینیستی: بخش اول مطلب «برداشت های فمینیستی از بوردیو: سرمایه اجتماعی» که توسط فرنگیس بیات به فارسی برگردانده شده پیشتر در مدرسه فمینیستی منتشر شد که لینک قسمت اول این مطلب را در زیر می توانید مطالعه کنید:
http://www.facebook.com/
و اینک بخش دوم و پایانی این مطلب را در ادامه می خوانید:

پل زدن میان شیوه های مادی /فرهنگی

حوزه سوم از تحلیل ما،با دغدغه هایی در درون فمینیسم از چرخش بسوی تحلیل فرهنگی با تاکید بر قلمرو مادی مرتبط است. درحالیکه،از یک سو شواهد آماری نگرانی هایی را در میان گروههای اجتماعی به شکل فزاینده ای نشان میدهد، در همان حال،علاقه به نابرابریهای مادی بعنوان موضوعی برای تحلیل علمی اجتماعی بطور ثابتی کاهش نشان میدهد؛بویژه آندسته از نابرابریهایی که بیشتربه شکل مناسبات طبقاتی و کاپیتالیسم توضیح داده میشوند.

این ویژگی درمیدان علمی نشان دهنده میدان سیاسی است. در جستجو برای پل زدن میان دوگانه مادی/فرهنگی ،فریزر از مفاهیم بازشناسی و بازتوزیع بهره میگیرد.سیاست باز شناسی عنوانی است که، فریزر برای توجه امروزی و فراگیر به مسئله هویت و بیان فرهنگی بکارمیبرد. این شامل ارزشگذاری دوباره ای به گروههای محروم مانده و البته مور تنفردرجامعه است که چنین موقعیت نامطلوبی را بواسطه سکسووالیته،قومیت،مذهب،ویا جنس بیولوژیکی شان تجربه می کنند.سیاستهای بازتوزیع درگیر ترجیحات موجود در خصوص نا برابری های ثروت مادی است. فریزر مینویسد که،بطور فزاینده ای مطالبات هویتی محور متمایل به غلبه بر سایر مطالبات هستند، درست بهمان صورتیکه چشم اندازهای بازتوزیع بنظرعقب نشینی میکنند و به حاشیه میرود. نتیجه یک میدان سیاسی در هم پیچیده با انسجام جزئی برنامه ای است. بنابراین،فریزر نشان میدهد که مطالبات باز توزیع و باز شناسی چگونه یکدیگر را تحلیل می برند. برای مثال ،هدف برنامه هایی مثل کنش ایجابی همانا کنارگذاردن یا محوکردن هر مسئله ای است که ردی از تمایز فرهنگی دارد:یک نوع پیگیری یکنواختی. از سوی دیگر ،آندسته از محققانی که در صدد نوعی اعتبار بخشی مجدد به جنبه های هویتی مثل رژه همجنسگرایان هستند یا آن فمینیست هایی که فضیلت مادرانگی را ستایش میکنند،خود بر تفاوت های فرهنگی صحه میگذارد و آنرا برجسته ترمیکنند.

از این جنبه، تحلیل ما فرض را براین میگیرد که تحلیلهای سرمایه اجتماعی دریک چارچوب بوردیویی و با تلاش برای پیوند ارتباطی میان دوگانه فرهنگی/مادی بوده است. در این تردید نسبت به توان تحلیل بوردیوما تنها نیستیم. لایلرنیزدر تحلیل خود ازعادت واره، قدرت و مقاومت می نویسد که تلاش بوردیو در صدد قطع کردن وگسست ازثنویتهایی همچون خود/ دیگری، ساختار/عامل بوده است. تلاش مشابهی نیزتوسط فریزر با اصطلاحاتی همچون، بازشناسی /بازتوزیع صورت گرفته است: تلاشهایی که به ما روش مورد توجه قراردادن نابرابریهای را ارائه میدهد که میتوانند به شکل فرهنگی و البته مادی جاری و ساری شوند. بصورتی مشابه،مک نی نیز با کاربرد مفهوم تجربه در چارچوب یک کادر مفهومی بوردیویی معتقد است که چنین کادری،راه ممکنی را هموار میکند تا درآن، بن بست میان شیوه های مادی و فرهنگی تحلیل، حل و فصل میشود.

بواسطه تاکید برارتباط موجود در بین سرمایه[های مختلف] در تئوری اجتماعی بوردیو، بنظر میرسد آن دسته از محققانی که از مفهوم پردازی بوردیویی در باب سرمایه اجتماعی استفاده میکنند،نیاز دارند تا بر روابط متقابل سرمایه با دیگر اشکال آن بویژه سرمایه فرهنگی تمرکز کنند.التبه چنین وضعیتی در ادبیات سیاستگذاری عمومی که قاعدتا سرمایه اجتماعی را بعنوان یک متغیر قابل اندازه گیری از دیگر اشکال تولید سرمایه جدا می کند، وجود ندارد. بعوان مثال،مورو تاکید میکند که مفهوم مورد نظر پوتمن از سرمایه اجتماعی به اندازه کافی برای در برگیری حیطه وسیعی از عواملی که بر رفاه گروه جوانان تاثیر دارد،گسترده نیست. او مینویسد که یک خطر وجود دارد و آن اینکه سرمایه اقتصادی ،مادی و سیاسی بعنوان سرمایه اجتماعی نادیده گرفته میشوند وازدیگر انواع سرمایه جدا میشوند. یکی ازراههایی که میتوان سرمایه های مختلف اجتماعی را بهم مرتبط ساخت،گسترش لیست این سرمایه هاست(مثل پل زدن میان سرمایه ها و اتصال و پیوند دادن آنهابا یکدیگر) با اینحال ،مورو بر این باور است که اضافه کردن اشکال بیشتر و مختلف تر از سرمایه اجتماعی به پرسش مورد نظر نمیتواند فاصله میان سرمایه اجتماعی و انتقادی را طبق نظریات پوتمن پرکند. مورو مینویسد:

" سرمایه اجتماعی چنان کارآمد است که میتواند بعنوان ابزار یا وسیله اکتشافی بررسی فرایندها و رویه های اجتماعی حول تجربه های افراد جوان از محیط شان مورد توجه قراربگیرد. اگر به این صورت مورد توجه قرار بگیرد،میتواند منابع اجتماعی افراد جوان دارا یا فاقد این منابع را نشان دهد. ملاحظه چنین موضوعی این است ارتباط آنها راتضعیف یا تقویت میکند. رابطه میان اشکال مختلف سرمایه با یکدیگرو با ساختارهای وسیعتر اقتصادی و سیاسی و توجه به فرآیند بیش از نتیجه حاصله ،درمیان مباحث جاری در مورد سرمایه اجتماعی تقریبا غایب بوده است.

ادواردز به صورتی مشابه به روابط متقابل میان سرمایه اجتماعی با دیگرانواع سرمایه اشاره میکند و مینویسد که بوردیو نوع و محتوای سرمایه اجتماعی را به شکل اجتناب ناپذیری تحت تاثیر وضعیت مادی،فرهنگی و سمبولیک فردی و خانوادگی می بیند. یکی از ویژگیهای مهم طبقه در معنای سنتی و بوردیویی آن،مفهوم رابطه ای آن البته نه تنها در بعد توصیفی اش است.تاثیرات تحصیلات و نتایج اجتماعی فقط به این دلیل نیست که افراد جوان کالاهای مورد نیاز را کمتر یا بیشتر ( چه به لحاظ مادی یا جنبه تکنیکی-مهارتی) در اختیار دارند،بلکه به این دلیل است که تحصیلات و جهان اجتماعی به شیوه ای عمل میکنند که از آن طریق به تولید و باز تولید چیزهای بیان نشده ای که مهم هستند، مشغولند.

این ارتباط درتحلیل بوردیو قابل مشاهده است :آنجایی که او نشان میدهد،چگونه افراد غنی به لحاظ اقتصادی،اجتماعی و سرمایه سیاسی قادر به فائق آمدن برمسئله "نبود" سرمایه آموزشی هستند. همانطور که موی مینویسد:زمانی که بخواهید موفقیت های اجتماعی را در زندگی ... اندازه بگیرید،...بوردیو به شکل وحشت آوری نشان میدهد که چگونه کمبود خاص یک سرمایه آموزشی میتواند از طریق کسب دیگراشکال سرمایه جبران شود. بوردیو برای فهم بهتر این موضوع به طرح نکات روشن ومربوطی درباره جنبش دسترسی [به تحصیلات عالیه] در حال گسترش،برای دانشجویان غیر سنتی میپردازد. برای آندسته ای که به لحاظ فرهنگی ،اقتصادی یا سیاسی کمبود دارند، روابط اجتماعی مفید، متصل به سرمایه اجتماعی است و حضور و تحصیل در یک مدرسه یا دانشگاه غیر خوش نام،منفعت کوچک محدودی خواهد داشت به این دلیل که ،اگر سرمایه آنچیزی است که خود برای تولید، به بیشتر از آن احتیاج دارد،یک عامل فاقد سرمایه اجتماعی در ابتدای امر خیلی نمیتواند بطور نسبی از یک تحصیلات بدون پرستیژ منفعتی کسب کند (سرمایه پایین). این در حالی است که دسترسی طبقه کارگر دردستورکارسیاستگذاری عمومی همچنان مهم و مهم ترمی شود، اما پیام بوردیو این است که نفع محدودی برای دانشجویان طبقه کارگر وجود دارد که در دانشگاههای با رده های متوسط منتظر عایدات اجتماعی و اقتصادی بالاتر در آینده هستند.

چند دغدغه انتقادی

تحلیل ما از رویکرد بوردیو به سرمایه اجتماعی حاکی از آن است که،هم تنگنا و هم امکانات خوبی را ارائه می دهد. بازمیگردیم به طیفی از آرائ انتقادی که برداشتها از بوردیو را احاطه کرده است. اول می پردازیم به زبان سرمایه . امروزه، گرایش جدی وجود دارد که پدیده های اجتماعی را در طیفی وسیع سرمایه ای کند؛همانطور که سیلوا وادواردزمی نویسند:

"کاربرد اصطلاح سرمایه برتری را به تاثیرات و نتایج اقتصادی و سیاسی روابط خانوادگی و اجتماعی می دهد،بیش ازآن که برعدالت اجتماعی پافشاری کند و به شیوه ای نوعی عقلانیت کارکردی اقتصادی را بر زندگی اجتماعی تحمیل میکند. درهمین حال، این رویکرد به سوی نوعی توصیفات سببی حرکت میکند که توجه را از اقتصاد به خانوده و فرهنگ بعنوان مرکز حساس تمرکز سیاست مداخله معطوف می کند.

در حالیکه سیلوا و ادوراردز خاطر نشان می کنند که تئوری های بوردیو درمقایسه با پوتمن و کلمن کمتر سوژه چنین تاثیرات دوگانه ای هستند؛ با اینحال این دو تاکید می کنند که کاربوردیوحاوی عناصری از عقلانیت اقتصادی نیزهست. در اینجا به نکته هایی مربوط به موضع بوردیو در این باب و البته اینکه چگونه رفتار اجتماعی الزاما انتخاب عقلایی را به بازیگران در یک میدان منتسب نمی کند، میپردازیم. پیشتر اشاره کردیم که، بوردیو"سرمایه" را قبل از هر چیز بعنوان استعاره ای برای توزیع در فضای اجتماعی بکار می گیرد. در واقع، همانطور که سایر می گوید، بوردیو قویا برداشتهای عقل گرایانه و فایده گرایانه را رد می کند. بازیگران در پروسه تصمیم گیری عقلایی و منفعت طلب نیستند، بلکه بیشترعادت واره،آنها را با بازی شان هماهنگ می کند. بعلاوه، به این دلیل که بوردیو معتقد است که در "آخرین تحلیل" سرمایه اقتصادی، بنیان تشکیل دهنده سایر اشکال سرمایه است؛ او بطور خاص بر توزیع ثروت تاکید میکند.

می دانیم که "عقلانیت" از نظر بوردیو فقط اقتصادی نیست. عقلانیت اگر از جنبه یک پاسخ معقول و منطقی دیده شود، می تواند در حوزه تاثیر گذاری توصیف و تشریح شود. از این روست که سایر معتقد است: " بازیگران به لحاظ عاطفی متمایل به سرمایه گذاری در بعضی مسائل هستند نه فقط به این خاطر که، پاداشی دریافت کنند بلکه به این دلیل که، بازیگران آن مسائل را فی النفسه ارزشمند می دانند و گاهی بدون توجه به هرگونه منفعتی احتمالی که این مسائل می تواند داشته باشد، آنها را برمیگزینند. در انتقاد از بوردیو،سکگزمی نویسد که تئوری اجتماعی بوردیو ارزشهایی مثل از خود گذشتگی، همبستگی، و وفاداری را نادیده می گیرد؛واین درحالی است که در زندگی روزمره مان چنین ارزشهایی، جایگاه بسیار پائینی در تحلیل بوردیو دارند. نکته مهم سکگز اینجا این است که بعضی از فعالیت ها با روح "سرمایه گذاری" صورت نمی گیرند و بیشتر چنین فعالیت هایی بیانگر ارزشها هستند. ممکن است یک پژوهشگر کار فیزیکی و احساساتی بی دستمزد زنان در فعالیت های روزمره را بعنوان بیان عادت واره هایشان و بعنوان اشکال تولید کننده و یا شکل مخربی ازاشکال سرمایه تحلیل کنند.در واقع، همانطور که ریی در خصوص سرمایه عاطفی بحث کرده است، اشکال عاطفی سرمایه گذاری در دیگران الزاما پاداش بخش نیست بلکه بیشتر می توان آنها را بعنوان هزینه دید.

این نکته در تحلیل اینکه چگونه پژوهش در خصوص سرمایه اجتماعی در حوزه سیاستگذاری اجتماعی پیش می رود، مهم هستند. اینجا، همانطور که پیشتراشاره کردیم، ادبیات سرمایه اجتماعی بر طیفی از مفاهیم مثل اعتماد، شبکه ها، درگیری مدنی و اجتماعی استوار است. چنین مفاهیمی در ادبیات فمینیستی قدیمی تر یافت می شوند اما گفتمان های سیاسی مسلط آنها را بگونه ای سرمایه زده کرده است. مشابه این امر، کار فیزیکی و عاطفی بی دستمزد زنان در توسعه و حفظ خانواده و روابط جمعی به این معناست که زنان به تولید کنندگان اصلی سرمایه اجتماعی مرتبط با آندسته گروههای اجتماعی هستند که موضوع اصلی سیاستگذاری اجتماعی هستند. باید تامل کرد که ملاحظات این مسئله برای سیاستگذاری و در نظر دانشگاهیان فمینیست چیست؟ این اصطلاحات و فعالیت ها مرتبط نیازمند توجه مجدد و تازه ای از سوی فمینیست هاست.

باید پرسید زمانیکه روابط بر پایه استعاره سرمایه توصیف می شود چه کسی سرمایه گذاری می کند و چه کسی منتفع میشود و البته چه ابعادی از رویه اجتماعی نادیده گرفته می شود و چه چیزدرکانون توجه قرار می گیرد؟

با این وجود، زبان جذاب "سرمایه ها" همچنان مسئله ساز است. بنظر میرسد چنین زبانی برای بعضی از گروه های خاص در جامعه مطلوب باشد؛ بعدا خواهیم دید که وقتی می شنویم "سرمایه" آیا ما آن را در معنای استعاری بوردیویی برداشت می کنیم که دال بر نابرابری های اجتماعی یا امتیازات اجتماعی است یا آنگونه که سایلز آن را یک جبرگرایی اقتصادی توصیف می کند:

سرمایه اجتماعی، زمانیکه بعنوان شفقت تعریف شود ویژگی های سرمایه ای بسیار مهمی همچون توانایی انتقال، قابلیت تداوم، قابلیت انعطاف، پایداری، فرصت هایی برای نگهداری، قابلیت اتکا و اعتماد، توانایی خلق سایر اشکال سرمایه و سرمایه گذاری (یا سرمایه برداری) از فرصتها را پیدا خواهد کرد.

با چنین توصیفی و در پیروی از لنکشیر، سرمایه اجتماعی کلید واژه امروزی است که معناهای مثبتی در میان گفتمان های چندگانه جوامع مختلف دارد. در واقع،زبان گرو های مختلف را که اهداف و برنامه های سیاسی متنوعی دارند را کنار هم می نشاند. بنابراین در این ایده با سیلوا و ادواردز هم عقیده هستیم که ارجحیت دادن به عقلانیت اقتصادی در صورتیکه قرائت های انتقادی از سرمایه اجتماعی در ادبیات سیاستگذاری عمومی در حاشیه باقی بمانند، حوزه نفوذ محدودی خواهند داشت.

البته نیاز است که به مسائل مربوط به "عامل" نیز بعنوان پرسش کلیدی دگرگونی اجتماعی پرداخته شود. مورو حتی بدنبال این است که چگونه میتوان سرمایه اجتماعی را که غالبا برپایه مطالعات زندگی بزرگسالان تئوریزه و مفهوم پردازی میشود را برای زندگی بچه ها اعمال کرد. او معتقد است که در اکثر کارهای موجود درخصوص سرمایه اجتماعی، بچه ها و بزرگسالان بصورت دریافت کنندگان منفعل فرهنگ تلقی می شوند، بگونه ای که عاملیت آنها اغلب نادیده گرفته می شود. بنابراین هیچ پژوهشی صورت نگرفته است که به ما نشان دهد بچه ها چگونه می توانند خود فعالانه به تولید سرمایه اجتماعی دست بزنند یا در مورد آن چانه زنی کنند و یا اینکه حمایت موثری از والدین خود بعمل آوردند. البته موروپیشتر اشاره کرده بود که بواسطه همین حقیقت ساده یعنی "جوان بودن" بچه ها ، آنها بطور بالقوه نوعی سرمایه منفی حمل می کنند. این موضوع در پیوند با انتقاد لاول از دیدگاه بوردیویی است: اینکه زنان ابتدائا اوبژه های حمل کننده سرمایه هستند تا اینکه سوژه های انباشت کننده سرمایه باشند. از این رو لاول می پرسد که، چقدر وجود زنان بعنوان ابژه –یعنی ظرف و مخزن سرمایه برای دیگری- می تواند وجود همزمانی بعنوان سوژه انباشت کننده سرمایه هم باشد؟

کار خویشاوندی زنان[کار زنان در خانه برای اطرافیانشان] نیز می تواند نوعی از پتانسیل انباشت سرمایه باشد. اما باید پرسید تحت چه شرایطی و در چه قالبی زنان می توانند چنین سرمایه ای انباشت کنند؟

باید همواره توجه داشت که در یک قرائت بوردیویی همواره نکاتی وجود دارد: از آنجائیکه طبقه اجتماعی غلبه خاصی در آثار بوردیو دارد، سایر تقسیم بندی های اجتماعی یا فراموش شده است یا جنبه فرعی و دست دوم پیدا کرده است. پس همواره باید از نادیده گرفتن تاثیرات جنسیتی در مورد سرمایه اجتماعی هشیار بود؛ اما درعین حال باید مراقبت کرد که جنسیت خود تمایل انحراف گونه ای به ایجاد تقسیم بندی های دیگر اجتماعی پیدا نکند. بنابراین برای پژوهشگران علوم اجتماعی لازم است که تمرکز خاصی بر ماهیت جنسیت زده تولید و بازتولید سرمایه اجتماعی داشته باشند و در عین حال به تقسیم بندی های دیگر نیز حساسیت داشته باشند. لاول می نویسد که شاید برای فمینیست ها "جنسیت" بصورت یک میدان اجتماعی مورد توجه قرار بگیرد و معادلی برای تحلیل "طبقه" از نظر بوردیو باشد، اما در عین حال تاکید می کند که روابط میان طبقه و جنسیت همچنان مسئله ساز باقی مانده است. درنگاه لاول، تحلیل وضعیت زنان بعنوان یک طبقه اجتماعی نگرانی ها و مسائل گسترده تری ایجاد می کند، چرا که تمرکز بر تقسیم جنسی شدید کار در بازتولید انسانی است. او می نویسد: اگر زنان تشکیل دهنده یک طبقه بودند، یک طبقه متمایز شده بودند اما نه فقط بخاطر خطوط متمایزسازی مثل نژاد، طبقه اجتماعی-اقتصادی و سکسوالیته؛ سه تمایزی که غالبا مورد شناسایی اولیه قرار می گیرند، بلکه طبقه متمایزی هستند چراکه آنها یا با انتخاب خود یا خواه نا خواه مادران فرزندانی شده اند.

دغدغه های اینچنینی بیانگر یافته های پژوهش در خصوص سرمایه اجتماعی است، جائیکه بنظر می رسد جنسیت خطوط متقاطع طبقه و سایر تقسیم بندی های اجتماعی را رد کرده است، تاثیرات و معنای چنین تقسیم بندی هایی نمی تواند نادیده گرفته شود. پژوهش ریدل در مورد سرمایه اجتماعی تاکید می کند که، کار خانگی در چارچوب حفظ ارتباطات خانوادگی، تنها یک پدیده قومی، نژادی و البته وابسته به هیچ طبقه اجتماعی نیز نیست. او تاکید دارد که با وجودیکه ناتوانی ها خطوط مختلف طبقاتی را رد می کنند، اما روابط جنسیتی کلیشه ای همچنان پایدار هستند.

پانوشت:

مطلب حاضر ترجمه ای است از فصل هفتم کتاب :

(Mis) recognition, Social Inequality and Social justice: Nancy Fraser and Pierre Bourdieu, Ed, Terry Lovell, Routledge 2007

Bibliography

Adkins, L. (2003) ‘Reflexivity: freedom or habit of gender?’ Theory, Culture and Society, 20, 6: 21–42.

Adkins, L. (2005) ‘Introduction: feminism, Bourdieu and after’, Sociological Review, 52, 2: 3–18.

Ahier, J. and Beck, J. (2003) ‘Education and the politics of envy’, British Journal of Educational Studies, 51, 4: 320–343.

Aldridge, S. and Halpern, D. with Fitzpatrick, S. (2002) Social Capital: a Discussion

paper , London: Cabinet Office Performance and Innovation Unit.

Archer, A. (2003) Structure, Agency and the Internal Conversation, Cambridge: Cam-

bridge University Press.

Avis, J. (2000) ‘Policy Talk: reflexive modernization and the construction of teaching and

learning within post-compulsory education and lifelong learning in England’, Journal

of Educational Policy, 15, 2: 185–199.

Baron, S. (2004) ‘Social capital in British politics and policy making’, in J. Franklin (ed.)

Politics, Trust and Networks: Social Capital in Critical Perspective, London: South

Bank University.

Blaxter, L. and Hughes, C. (2000) ‘Social capital: a critique’, in J. Thompson (ed.)

Stretching the Academy: the Politics and Practice of Widening Participation in Higher

Education, Leicester: NIACE.

Blaxter, L. and Hughes, C. (2003) ‘Revisiting feminist appropriations of Bourdieu: the

case of social capital’, Fourth International Conference of Gender and Education,

University of Sheffield, April 2003.

Bottero, W. (2004) ‘Class identities and the identity of class’, Sociology, 38, 5: 985–1003

Bourdieu, P. (1986) ‘The forms of capital’, in J. Richardson (ed.) Handbook of Theory

and Research for the Sociology of Education, New York: Greenwood Press.

Bourdieu, P. (1990) The Logic of Practice, Cambridge: Polity.

Bourdieu, P. (1998) Practical Reason, Cambridge: Polity.

Bourdieu, P. and Passeron, J. (1977) Reproduction in Education and Society, London:

Sage.

Bradley, H. (2000) ‘Social Inequalities: coming to terms with complexity’, in G. Brown-

ing, A. Halcli and F. Webster (eds) Understanding Contemporary Society: Theories of

the Present, London: Sage.

Clegg, S. (2006) ‘The problem of agency in feminism: a critical realist approach’, Gender

and Education, 18, 3: 309–324.

Coleman, J. (1987) ‘Norms as social capital’, in G. Radnitzky and P. Bernholz (eds) Eco-

nomic Imperialism: the Economic Method Applied Outside the Field of Economics,

New York: Paragon.

Coleman, J. (1988) ‘Social capital in the creation of human capital’, American Journal of

Sociology, 94: 945–1558.

Denzin, N. and Lincoln, Y. (2005) The Sage Handbook of Qualitative Research, 3rd edn,

Thousand Oaks, CA: Sage.

Di Leonardo, M. (1987) ‘The female world of cards and holidays: women, families, and

the work of kinship’, Signs: Journal of Women in Culture and Society, 12, 3: 440–453.

Edwards, R. (2004) ‘Present and absent in troubling ways: families and social capital

debates’, Sociological Review, 52, 1: 1–21.


Fraser, N. (1995) ‘From redistribution to recognition: dilemmas in justice in
a “post- socialist” age’, New Left Review, 212: 68–93.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد