این مختصر نوشته پاسخى است به برخى مشابه سازى هاى ايرانيان از دو فرهنگ متفاوت.
آزادى و دموكراسى كه به روند سامان بردن زندگى اجتماعى مربوط مى شود، اساس اش بر آگاهى و اِعمال اراده فرد بر شيوه زندگى خويش است كه به نوع انديشيدن به جهان هستى و زندگی اجتماعی ما انسان ها مربوط مى شود. نقش بى همتاى فرد بر تقدیر خود به مثابه ارزش هاى فرديت در هنجار اجتماعى پايه حقوق شهروندى است كه در الگوى دموكراسى به عنوان آرايش اجتماعى و سياسى، ضمانت مى شود. وامداری نظامات مدرنیته به چنين نقشى از فرد و ارزشهاى فرديت در جامعه است.
دموكراسى آتنى به دو جهت يكى نوع انديشيدن به موضوع انسان و خدا، و ديگرى به لحاظ الگوى اجتماعى با دموكراسى متعارف امروزى مشابهت دارد؛ اگرچه اين و آن، اين همانى مطلق نيستند.
براى تبيين سطح دموكراسى و آزادى در جهان كهن نخست بايد چگونه انديشيدن مردمان هر قلمرو را به بطور انتزاعى و در كليت خود از منظر گذراند و سپس بدينوسيله بتوان الگوها و ارزشها يى را به تصوير كشاند كه آنها معرف زندگى هستى واقعى باستانى خواهند بود.
انديشيدن و انديشه سياسى در ايران با وجود فراز و نشيب هايش در ادوار مختلف تاريخ كه مشخصأ سه دوره، جامعه كهن، دوره صفويان به مثابه دوره گذار و عصر تمدن مدرنیته را در بر مى گيرد، وجه غالب اش فرمانروايى شاهنشاهى كه توأم با سلطنت و ارزش هاى دين است، مى باشد. سلطنت در ايران موهبتى الهى كه به شاه تفويض مى شود و شاه برگزيده خدا است، بر سنگ نوشته نقش رستم آمده است كه اهورامزدا زمين و آسمان و آدمى را مى آفريند و داريوش را به شاهى بر مى گزيند.
انديشه سياسى و جهانبينى ايرانيان در هر سه دوره تاريخى حتى زمانى كه نياز به اصلاحات در جامعه لزوم مى يابد، به دليل تصلب و تغلب مبانى دين بر ارزشهاى عرفى انديشيدن و جهانبينى ها ، روند اصلاحات ناتمام مى ماند و اصلاحات در ايران به نوعى سترون مى شود. اصلاحات به پشتوانه آزادى در جامعه ميسر مى شود و آزادى يعنى اِعمال اراده فرد بر اتخاذ شيوه زندگى خويش، ارزشهاى دين بر نظام سياسى ايران عامل اصلى مخدوش شدن اصلاحات، نشكفتن آزادى و نياموختن انديشيدن بوده است. صد البته ارزشهاى دين بر نظام سياسى نتيجه تأثير باورمندى ايرانيان بوده است. استمرار نظام سياسىِ بى كفايت در قرون متمادى در ايران گوياى همين امر است.
صحيح نيست تصميمات "شوراى عالى شش نفره" در اولين دولت ايرانى يعنى دولت هخامنشيان را با دموكراسى آتنى بدون توجه و اهميت نوع انديشيدن و تمايز آنها با يكديگر، هم سطح نشان دهيم و مشابه سازى كنيم. اين تشابه سازى ها مانع معرفتِ دلايل عقب ماندگى و هويت فرهنگى مان است.
از اين گذشته، بر اساس اين نظر، لابد پانصد سال بعد، اگر ایرانیان آن زمان و آیندگانمان به همين گونه به عقب ماندگى ایران بيانديشند، لابد خواهند گفت ما شوراى نگهبان جمهورى اسلامى داشته ايم بدون توجه به اينكه عمل اين شورا چه تأثيرى بر حقوق شهروندى و ضمانت اجرايى آن داشته است. ( در جمهورى اسلامى از رأس تا پايه ده ها چنين شورا هاى ريز و درشت را مى توان بر شمرد) اگر خدا زمين و آسمان و آدمى و شاهان هخامنشى را شاه همه سرزمين هاى متصرف شده برگزيد شك نيست همه بايد به فرمان آنها درآيند. بر اين اصل مطلقيت نهاد شاهنشاهى كه سلطنت اش موهبتى الهى و شاه اش برگزيده خداست چگونه مى توان تصميماتى بدون اين اصل مطلقيت-الهى گرفت كه "شوراى عالى شش نفره" در دولت مادها بتوانند از قهر اين حكم مطلقيت مصون بمانند؟
قبل از فرمان آزادى اديان از سوى كوروش و تثبيت آن بر نظام سياسى، مبانى دينىِ دنياى كهن، پيوسته، هر قومى بر دين خود استوار بوده است. وقتى كه قوم يهود از بابل كوچيده شدند و به جاى آنها اقوام ديگرى در بابل سُكنى گزيدند، اقوام جديد دين خود را ستايش مى كردند و مجبور نبودند يهوه را بپرستند و اين گونه در دنياى كهن هر قومى دين و خداى خود را پرستش مى كرد. تفاوت مهم آزادى اديان كوروش و دموكراسى آتنى در اين است: آزادىِ دينىِ كوروش كه بر نظام سياسى استوار گشت، در همان سطح دينى اش باقى مى ماند و از آفريدن و آفرينش زندگى باز مى ماند( نظام بى كفايت سياسى در تمام تاريخ فرهنگى ما خود گوياى فقدان آفريدن و آفرينش است) در حاليكه اين وجه الگوى دموكراسى آتنى يعنى تثبيت حقوق كسانى كه شهروند محسوب مى شدند، چنان ارزشمند بود كه امروز وجه مهمى از دموكراسى مدرن را تشكيل مى دهد. بنابراين انديشه فرمانروايى شاهنشاهى كه در كليت خود ادغامى از ارزشهاى دين و دولت است و آنگونه كه مختصرأ برشمرده شد نمى تواند به هيچ وجه با الگوى رعايت حقوق شهروندى در دموكراسى آتنى برابر باشد. مبانى شكل يابى دموكراسى آتنى، به گواهى تمام تاريخ مكتوب شده يونان، بر حسب باور به چند خدايى و برابرى خدايان با انسان و نيروى جسارت يونانيان بر مقصر شمردن خدايان در صورت وقوع ارتكاب گناه، استوار است در حاليكه كوروش حق انحصارى قدرت خود را از ايده تك خدايى كه آن يزدان باشد، مى ستاند و فرمان او فرمان يزدان است كه او را شاه آفريد. آزادى اديان در چنين نظام سياسى اى يعنى سترون كردن آفرينش ارزشهاى زندگى و خلاقيت ها.
مسلمأ نحوه فرم گيرى انديشه و توليد فكربكر با نحوه زندگى معيشتى، زيست محيطى و سطح توليد نعمات مادى ملازمت دارد. مثلاً، جامعه سنتى ايران با شيوه توليد آسيايى و ابزار ابتدايى توليد كشاورزى و نيز الخصوص كمبود آب، نيازمند اقتدار نيرومندى در ساخت قدرت سياسى است تا بتواند منابع آب را تحت كنترل گيرد. درست به همين دليل كه مى گوييم كنترل بر اقتصاد تك محصولى(نفت) از سوى دولت موجب تداوم استبداد است، در دوره باستان نيز مسئله كنترل آب تحت حفاظت دولت مطرح بوده است. ديسپوتيسم شرقى و استبداد در ايران بخشأ ناشى از همين عوامل بوده است كه كنترل مديريت سياسى دولتى را موجب مى شده است.
وضعيت معيشتى و زيست محيطى يونانيان بگونه اى بوده است كه امكان اضافه توليد كشاورزى و عرضه آن به بازار را فراهم مى نمود و همين امر امكان شكل گيرى ساخت بازار، تجارت و داد و ستد شد. (در اين رابطه كوروش گفته بود اگر به جنگ با يونانيان بروم از مردمانى كه در شهر دروغ می گویند باکی نخواهم داشت.منظور از دروغ همان بازار و تجارت در شهر است). بنابراين در يونان مازاد بر توليد بود كه امكان رقابت در بازار را فراهم نمود و در حدود توليد كشاورزى باقى نماند. اراده فكر كردن به زندگىِ زمينى، امکان شكوفايى در همه زمينه از جمله معیشت زندگی را میسر می سازد، كنترل تام و كمال دولت به امورات انسان به هر دليلى كه باشد، جامعه اى غير رقابتى مى سازد. يونان باستان نمونه بارز رقابت فكر و ايران باستان نمونه اى از انديشه فرمانروايى شاهنشاهى و كنترل دولت بر همه عرصه هاست، فقدان فكربكر و تداوم انديشه هاى التقاطى از ايران باستان تا كنون گواه بر اين مدعاست.
در زمينه فلسفه و فلسفى انديشيدن يونانيان، جدل و مناظره براى تنوير افكار صورت مى گرفت، سوفسطائيان پيشقراول اين كار بودند. سقراط گفتگو و بحث هاى مفصلى از جمله با شاگردان خود تدارك مى ديد. تقريبأ همه آن فيلسوفان يونانى كه شناخته شده اند و حتى آنهايى كه خدا باورى برايشان با اهميت است، به عالم طبيعت نظر دارند و وجود ماده و جسم را اصل حقيقت اشياء مى دانند و اين معنا را پى مى گيرند كه همه عالم در تغيير و تبديل است و به دنبال علت تغييراند تا حقيقت را بيابند، در حاليكه در ايران، محمد غزالى، ابن سينا و ملا صدرا و بسيارى ديگر در اوج بالندگى تفكرشان با بهره گيرى از منطق و استدلال فلسفه يونانى، "فلسفه اسلامى" را مروج مى شوند كه اصل امامت و معاد بر آن سيطره دارد و آنگاه اين پديده جعلى را براى مقالطه كاران دوران ما نظير على شريعتى و عبدالكريم سروش به ارث گذاشتند.
و بالاخره اينكه: آتنى ها دموكراسى را از كرتى ها فرا گرفتند، كرتى ها پيش از يونانيان دولت شهرهايى بر اساس حقوق مدنى ايجاد كرده بودند و آنگاه يونانيان با قرار دادن دو واژه در كنار هم يعنى "دموس" به معناى " همه مردم" و "كراسى" به معناى "حكومت" خالق دموكراسى يونان شدند در حاليكه در ايران " شوراى عالى شش نفره" در نخستين دولت ايرانيان تحت تبعيت محض فرمانروايى شاهنشاهى هخامنشيان كه شاهانش برگزيده مستقيم خدا هستند و به همراه آفرينش زمين و آسمان و آدميان از سوى خدا شاه آفريده شده اند، حكومت خدايى خود را بر پا داشتند كه آزادى اديانش به زايش و زايندگى زندگى فرا نروييد و در ديسپوتيسم آسيايى سقط شد.
کدام رُنسانس؟
"گفتگویی با خانم شیریندوخت دقیقیان"
نيرومندىِ تفكرِ شباهت سازى هاى فرهنگى ما به حدى است كه خانم خوش فكرى همچون شيريدوخت دقيقيان با تحصيلات عاليه را هم به انقياد خود مى كشد. ايشان در پاسخى به آقاى مجيد نفيسى راجع به انتشار كتاب چهارجلدى ابن ميمون از "رُنسانس صغير" حرف به ميان آورد و اينگونه نوشت:" در حالى كه سرزمين هاى اروپا دوران خاموشى، تاريكى، تعطيل علم و فلسفه و تفتيش عقايد را مى گذراندند، تمدن هاى ايرانى و عرب و فرهنگ يهود كه از قرن اول ميلادى ديگر نه يك تمدن، بلكه يك فرهنگ بود، مركز تحولات فلسفه، منطق، الهيات.....پويايى بى سابقه اى به انديشه اين دوران داد." و در نقل قولى از شرح خود به آقاى نفيسى مى نويسد "اين همه بدان معنا نبود كه در اين سرزمين ها در حق انديشه جنايتى نمى شد." و ليستى از شخصيتها كه در همين دوره ( رُنسانس صغير) به خاطر انديشيدن مثله مى شوند را نيز بازگو مى نمايد.
ايشان توضيح نمى دهند رابطه "پويايى بى سابقه اى به انديشه اين دوران" و جنايت در حق انديشيدن در همين دوران چيست و چه سنخيتى با يكديگر دارند. وانگهى، آخر اين چه "پويايى" در "قرن اول ميلادى" در سرزمين هاى نامبرده بوده است كه به "رُنسانس صغير" فرو كاسته مى شود و تا سيزده قرن پس از آن رُنسانس اروپا فرا مى رسد و تا عصر روشنگرى و نتيجه آن استقرار نظامات سياسى مدرنيته كه مجموعاً سه الى چهار قرن پس از ظهور چنین نظام عقلانی نه فقط بر پهنه اروپا و امريكا بلكه اقصى نقاط گيتى فراخ مى شود و بر تفتيش عقايد قرون وسطاء خط بطلان می کشد و ركود علم را پشت سر مى نهد و به ركورد مى رسد اما آن "پويايى" قرن اول ميلادى به محاق مى رود؟
دوازده قرن پس از آن "پويايى" "رُنسانس صغير"، انديشه كُشىِ ( ويا بقول خانم دقيقيان "جنايت در حق انديشه" در همين دوران "پويايى") تا به امروز يعنى دوران حاکمیت ملکه هستی انسان خرد و عقلانيت مدرنيته تداوم دارد، و این موضوع نه اينكه در ذات خودش از سوى خانم دقيقيان در پاسخ به آقای مجید نفیسی تبيين نشده است بلكه بلحاظ "تحولات فلسفه، منطق و الهيات و غيره بگونه اى "پويايى" دارد كه "رُنسانس صغير" اش با رُنسانس اروپائيان که نخستین و اصلی ترین هدفش پایان دادن به کشتار دگراندیشان بود،هم وزن و هم بار جلوه گر مى شود.
مکانیسم هر پديده اى نتيجه فعل و انفعالات و فعاليت هاى عناصر پيشين است كه به شكل يك كليت نمودار شده و در ادامه و در سير تكوين خود شَوَندِ پسينى مى يابد. برای نمونه، همين "رُنسانس اروپا" كه پديده اى فى نفسه نيست بلكه مجموع عوامل و ساخت و ساز هاى پيشين بر شكل يابى آن دخيل بوده و در استمرار تكاملى خود به روشنگرى و آنگاه به بسط نظامات سياسى مدرنيته منجر مى شود و اين در حالى است كه "رُنسانس صغير" در قرن اول ميلادى پديده اى خنثى و از تكامل انضمامى تهى است. به همين دليل به الگويى از انديشيدن و توليد انديشه و نظام سياسى برآمده از آن فرا نروييد. بنابراين طرح "رُنسانس صغير" بيشتر يك مشابه سازيست با رُنسانس اروپايى كه اين يكى در تاريخ انديشه به عظمتى از خرد در تاريخ دست یافت و به انديشه كُشى پايان بخشيد و آن يكى بدليل خنثى بودنش نمى توانست مانع از تداوم انديشه كُشى شود و نيز همچنان در عصر شكوفايى انديشه و نيرومندى انديشيدن، از آن انديشه هاى التقاطى در قلمرو هاى مورد نظر خانم دقيقيان از جمله ايران ما، زايش مى شود.
در خاتمه گزیده ای از کتاب "تمرین مدارا" اثر زنده یاد محمد مختاری با این بحث بی مناسبت نیست.
"....رشد بورژوازى را در گسترش شهرنشينى و سوداگرى قرون سوم و چهارم هجرى مى يافته است. خردگرايى كانتى را در شاهنامه، و ديالكتيك هگلى و اخيرأ هم پلوراليسم را در مثنوى مولوى مى نمايانده است. سابقه جامعه مدنى را به استقرار مدنيت در "مدينه" مى كشانده است. آزادى و مداراى نظام مند اجتماعى را با آزادگى و تساهل فردى و انفعالى برخى از عارفان يكى مى گرفته است. سابقه اختراعات دوران انقلاب صنعتى را در كتاب هاى ابوريحان مى يافته است. و كشف اتم را در شعر مولوى يا هاتف مى جسته است. با اين همه در مقايسه شهرنشينى جديد و قديم، همچنان حسرت فضاى به اصطلاح اشراقى ميدان نقش جهان و چارباغ سلطنت صفوى را به اكنون منتقل مى كرده است."
نیکروز اولاداعظمی
niki_olad@hotmail.com