logo





روز موعود

يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۲۵ ژانويه ۲۰۰۹

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
نمی دانم "روز موعود" برای اعلام نامزدی سيد محمد خاتمی امروز، شنبه در جريان ديدار جمعی از اصلاح طلبان استان گلستان خواهد بود، يا باز تاخيرصورت خواهد گرفت و اعلام علنی " تصميم به آمدن" تا اواخر هفته، چهارشنبه به تعويق خواهد افتاد. اما می دانم كه خاتمی تمام پل ها را پشت سر خود شكسته و ديگر امكان چندانی برای“نه" گفتن به ملت، به ويژه اصلاح طلبان ندارد؛ چه در ابتدای ده ی فجر، چه در انتهای آن.
شايد دوستان به من خرده بگيرند كه چگونه جسارت می كنی و با اين قاطعيت می گويی كه خاتمی همين امروز و فردا، يا نهايت اين هفته نشد هفته ی آينده، نامزدی خود را اعلام خواهد كرد، در شرايطی كه تمام تلاش شخص او اين است كه ميرحسين موسوی اين بار را بر دوش بكشد تا خود بتواند با وجدان راحت كنار بكشد!
شايد من هم دليل منطقی برای قاطعانه سخن گفتن يا ابزار ذهن خوانی خاتمی را در اختيار نداشته باشم، اما دست كم شواهد و قرائن فراوانی در دست دارم كه بگويم، "رئيس جمهور گذشته" ديگر نمی تواند در مسيری جز "رئيس جمهور آينده" شدن قرار گيرد. چون، در اين شرايط نه تنها آيندگان او را به دليل "عافيت طلبی“ و "فرصت سوزی“ و... نخواهند بخشيد، بلكه دوستان و يارانش در كنار گروه های بزرگی از اصلاح طلبان و حتی جمعی از تحول خواهان كه دل به آمدنش بسته اند، او را به "تك روی“، "خود محوری“ و... متهم خواهند كرد و از فردای روز اعلام تصميم به "نيامدن"، در خفا و نهان خواهند گفت "خاتمی اين همه وقت، همه ی ما را سر كار گذاشته بود".
او بهتر از همه و بيش از همه می داند كه حجم درخواست ها برای آمدنش چه ميزان است. شايد هم به اين دليل است كه در اين ايام سرنوشت ساز يا خوابش نمی برد، يا خوابش بدجور آشفته است. او خود خوب می داند كه اگرچه اين بحث را مطرح كرده است كه "يكی از ما، من يا موسوی، حتما يكی نامزد می شويم و در عين حال راه را برای ديگر نامزدها تنگ نكرده ام"، و با اين گامی كه به جلو برداشت حتی "دلخوری“ يا "گله گی“ شيخ اصلاحات را به جان خريد، اما هيچ كسی از اطرافيانش- جز جمعی از اعضای خانواده، آن هم به دلايل شخصی نه سياسی“، حتی شخص ميرحسين موسوی از او نمی پذيرند كه خود را از معركه كنار بكشد و ميدان را به نخست وزير دوران جنگ با تمام محبوبيت ها وموفقيت هايش واگذارد.
خاتمی خود بهتر از همه می داند كه بعد از ديدار با مقام رهبری، در ملاقات های مشورتی سه گانه ای كه انجام داد، از زبان هيچكدام از آن ها نشنيد كه - با وجود آمادگی ميرحسين- "كنار بكش". اما به صراحت و با تاكيد اين كلام را شنيد كه همين امروز و همين الان اعلام كن كه "تصميم گرفته ام كه بيايم". اين حرف هايی نبوده است كه تنها آن سه روحانی معتمد از سر دلسوزی برای انقلاب، نظام و كشور، با هدف "نجات ايران" زده باشند، بسياری نيز پس از آن ها در گفت و گوها و ديدارهای جداگانه از جايگاه فردی يا جمعی بر اين نكته پای فشاری كرده و حتی تاكيد داشته اند كه "برای اعلام نامزدی همين امروز هم دير است". بودند كسانی كه بر اين نگاه نيز اصرار داشته اند كه با روندی كه شما در كارزار انتخابات شكل داده ايد كه حتی نامزدهای محافظه كار نمی دانند كه چه كار بايد بكنند، اين "تنها شما هستيد كه در فرصت باقيمانده از پس احمدی نژاد برمی آئيد".
تعطيلات آخر هفته فرصتی فراهم آورد تا در جمع های گوناگون با شركت كنندگان متفاوت -از شهروندان عادی گرفته تا دست اندركاران امور اجرايی و خبری، از روشنفكران و استادان دانشگاه گرفته تا فعالان سياسی و كنشگران اجتماعی - وقتی حرف سياست به ميان آمد و گزينه های مختلف برای دوران رياست جمهوری- از آمدن يا نيامدن خاتمی؛ با موسوی يا بی موسوی، آمدن موسوی در شرايط آماده نبودن خاتمی؛ نيامدن هم زمان موسوی و خاتمی و صحنه را به طور دربست به كروبی واگذار كردن- جايی نبود كه اكثريت حضار با وجود اما و اگرهايی كه داشتند در نهايت بر اين باور نباشند كه "اگر خير و صلاح ايران مطرح باشد و كسب بالاترين ميزان رای ملت، چاره ای جز آمدن خاتمی نيست".
اين جمعبندی در شرايطی در جامعه شكل گرفته است كه اكثريت اصلاح طلبان تاكيد دارند كه خاتمی و موسوی هر دو می توانند نمايندگی گسترده ترين ائتلاف اصلاح طلبان را بر عهده بگيرند- تنها با اين تفاوت كفه ی روشنفكران، تحول خواهان و جوانان و زنان در وزن سنجی آرای خاتمی با موسوی سنگين تر خواهد بود، و در مقابل وزن آرای جريان های سنتی، انقلابی و كارگزاران دهه ی اول انقلاب و حتی بخشی از محافظه كاران در مقايسه ی آرای موسوی با خاتمی- اما در نهايت انبان آرای خاتمی پر و پيمان تر از موسوی خواهد بود و شانس او برای پيروزی قاطع بيشتر.
اين تاكيد نيز وجود دارد كه اين گونه نيست كه تصور كنيم اگر اين دو حتی در كارزار انتخاباتی شانه به شانه برای ديگری تبليغ كنند، صد در صد يا حتی بخش وسيعی از آرای بالقوه اشان، بالفعل شده و به نفع ديگری به صندوق های رای ريخته خواهد شد. تجربه ی فعاليت های انتخاباتی گذشته از جمله انتخابات مجلس هشتم در تهران نشان داد كه مردم ايران خوشبختانه صاحب انديشه شده و در اغلب اوقات اكثرشان رای يی مستقل دارند و اين گونه نيست كه صرف نام و عكس سيد محمد خاتمی يا آرم و امضای احزاب و گروه های اصلاح طلب بر برگه يا اعلاميه ی انتخاباتی خاص، رای آوری فرد يا ليستی را تضمين كند.
افكار سنجی های مختلف - فارغ از ميزان دقت آن، با توجه به فاصله ی شش هفت ماهه ای زمان نظرسنجی تا ۲۲ خرداد ۸۸ زمان انتخابات - هم به نوعی مويد اين نگاه است كه ضرورت دارد سيد اصلاحات شخصا وارد كارزار انتخاباتی شود، چون امكان ايجاد ائتلاف گرد او راحت تر و وسيع تر، و بخت پيروزی با فاصله اش بر احمدی نژاد از تمام نامزدهای اصلاح طلب بيشتر است. نگاهی كه تاكيد دارد تقريبا بعيد است با فرصت اندكی كه باقی مانده است ديگرنامزدها، حتی شخصی با پيشينه و محبوبيت گذشته ی ميرحسين موسوی بتواند اولا اقشار وسيعی از مردم، به ويژه گروه های محذوف را به پای صندوق های رای بكشاند و ثانيا اكثر آرای آنان را - حتی با حمايت مستقيم خاتمی- نصيب خود كند.
بر اين اساس است كه تاكيد دارم سيد محمد خاتمی با تمام دغدغه های واقعی و منطقی اش در مورد مشكلات و مسائل "روز پس از پيروزی در انتخابات"، در اين نقطه ای كه خود قرار گرفته و ديگران را قرار داده است، ديگر امكان چندانی برای "نه" گفتن ندارد. خاتمی اگر چند ماه پيش، يا حتی ده روز قبل پيش از ديدار با رهيری می گفت كه به اين دلايل "نمی آيم" كه...، كسی بر او چندان خرده نمی گرفت. زيادش شايعه می ساختند، اتهام می زدند و می گفتند كه ترسيد و نيامد، دستور دادند و نيامد، موافق نبودند و نيامد، يا... اما اكنون كه تمام پل های پشت سر او شكسته است، او چاره ای جز "بله" گفتن و اعلام آمادگی رسمی برای "آمدن" ندارد.
او گفت دو شرط دارم، گوش ها تيز شد كه اين شرط ها چيست! شرط گذارده شد كه ملت بايد حرف هايم را بشنوند و بعد تكليفشان را با تعريف اصلاحات، روند اصلاح طلبی و ضرورت هدايت آن توسط من، در جايگاه رئيس جمهور، روشن كنند؛ حرف ها شنيده شد و باز از هر گوشه ی ايران غريو برآمد كه شرط ها را شنيديم و قبول داريم، "بيا". امضا جمع شد، نامه ارسال شد، مصاحبه شد، يادداشت و مقاله نوشته شد، تورهای سياحتی- زيارتی راهی تهران شد تا كلام "بيا"، طنين بيشتر و پژواك گستره تری داشته باشد و جای اما و اگر بيشتری در خصوص اين شرط باقی نماند.
گفته شد كه با توجه به تجارب گذشته، چارچوب و معيارهای اصلاحات و اصلاح طلبی را از ديدگاه خود تعيين و تبيين می كنم، تا بعد چون دو دوره گذشته حرف و حديثی در خصوص ابعاد برنامه ها و زوايای توان اجرايی و نوع تعاملات با ديگر افراد و نهادهای انتصابی باقی نماند. حرف ها و تحليل ها شنيده شد، نقد و انتقادهايی هم بر اين مباحث، به ويژه در باب التزام و اجرای تمام مواد قانون اساسی، از جمله ولايت فقيه وارد آمد، اما در نهايت گفته شد: تمام مرزبندی های مشخص كننده ی "افراط" يا "تفريط" شما هم پذيرفته می شود، با قبول تمام شروط ضمن عقد، "بيا".
شرط دوم اين بود كه بايد معلوم شود كه نظام آمادگی آمدن من و پيامدهای اجرای برنامه ها وسياست های داخلی و خارجی مورد نظرم را داشته باشد. حرف و حديث ها شنيده شد و در نهايت همه منتظر ماندند تا سخنگوی اصلی اقتدارگرايان و حاكميت حرف آخر را بزند. ملاقات انجام شد، اگرچه در اين ميان پای بيان توصيه هايی شخصی نيز به ميان آمد، اما در برابر اين تصميم كه برای بهبود اوضاع نگران كننده ی ايران و تغيير شرايط فلاكت بار كشور و نجات دين و ميهن تصميم به آمدن دارم، حرف آخر اين نبود كه "نيا". برعكس، تصريح شد كه اگر تصميم خود را گرفته ايد منع و مانعی وجود ندارد. به اين دليل بود كه شخص خاتمی برای برطرف كردن شبهات در حال گسترش در جامعه اعلام كرد:" متاسفم از اينکه در جامعه گفته می‏شود رهبری معين کرده که چه کسی بايد باشد... ايشان هر کسی بيايد و رای مردم را داشته باشد، با او کار می کنند و نظر ايشان هم همين است".
بعد از اين ملاقات، ديدارهايی صورت گرفت و آن چه در ملاقات دو نفره رد و بدل شده بود، روی ميز سياست و مشورت ريخته شد، اما باز توصيه ها همه اين بود كه "بيا". توصيه هايی كه پژواكش در اكثر ملاقات های خصوصی و جمعی يك دو هفته ی اخير به زبان ها و الحان مختلف بيان شده و اكثر قريب به اتفاق آن ها اين بوده است: "بيا".
به اين دليل است كه می گويم "خاتمی پل ها را پشت سر خود شكسته و ديگر فرصت و امكان چندانی برای "نه" گفتن ندارد"؛ مگر او می تواند شرط بگذارد، پذيرفته شدن بدون قيد و شرط، شروط خود را بشنود، دست هايی را كه برای بيعت دوباره به سوی او دراز شده ببيند و حتی تعدادی را به گرمی فشار دهد، اما در نهايت بگويد كه "نمی آيم"؟ او در اين شرايط تنها اختياری كه ازخود می تواند داشته باشد اين است كه "روز موعود" را تعيين كند، و شيوه و روش بيان عمومی تصميم به "آمدن" را. و اگر خواست در كنارش اين نكته را روشن كند كه با معاونت موسوی می آيد، يا با مساعدت او.

شنبه ۵/۱۱/۱۳۸۷
Aftab_iran@yahoo.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد