روز هشت مارس روز مبازره زنان علیه تبیعض و نابرابری است. روز همبستگی با زنانی است که در همه جای دنیا به پا خاسته اند. انقلابات عربی در تونس، مصر، لیبی، یمن، خاور میانه و ایران .... نشان می دهد که امروزه دیگر نمی توان نقش زنان را در خانواده و جامعه نادیده گرفت. واقعیت دیگر، اما این که امروزه خواست زنان برای به دست آوردن حقوق برابر در یک جامعه پدر سالار با جهانی شدن سرمایه، با بحران اقتصادی جهانی، رشد بنیاد گرایی مذهبی در تصادم قرار گرفته و جنبش زنان و حقوق زنان را حتی در کشورهای غربی که پیشرفت هایی داشته اند را به شدت تهدید می کند. در این موقعیت جهانی، روز هشت مارس به عنوان سمبل مبارزه زنان بیش از هر وقت موضوعیت پیدا می کند.
چرا که عوامل شمرده شده در بالا هر چند اثرات وخیمی در کل جامعه دارد بیشترین قربانی را از زنان می گیرد. زنان به دلیل نابرابری جنسی خصوصا در بازار کار جایگاه یکسانی بامردان ندارند. زنانه شدن بازار کار با برابری همراه نبوده وهنوز هم ادامه دارد .
زنانی که اغلب در کارهای غیر رسمی موقتی و با دستمزد کم اشتعال دارند به سرعت در معرض اخراج قرار گرفته و به دایره فقر و تبعات آن پرتاب می شوند. و بالاخره زنانی که به کارهای دایمی اشتعال دارند به کارهای موقتی غیر رسمی و با حقوق پایین رانده می شوند.
بنیاد گرایی مذهبی هم خطر جدی است که زنان را به قهقرا می برد. سرکوب خشن زنان و تلاش برای باز پس گرفتن حقوق زنان در برخی از کشورها ازجمله تونس، استقرار قانون شریعت در لیبی، بیرون راندن زنان از صحنه در مصر درست در بهار عربی و سرکوب مستمر زنان در ایران گواهی بر این مدعا است.
نتیجه این که جنبش برابری طلبی زنان با همه فراز و نشیب هایش با خطر جدی رو به رو است و شرایط کنونی جهان بهانه ای برای به حاشیه راندن و قربانی کردن آنان است.
در شرایطی که دنیا عرضه تاخت و تاز لجام گسیخته سرمایه داری نئو لیبرال است و جنگ ابزار اصلی آن برای نجات سرمایه از بحران وانتقال آن به کشورهای پیرامونی است، ایران بر اثر ماجرا جوئی حکومت سرمایه داری مذهبی، با خطر حمله نظامی و جنگ هم روبرو است.
بر بستر چنین شرایطی است که جنبش زنان با دشواری صد چندان روبه رو شده و در مقابل این پرسش اساسی قرار می گیرد که آیا جنبش زنان باید به دلیل تهدید حمله نظامی و خطر جنگ دست از مبارزه برابر خواهی خود بر دارد؟.
جنبش زنان در ایران همواره با سد حکومت دینی رو به رو است و هر گونه تلاش در جهت رفع نا برابری نهادینه شده در جمهوری اسلامی حتی ابتدائی و طبیعی ترین حقوق یک شهروند از جمله حق زندگی، رنگ سیاسی به خود گرفته و سرکوب می شود. تبعیض ساختاری پایه اصلی رژیم اسلامی است و حکومت مذهبی ایران در هیچ شرایطی به زنان اجازه کوچک ترین حرکتی را نمی دهد. از قضا و بر عکس، تنش های بین المللی، خطر جنگ و حمله نظامی فرصتی طلائی به جمهوری اسلامی می دهد تا به این بهانه جنبش های اجتماعی و بالاخص جنبش زنان را سرکوب کند. در این جا است که باوراندن این امر به زنان که هر گونه حرکت اعتراضی زنان به نفع جنگ طلبان( یعنی امریکا و کشورهای غربی و اسرائیل) است خطری جدی برای جنبش زنان است.
نگاهی گذرا به تاریخ هشت مارس روز جهانی دفاع از حقوق زنان نشان می دهد که اساسا روز هشت مارس با مبارزه زنان برای صلح و برابری رقم خورده است. ابتکار روز زن در کنفرانس جهانی زنان سوسیالیست در سال ۱۹۱۰ کپنهاک به وسیله کلارا زتکین مطرح واز قضا روز جهانی «مبارزه برای حقوق زنان و صلح » نامیده شد. و از آن به بعد و در شرایط جنگ جهانی اول که زنان به جای مردان به جبهه فرستاده شده، راهی کارخانه شدند، مبارزه برای بهتر شدن شرایط کار و حقوق زنان با صلح در هم آمیخته شد. در چنین شرایطی بود که الکساندرا کولونتای در نزدیکی اسلو تظاهرات بزرگی علیه جنگ سازمان داد که زنان در آن شرکت فعال و موثری داشتند و شعار آن ها «برای برابری برای صلح» بود. در دوران جنگ جهانی دوم در اروپا ، زنان در جنبش های مقاومت ضد فاشیستی شرکتی چشمگیر داشته و هم زمان در کارخانه ها و محیط کار برای بهبود شرایط کار مبارزه می کردند. در سال ۱۹۴۷ لئون بلوم سیاستمدار سوسیالیست (دوره ای وزیر کار سوسیالیست ها بود) در روز هشت مارس جایگاه زنان را در نهضت مقاومت ارج نهاد و بر حضور زنان برای رسیدن به صلح و برابری تاکید کرد.
*****
زنان اساسا از جنگ سودی نمی برند بلکه از یک طرف قربانیان وحشی گری و سبعیت متجاوز هستند و از طرف دیگر در جامعه خود به دلیل نا امنی و یا حکوت های مستبد به عنوان یک زن مورد انواع خشونت ها قرار می گیرند.
تهاجم به مرزها همراه با تجاوز به زنان و خشونتهای جنسی نیروهای دشمن است. تجاوز به عنوان تاکتیک و وسیله جنگی به کار رفته و بدن زن ابژه جنگ می گردد.
زنان در جنگ به عنوان هویت رقیب دیده شده و بدن آن ها مثل سر زمینی برای فتح، یا وسیله برای حقارت مردان جامعه تجسم می شود.
در کنگو تجاور جنسی به عنوان یک سلاح جنگی از طرف تمامی گروه های در گیر در جنگ مورد استفاده قرار گرفت.
طبق گزارش سازمان ملل در رواندا بین ۱۰۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰۰ زن در فاضله سه ماه در سال ۱۹۹۴ در جنگ داخلی مورد تجاوز قرار گرفتند. در سیرالئون شبه نظامیان به ۴۰۰۰۰ زن تجاوز کردند، و جنگ در یوگسلاوی سابق این رقم به ۶۰۰۰۰ رسید.
در عراق و افعانستان هم هر چند آمار دقیقی در دست نیست اما فاجعه بسیار و تجاوز به زنان اسفبار است.!.
به فحشا کشانده شدن، به قتل رسیدن، ناپدید شدن،از دست دادن همسر، فرزند خانه و کاشانه، مهاجرت و..... از اثرات جانبی جنگ است که تا نسل های بعد زخم آن می ماند.
و از طرف دیگر زن در جامعه خود، هویت خود را در مقابل ناسیونالیسم و دفاع از وطن از دست می دهد. وطن پرستی محور، او را به مادری برای تربیت سربازان ، عامل پشت جبهه برای کمک رسانی ،عامل اجرای هر گونه اوامر و.... و خلاصه زنی فاقد قدرت و عمل اجتماعی تبدیل می کند.
*****
در شرایط امروز ایران نقش زنان به طور کلی و جنبش زنان به طور اخص چیست؟ و همان طور که در بالا گفته شد آیا جنبش زنان به دلیل خطر حمله نظامی و احتمال جنگ باید دست از مبازره برای برابری بردارد؟
به دلایل شمرده شده در بالا زنان از مهم ترین نیروهای صلح هستند .وزنان کشور ما به دلیل تجربه جنگ هشت ساله خانمان سوز و فجایع به بار آورده برای آنها هرگز خواهان جنگ نبوده وبیشتر از هر زمان مخالف جنگ هستند . آنها به خوبی میدانند که جمهوری اسلامی و کشورهای غربی هر کدام در پی منافع خود هستتد و در شرایط اسف بار اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی جامعه امروز ایران تنها طرفین جنگ ازوقوع آن سود می برند .
بنابراین جنبش زنان باید بیشتر از هر زمان وارد عمل اجتماعی شده وپیوند « نه به جنگ برای برابری برای صلح» را تحقق بخشد . عملی کردن این مهم تنها با حضور زنانی با قدرت و عمل اجتماعی ممکن است.
در این جا لازم می دانم اندکی تامل برای باز کردن مفهوم قدرت داشته باشم. منظور من از قدرت در این جا توانایی و پناسیل فکری و عملی زنان است. زن، جنس دوم طبق قانون دینی جمهوری اسلامی جایگاه و قدرت عمل اجتماعی ندارد. و اما برای این که زنان مابه عنوان شهروندان و نه به عنوان وسیله وارد عمل شوند، احتیاج به قدرت دارند.
و اما قدرت زن در رابطه با مرد مطرح می شود. رابطه بین زن و مرد یک رابطه طبیعی و ضروری انسان با انسان است. زن و مرد به عنوان بشر یک کل را تشکیل می دهند نه به صورت هرمی و هیرارشی که در آن مرد فاعل در راس قدرت و زن مفعول در پائین هرم است.
متاسفانه زن در جمهوری اسلامی در پایین هرم، به عنوان جنس دوم و فرو دست است. زن از نظر قانونی در نقطه صفر جنبش جهانی زنان یعنی در نقش خدمتکار و تحت ستم حبس شده است. زن فاقد قدرت، زنی که به عنوان بشر کامل شناخته نشده و نیمه بشر است .
نیمی از جامعه ما از حقوق شهروندی محروم و در نتیجه از قدرت عمل اجتماعی محرومند. آیا در چنین شرایطی طبیعی ترین و ضروری ترین خواست، حق برابری نیست؟
زنان ما اما علیرغم قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی به قدرت خود آگاه اند و به خوبی در یافته اند که تنها راه نجات آن ها استقلال و برابری است و هیچ بهانه ای نباید آن ها را از این مهم باز دارد. در ایران تبیعیض علیه زنان بخشی از ساختار حکومت است و در نتیجه بدون شکستن این ساختار رسیدن به مطالبات زنان امکان پذیر نیست.
در این راستا جنبش زنان ما باید همواره پرچمدار مطالبات اخص زنان بوده و در عین حال همراه با جنبش های دیگر و به خصوص جنبش کارگری، به دلیل خصلت برابر طلبی و نفی هر گونه تبعیض همراه و متحد شده تا مبارزه خود را پیش برد.
کلام آخر این که ، جنگ حربه ای در دست جمهوری اسلامی برای سرکوب هر چه بیشتر جنبش های اجتماعی و به خصوص جنبش زنان است. با شعار« برای برابری برای صلح »در مقابل جمهوری اسلامی بایستیم
فریبا ثابت
۶ مارس ۲۰۱۲