logo





نه چين و روسيه پناهگاهند و نه مجلس بدون مردم راه نجات!

پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰ - ۰۱ مارس ۲۰۱۲

فرهاد یزدی

مجلس آینده اگر در خرداد سال ۱۳۹۱ تشکیل شود ـ که اگري ست بزرگ ـ برای "رهبر" نظام از مجلس کنونی بیش تر مساله خواهد آفرید که به نوبه خود، محرکی خواهد بود برای ترکتازی های بیش‌تر رئیس جمهور.
گفتگوی تلاش با فرهاد يزدی
تلاش ـ در مقاله ی قبلی خود، ايران را که مدتی زير شديدترين فشارهای روانی خطر حمله ی نظامی بود، از بنا کردن روی حمايت های چين و به ويژه روسيه برحذر داشتيد! چطور؟ مگر نه اين که وقتی اولويت در لحظه، رفع خطر از هستی کشور و جلوگيری از جنگ "به هر قيمتی ست"، نبايد به هر امکانی چنگ انداخت؟

فرهاد يزدی : از این که در مقاله پیشین نتوانستم مقصود خود را روشن بیان کنم، پوزش می خواهم. عامل محدود کننده‌ی هدف های ملی، توان اجرای آن است. اگر هدف های هرکشوری خارج از توان ملی آن تعيين شده باشد، دیر یا زود با واقعیت روبرو خواهند شد، آن هم به صورت درگیری بیش از توان، شکست در مقابل واکنش دیگران که هدف‌های خود را در خطر دیده به صورت مداخله و خراب کاری در داخل، و در شدت بيشتری، به صورت تهدید به حمله نظامی و در نهایت جنگ وارد عمل می‌شوند.
یکی از متغیرهای اصلی برای محاسبه توان ملی، تعیین متحدان طبیعی و مخالفین استراتژیک می‌باشد. متحد طبیعی قدرتی است که منافع دراز مدت آن با منافع "منطقی" کشور برخورد حیاتی نداشته و آن منافع به موازات هم حرکت کنند، نمونه زنده و پویا؛ همسوئی منافع آمریکا و اروپای باختری در دوران جنگ سرد و کل اروپا در حال حاضر. با وجود اصطکاک دایمی، این قدرت‌ها با یکدیگر اختلاف حیاتی نداشته و ندارند. عامل دیگری که هر کشور در دنبال کردن اهداف خود و سپس متحدين خويش بايد در نظر گیرد، برآورد واقع بینانه از خواست، قدرت و محدودیت آن متحد در همراهی است. پس از پایان جنگ دوم، آمریکا خواست و همچنين قدرت دفاع از اروپای غربی در برابر امپراتوری شوروی را داشت. با اعلان صریح آمادگی استفاده از جنگ افزار هسته ای، حتا پس از تجهیز شوروی به این جنگ افزار ـ یا به سخن دیگر حتا به قیمت جنگ جهانی اتمی. اين کشور پشتیبانی خود از اروپا را به طور نامحدود ـ به هر قيمتی ـ اعلان کرد. امروز نيز، بنا به دلایل دیگری، که بیش‌تر آنها مربوط به سیاست داخلی می‌شوند، پشتیبانی آمریکا از اسرائیل، درست یا غلط و با وجود نقاط برخورد بسیار بیش تر از آن چه در مورد اروپا صادق بود، نامحدود می‌باشد. امری که با نادیده گرفتن آن امکان رسیدن به تفاهم با ابرقدرت آمریکا را، حتا در نبود نقاط برخورد حیاتی دیگر، بسیار مشگل می‌نمايد.
در مقاله پیشین تلاش شد که خواست، توان و محدودیت‌های روسیه و چین در حمایت از نظام اسلامی در برابر تهدید غرب و متحدانش در منطقه و دیگر نقاط جهان نشان داده شود. چین و روسیه خواست و توان یاری به ایران در رویارویی با غرب را تا تنها تا اندازه ای دارند و نه بیش‌تر. ساده‌لوحانه و خودفريبی و يا مردم‌فريبی خواهد بود که منافع مشترک دو کشور با غرب را کم تر از منافع مشترک آنان با نظام اسلامی برآورد کنیم، تا چه رسد به اين که روی حمایت "بی نهایت" ـ به هر قيمت ـ آنان از نظام اسلامی محاسبه کنيم. جمهوری اسلامی با برآورد غیر واقعی از درجه‌ی آمادگی آن دو قدرت جهانی، خود را هرچه بیش‌تر به لبه فاجعه نزدیک کرده است. اگر اسرائیل، حتا در مخالفت شدید آمریکا دست به حمله نظامی زند، در هنگام لزوم آمریکا با تمام توان، حتا در تضاد شدید با منافع ملی خود، ناچار به مداخله نظامی خواهد شد. در چنین شرایط فاجعه باری برای ایران، چین و روسیه به اعتراض "شدید" دیپلماتیک بسنده خواهند کرد.

تلاش ـ برخلاف نظر شما در "بزرگترين اشتباه محاسبه دو رژيم اسد و اسلامی..." به خاطر میآوريم؛ در سالهای آغازين جنگ سرد، تهديد و ايستادگی اتحاد جماهير شوروی "استالينی"، در برابر خطر حمله موشکهای آمريکائی روبه کوبا، اين کشور را رهانيد. کوبای "کاستروئی" هنوز هم برقرار است. کره شمالی "کمونيستی ـ وراثتی" نيز در پناه چين ادامه حيات میدهد. آيا جهان دو يا چند قطبی و وجود "ابرقدرتهای" رودررو به نفع کشورهائی نظير ما نيست؟ آيا حتماً بايد با جهان غرب و جهان دمکراتيک وارد "اتحاد استراتژيک" شد و در پناه "جهان کاپيتاليستی" زيست؟

فرهاد يزدی : اين مقايسه ميان دو زمان و دو موقعيت کاملاً متفاوت است. در هنگام جنگ سرد، تنها دو ابر قدرت نظامی در جهان وجود داشت. در پناه نظم دو قطبی برقرار در دوران جنگ سرد که هزینه بالای يک درگيری نظامی، برای هریک از دو طرف، حتا تا مرحله نابودی کشور خود نیز می توانست برود، امکان جنگ را تنها در حیطه منافع "حیاتی" آن دو قطب ممکن می گرداند. هریک از آن دو قطب قدرت خطوط اصلی خود را روشن کرده بودند. اروپا، صحنه اصلی رویارویی بود. مرزهای دقیق و شناخته شده‌ای دو قطب را در این منطقه از جهان جدا می‌کرد. پس از آن، منطقه‌ی تحت حمایت مانند ژاپن، تایوان و کره جنوبی در خاوردور بود که نیروهای آمریکایی بعد از پایان جنگ دوم و جنگ کره به ترتیب آماده دفاع از آنها بوده و هست. نيروهای اين کشور هنوز در اين سرزمين‌ها مستقر هستند. جنگ میان ابر قدرت‌ها نه مستقیم بلکه با واسطه، بنا به برآورد اهمیت، انجام می گرفت. مانند جنگ کره و ویتنام و بعدها انگولا و افغانستان. منطقه نفوذ هر ابر قدرت مشخص شده بود. با وجود اين رقابت، خرابکاری، جاسوسی و استفاده از قدرت نرم به صورت تبلیغات، حملات فرهنگی و کمک های اقتصادی و محاسبات استراتژیک ـ مانند متمایل شدن چین سرخ مائو به آمریکا و جبهه گیری در برابر شوروی ـ در تمام کشورها و میان ابرقدرت‌ها به شدت رایج بود. در این میان، به خاطر توازن قوا در جهان، کشورهای کوچک‌تر، حتا آنهائی که بقایشان به یکی از ابر قدرت‌ها بستگی کامل داشت، از قدرت مانور بسیار برخوردار بودند. کشورهای کوچک و حتا متحدین شرق و غرب، در این میان به کرات از موقعیت به سود منافع ملی خويش استفاده کردند.
با فروپاشی دیوار برلین، آن جهان به طور آشکار و رسمی فروریخت. آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان بدل شد. ناتو تا پشت دروازه‌های مسکو گسترش یافت. موج دمکراسی و برپا ساختن نظام‌های دمکراتيک، نه تنها اروپای باختری بلکه برخی از جمهوری‌های سابق شوروی را نیز در برگرفت. و با وجودی که چین در حال بدل شدن به بزرگ ترین قدرت اقتصادی جهان می‌باشد، اما هنوز، تا سال‌های قابل دید، آمریکا تنها ابر قدرت نظامی و بازرگانی آزاد، حاکم برجهان خواهد بود. این ابر قدرت نظامی جهان، تمامی کشورهای دمکرات را متحد بالقوه خود دانسته و به احتمال زیاد با آنان برخورد نظامی نخواهد داشت. در صورت برخورد منافع میان این سرزمین‌ها، به دليل وجود نظام بازگانی آزاد درهم تنيده، اولویت نه با جنگ بلکه با راه حل‌های سياسی و مصالحه از راه مذاکره و راه‌های مسالمت آمیز خواهد بود. اما نباید اشتباه کرد که در رویارویی و تضاد منافع با نظام‌های خودکامه، کشورهای دمکرات به همان اندازه خویشتن داری نشان نخواهند داد. تاریخ معاصر پر از نمونه جنگ‌های میان قدرت های غیردمکرات علیه یکدیگر است. همچنین درگيری‌های نظامی ميان قدرت‌های دمکرات علیه قدرت‌های غیر دمکرات، هنگامی که برآورد شده که منافع حیاتی و یا صلح در خطر می باشد، کم نبوده است.
در اين ميان هنوز روشن نیست که چين با قدرت اقتصادی که دست آورده، چه خواهد کرد. به طور مسلم در هر جا بجایی قدرت، امکان گسترش انتظارات و خواست ملی و به همراه آن خطر برخورد نيز پديدار خواهد شد. چین از نظم بازرگانی آزاد جهانی که وظیفه دفاع از آن حداقل تا کنون برعهد آمریکا بوده است، به ویژه در بیست سال گذشته، بسیار متنفع شده است. به احتمال زیاد، چین به پایه‌های این نظم که فراز آن کشور به قله جهانی را امکان پذیر کرده، دست نخواهد زد. اما از سوی ديگر، در مورد قدرت نظامی که به طور حتم به دست خواهد آورد هنوز نمی توان در اين امر همچنان مطمئن بود. حزب کمونیست چین که مشروعیت خود را پس از اصلاحات اقتصادی تنگ شیا پنگ هر روز و بیش از پیش بردوش رشد اقتصادی خويش و ناسیونالیسم تازه و باز‌آفرينی شده به کمک غرور بازیافته ـ پس از قرن‌ها تحقیر توسط امپریالیست‌ها ـ افکنده است، ممکن است که در رقابت سیاسی و نظامی با آمریکا، خواست و توان بدل شدن به ابرقدرت را به دست آورد، اما تا آن هنگام، ما تنها با یک ابر قدرت روبرو هستیم.
در مورد پرسش نهایی شما در این بخش، باید گفت که ملت ایران با سابقه بیش از یکسد سال مبارزه در راه دمکراسی ـ زمانی که تنها تعداد انگشت شماری از کشورها را می‌شد در این رده طبقه بندی قرار داد ـ خواهان "اتحاد استراتژیک" با کشورهای دمکرات می‌باشد. ما به تجربه، دانش، تکنولوژی و بازارهای آنان نیاز داریم. همزمان باید توجه کنیم که اقتصاد کشورهای دمکرات، حتا آنهائی که مانند هندوستان کنونی به شدت با فقر دست و پنجه نرم می کنند، برپایه ی بازارهای آزاد عمل می کند. سابقه سی‌صد ساله این نظام با تمام کاستی‌ها، اختلاف طبقاتی و بی رحمی که در کانون خود داشته و دارد وگاه با تحقیر و تنفر از آن با نام "نظام کاپیتالیستی" یاد می‌شود ودر هرجا که تثبیت شده است، با خود دمکراسی را نیز همراه آورده، با پیروزی بر سیستم های دیگر همراه بوده است. البته می توان نظام بازار آزاد را در کشوری خودکامه مستقر کرد، اما بی‌ترديد نه برای سال های دراز. اما نمی توان نظام برنامه ریزی تمام دولتی در کشوری دمکرات که در آن ملت است که سخن نهایی را می زند، برقرار نمود. باید به یاد داشت که کاپيتاليسم برای نخستین بار در تاریخ بشر، رشد شگرفی به همراه آورد که انسان را قادر نمود تا درجه‌ی بالائی برگرسنگی و فقر که در تمامی جهان گسترده بود و روالی عادی بشمار می‌آمد، پیروز شود. در همین سی و اندی سال گذشته، چین با کنار گذاردن سیاست‌های مائو که میلیون‌ها (تکرار و تأکيد می شود: میلیون‌ها) انسان را از گرسنگی از پای درآورد، میلیون‌ها انسان را با رشد بی‌سابقه، بیش از 9 درصد درسال، از زیر خط فقر بیرون کشید. همین روند را در هندوستان، پس از سال های آغازین دهه 90 تا کنون، می توان مشاهده کرد. نمی توان کشور ثروتمندی را نام برد که کم وبیش، کاپیتالیستی نباشد.

تلاش ـ به نظر شما آيا برای ما در عرصه حيات بينالمللی اصل "دشمنِ دشمن من، دوست من است" کارکرد وسود لازم را ندارد؟ آيا اين که چه کسانی امروز نفت ما را بخرند مهم است؟ آيا مهم است که قوت و غذای مردم ما با پول اين نفت، حتماً از بازار کشورهای خاصی تأمين گردد؟ برای کشوری که نياز بخش بزرگی از مردمانش به حد سد جوء نزول داده شده است، نوع نظام کشورها و حد پيشرفتگیشان چه فرقی دارد؟ گندم و برنج را می‌توان از همه جا خريد. صاحبان زر و زوردر کشور، به رغم هر تحريمی و هر قدر سخت، قادرند نيازهای لوکس خود را از پيشرفتهترين کشورها وارد سازند. مانند آنچه در کره‌ی شمالی تاکنون اتفاق افتاده است. ما نشنيديم که "رهبر فقيد" درگذشته کره شمالی، در حالی که گفته میشود، مردمش از پوست تنهی درختها تغذيه می کردند، نه تنها در تهيه خاويار و شامپاين مورد علاقه شديد خود، بلکه در دسترسی به تکنيک و ساختن بمب اتمی، به مشکل جدی برخورده باشد. آيا همين وضع نمی‌تواند برای ايران تصور شود!؟

فرهاد يزدی : برای برآوردن نیازهای وارداتی هر کشور، نظم بازار آزاد که بالاترین تنوع انتخاب را با کم ترین قیمت تضمین می کند، مناسب ترین نظم می باشد. با برقراری تحریم‌های اقتصادی، ایران از دسترسی به بازارهای جهانی، تا اندازه زیاد محروم شده است. امروز نظام اسلامی، ایران را مجبور کرده است که از تعداد اندکی کشور، که هنوز آماده دادوستد با ایران هستند، به تامین نیازهای خود و آن هم محدود، روی آورد. اما، در چشم انداز ادامه اين تحريم‌ها، مشگلات بازرگانی ایران، هم در واردات و هم صادرات هر روزه‌ی خود، سخت تر خواهد شد. فروش نفت و کالاهای مشتق از آن، از چندی پیش سیر نزولی در پیش گرفته‌اند. به احتمال زیاد این روند، شتاب گرفته و بر سرعت آن افزوده خواهد شد. درآمد ارزی ایران که برای بقای کشور یک باید است، با کاهش شدید روبرو شده، سبب بالارفتن بیش‌ترتورم و نزول پول ملی خواهد گردید. معنای تورم و نزول ارزش پول ملی، کاهش قدرت خرید ملت می‌باشد که همزمان با کمبود و نزول کیفیت کالاهای وارداتی، شدت بیش تر خواهد گرفت.
صاحبان زر و زور که سال‌ها با جنایت و چپاول و برقراری روابط مناسبات ناسالم سياسی و اقتصادی به درآمدهایی افسانه‌ای غیر مشروع دست یافته‌اند، شاهد کاهش سریع سرمایه‌های خود خواهند بود. آنان به سرعت خواستار تبدیل دارایی خود به ارز خارجی و طلا خواهند شد که به نوبه خود، روند نزولی ارزش پول ملی را تسریع خواهد کرد. اما در هر حال این گروه در مقایسه با طبقه متوسط و تهی دست، با کم ترین آسیب روبرو خواهند شد. می توان از هم اکنون بی ثباتی ناشی از فشار اقتصادی در ایران را پیش بینی کرد.
رژيم اسلامی نمی‌تواند نمونه کره شمالی را در مورد ایران پیاده کند. این واحد سیاسی از پایان جنگ دوم جهانی تا کنون، بسته ترین کشور جهان بوده است. ملت کره شمالی در این مدت شصت و پنج سال کوچک‌ترین تماسی با جهان نداشته است. چین و شوروی، دو غول کمونیست برای دور نگاه داشتن این سرزمین از جهان سال‌ها کوشیدند. مسئوليت این وضع اسف‌انگيز امروز بر گردن چین است که نه خواهان اتحاد دو کره است که معنای آن پديدار شدن غول صنعتی رقیب در همسایگی خود است و نه از هم پاشی آن رژیم استقبال خواهد کرد که میلیون‌ها انسان گرسنه به شدت فقير را روانه چین خواهد کرد. چین خواهان حفظ وضع موجود است که آمریکا را در این مدت مجبور به نگاه داشتن سی‌هزار نیروی نظامی، همراه با ناوگان پشتیبانی نیرومند در کره جنوبی کرده است. ایران بازتر از آن است و ایرانی بیش از آن به پختگی سیاسی و فرهنگی رسیده است که به توان روش‌های رایج در کره شمالی را در آن پیاده کرد.
حتا کره شمالی با تمام انزوا و جدایی معنوی از جهان و نقش ناچیز در اقتصاد گیتی(1)وبا تمام حمایتی که چین تا کنون از رژیم آن به عنوان خط قرمز به عمل آورده است، به ناچار چشم بر واقعیت گشود و تعلیق فعالیت هسته‌ای نظامی در برابر دریافت کمک غذایی از آمریکا را پذیرفت.

تلاش ـ به رغم آگاهی از نتايج منفی "آن محاسبه اشتباه" مگر رژيم اسلامی انتخاب ديگری هم دارد؟ به نظر میرسد کشورهای غربی هم ميلی به حل بحران بينالمللی و اختلافات خود با حکومت اسلامی ندارند. هر چند ممکن است فعلاً امکان حمله به ايران را با مواضع اخير خود سد کرده باشند، اما رژيم اسلامی آيا حق ندارد، با نگاه به حوادث جاری در افغانستان و عراق و خطر بحران فزاينده در پاکستان، محاسبه کند که فعلاً غرب نمی تواند کاری بکند، وگرنه قصد از پا در آوردن رژيم اسلامی از دستور کار آنان کنار نرفته است، پس در فرصتی که ـ به دست چين و روسيه يا هر کس ديگر ـ فعلاً فراهم است، بايد بقای قدرت خويش را برای "هميشه" از گزند جهان غرب مصون کنند؟ کجای اين محاسبه نادرست است؟

فرهاد يزدی : اشتباه استراتژیک رژیم اسلامی که برخاسته از ایدئولوژی حاکم بر آن است، به پیش از حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق برمی‌گردد. در واقع از آغاز، نظام اسلامی بدون در نظر گرفتن توان و منافع ملی، با غرب که در مبارزه مرگ و زندگی با شوروی در گیر بود و با تمام قوا تلاش می‌کرد، دوستی ایران در این منطقه استراتژیک را به دست آورد، به دشمنی بی مورد برخاست. غرب به ایران نیاز داشت تا در مرزهای جنوبی شوروی و افغانستان که بر آن پنجه انداخته بود، سدی در برابر نفوذ آن ابر قدرت ایجاد کند. غرب به ایران نیاز داشت تا در برابر عراق ـ پایگاه شوروی در خلیج فارس ـ در برابر تهدید به بستن این شاهراه حیاتی برای غرب (و یادمان نرود پیش از آن برای ایران) مقاومت کند. در برابر غرب آماده بود که همه نوع کمک تکنولوژیک، سیاسی، سرمایه گذاری و نظامی به رژیم اسلامی بنماید. اگر این سیاست که بدون تردید در راستای منافع ایران بود، اجرا می‌شد شاید هیچ گاه عراق جرئت حمله به ایران را نمی یافت، فرمانفرمائی ایران بر خلیج فارس (که با تحقیر از آن به عنوانی ژاندارمی خلیج فارس یاد می شد) می‌توانست هنوز پابرجا بماند، رشد اقتصادی ایران بسیار بالاتر می‌بود، ايران در انزوای سیاسی فرو نمی‌رفت ودارای متحدين پرتوان می‌بود و در گزينش آنها مختار و... نظام اسلامی، درست در جهت عکس منافع کشور عمل کرد؛ ایران را درگیر یک جنگ هشت ساله با عراق و در وضعيت شبه جنگ با آمریکا و سپس غرب نمود و در سی و سه سال گذشته، به دنبال همان سياست‌ها ايران را در انزوای فزاينده‌ی سیاسی و اقتصادی گرفتار نمود. در آغاز و در اين دوره به دفعات به طور بارزی غرب به ایران نیاز داشت و امروز شايد دیگر اين نیاز حیاتی را احساس نمی کند يا اساساً ديگر اميدی به درک منطق مناسبات بين‌المللی از سوی اين رژيم ندارد و آن را تنها سدی می‌بيند و عاملی در دامن زدن به بحران در اين منطقه حساس. امروز ایران بدون حق انتخاب و درفقدان امکان و نداشتن قدرت مانور، از روی ناچاری به چین و روسیه، روی آورده است.
چنانکه در بالا نیز اشاره شد، اشتباه محاسبه در این بود که نظام اسلامی همواره خواست و توان این دوکشور ـ چين و روسيه ـ را برای درگیر شدن با غرب، بیش از اندازه برآورد کرده است. آن دو کشور بیش از این با غرب رابطه و منافع دارند که آن را قربانی حفظ نظام عقب مانده، با رفتاری غیرقابل پیش بینی و بی اعتبار اسلامی نمايند. پس از تجربه سی ساله با نظام اسلامی، امروز غرب می تواند با بردباری منطقی در انتظار شرایط مناسب‌تر برای حل مسایل خود با رژیم، در انتظار نشیند. غرب محرکی ندارد تا با رژیم اسلامی که در کشور تحت فرمانش ارزش يک دلار برابر با 1900 تومان شده است وارد مذاکره شود. چرا نبايد، با بردباری در انتظار افزایش بیش‌تر ارزش ارز خارجی و دیگر مشکلات اقتصادی رو به افزایش نماند تا از اين طريق امکان به دست آوردن امتیازات بالاتری کسب ننمايد؟ غرب می داند که برنده جنگ قدرت در داخل ايران هرگروهی که باشند، برای حفظ کشور مجبور به کنار آمدن با آنان است. پس چرا در انتظار شرایط مناسب تر ننشینند؟ با دشمنی با غرب، نظام اسلامی نمی تواند برای "همیشه" با پیوستن به روسیه و چین خود را نجات دهد. دیگر راه نجاتی برای این رژیم نمانده است و مصون ماندن برای "همیشه" تخيلی بيش نيست.

تلاش ـ بازتاب محاسبه فوق را ما در رفتار رژيم در داخل هم میبينيم نمونه عينی، جدال بر سر "انتخابات مجلس اسلامی" و "انتخابات" دو سه روز ديگر است، ظاهراً بیاعتنا به اين که در پيرامون حکومت اسلامی، چه در عرصه بينالمللی و چه داخلی چه میگذرد. بیاعتنا به اين که بخش بزرگی از جامعه فعال سياسی داخل و جنبش سبز اين انتخابات را تحريم کردهاند، خامنهای و احمدی نژاد ـ هر يک با متحدين و پيرامونیهای خود ـ بشدت به دنبال تسخير نهائی آن "مجلس" هستند. آيا پيروزی هر يک به معنای پايان شمع نيمسوز "مجلس" در ايران نخواهد بود؟ بستن، درب يکی ديگر از کانونهای بحران آفرينی درون رژيم؟

فرهاد يزدی : محرک برگزاری انتخابات، به نظر می رسید که تحکیم موقعیت رژیم و "رهبر" آن باشد. رژیم محاسبه می کرد که دستکم 60 درصد ملت در انتخابات شرکت کرده و نه تنها به جهان ثابت خواهد شد که این نظام هنوز به قدر کافی "محبوب" است، بلکه همزمان به حماسه سبز و رقابت های رئیس جمهور نیز پایان خواهد داد. باید این را نیز اشتباه‌ محاسبه بزرگ تلقی کرد. جنگ قدرت در داخل رژیم شدت بیش‌تری گرفته است. ريزش هواداران رژیم به شدت ادامه دارد، بسياری نيز سعی می‌کنند فاصله خود را از "رهبر" به نمايش بگذارند و دست به انتقاد و افشاگری با اثرات تخريبی شدید برای اقتدار وی و کل رژيم می‌زنند. برخی از آخوندهای تندرو در مقابله با "رهبر" دست به یار گیری و دسته بندی در برابر هواداران او وارد میدان شده‌اند. رئیس جمهور و دارودسته‌اش با پرده دری‌های هر روزه، بدون تلاش در تبرئه اتهام اختلاس و دزدی، از دزدی بزرگ تر "رهبر" و وابستگانش سخن می گویند و در حالی که خود با دست اندازی بر منابع مالی کلان ملی، نامزدهای مورد نظر خويش را حمایت می کنند. با يا بی‌مجلس، جنگ قدرت در اين رژيم پايانی ندارد.

تلاش ـ چشمانداز "پيروزی" هر يک از اين دو رقيب چه خواهد بود و کدام خطرات را در پی خواهد داشت؟ چه عليه امنيت ملی و عليه مبارزات دمکراتيک مردم ايران و چه عليه رقيب مقابل؟

فرهاد يزدی : نتیجه "انتخابات" هرچه باشد، بر چند دستگی در داخل رژیم خواهد افزود. گروه‌های جدید از دل دسته‌های قدیمی زاده شده و امکان ائتلاف و آشتی آنان کاهش بيشتری يافته است. بخش بزرگی از جدال در گرفته، ديگر برای دست‌یابی به قدرت شخصی است که افزایش نزاع‌های پس از انتخابات را نوید می دهد. رئیس و معاون مجلس کنونی در برابر رئیس پیشین و پدر عروس "رهبر" جبهه‌بندی کرده‌اند. کسانی که رد صلاحیت شدند و آنان که بازنده انتخابات خواهند بود، چون هيچ باوری به انتخابات در نظام اسلامی ندارند، به خیل مخالفین، هرچند بخش فرصت طلب آن، خواهند پیوست. افشاگری و اتهام تقلب (البته از آنجا که درست است ديگر اتهام نيست!) رونق خواهد یافت. به نظر نمی‌آید که هدف و تلاش "رهبر" که تحکیم موقعیت خود در کانون نظام است، با افزایش دسته‌بندی‌ها و دشمنی‌ها، به نتيجه‌ای برسد. مجلس آینده اگر در خرداد سال 1391تشکیل شود – که اگریست بزرگ – برای "رهبر" نظام از مجلس کنونی بیش تر مساله خواهد آفرید که به نوبه خود، محرکی خواهد بود برای ترکتازی های بیش‌تر رئیس جمهور.
هرچه بر برخورد و دسته‌بندی در این نظام غیر دمکرات افزوده می‌شود، به همان ميزان نیز دسته‌بندی داخلی در سپاه، که از سال 88 شتاب گرفته است، بيشتر و شکاف در اين نهاد ژرف‌تر می‌گردد. همزمان، دسته‌بندی در درون رژیم، که به مرز دشمنی خونین رسیده است، بر قدرت بالقوه و بالفعل سپاه در ساختار قدرت در ایران می‌افزايد. اخبار یارگیری و تلاش برای جلب حمایت سپاه از مدت ها پیش منتشر شده و جلب توجه کرده است. هرچه ارگان‌های سیاسی و اقتصادی نظام در برابر حل مشکلات کشور از خود عجز نشان دهند و هرچه دسته بندی در کانون تصمیم گیری افزایش یابد، بر قدرت سیاسی سپاه – که بازوی نظامی آن به یگانه حافظ رژیم بدل شده است – افزوده می گردد. سپاه شاهد افزایش روز افزون نفوذ و تاثیر گذاری سیاسی خود در رژیم، به هزینه رهبر، می باشد. به زودی زیر فشار و یا وسوسه قدرت بیش‌تر، سپاه ديگر دلیلی نمی‌بیند که از مداخله مستقیم بپرهيزد. اما از سوی ديگر، نباید از یاد برد که قدرت سپاه چند پاره و در خطر از همپاشی از داخل است، حتا بدون چالش. سپاه با جنبش نیرومند سبز روبروست که برنده نهایی جنگ قدرت است. هر نیرویی که خواستار حل مسایل ایران و به دست آوردن ثبات نسبی در داخل و در سیاست خارجی باشد، باید ارج اين جنبش را دانسته و شرایط لازم را برای شرکت آن در امور کشور، بیش از آن که دیر شود، فراهم نماید. هر محاسبه‌ای غير از اين اشتباه بزرگ ديگريست.
نیازی نیست که در این جا سرخط مسایل کشور، از آن میان خطر جنگ داخلی و حمله ی خارجی را بازگو نمائیم. خبر منتشر شده بازدید پسر "رهبر" از موسوی دربند، شاهدیست که نشان می‌دهد حتا بزرگ ترين مانع در برابر آزادی ملت، نیز متوجه موضوع شده است. خارج از احتمال و تصور نيست که در برابر دادن امتیازاتی ـ شاید هم در رقابت با سپاه ـ پیک "رهبر" خواستار جلب حمایت وی از نظام در حل مسایل گردیده است. این مسایل به اندازه ای فوری و شدید هستند که بدون مشارکت مستقیم و موثر ملت، قابل حل نخواهند بود. بازهم باید دوباره گفت و از تکرار آن، تا زمانی که هنوز فرصت هست نبايد غفلت کرد، که این دریچه برای همکاری به سرعت در حال بسته شدن می‌باشد. شرایط داخلی به سرعت به سوی هرج و مرج و بی ثباتی می رود که در آن صورت نه سپاه و نه حتا جنبش سبز ديگر قادر به مهار آن نخواهند بود.

تلاش ـ آقای يزدی گرامی با سپاس از شما

http://www.talashonline.com
ـــــــــــــــــــ

1- تولید ناویژه ملی رسمی آن سرزمین برابر با 28 میلیارد دلار در برابر بیش از یک تریلیارد دلار یا بیش از 35 برابر برای کره جنوبی می باشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد