logo





ادبیات ما می تواند جهانی شود؟

پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۷ - ۲۲ ژانويه ۲۰۰۹

محمود صفریان

safarian.jpg
هر وقت صحبت از این مقوله پیش آمده، همراه بوده است با مشکل زبان. و این که چون نوشته های ما، با حروف لاتین نیست در نتیجه ارتباطی هم با سایر مردم دنیا بر قرار نمی شود. و ما جهانی یا در حقیقت ادبیات ما جهانی نمی شود.
برای این مهم، فکر و نظر و عقیده و برنامه و ایده، فراوان گفته شده و به تحریر در آمده است، و حتا سمینارهای گونا گون با تفاوت نظریات نیز برای این مسئله بر گذار شده است.
گاه صحبت از کم کاری مترجمان ایرانی بوده که دامن همت در بر ندارند یا اگر دارند چرخشی به این سو ندارند " و شکستن کاسه کوزه ها بر سر آن ها " و گاه از این هم بد تر، که گفته اند، حتا اگر این یاری مترجمان نیز توان لازم را بیابد و مثلن شعری را از فارسی به انگلیسی ترجمه کنند چون به مذاق خارجی ها نمی سازد، راه بجائی نمی برد. در سمینار از جمله گفته شده:
"...باور دارم که شعر و داستان کوتاه بیش از رمان بیمارند. نمیتوانم آنها را غربگرا بنامم، چرا که من در غرب نمونههای آن چیزی که در ایران به نام شعر یا داستان کوتاه تولید میشود، چندان ندیدهام. بیشتر شعر معاصر ما در دنیای انگلیسی زبان به نام شعر شناخته نمیشود. گمانم اگر آن شعرها ترجمه شوند، خوشاقبالترینشان برای پشت کارتپستالهای بچهمدرسهایها انتخاب شوند و اما بیشترین آنها را به کارشناسان زبانپریشی، روانپریشی و دیگر رشتههای آسیبشناسی فردی و اجتماعی بسپارند تا مگر آن کدهای زبانی را رمززدایی کنند، بلکه ناهنجاریهای فردی و اجتماعی ما را بهتر درک کنند. هر چه بیشتر شعر جهان را میخوانم، کمتر به شعر فارسی امیدوار میشوم. "
ببینم!
چرا سروده های ما، اگر درست هم ترجمه شوند، " در دنیای انگلیسی زبان به نام شعر شناخته نمی شوند " ؟
چرا اگر ترجمه هم شوند، " برای پشت کارت پستال های بچه مدرسه ای ها انتجاب می شوند " ؟
بنظر شما اگر شعری که در زیر می آید، ترجمه شود، هم شعر شناخته نمی شود و هم فقط به درد پشت کارت پستال های بچه مدرسه ای ها می خورد؟ واقعن بر این عقیده اید؟ و آن نمونه ای که از " امیلی دیکینسون - Emily Dickinson " شاعر معروف غربی " آمریکائی " آورده ام " که کمی هم از لحاظ مضمون نزدیک به نمونه سروده فارسی است " تافته ای کاملن جدا بافته است؟ بی انصافی چرا؟
" حلقه کن دستان گرمت را
به دور سینه ام
کمی بر خود بچسبانم
با نگاه گرم چشمانت
کمی از عشق را
در کاسه چشمان مشتاقم
بریز
نرم و آهسته
برایم حرفهای زندگی را،
نور امید و صفای دوستی را
همچو لا لائی بخوا ن .
خسته ام از سردی احساس ها
از زهر تلخ گفته ها
از نگا ه هائی چو سخت صخره ها
مرا در خود بگیر
حلقه کن دستان گرمت را
به دور سینه ام
مرا با خود
به باغ سبز رویا ها ببر
خنده ها از چهره ها دورند
کوچه ها خوا بند
از درون شوره زار
بغض ها
عشقی نمی روید.
بهت نا مفهوم ماندن
بر تمام بامها روئیده است.
دیگر از پرواز
چیزی را نمی بینم
هوا سنگین و بی بار است
نمی بارد.
من زماندن خسته ام
از سردی احساس ها
دل مرده ام .
حلقه کن دستان گرمت را
به دور سینه ام
دستم بگیر
با خود ببر
و
برایم زندگی را
نرم و آهسته بخوان . "
*
اشتباه نشود، غرض به هیچ وجه مقایسه " امیلی دیکینسون - Emily Dickinson " با شاعر این سروده نیست. ولی بنظر شما این شعر خانم " امیلی " هم باید برود پشت کارت پستال های بچه های مدرسه؟
و به واقع شعر بالا برای خارجی ها بی معنا و مفهوم است و بچه بازی است ولی این شعر خانم " امیلی " نه!؟
بنظر من این یک کم خود بینی است.

HE touched me, so I live to know وقتی مرا لمس کرد، دریافتم که چگونه زندگی کنم
That such a day, permitted so, همچون روزی که اجازه داد
I groped upon his breast. سر بر سینه اش بگذارم
It was a boundless place to me, برای من مکانی بی مرز بود
And silenced, as the awful sea و من بی صدا و ساکت
Puts minor streams to rest. چون نهری کوچک بودم در برابر دریائی پرعظمت

And now, I ’m different from befor, و حالا با گذشته فرق کرده ام
As if I breathed superior air, هوائی اطیف تنفس می کنم
Or brushed a royal gown; و احساس پادشاهی دارم
My feet, too, that had wandered so, همچنین پاهایم که تا به حال سرگردان بوده اند
My gypsy face transfigured now با رخساری کولی وار، حالی لطیف،
To tenderer renown. و سیمائی دیگر دارم
نمی دانم چرا برای اشعار مولانا، حالا گیریم با نام " رومی " یا برای رباعیات خیام، چنین سرو دست می شکنند و این همه در مورد دلپذیر بودن آن ها صحبت می شود. اما به ادبیات امروز که برسیم مورد توجه غربی ها نخواهد بود. من آن را گناه جهانی نبودن می دانم و نه ضعف و کم مایه بودن ادبیات ما. اتفاقن این دو نمونه خوبی است که اکر آثار ادبی ما ترجمه و به نحوی به جهانیان شناسانده شود، مورد استقبال قرار می گیرد.
از صحبت اصلی دور نشویم. ادبیات ما می تواند جهانی شود یا خیر و اگر می شود راه یا راههایش چیست؟
اگر صحبت از جهانی شدن، رسیدن به تیراژه های " Best seller " هاست، تحقیقن امکان ندارد. هر ملتی تا آخرین فرد با سوادش که اهل خواندن باشد آثارنویسندگانش تیراژ دارند، و این مختص همان مردم است. به استثنا ها ئی چون " دن کیشوت " یا اخیرن به " هری پاتر " کاری ندارم ولی بصورت نرمال و متعارف، ترجمه کتابی از زبانی به زبان دیگر تعداد معینی خواننده خواهد داشت.
من گمان نمی کنم که آثار ترجمه شده به فرانسهِ خانم " دوریس لسینگ - Dorise Lessing " انگلیسی، با اینکه برنده نوبل ادبیات سال 2007 می باشد بتواند در فرانسه به اندازه آثار آقای " ژان ماری گوستاو له کلزیو - Jean Marie Gustave Le Clezio " فرانسوی، که او هم برنده نوبل ادبیات 2008 است خواننده داشته باشد و برعکس.
اما چنانچه همتمندی یافت شود و آثار ادبی فارسی را " اعم از شعر یا داستان " به زبان دیگری ترجمه کند بدون شک به همان اندازه که کتابهای ترجمه شده به فارسی " از هر زبانی " خواننده دارد، خواننده خواهد داشت، و نه به پشت کارت پستالهای بچه ها خواهد رفت و نه بی اعتنا و بی توجه خواهند ماند.
به هیچ روی اشکال در کارهای نویسندگان و شعرای ما، و در کل ادبیات ما نیست. چرا که در بین آثار منتشره فارسی گاه چنان شاهکارهائی به چشم می خورد که اگر به خوبی ترجمه شود، با استقبالی چشمگیر در کشور های دیگر روبرو خواهد شد. بزرگوارانی که جز این فکر می کنند بهتراست برای دسترسی راحت و سریع به آثاری که بسیاری حرف برای گفتن دارند، سری به نشریات چاپی برون مرزی بزنند ویا از سایت های اینترنتی کمک بگیرند، " منابعی که دست سانسور را بر حلقوم ندارند " اطمینان دارم که در نشست های بعدی صحیح تر نظر خواهند داد. و خواهند فهمید که جای ادبیات ما در بین ملل دیگر آنطور که می اندیشند نیست.
چنین بر می شمرند موانع بر سر راه جهانی شدن ادبیات ما را " که حتا یک موردش هم عدم بلوغ یا کم آوردنن آثار ما نیست "
زبان - نبود مترجم جهت برگرداندن متون فارسی به یکی از زبان های زنده دنیا - ناشر خارجی - خواننده - و سانسور دولتی.
زبان را نمی شود و نباید کاریش کرد، و بردش به سوی لاتین کردن حروف " الفبا ". کاری را که ترکیه در زمان " اتاترک " کرد، چنین کاری چنگ کشیدن بر چهره ادبیات سترگ کلاسیک ما، بخصوص در زمینه شعر است .
ولی در این میان نقش دولت ها بنیانی و کار ساز است. اگر دولت یاری می کرد همه مسائل ، اعم از مترجم و ناشر و حتا خواننده رو براه می شد، و تلاش مثبتی برای جهانی شدن آغازمی گردید.
اما افسوس که عدم همکاری دولت، و ایجاد سانسوری گسترده و همه جانبه که مانع هر نوع سرمایه گذاری می شود. و هر گونه تلاشی را نه تنها یاری که مانع می شود. راه ادبیات ما را بسوی جهانی شدن بسته است
به واقع، حکومتی که باید یار شاطر باشد، بار خاطر است. و خود بزرگترین سد و مانع جهانی شدن ادبیات ما است. دولتی که در چهار دیواری خانه خود شان هم رمق نویسنده و شاعر و منتقد و ناشر را نه بصورت متعارف که با داغ و درفش می گیرد و هر روز خِفت آن را تنگ تر می کند، در حقیقت خود بزرگترین مانع و رادع جهانی شدن ادبیات ماست.
یک موقع بود که اگر از یک " خارجی! " می پرسیدی ایران کجاست؟ چنان بهت زده نگاهت می کرد که فکر می کردی سئوال ناروائی پرسید ه ای،
اما حالا که از " آمازون تا کانبرا " پراکنده ایم وبیش از نویسندگان درون، در بیرون نویسنده وشاعر داریم، که تعدادی از آنها به زبان های دیگر می نویسند، وضع بنیانی توفیر کرده است. و البته ملاحظه می فرمائید که باز همین را هم از دولت داریم! این کوچ عظیم را.
ادبیاتی که نویسندگاه مقیم خارج رواج داده و مداوم در راه تکامل آن گام بر می دارند، بخاطر فضائی که در آن قرار دارند، و دوری دست سانسور، برای جهانی شدن، دارد تدارک لازم را می بیند. اما برای گستردگی بیشتر، آهنگی سریعتر و عبور از راه میان بُر، بهترین راه عبور از گذرگاه حکومت است. که اگر می خواست، می توانست در همه کشور ها با امکانات کنسولی و ایجاد روابط فرهنگی گامهای اساسی بر دارد، و با سرمایه گداریهای لازم، فرصت تلاشهای دیگر را فراهم کند. و در چنین شرایطی، هم مترجمین به شوق می آمدند وهم می شد ناشرین خارجی را تجت شرایطی به همکاری دعوت کرد، و به تدریج وبا عرضه ادبیاتی ناب خواننده هم یافت. افسوس که با این خواست فاصله ای نجومی داریم.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

گذر زمان
گران قدر
2009-01-23 03:48:30
آقای صفریان عزیز شعر شاعر همانند یک کوزه قدیمی ست که از دل خاک و گور اجداد گذشته هر ملتی پیدا می شود و ارزش تاریخی و فرهنگی و ادبی و بین المللی پیدا می کند.
اگر شما از شاعران گذشته نام برده اید که برایشان سرو دست می شکنند مطمئن باشید صدها سال دیگر برای همین شاعران معاصر هم سرو دست خواهند شکست .
گذر زمان شامل حال شاعران هر دوره ای خواهد شد پس ما می نویسیم و می سرائیم تا صدها سال دیگر در موردمان قضاوت کنند که البته هر چه بیشتر زمان بگذرد شعر شاعر فوت شده ارزش خود را بیشتر و بیشتر پیدا خواهد کرد ...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد