logo





قرار این نبود !

يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۹ فوريه ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
قرار بود
نانمان را با هم قسمت کنیم
نه بی شرمی هایمان را !

قرار بود
صبح که می شود
سرود ِ آفتاب را
اهالی آسمان
در جنگل بکارند
نه اینکه آنرا
با تمام جوانه هایش
به آتش بکشند

قرار شد
سیل غم که می آید
تمام سینه هایمان را سد کنیم
نه اینکه از پشت بر سینه ی فداکاریها
خنجر بزنیم
تا
خانمانسوزمان کند !

سرِ همان دو راهی دیروز
قرار گذاشتیم
که تمام بیابانها را
باران باشیم
نه سراب
حتا اگر راهمان
به یک جا ختم نشد !

قرار بود
فصل شلاق باد و برگ که می رسد
شکسته های دلمان را
بر سنگفرش خشم و نفرت بریزیم
تا پاهای غرور ِنفرین شده شان
شکافته شود

قرارمان این بود
که در سبدهای بزرگ چوبی ِ گردو
_که بوی استقامت می داد _
گلبرگهای یاس و رازقی را
بر سر ستاره ها
_که عطرشان
روز و شب نمی شناخت _
بریزیم
و تمام پنجره ها را باز کنیم
تا قلبی را
که در درون دنیا
بی محابا می تپید
ببینیم

قرار مان این بود
من و تو و درخت و باغچه
از آن ِ هم باشیم
و طعم خوب ِ خوشه های آویزان
از خورشید را
در ریشه ی زمین
جستجو کنیم
و وقتی چشمهایمان بسته است
هرگز تیری
برای سایه ی روی دیوار
پرتاب نکنیم !

قرارها گذاشتیم
و گذشتیم !
شتابان و غیب گو
همان شب که تمام ِ دیدن را
در تماشای یک ابهام
و یا شاید یک تلخی مطلق
در چاه ِ ماه دیدیم

چاهی که از آغاز
تا نا کجای تاریخ
در پی ِ قدمهایمان حفر می شود
و یک به یک
گم می شویم !

قرار
این نبود !

بیست و سوم دی 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد