ما باید توجه داشته باشیم و تصور نکنیم که زنده ماندن به عنوان یک ملت در جهان، سرنوشت حتمی ایران است. در درازای تاریخ این زنده ماندن با مبارزه و تلاش بدست آمده و حفظ شده است. برای زنده ماندن، باید لیاقت آن را داشت. همه آسیب پذیرند و تاریخ دراز ایران در جهان، تضمینی بر ادامه آن در آینده نخواهد بود. باید ایران را نجات داد. | |
جنگ هزینههای سنگین وگاه جبرانناپذیری به همراه دارد از جمله کشته شدن نیروی انسانی، آوارگی و بیخانمانی درازمدت و از میان رفتن منابع اقتصادی. از همین روست که برای رسیدن به هدفهای سیاسی پراهمیت و حتا حیاتی از جنگ به عنوان آخرین گزینه یاد کردهاند و چنین نیز باید باشد.
جنگ برای دمکراسیها که در آنها، اراده ملی برقرار و جان انسانی از ارزش بالایی برخوردار است و منابع مالی دولتها از راه مالیات بر تولید و کسب درآمد شهروندان باید تامین گردد، بیش از بیش پرهزینه و مساله آفرین خواهد بود. ارزش جان انسان در هر اجتماعی بسته به ارزشی است که دولتها برای آن قایل میشوند؛ معیاری که خود براثر تحولات جامعه در درازمدت شکل گرفته است. دریک جامعه دمکراتیک، ارزش جان انسان، به خاطر حقوقی که هر فرد داراست، بالاتر از دیگر جوامع میباشد. در حکومتهای خودکامه، این ایدئولوژی و درجه سبعیت حاکمان است که تعیین کننده این ارزش است. کم نبودهاند خودکامگانی که برای کسب دست آوردهای اقتصادی و سیاسی، به اتکا به تئوریهای خیالی خود دست به تجربههای اجتماعی زدهاند که در درازای زمان آزمایش خود را پس نداده و لاجرم سبب قتل میلیونها انسان شدهاند. بنابراین جایی که ملت حاکم نباشد، در آنجا ارزش «خلق» و یا «امت»، که واژههائی هستند معرف بیاختیاری ملت، در سطحی بسیار پایینتر قرار میگیرند. با در نظر گرفتن این امر، مشگل به توان گفت که رنگ خون همه در جهان یکسان پنداشته میشود.
همانگونه که گفته شد، جنگ برای نظامهای دمکراتیک که همیشه باید پاسخ گوی ملت باشند، بسیار پرهزینه است. حکومتها در چنین نظامهائی تنها هنگامی دست به جنگ میزنند - که بنا به برداشت خود – برای رسیدن به هدفی حیاتی، راه دیگری وجود نداشته باشد. اجتناب و تردید یا شکیبائی آنان در برابر چنگ انداختن به ابزار جنگ، نباید این تصور نادرست را ایجاد کند که نظامهای دمکراتیک، به خودی خود قابلیت جنگیدن را از دست دادهاند. سابقه کشورهای دمکرات تا کنون ـ هرچند زمان حیات آنها در چنین نظمی به اندازه کافی دراز نبوده که به توان در این زمینه نتیجهگیری قطعی نمود ـ نشان داده که آنان برعلیه یک دیگر دست به جنگ نخواهند زد. اما از جنگیدن با کشورهای غیردمکرات، پرهیزی نداشتهاند. هدف از این جنگها، حفظ منافع استراتژیک و در چند سال اخیر به طور فزاینده، برقراری دمکراسی بوده است. استواری دمکراسی در جهان و به ویژه در منطقه استراتژیک خاورمیانه که نسیم تحولات پایهای با تاخیر به آنجا رسیده است، برای امنیت غرب در درازمدت بسیار مهم گردیده است. تصور و امید بر این است که هر دولت دمکرات که در جهان به دنیا آید، یک مرکز بالقوه جنگ آفرینی در آینده از میان برداشته شده است.
غرب، تا جائی که بتواند، از دست زدن به جنگ علیه نظام اسلامی خودداری خواهد کرد، اما از جنگیدن ابائی ندارد. به نظر میرسد که مرز خودداریها و شکیبائیها به پایان خود نزدیک شده و امکان برخورد بسیار محتمل شده است.
هدفهای ملی را باید با توان ملی ـ توان سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور ـ تطبیق داد. همخوانی میان آن هدفها و این توانائیها ناگزیر بوده و درک این همخوانی الفبای سیاست است. اگر هدفها پائینتر از توان ملی باشند، کشور از دسترسی به بخشی از منافع بالفعل خویش محروم خواهد شد. یا به سخن دیگر بالاترین دستاورد ممکن در آن شرایط، کسب نخواهد شد. اما اگر هدفها، به هر اندازه، از توان ملی بالاتر باشد، به همان اندازه با هدر رفتن هزینه و تلاش، همراه با خطر برخورد، روبرو خواهد بود. به این ترتیب، این توان ملی است که گسترهی فعالیت قابل دسترسی، بدون امکان برخورد جدی یا قابل مهار، با قدرتهای دیگر را تعیین میکند. نظام اسلامی از روز نخست، به دلیل نادانی ناشی از ارزیابی نادرست و بیش از اندازهی قدرت خود و نخوت زاده شده از «حمایت» بیچون و چرای خدا، به دنبال «صدور انقلاب» و مخالفت بدون دلیل با آمریکا را گذارد. در پیگیری سیاست «صدور انقلاب» نخست با تمامی اعراب، به استثنای سوریه و لیبی درگیر شد که به جنگی هشت ساله با هزینه بسیار بالا یعنی از دست دادن بهترین فرزندان میهن و آسیبهای بزرگ به نیروهای جوان آن و همچنین ویرانی شدید کشور، منجر شد. تمام قدرتهای وقت جهان، حتا شوروی یعنی رقیب بزرگ آمریکا، برای حمایت از صدام تجهیز شده بودند. سیاست «صدور انقلاب» و دشمنی با آمریکا، برخوردهای متعدد کوچک و بزرگ در نقاط دیگر جهان، حتا بعد از فروپاشی شوروی و بدل شدن آمریکا، به یگانه ابر قدرت، را آفرید. هنوز تا این هنگام، پس از گذر سی و سه سال، فردی و یا نهادی در نظام اسلامی قادر نبوده است، که روشن کند و توضیح دهد، این سیاست چه دست آورد ملموسی برای ایران داشته است! در حالی که میتوان سیاهه بلندی از آسیبها و صدمات این جنگ ارائه نمود و از کشته و زخمی شدن چند سد هزار ایرانی، خرابی کشور، ویرانی اقتصاد، انزوای سیاسی و کشور را به لب پرتگاه جنگهای پرخطرتری راندن در دورههای مختلف و... یاد کرد. آسیبهای بزرگی که تنها براثر ناتوانی در درک و ناکاردانی وارد نشدند، بلکه بخش بزرگی از آن ناکامیها مستقیم و غیرمستقیم، نتیجهی قابل انتظار ادامهی این سیاست بوده است.
برنامه و سیاست هستهای ایران، که آن را باید تنها و تنها از منظرگاه واکنش جهانی در شرایط کنونی ــ پس از سالها اقدام در جهت نابودی هرگونه زمینه اعتماد بینالمللی و برانگیختن افکار عمومی علیه ایران توسط رژیم اسلامی ــ در پرتو ارزیابی درست و واقعبینانه از توان ملی ایران مورد توجه قرار داد، سالهاست که به مرکز بحران بدل شده است. با سابقه درازمدت دخالت نظام اسلامی در کشورهای منطقه و تلاش در برهم ریختن وضع موجود و موازنه قوا در این بخش از جهان، حمایت از ترور و گروههای تروریستی در تمام جهان، برنامه هستهای نظام اسلامی، به درست و یا به غلط ــ تاثیری در نتیجه ندارد ــ تهدیدی جدی بر امنیت اسرائیل و آمریکا به حساب آمده و میآید. طرح این «پرسش» که آیا ایران «حق» برخورداری از تکنولوژی هستهای را دارد، پرسشی است بیربط با واقعیت. طرح این «شکوائیه» که چرا اسرائیل یا دیگر کشورها میتوانند بمب اتمی داشته باشند و ایران نمیتواند، سخنی است یا برای فرار از اصل مساله، یا نشانه عدم درک میدان واقعی حیات پرخطر کشور در لحظات کنونی که به دست خود حکومت اسلامی ساخته شده است و یا حمایت از رژیم در عمل از طریق پوشاندن خطاها و مسئولیت آن در برابر این وخامت اوضاع. با در نظر گرفتن منافع ایران، پرسش درست و منطبق با وضع کنونی باید این باشد که آیا با توجه به جبههگیری قدرتهای جهانی، ایران توان دستیابی به این هدف را دارد یا خیر؟
ادامه سیاستهای مداخله جویانه در منطقه و کشورهای دیگر، عملیات تروریستی حتا در دورترین نقاط جهان و آن هم در شرایط خطرناک کنونی، دنبال کردن برنامهی هستهای و بسیاری نکات دیگر، برخورد نظام اسلامی با آمریکا، اسرائیل، دیگر کشورهای غربی و قدرتهای منطقه را نه تنها به مرزهای ناشکیبائی بلکه به مرحله جنگ فوری رسانده است. عقربه خطر حمله نظامی به ایران و آغاز جنگ، در محدوده قرمز، هرروزه در نوسان است. اما بدون تغییر اساسی و ملموس در سیاست نظام اسلامی که معنای آن تغییر کلی در ساختار کنونی آن است، هیچگاه عقربه تهدید به جنگ به نقطه خنثی نخواهد رسید. گردنکشیها و لجبازیهای ابلهانه رژیم و «قدرت نمایی»، به زعم مسئولان، مانند تلاش در بمب افکنی در هندوستان و یا تایلند نه تنها بر تنش افزوده و خطر احتمال جنگ را بالاتر برده، بلکه تعداد اندکی از کشورهایی را که هنوز رابطه بازرگانی خود را با ایران قطع نکردهاند، نیز متواری میسازد. (۱)
***
با هر نگاه و گرایش سیاسی که به مساله ایران بنگریم، مسئله اصلی و کانونی هر ایرانی این است و باید با این پرسش آغاز شود که چه باید کرد، و چه گونه باید از درگیرشدن جنگ داخلی و حملهی خارجی، جلوگیری بعمل آورد؟ در اینجا هر اختلاف سلیقه سیاسی در برابر سرنوشت کشور فرعی و بیاهمیت است. ما امروز و در این لحظهها با نبرد برای قدرت و رقابت با یکدیگر روبرو نیستیم. ما با مساله حفظ و زنده ماندن ایران و ادامه یک پارچگی سرزمینی آن به عنوان یک واحد سیاسی ـ که از میان رفتن آن میتواند در آینده نه چندان دور باشد ـ روبر هستیم.
جهت روشن است: یا گزینش ملت و ایستادن در کنار و پشتیبانی آن، یا ادامه همراهی با رژیم که ایران را هر روزه به سوی مسلخ هولناکتری میکشاند. نه ملت با این رژیم میتواند به تفاهم رسد و نه رژیم ــ با از دست دادن تمامی مشروعیت خود ــ میتواند بیش از این پابر جا ماند. ادامه این رژیم و حمایت از آن، به معنای طولانی کردن چند روز بیشتر عمر اهریمن است که اکنون تنها قابلیت باقی مانده آن، کشاندن هرچه بیشتر ایران به لبه پرتگاه میباشد.
جنبش سبز تا لحظههای کنونی، تلاش کرده است، تحولات ایران را، تا حد ممکن، به شیوهی مسالمتآمیز پیش برد. این جنبش میداند، برای جلوگیری از وقایع ناخوشآیند و از هم پاشی کشور، قدرت مرکزی باید پابرجا بماند. اما فشارهای اقتصادی روبه تزاید است و در کوتاه مدت به فرا رسیدن کمبود مواد غذایی اشاره دارد که بدون تردید به شورش همگانی و رویارویی مستقیم ملت با رژیم منجر خواهد شد. مطالبات اقتصادی ملت ناشی از پایین رفتن سطح زندگی، سقوط شدید دارایی آنان، سایه خطر قحطی و گرسنگی، بر خواستهای سیاسی انباشته شده آنان، افزوده شده و میشود. شاید پس از مدتی دیگر هیچ نیرویی نتواند از انفجار پیش رو، جلوگیری نماید. عواقب جنگ داخلی را نه میتوان پیش بینی کرد و نه میتوان دست کم گرفت. جنگ داخلی اگر آغاز شود، همراه با مداخله تمام قدرتهای منطقه و جهان، سالها به درازا خواهد کشید. کافی است که نگاهی به لبنان بیافکنیم. سدهها در آن سرزمین مسیحی، سنی و شیعه، در آرامش نسبی بسر میبردند. پس از گذر چهل سال هنوز جنگ داخلی ادامه دارد. افغانستان پس از سی سال و عراق پس از ده سال، کوچکترین علائم آرامش را نشان نمیدهند.
همزمان، کوچکترین نشانهای از کاسته شدن بحران خارجی دیده نمیشود. نه تنها رژیم گامی در راه کاستن از بحران بر نمیدارد، بلکه برعکس هر روز شاهد افزایش عملیات تروریستی در جهان هستیم. (۲) همزمان، هیچ نشانهای نیز در راه دلجویی و یا تلاش برای برآوردن، دستکم، بخشی از خواستهای ملت دیده نمیشود. حتا سپاه پاسداران، یگانه حافظ رژیم نیز از تصفیه جان به در نبرده است. اخبار مرگهای زود هنگام سرداران بلند پایه جنگ با سابقههای پاک از آلودگیهای رایج در حکومت اسلامی، هرروزه، منتشر میگردد. گویی بدنامترینها و ذوب شدگان در ولایت، نه تنها از حساب پس دادن حکومتی مصونیت دارند، بلکه از مرگهای زودرس نیز حتماً با «امدادهای غیبی»، در امان میباشند. آنان که توان درک و ترسیم آینده سیاه را داشته و دارند، از پا در میآیند و قلبشان میایستد، اما پابرجایان، کسانی هستند که یا قدرت دیدن ندارند و یا توان اقدام.
نتیجه این است که ایران اکنون در یک مسابقه علیه زمان در گیر است. یا این حکومت هرچه زودتر سقوط کرده و ایران در ایمنی باقی میماند و یا با ادامه این رژیم، ایران راهی به جز جنگ داخلی و یا حمله خارجی، نخواهد داشت. ما باید توجه داشته باشیم و تصور نکنیم که زنده ماندن به عنوان یک ملت در جهان، سرنوشت حتمی ایران است. در درازای تاریخ این زنده ماندن با مبارزه و تلاش بدست آمده و حفظ شده است. برای زنده ماندن، باید لیاقت آن را داشت. همه آسیب پذیرند و تاریخ دراز ایران در جهان، تضمینی بر ادامه آن در آینده نخواهد بود. باید ایران را نجات داد. زمان، و به همراه آن فرصتهای نجات کشور، در حالی که ایران به سرعت به سوی یک فاجعه رانده میشود، به سرعت در حال از دست رفتن است. تنها پیوستن سریع سپاه پاسداران به ملت ایران میتواند از توفانی که همه را باخود خواهد برد، جلوگیری به عمل آورد. این دریچه به سرعت در حال بسته شدن میباشد. باید امیدوار بود، نهادی که در درازای جنگ با عراق، همدوش ارتش از استقلال کشور با تمام وجود دفاع کرد و در این راه هزاران شهید برجای گذاشت، دراین برهه سرنوشت ساز، ننگ ابدی را به خود نخریده و وظیفه تاریخی خود را درک کند.
پانزدهم فوریه ۲۰۱۲
ــــــــــــــ
۱ - با وجودی که هنوز نحوهی پرداخت مشخص نشده است، هند به بزرگترین خریدار نفت ایران بدل شده است. هندوستان و تایلند دو صادر کننده عمده برنج، غذای اصلی ایرانیان میباشند
۲ - مهم نیست که این عملیات وسیله گروههای «خودسر» و یا حتا سازمانهای امنیتی خارجی برای بدنام کردن رژیم انجام میشود. در هر حال به نام ایران ثبت میشود و دلیل دیگری برای موجه جلوه دادن و آماده کردن اجتماع خود برای حمله به ایران به کار میرود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد