دلم میخواهد...
دلم میخواهد دکتر میبودم؛
جراح زیبایی، متخصص پوست .
دلم میخواهد
پوست صورت عمو بهمن را میکشیدم؛
صاف میکردم.
آخر میان سالی
و اینهمه
چین در صورت و
چینابه در چشم!
. . .
اصلا این عمو را میخواهم چه کنم؟
سرفههایش
مشق نوشتن را از یادم میبرد
و هر روز در مدرسه
باید بهانهای ببافم
برای عریانی دروغ هایم.
. . .
دلم میخواهد دکتر میبودم.
بهمن ۱۳۹۰ - - - -
*******
هرگز ...
هرگز تصور نمی کردم
در یخبندان بهمن ماه
روزی ترشیده شده باشد
و لبخندی کپک زده
خود را
از قندیلهای تیره بیاویزد.
. . .
هرگز تصور نمی کردم
پشت روزی ترشیده ،
لحظههای اسیدی
همهی واقعیت را تسخیر کنند.
زمستان ۱۳۸۷ - - - -
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد