هنوز
تمام نیمه های خودم را جمع نکرده ام
قسمتی از من
به ماشینی چسبید که از من عبور کرد
حیف که از حلاج دورم
وگرنه عکس با او تاریخی می شد
شماره ی همراه مزدک را هم
در کتاب تاریخ پیدا نمی کنم
به گمانم
از جیب محمد مختاری کش رفته اند
روزگاری
همسایه ام چرخ گوشت بود
ناخن می جوید
و ماه
قاب یک عکس
از زخمی که در کله ام بود
کرم بیرون زد
از سینه ی توهم
رویا می چریدم
هی سادگی می کردم
حالا
عفو نت
تاوان جراحتی ست
که سیگارم را
با انرژی هسته ای روشن کند
نمی دانم
تا کی باید
زبان بریده پو ینده طناب چاقو
کنار هم بنشیند
تا من شعری گفته باشم
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد