logo





کابوس شیر آب

سه شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۰ - ۰۳ ژانويه ۲۰۱۲

محمد سطوت

satwat.jpg
وقتی محل کارم را ترک می کردم هوا گرم و دم کرده بود، ابرهای سیاه آسمان را پوشانده و رعد و برق های پی در پی خبر از بارش بارانی تند و سیل آسا می داد، بر قدم های خود افزودم تا قبل از این که رگبار شروع شود در پناه خانه باشم.

می دانستم کسی در خانه نیست، همسرم گفته بود چند روزی با بچه ها به خانه مادرش می رود. با رسیدن به خانه فارغ از قیل و قال بچه ها فوری لباس از تن بیرون کردم ودوش گرمی گرفتم، حوله حمام را به خود پیچیدم و به اطاق برگشتم تا با دراز کشیدن روی مبل خستگی روزانه را از تن بیرون کنم. فکر کردم چقدر لذتبخش است خوابیدن در چنین سکوت و آرامشی که از قیل و قال بچه ها و دنیای خارج اثری در آن نیست ، خودرا رها کردم تا خواب وجودم را در خود گیرد و تار و پودم را درآرامش خود محو کند.

تازه پلک هایم رویهم رفته بود که صدای ضرباهنگ آبی که از شیرآشپزخانه می چکید خواب از چشمم ربود، به خاطر آوردم همین چکه کردن شیر آب از مدت ها قبل بود که با همسرم گفتگوی تندی داشتم و او مرا تهدید به ترک خانه کرده بود

هنگام رفتن گفته بود: "امیدوارم لوله کش را خبر کنی تا شیر را تعمیر کند" وتأکید کرده بود: "تا من برمی گردم شیر باید درست شده باشد".

شیر لعنتی از مدت ها قبل چکه می کرد ومن درآوردن لوله کش و تعمیر آن کوتاهی می کردم. همسرم هر روز شکایت می کرد که: "این شیر لعنتی اعصاب مرا داغون کرده، هر چه بیشتر آن را می پیچانم چکه کردن آن بیشتر می شود، به خدا دیگه دستام قدرت نداره تا آن را بیشتر به پیچاند".

با خود گفتم: "همین فرداست که برمی گردد و سرم داد می کشد که: "دیدی گناه از خود توست، تنبلی و بی قیدی را شعار خودت کرده ای و یک لوله کش خبر نمی کنی تا شیر را تعمیر کند، آخر تا کی می خواهی بنشینی و به چکه کردن این شیر لعنتی گوش بدی" و اضافه کرده بود: "مطمئنم که این شیر بالاخره کار دستمان می دهد".

تعطیلات آخرهفته از روز بعد شروع می شد و لوله کش ها دیگر کار نمی کردند، از جا بلند شدم تا یک نگاهی به شیر بیندازم شاید بتوانم برای تعمیرآن کاری بکنم. مگر لوله کش ها چه می کردند که خود از انجام آن عاجزبودم. همان طور که حوله تنم بود بند آن را دور کمرم گره زدم و به آشپزخانه رفتم. به نظرم رسید تعداد چکه ها نسبت به روزهای قبل بیشتر شده و طنین آهنگ قطراتی که با کف فلزی ظرفشوئی برخورد می کند قویتر از روز قبل به گوش می رسد.

جعبه آچار در گاراژ بود با قدم هائی استوار و محکم به گاراژ رفتم وآن را برداشته به آشپزخانه آوردم، آچار فرانسه را از توی آن برداشتم و سعی کردم پیچ زیر شیر را تا حد ممکن سفت کنم شاید به این طریق جلوی چکه کردن آن را بگیرم ولی محل پیچ که ماه ها و شاید هم سال ها باز نشده و رسوبی سفید رنگ آن را بهم جوش داده بود در مقابل فشار آچار و قدرت بازوی من مقاومت می کرد و باز نمی شد.

مقاومت سرسختانه پیچ، غرورم را جریحه دار کرد. حاضر نبودم به آسانی تن به شکست دهم، آچار فرانسه بزرگتری را که چندی قبل از یک فیلی مارکت خریده بودم از داخل جعبه برداشتم وهمچون کسی که آماده جنگ تا آخرین نفس می باشد آن را به گلوی شیرسفت کردم و سپس با تمام قدرتی که در بازوها سراغ داشتم برای فائق آمدن بر مقاومت شیر به کار بردم.

از آن جا که تجربه ای درکار لوله کشی و بازکردن شیر نداشتم نمی دانستم اگر شیر براثر فشار از پائین ترین قسمت بشکند جریان آب با فشار از لوله بیرون خواهد زد و نمی توان به آسانی جلو آن را گرفت لذا غافل از آن چه پیش خواهد آمد هر لحظه بر فشار بازوها می افزودم که ناگهان شیر از قسمت انتهائی با صدای خشکی برید و جریان آب با شدت هرچه تمامتر بیرون زد.

برای چند لحظه حیران و وحشت زده به اطراف خود می چرخیدم که چه باید بکنم. تا آمدم خودرا دریابم آب تمام کف آشپزخانه را فرا گرفته بود. بدبختانه ساختمان قدیمی بود و در کف آشپزخانه مفری برای خروج آب نصب نکرده بودند، به نظرم رسید برای جلوگیری از فوران آب با کف دست محل خروج آب را بگیرم و از فوران شدید آن جلوگیری کنم.

درحالی که سر تا پا خیس شده بودم توانستم برای چند لحظه از شدت جریان آب بکاهم ولی تا کی می توانستم به این کار ادامه دهم. جرئت این که دستم را از محل فوران آب بردارم، نداشتم چرا که مطمئن بودم آب در مدت کوتاهی تمام خانه را پر خواهد کرد.

اطلاع داشتم که در چنین مواقعی برای جلوگیری از فوران آب می توان شیر اصلی خانه را بست ولی چون اولین بار بود که دچار چنین مشکلی شده بودم از محل آن اطلاعی نداشتم لذا تنها راهی که درنهایت به نظرم رسید رها کردن فوران آب وتلفن به شماره 911 و درخواست کمک بود، درحالی که آب از سر و رویم می چکید به طرف تلفن رفتم و شماره را گرفتم و موضوع را درچند کلمه برای خانمی که گوشی را برداشته بود شرح دادم. آن خانم نیز پس از گرفتن آدرس خانه گفت: "نگران نباشید، همین الان مأمورین را برای کمک می فرستیم".

بدون این که قادر به کار دیگری باشم درمیان آشپزخانه ایستادم و فوران شدید آب را از شیر شکسته مشاهده می کردم!!............. که ناگهان صدای زنگ درخانه از خواب بیدارم کرد. نگاهی به اطراف کردم، هنوزباورم نمیشد که آن چه اتفاق افتاده درخواب بوده است، در وهله اول به گمان این که مأمورین برای تعمیر شیر آمده اند از جا برخاستم تا در را برویشان باز کنم ولی با نگاهی به آشپزخانه متوجه شدم هر آن چه دیده بودم یک خواب که کابوسی وحشتناک بوده و صدای شر شر باران که به شدت پنجره اطاق را زیر ضرب گرفته بود به آن کمک کرده بود.

صدای زنگ درخانه دوباره بلند شد، درحالی که برای باز کردن آن می رفتم بخاطرم آمد که دو روز قبل برای تعمیر شیرها اقدام کرده و تمام آن ها درحال حاضر به خوبی کار می کنند. درب خانه را باز کردم، همسرم به اتفاق بچه ها آمده بودند، او که حوله حمام را در برم دید لبخندی زد وگفت: "مثل این که در نبود ما خوب به خودت رسیده ای ها!" چه می توانستم بگویم، سرم را به عنوان تصدیق تکان دادم و در را بستم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد