logo





جنگ و پروژه لیبی

دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰ - ۲۶ دسامبر ۲۰۱۱

حبیب پرزین

Habib-Parzin.jpg
جنبش سبز، بعنوان جنبش خیابانی عملاً از بین رفته است. اما بصورت جنبش فکری و فرهنگی هنوز موجود است. این جنبش بدنبال فرصتی برای برآمدی دوباره است. برآمد جنبش اجتماعی نه قابل پیش بینی است و نه قابل برنامه ریزی. اما اپوزیسیون سیاسی میتواند روبنای این جنبش را تقویت کند. تقویت روبنای جنبش علاوه بر نهادمند کردن آن، بوجود آوردن برنامه و سمت حرکت است. ما هم مخالف تحریم هستیم و هم مخالف حمله نظامی اما برای پایان دادن به تحریمها و جلوگیری از جنگ باید رژیم را بعنوان طرفی که کلید حل بحران را در دست دارد مورد خطاب قرار بدهیم. مخالفت با تحریم و جنگ از مخالفت با رژیم جدا نیست.
این که جریاناتی در میان اپوزیسیون برای تغییر رژیم، آرزوی حمله آمریکا به ایران را دارند، از مدت ها قبل از تجربه لیبی مطرح بود. زمانی گروه‌های افراطی سلطنت طلب و یا مجاهدین به عنوان هواداران این پروژه معرفی می‌شدند. در شرایط کنونی پروژه لیبی حداقل نیروی طرفدار شناخته شده‌ای ندارد. نه آمریکا و نه اسرائیل و نه دیگر کشورهای غربی این پروژه را در مورد ایران عملی نمی‌دانند. هیاهو در مورد پروژه تغییر رژیم از سوی آمریکا بعد از مصاحبه خانم کلینتون با تلویزیون بی‌بی‌سی و تفسیر غلط از یک جمله او براه افتاد. از نیروهایی که به طور سنتی به عنوان طرفدار این پروژه معرفی می‌شدند، رضا پهلوی چندین بار مخالفت خودش را با حمله به ایران اعلان کرده است. و مجاهدین هم مطلقاً در شرایطی نیستند که به فکر تسخیر قدرت باشند، آن ها بیش از هرچیز درگیر مسایل مربوط به اردوگاه اشرف و سرنوشت ساکنان آن در آینده نزدیک هستند، . رهبران غربی هم بارها تاکید کرده‌اند که آن چه در لیبی اتفاق افتاد قابل اجرا در کشورهای دیگر نیست. در ایران برخلاف لیبی اپوزیسیون مسلح وجود ندارد. گذشته از این که رژیم هم آمادگی کامل برای مقابله با جنبش های مسلحانه را دارد. تقریباً تمام اپوزیسیون در داخل و خارج بر تغییر از طریق راه‌های مسالمت آمیز تاکید دارند.

خانم کلینتون در مصاحبه یاد شده تاکید کرد که تحریم ایران برای وادار کردن حکومت به تغییر رویه است. استفاده از اصطلاح تغییر رویه تصادفی نیست چون موضوع تحریمها و قطعنامه‌های شورای امنیت هم وادار کردن حکومت ایران به تغییر رویه است و نه تغییر رژیم. گرچه دولت آمریکا از دوران جرج بوش تا کنون همیشه تاکید کرده حمله به تاسیسات اتمی ایران به عنوان یک گزینه مطرح است، اما همیشه این را هم گفته که تا زمانیکه از تمام ظرفیت های فشار اقتصادی مانند تحریم استفاده نشده حمله نظامی مطرح نیست. چند هفته قبل ایهود باراک وزیر دفاع اسرائیل در یک سخنرانی در شهر وین گفت حمله به ایران کار ساز نیست زیرا فقط دو یا سه سال پروژه اتمی را به عقب می‌اندازد. او تحریم های گسترده را بهترین راه مقابله با ایران دانست، جالب این جاست که او پیش بینی کرد که رژیم ایران ده تا پانزده سال آینده تغییر خواهد کرد، یعنی تصور نمی‌کند که تحریم یا حمله نظامی بتواند رژیم را تغییر بدهد. بحث در مورد رفتار ما در صورت وقوع جنگ در شرایطی که خطر جنگ وجود ندارد راحت‌تر از زمانی است که هر لحظه امکان شروع آن وجود دارد. این بحث باید با آرامش کامل روحی و بدور از هرگونه هیجان صورت بگیرد تا بتواند نتیجه بخش باشد. اگر یک جریان سیاسی نتواند در دورانی که آرامش بر قرار است. راه کارهای مناسب را برای شرایط بحرانی پیدا کند، در شرایط سخت با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.

جنگ و جنبش مردم

این طرح در مقاله آقای میرفطروس مطرح شده است. چکیده مقاله او این است که اگر جنگی در بگیرد که توان نظامی و سرکوب سپاه را از میان ببرد، و در اثر ضعف حکومت جنبشی بپا شود و کار رژیم را یکسره کند. تلفات و زیانهای ناشی از جنگ بیشتر از هزینه باقی ماندن رژیم نخواهد بود. این مقایسه وقتی می‌تواند مفهوم داشته باشد. که ما با یک پروژه صد در صد عملی روبرو باشیم. امکان به وجود آمدن جنبش در خلال جنگ یا بعد از آن وجود دارد، و به شواهد تاریخی این امکان هم می‌توان اشاره کرد. اما این امکان با توجه به قدرت رژیمی که سبعیت آن در خلال جنگ چندین برابر هم می‌شود زیاد بزرگ نیست. ممکن است جنگی در بگیرد بدون این که جنبشی بوجود آید. یا جنبش هم بوجود بیاید اما شدیداً سرکوب شود. آرزو کردن جنگی که نتایج مخرب آن کاملاً روشن است. اما مطلقاً روشن نیست که بتواند موجب تغییرات مثبتی در حکومت بشود، به هیچ وجه قابل توجیه نیست. این در مورد تحریم هم صادق است. اثرات تحریم بر زندگی فرد فرد مردم ایران، می تواند از جنگ هم مخرب‌تر باشد. ما نمی توانیم به این امید که تحریم موجب جنبش اجتماعی می‌شود و این جنبش رژیم را سرنگون می‌کند، از آن طرفداری کنیم.

جنگ و دفاع از میهن

تا کنون چندین نفر رسماً اعلان کرده‌اند که اگر آمریکا به ایران حمله کند اپوزیسیون باید در کنار رژیم از خاک کشور، استقلال و تمامیت ارضی آن دفاع کند. همه با استراتژی استالینی جبهه واحد انقلابی‌ها با رژیم ارتجاعی برای مقابله با امپریالیسم آشنا هستند. اما این استراتژی منحصر به لنینیست ها نیست. فقهای مسلمان هم معتقدند، اگر یک کشور غیر مسلمان به خاک اسلام تجاوز کند، جهاد بر ضد آن واجب است. ناسیونالیستها هم ادبیات مشابهی دارند. دفاع از خاک، تمامیت ارضی و استقلال جزء امور مقدس ناسیونالیستی است. و وقتی قداست وارد یک تفکر اجتماعی می‌شود آنرا به ایدئولوژی مبدل می‌سازد. ناسیونالیسم در بسیاری موارد ایدئولوژی است. در کشور ما نقد مارکسیسم و اسلام سیاسی در حد قابل قبولی وجود دارد. این نقد در جامعه سیاسی ایران به گفتار غالب مبدل شده است. اما در نقد ناسیونالیسم جز آثاری ناقص و پراکنده چیزی وجود ندارد. به همین دلیل تمام آن چه که تا دیروز در قالب لنینیستی یا اسلامی مطرح می‌شد امروزه با آرایش ناسیونالیستی عرضه می‌شود. این عشق به میهن است که برخی شخصیت های اپوزیسون را در زیر پرچم سردار سلیمانی قرار می‌دهد. این که مسئله توان دفاعی کشور را باید از مخالفت با حکومت جدا کرد، این که چرا اسرائیل و پاکستان بمب اتمی دارند و ما نباید داشته باشیم، این که به هر حال ایران در سوریه، لبنان و فلسطین هم منافعی دارد، همه جزئی از گفتار ناسیونالیستی هستند.

فاشیسم، ناسیونالیسم افراطی است. در کتاب فروشی‌های آلمان هشتاد درصد کتاب هائی که در قفسه ناسیونالیسم قرار گرفته‌اند، مربوط به دوران هیتلر هستند. و بقیه مربوط به وقایع قبل از جنگ جهانی اول. احزاب فاشیستی معمولاً از نام ملی استفاده می‌کنند حزب هیتلر سوسیالیسم ملی نام داشت. در انگلستان و فرانسه نام احزاب فاشیستی جبهه ملی است. در آذربایجان، ناسیونالیسم قومی به صورت گروه‌های کوچک اما بسیار فعال هم اکنون به گروه‌های فاشیستی مبدل شده‌اند. این ها مروج کینه قومی هستند، همان کینه‌ای که موجب جنگ های میان ترک ها و ارمنی‌ها در جمهوری آذربایجان شد. به هر حال بحث در مورد ناسیونالیسم احتیاج به نوشته‌های جداگانه‌ای دارد. اما بدون نقد ناسیونالیسم و مبدل کردن آن به گفتار غالب در جامعه سیاسی ایرانی ما نمی‌توانیم کشوری مدرن و مترقی و یکپارچه داشته باشیم.

اگر آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند، این کار در وهله اول برای منهدم کردن تاسیسات اتمی ایران و بعد از آن برای تخریب مراکز سپاه و ارتش و تجیزات دفاعی و صنعتی آن ها خواهد بود. اشغال ایران و یا مستعمره کردن آن تا کنون در هیچ سناریویی مطرح نشده است. بنا بر این نه استقلال ایران در خطر است و نه خاک آن. خطر تجزیه ایران هم وجود ندارد. زیرا تجزیه ایران کشورهای چند قومی مانند ترکیه و عراق را هم به خطر خواهد انداخت، یک ایران دمکرات و قوی که می تواند وزنه‌ای در مقابل روسیه و پاکستان باشد، سودش برای غرب بیشتر از چند کشور ضعیف و کوچک است.

اگر به ایران حمله بشود این جنگ جبهه‌‌ای نخواهد داشت. این جنگ فقط بمباران هوائی خواهد بود. به همین دلیل سران سپاه همیشه تاکید کرده‌اند که اگر به ایران حمله بشود ما تنگه هرمز را می‌بندیم و به منافع آمریکا در تمام جهان از جمله خود خاک آمریکا ضربه خواهیم زد. این کار یعنی منفجر کردن سفارتخانه‌ها، کارخانه‌ها، پل ها، ترور شخصیت ها، بمب گذاری در اماکن عمومی و غیره. مسلماً آن بخش از ایرانیانی که به عنوان اپوزیسیون رژیم بر ضد او فعال باقی می‌مانند هم به مثابه ستون پنجم دشمن ممکن است هدف ترور و سرکوب قرار بگیرند. در کنار رژیم قرار گرفتن یعنی همکاری کردن در یک رشته از این فعالیت ها، کسانی که اعلام می‌کنند در صورت جنگ در کنار رژیم قرار خواهیم گرفت بد نیست از هم اکنون بگویند کدام یک از این کارها را راحت‌تر انجام خواهند داد.

جنگ و صلح

مقابله با جنگ اگر فقط به معنی جنبش اعتراضی در برابر غرب و آمریکا برای جلوگیری از حمله نظامی به ایران باشد، حتی اگر موقتاً موفق هم بشود، به معنی صلح نخواهد بود. سی سال است که حالت نه جنگ و نه صلح میان ایران و آمریکا بر قرار است. ایران فرصت های زیادی را برای برقراری صلح و ایجاد روابط عادی با دیگر کشورها از دست داده است. کشورهای غربی حاضر بودند، در مقابل شفاف سازی برنامه اتمی، برای پیشبرد برنامه‌های صلح آمیز هسته‌ای کمک های تکنولوژیک هم در اختیار ایران بگذارند. حکومت ایران در دوران بوش، خواهان مذاکره بدون قید و شرط بود، دولت اوباما حتی این امکان را هم در مقابل ایران گذاشت، اما نتیجه‌‌ای نداشت. چند هفته قبل یک دادگاه فدرال آمریکا رای داد که بدون کمک مستقیم ایران و سودان، سازمان القاعده امکان بمب‌گذاریهای سال ۱۹۹۸ در سفارتخانه‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا را نداشت. ایران متهم اصلی در سازماندهی حمله به برج های الخبر (سال ۱۹۹۶) در عربستان سعودی و حملات تروریستی به مرکز اجتماع یهودیان آمیا در بوینئس آیرس آرژانتین (سال ۱۹۹۴) است. گفته می‌شود که در جنگ عراق ایران بمب هایی که امکان نفوذ در زره ضخیم تانک های آمریکایی را داشت در اختیار گروه‌های ویژه عراقی گذاشته است. گروگانگیری‌های دهه ۸۰ در لبنان و ده‌ها اتهام تروریستی دیگر در پرونده حکومت ایران است. به این ها باید کمک به حزب‌الله لبنان، حماس و کمک به رژیم سوریه برای سرکوب جنبش آزادیخواهانه، کمک به سازمان های شیعه بحرین، عربستان سعودی را هم اضافه کرد. سپاه قدس در کشورهای آمریکای جنوبی هم مراکز فرهنگی شیعه که مستقل از سفارتخانه‌های ایران فعالیت می‌کنند دایر کرده است. اخیراً تلاش برای ترور سفیر عربستان و بمب گذاری در آلمان هم به این فهرست اضافه شده است. اساساً این رفتار حکومت ایران است که دستیابی‌اش به سلاح اتمی را برای کشورهای غربی غیر قابل پذیرش می‌سازد. مقابله با سیاست های ایران به خیابان های سوریه و بیروت هم کشیده شده است. نمونه‌های زیادی از شعارهای ضد ایرانی، یا سوزاندن عکس های رهبر را می‌توان در فیلم های یوتیوب مشاهده کرد.

سیاست بین‌المللی هیچ کشوری را نمی‌توان از سیاست داخلی آن جدا کرد. حتی اگر تحریم های گسترده و خطر تهاجم نظامی هم وجود نداشته باشد. ایران برای رشد اقتصادی و از میان بردن بیکاری و فقر در کشور نیازمند برقرار کردن روابط عادی با تمام کشورهای جهان است. صلح در منطقه خاور میانه بدون پذیرش حق موجودیت دو کشور اسرائیلی و فلسطینی ممکن نیست. صلح دوست واقعی باید برای تغییر رویه حکومت ایران در مناسبات بین‌المللی، اجرای مفاد قطعنامه‌های شورای امنیت، شفاف سازی برنامه هسته‌ای و دست برداشتن از اقدامات تحریک کننده در منطقه و جهان، مبارزه کند. تنها آیت‌الله خامنه‌ای است که می‌تواند با یک فرمان تمامی این خواسته‌ها را برآورده کند. کلید صلح در دست اوست. برای اجتناب از اثرات مخرب تحریم و جنگ باید او را مورد خطاب قرار داد. تداوم حالت نه جنگ و نه صلح، همراه با ایجاد بحران در منطقه دائماً خطر جنگ را احیا می‌کند. همین حالت نه جنگ و نه صلح و ایجاد دائمی بحران بود که موجب شد در عراق سه رئیس جمهور، بوش پدر، کلینتون و جرج بوش به آن کشور حمله کنند. احتمال این که تا پایان دوران ریاست جمهوری اوباما به ایران حمله بشود زیاد نیست. اما سال آینده ممکن است شخص دیگری غیر از او رئیس جمهور آمریکا باشد، و معلوم نیست رفتار او مانند اوباما باشد.

تکرار ملال انگیز طرح رفراندم

اخیراً نوشته‌ای از دکتر ابراهیم یزدی منتشر شده است که او پیشنهاد می‌کند در یمن بحرین و سوریه به
جای جنگ، در یک رفراندم با نظارت سازمان ملل از مردم این کشورها پرسیده شود، چه رژیمی می‌خواهند. او می‌نویسد قبل از جنگ عراق هم من همین پیشنهاد را برای آن کشور داشتم. بحث در این مورد از این نظر ضروری است که این نظر چند سال قبل هم به عنوان یک طرح جدی و قابل اجرا توجه بسیاری را جلب کرده بود، و اکنون هم سروصدایی البته نه به آن وسعت حول این مقاله به راه افتاده است. دکتر یزدی در مورد ایران صحبتی نمی‌کند اما آن چه که مورد سوریه و عراق صدام حسین می‌تواند قابل اجرا باشد، در ایران که حکومتش به هر حال از هر دوی این ها بازتر است حتماً باید قابل اجرا باشد. فرض کنیم آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل که اجرای این ماموریت به او محول شده بخواهد این پروژه را عملی کند. او باید ابتدا یک نامه به آقای خامنه‌ای بنویسد و از او اجازه بخواهد سازمان ملل این رفراندم را در ایران برگذار کند. اگر رهبر جمهوری اسلامی با این درخواست موافقت نکرد باید شورای امنیت قطعنامه‌ای تصویب کند و در آن از ایران بخواهد اجازه انجام چنین رفراندمی را بدهد، و اگر باز هم ایران نپذیرفت دست به تحریم اقتصادی بزند....اما مگر تمامی این کارها برای خواستی به مراتب کوچک تر از تغییر نظام انجام نشده است. تغییر رویه حکومت ایران در منطقه و متوقف کردن برنامه اتمی به معنی تغییر رژیم نیست اما رفراندم یعنی تغییر رژیم. برخی از فعالان سیاسی با پیدا کردن راه رفراندم یا انتخابات آزاد آن چنان دچار شادی ارشمیدسی می‌شوند که به کلی فراموش می‌کنند که این ها هدف یا آرزویی هستند که برای اجرا کردن آن باید یک راه عملی هم پیشنهاد کنند. تغییرات اجتماعی خود به خود به وجود نمی‌آیند، حتی اگر سازمان ملل هم بخواهد تغییری در یک کشور اقتدارگرا به وجود آورد باید برای این کار نیرو داشته باشد. سازمان ملل به جز توصیه، صدور قطعنامه، تحریم و جنگ ابزار دیگری برای اجرای خواسته‌های خود ندارد.

جنبش سبز، تحریم و خطر جنگ

بررسی تاریخی گذار به دمکراسی نشان می‌دهد که برای این کار سه نیروی اصلی وجود دارد. فشار کشورهای دمکراتیک، رفرم توسط افرادی که در خود حکومت هستند، و جنبش مردم. مقابله با تحریم و خطر جنگ را باید به جزیی از جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران یا جنبش سبز مبدل کرد. فشار کشورهای خارجی برای تغییر سیاست خارجی ایران وجود دارد. افراد طرفدار تغییر سیاست هنوز در حاشیه حکومت وجود دارند، این ها همیشه مخالفت خود را با سیاست خارجی موجود اعلان کرده‌اند. شکست سیاست های رژیم که حقانیت گفته‌های آن ها ثابت می‌کند می‌تواند موضع ایشان را تقویت کند. جنبش سبز، به عنوان جنبش خیابانی عملاً از بین رفته است. اما به صورت جنبش فکری و فرهنگی هنوز موجود است. این جنبش به دنبال فرصتی برای برآمدی دوباره است. برآمد جنبش اجتماعی نه قابل پیش بینی است و نه قابل برنامه ریزی. اما اپوزیسیون سیاسی می تواند روبنای این جنبش را تقویت کند. تقویت روبنای جنبش علاوه بر نهادمند کردن آن، به وجود آوردن برنامه و سمت حرکت است. ما هم مخالف تحریم هستیم و هم مخالف حمله نظامی اما برای پایان دادن به تحریم ها و جلوگیری از جنگ باید رژیم را به عنوان طرفی که کلید حل بحران را در دست دارد مورد خطاب قرار بدهیم. مخالفت با تحریم و جنگ از مخالفت با رژیم جدا نیست. خشم مردم از اثرات اقتصادی تحریم ها و هراس آن ها از جنگ را باید در مخالفت با سیاست های مخرب رژیم به جریان انداخت. هراس از جنبش ناشی از تحریم و خطر جنگ میپتواند در محاسبات رژیم به عنوان یک فاکتور بازدارنده برای سیاست های کنونی‌اش عمل کند، اما به وجود آوردن این تصور که تحریم یا جنگ مردم را پشت سر حکومت قرار می‌دهد، فاکتوری ترغیب کننده خواهد بود. شخصیت های سیاسی که مبارزه با جنگ را به معنی مبارز با غرب می دانند، بر خلاف خواسته خود خطر جنگ را افزایش می‌دهند.

حبیب پرزین
۲۶ سپتامبر ۲۰۱۱
h.parzin@gmx.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد