logo





بحران مشارکت در دولت ایدئولوژیک

( جناح بلوک سنتی در مقابل بلوک مدرن57_76)

دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۰ - ۱۲ دسامبر ۲۰۱۱

مرتضی اسماعیل پور

در گذار به این تحول جریانی باید مدنظر قرار داد که هر چه خطوط ایدئولوژیک انقلابی روبه ظواهر و روشنی خود بر می داشت شکاف ها ،در کنار تفاوت دیدگاهها پر رنگ تر و جلوه گر می نمود.حتی در دوران مناظرات درون گفتمان نیروهای انقلابی، رسانه ها نیز با در نظر گرفتن حکومت ایدئولوژیک دست به پخش برنامه ها و حتی گاه دادگاهای هدفدار و جهت دهنده انجام میدادند.
ضعف های که می توان بر دولت ایدئولوژیک ابراز نمود از تلفیق گردیدن بحران سلطه و استیلا نام برد تا به بحران مشارکت در این جوامع ،بحران مشارکت نشان از بحران سلطه و آرایش نیروهای سیاسی _ اجتماعی را دیکته می نماید.با توجه به این دو بحران موارد ی به صورت تحلیلی در نگارش آمده است.
به طور اجمالی ایران با توجه به دلایل ساختاری ،تاریخی و اجتماعی خود نتوانسته است راه نوسازی مدرنیته و دمکراتیک به شیوه های، کشورهای غربی بالاخص اروپای غربی را طی نماید .یا گام بر گام آنها پیش ببرد.این فرآیند از قرن نوزدهم به تمرکز خود ادامه داده است،که از جمله ضعف های این عدم پیشرفت را ضعف در برنامه ریزی مستقل ،عدم رهبری دارای عقول رهبری توسعه محور،ضعف در جامعه پذیری، نبود جامعه دمکراتیک و در مجاری انتهای آن عدم آگاهی از پیشرفتهای دولت مدرن بدون اعمال سلیقه تنگ نظرانه آن دانست.«ویتفوگل» نیز در فرآیند این تعریف به نظریه نظام استبدادی شرقی ،ضعف مالکیت و همچنین ضعف جامعه و طبقات اجتماعی در ایران قدیم و همچنین منازعه ای عمودی میان قدرت متمرکز و جامعه،و تنها منازعات افقی میان قبائل ،شرح حال بر این بسیط داده است.این سازوکارهای متوالی فرایند توسعه جهانی و عقب ماندگی ایران از این پرسه را فراهم کرده است،و حضورت واکنش های سنت گرایانه ای بر ضد رفتار مدرن نیز عاملی بر عوامل این رفتار بوده است.نباید از حضور اصلاح طلبانی که خواستار حذف مطلقه قدرت در دولت ایدئولوژیک و برقراری جمهور در مردم بودند،غافل ماند ،اما این رفتار و جریانات معمولاً با عدم پشتیبانی خود جریانات موسوم به پشتیبانی و حمایت مردمی روبرو گردیده است.
ضعف در شناخت جامعه و همچنین عدم رفتار راسیونالیسم(عقل محور) راه را بر سنت گرایانی که قدرت را چون ژان بُدن و هابز خوانده و گفتار لازم را بر آن فلسفه سیاسی خود پیش برده در سالهای گذشته مسیری همواربرای استنباط عقاید خود ایجاد نموده است.جریانات سابق حتی اگر دولت مدرن را، در سالهای همراه خود داشتند اما وظایف قدرت لویاتان و یا یک دولت مطلقه را انجام می دادودر حقیقت لایه ی بیرونی، آن دولت مدرن بود.با این حال حتی گذار بر مردم سالاری نیز گاها می خواندند،حال که درونی مشخص از یک اژدهای که قدرت را در چنبره خود گرفته است برای اهل شناسان آن پنهان نبود و برای این کارشناسان هویدا بود. در حقیقت شاید از این زاویه نیز خواند که ،چون فلسفه بناپارتیسم از دل مردم و به رای مردم بر کرسی قدرت می نشیند و به نام ملت و آزادی، بر مردم و آزادی جفا کرده و با قدرت میلیتاریسمی(نظامی گری) نیز ، مانع جلوگیری از آن را ناممکن می سازد.به هر طرُق طبقات مختلفی در تضاد با همدیگر چون روحانیون و بازاریون در نتیجه استبدادی فکری ،فرهنگی ،اقتصادی و اجتماعی در برهه ای با بدنه حامی دولت شکل گرفتند.این سیاستها همراه تمرکز بر سیستم رفتاری موجود ،استفاده از سوخت موتور استبداد چون تکیه بر درآمدهای نفتی ،ایجاد بروکراسی نوین،ترویج اندیشه محوری و همچنین اصلاح در برخی از قوانین که موجب گردید جامعه سنتی بیش از پیش در درون دولت مدرن قدرت خود را حفظ نماید، روبرو گردید.
البته نگاه خودی و ناخودی نیز در بسیج توده ای بی تاثیر نبوده و بازخورده های لازم و مبذول خود را همواره داشته اما در این مقوله بحث را در این مورد که بحثی طویل است به جریان نخواهم انداخت.
عوامل ذکر شده که در سالهای گذشته و حکومت پیشین رنگ و بوی بیشتری داست با انقلاب 57 راه را برای محدود سازی قدرت دربار و اجرای قانون اساسی مشروطه بخصوص در بخش طبقات و نیروهای دولتی مدرن ایجاد نمود.این انقلاب در مسیر اول خود پیرو انقلاب مشروطه همانطور که اشاره شد در مسیر تحدید قدرت بود.حرکتی که از گروه های سنتی و بسیج توده ای ،روحانیون ،بازاریون،روشنفکران و دیگر گرووه های به سوی خیابانها گسیل یافتند،شروع شد. اما در نهایت با جامعه رهبر کاریزماتیک مسیر خود را به سوی مصادره به مطلوبات مختلفی باز یافت،زیرا در این راه رفتار و لحاظ ایدئولوژیک مسیر مبهمی و موقتی را برای گروه های دیگر ایجاد نمود. از ائتلاف انقلاب به بعد زمینه های شکاف و اختلاف در درون ائتلاف انقلابی بارها هویدا می گردید.نخستین خط اختلاف را می توان به شکاف بین طبقات سنتی و مدرن نامگذاری نمود. که از نتیجه آن شکافها و منازعات دیگر را نیز به بار می آورد. این فرآیند ها در انتها با نام گذاری انقلاب به انقلاب اسلامی نقطه اوج اختلافها را در خود دید و رفتار خودی و ناخودی در تبعه آرمانهای ایدئولوژِک بازگو نمود. در این مسیر نمایندگان سیاسی نیز به بلوک بندی خود روی آورده و در یارکشی نیز قدرت ،را سنتی ها به بوی سبقت خود، ربودند. زیرا قدرت در قبض و بسط رفتارهای آنها محوریت یافته بود.
این گفتار ایدئولوژیک در نتیجه به خصلت های اصلی خود در محوریت سیاست ایدئولوژیک و دینی از حضور و یا جلوگیری از حضور دگران منجر گردید. انقلاب قالبی اسلامی و غیر اسلامی خود را پس از سال 57 روشن تر می نمود،بگذریم از اینکه بحران مشارکت و مشروعیت پس از سالهای 67 به اوج خود رسید، در این سالهای 57 به بعد نیز تشکلهای بلوک سنتی چون حزب جمهوری اسلامی ،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،جامعه روحانیت مبارز تهران و در کل بلوک سنتی _ اسلامی در مقابل تشکل های بلوک مدرن شامل نهضت آزادی ،جنبش مسمانان مبارز(جاما) ،جبهه ملی در تفسیر اسلامی یا غیر اسلامی آن انقلاب قرار گرفتند. رفته رفته تنش های موجود بین بلوک های مقابل جریانات را در درون گفتمان جامعه همراه کردند و جامعه نیز در این گام ،همراه با اندیشه های خواسته شده پیش رفتند. رودرویی آشکار در این سالها گاه منجر به مبارزات خیابانی و درگیری لفظی به صورت گفتمان سطح سیاستمداران انتخاب شده می رسد. این تکوین خود را هر روز بر کرسی اندیشه سوار و پیاده می کرد و گفتمانهای موجود را ،با رویکردی برهانی برای جذب خودی ها پیش می کشاند. در پرتوی این رفتار بلوک های مقابل دست به اسطوره سازی و همچنین رهبران کاریزماتیک نیز روی اوردند و همچنین به تقدس گرایی آن پیش از آنکه بر محور عقل محوری برآیند قدم و قلم زدند.پافشاری خود را با توجه به قدرت در دست بیش از هر روزوارد فازهای حتی خشونت آمیز نیز می کردند. در این راه گروه بلوک سنتی قدرت را بیش از گروه بلوک مدرن در اختیار داشت و با توجه به آن مانور بیشتر و تبلیغات گفتاری وسیعتری با توجه به اختیار داشتن نهادهای تاثیر گذار چون آموزش و پرورش ،نهادهای رسانه های جمعی و....بر عقل رفتاری مردم و توده اثر می گذاشت.
در گذار به این تحول جریانی باید مدنظر قرار داد که هر چه خطوط ایدئولوژیک انقلابی روبه ظواهر و روشنی خود بر می داشت شکاف ها ،در کنار تفاوت دیدگاهها پر رنگ تر و جلوه گر می نمود.حتی در دوران مناظرات درون گفتمان نیروهای انقلابی، رسانه ها نیز با در نظر گرفتن حکومت ایدئولوژیک دست به پخش برنامه ها و حتی گاه دادگاهای هدفدار و جهت دهنده انجام میدادند.
این تعارض رفتار در منش حکومتی موجب می شد علاوه بر جلوه گر شدن تفاوتها نظام سیاسی خصلت دینی و سنتی خود را اشکارتر نماید.
به طور کلی بلوک سیاسی سنتی با تکیه بر الهیات سیاسی و به دست گرفتن رهبری آن توسط روحانیون( با تکیه بر این نکته که مردم ایران دارای ریشه های مذهبی و تحرکات شدید دینی هستند بخصوص در آن ایام انقلاب که مردم حتی به باور بزک و خرافات دینی ساخته شده به مراتب باورپذیرتر بودند)بالاخص رهبر انقلابی فردی روحانی در جامعه شناخته شد و در این راستا نیز رهبر روحانی چهره کاریزماتیم در جامعه یافت و در کنار این الهیات سیاسی و تکیه بر شریعت دینی_ اسلامی ،نظریه ولایت فقیه و تفسیرهای فقیهی از حکومت اسلامی که در انتها به تفسیر حکومت روحانیون ختم شد، از مواضع سیاسی نیز این را معرفی و کمبودهای ناشی از حکومت روحانیون را با مقدرات چاشنی سیاسی بودنش،بدون نقص نشان می دادند.در این وسط حزب جمهوری اسلامی بهترین نیروهای فکری را به خدمت و در راستای خواسته های خود دست به دامن تئوری و نظریه ولایت فقیه کرد. البته در این راستا باید جامعه اصناف تهران را یکی از مهمترین پشتوانه های اصلی گروه های سنت گرا دانست(این گروه بعدها به گروه موتئلفه نام گذاری نموده شد) که در نبود بازاریون این اتفاقات با مشکلات خاص خود روبرو می گشت.
سنت گرایان مخالفینی نیز داشتند که در ساخت قدرت، خواستار سهیم بودن در چارچوب و ساختاری نظام بودند.لازم به یاد آوری است که تقریباً در اجماع آنها بخصوص نیروهای فعال سیاسی با تفسیر فقهی حکومت اسلامی مخالف بودند و یا در مقابل حکومت دینی و روحانی دست به نقد می زدند. در بین تعارضات موجود برخی همچون نهضت آزادی و حزب خلق مسلمان نظام ولایت فقیه را اساساً قبول نداشتند. احزاب مدرن یاد شده در سطوح فوق عموماً از طرفداری گروه های غیر توده ای و عمدتاً افراد تحصیلکردگان و گروه های مهاجرت نموده به غرب را شامل می شد. این در حالی بود که طیف سنت گرا در بلوک خود طرفدارانی از طبقه توده جامعه که عمدتاً طبقه پایین جامعه را تشکیل می داد را در بر می گرفت. برای نمونه ،سخنی که گاه از آن ،هم نسل ها گفته می شود این است که« هر مقدار کت و شلوار کهنه تر به تن داشتند ،جایگاه و شان بهترو بالاتری می یافتند» که به این طبقه در اصطلاح سیاسی آن « طبقه نوکیسه گان» یاد می شود.
یکی دیگر از جمله موارد چالشهای پس از انقلاب به وجود اورد را می توان به ،موضوع منازعات در درون خود گروه های حاکم اسلام گرا دانست. این تعارضات در ماهیت بلوک قدرت و تفرق دیدگاههای این بلوک بود.در اصالت این تفاوتها می توان به وجود ایدئولوژی انقلاب اسلامی رسید.ایدئولوژی بیش از تفکر به مدرن و رفتارهای راشیونالیسم به خودی و ناخودی نمودن نیروه های پراکنده انقلاب خود سوق یافت و به شکلی نوکیسه گان را به عرصه فعالیت سیاسی که تا پیش از آن تنها در جبهه عقیدتی سهیم بودن وارد و در فاز مسائل سیاسی قرار دادند.اگر این گروه را به روزشده آن نشان دهیم می توانیم به گروه صلفیون در مصر اشاره کرد که با توجه به فارغ بودن آنها از سیاست، در یک انتخاباتِ پس از انقلاب دارای کرسی های در مجلس سیاسی این کشور تازه انقلاب کرده اشاره نمود.تنش های موجود سایه بان مسایل اقتصادی و اجتماعی وضع موجود را دیدبانی می نمود که در راس آن می توان به قدرت خواهی قوای مختلف در این عرصه نام برد.تنش موجود مابین سالهای 1360 تا 1368 این اتفاقات را بیان می کند.این اتفاقات در کنار موردی به نام نظریه ولایت فقیه هر چند کم رنگ تر و در الویت های بعدی قرار می گرفت اما ظاهر بر فراز مناقشات گروهی دیگر ارجعیت یافته بود.
به طور کلی سیاست و حکومت در سالهای پس از آن نیز به ایجاد نوعی الیگارشی تمایل خود را بیشتر نموده.این دوران را می توان بیشتر در سالهای 1368 تا 1376 نیز اشاره کرد.در این سالها با توجه به تحولات سرمایه داری تجاری و رونق یافتن آن میان طبقه سیاسی _ اقتصادی جدید و یا همان نوکیسه ای در بلوک قدرت خصلتی سرمایه دارانه _بوروکراتیک پیدا کرد.
در این دوران و قدرت یافتن یک طبقه تکنوکرات در همان نوع الیگارشی آن موجب گردیده بود که شرایط نسبتاً تنگ تر در مشارکت سیاسی را شاهد شویم.این رهیافت موجب آن شد که در دایره مشارکت و رقابت سیاسی حوزه های موجود در مغروض خود باشند و همچنین دایره رفتاری آن تنگ تر شود. می توان گفت در تمامی مراحل اقتصادی _ سیاسی و حتی اجتماعی _ فرهنگی نیز این گروه قدرت یافته و توان حضور دگران را بریده بودند.یا بهتراین است که گفت، به طور کلی همه نهادهای عمده حکومتی در دست این طیف و بهتر گفت الیگارشی موجود افتاده بود. در این دوران چند صدایی و پلورالیسم معنای برای خود نگرفته بود.برای این سالها نیز برنامه مشخص اندیشه نشده بود. نباید از یاد برد که تکنوکرات ها پرسه ای را برای آینده ایران ایجاد کردند تا مردم به طمع خود به سوی آزادی مدنی سوق یابند. این گروه پیش از آنکه در ایجاد توسعه سیاسی و فرهنگی نقش پر رنگی را ایفا نمایند در پرسه های دیگر چون آباد سازی و به گفته خودشان پروژه سردار سازندگی را به اتمام برسانند حرکت می کردند. البته در این مسیر ،سازوکارهای نیز به اجرا آورده شد. گروه کارگزاران سازندگی با به حضور گفتن خود ،نیز خواستار این پل ،شدند.آنها خود را مسیری مابین صنعت گرایی و سرمایه داری وارد عمل کردند . در این بین با روی کار آمدن تکنوکراتها در سیستم حزبی خود را افرادی دارای رویه دمکراتیک و چند صدایی نیز معرفی می کردند.
1390/09/21

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد