logo





زبان حافظ، زبان محتشم است

پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰ - ۰۸ دسامبر ۲۰۱۱

جواد پارسای

Javad_Parsay.jpg
حافظ غزل فارسی را در مقامی شایسته نشاند. ظرافت های بيان او، رنگين و تخيل‌اش پرمايه است. حافظ، در نوشته‌هایش رنگ‌ها را می‌ستاید ولی با نیرنگ‌ها می‌ستیزد. حافظ افق پهناور فرهنگ ایران را درنوردیده و از هر فرصتی برای گفتار نیش‌دار خود بهره می‌جوید. او می‌گوید:
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نـور ز خورشید خواه، بـو که برآید
کلام حافظ محتشم و شعرش مرقع رنگین است. او با این ویژگی کلامش، خواننده را در آفرینش مفاهیم رؤیایی خود شریک می‌کند. خواننده‌ی شعرهای حافظ، با توسن خیال در دنیای عاشقانه به سیر و سیاحت می‌پردازد و واژه‌های رازآلود پیر مغان را برای خود تفسیر می‌کند. از این زاویه، می‌توان سنت فال گرفتن از دیوان حافظ را توجیه کرد.
نفس باد صبا مشک قشان خواهد شد
عـالم پیر دگـربـاره جوان خواهد شد
ارغوان جـام عقیقی بـه سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده‌ی گل، نعره زنان خواهد شد
گر زمسجد بـه خرابات شدم، خـرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز بـه فـردا فکنی
مایه‌ی نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظـر تـا شب عید رمضـان خـواهـد شـد
گل عزیز است غنیمت شمریـدش صحبت
که بباغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است، غـزل ‌خـوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نِه بِوِداعش که روان خواهد شد
او عندلیبی بود که سي و پنج سال پس از سعدي، بر شاخسار ادب پارسي نشست و نغمه سرايي آغاز كرد. محمد، ناميده به شمس‌الدين، شناخته به حافظ، شهره به خواجه، در شيراز به دنيا آمد. او كاخ سخن را بنيادي استوار بخشيد و احساسات و عواطف ژرف انساني و بهترين حكمت قومي ما را در زیباترین قالب شعر فارسی بيان كرد. متانتِ كلام و شيواييِ بيان، شعرهاي اورا از پبشينيان ممتاز مي‌سازد. حافظ داراي آگاهي عميق دربار‌ه‌ی عرفان ایراني بود و حقايق هستي را بي‌پروا و رندانه با کلامی فخيم و تركيبات منسجم به ترنم آورد.
حافظ، مردي آزاده و آزادانديش، با بينش فلسفي و با فهمي بالاتر و دقيقتر از عرف نابغه ها بود. شايد بيشتر از هر خوي ناخوشايند، حافظ با رياكاري سرِ ستيز داشت. چون او براین باور بود، كه رياكار، برخي از رفتار، خوي و عملكرد خود را پنهان مي‌كند، او قصد فريب مردم و بهره‌ گيري از آنان را دارد. از اینرو، ستيزه‌جويي حافظ با رياكاران، يك واكنش شخصي نبود، بلكه دليل‌اش عِرق مردم‌دوستي است. او به زيان‌هاي اجتماعي اين خوي دِژم، توجه نشان مي‌داد. حافظ، در اين ستيزه‌جويي، هميشه خشمگين نیست و عتاب به خرج نمي‌دهد، بلكه با تشويق و توصيه نیز مي‌كوشد كه برخي را از اين راه نادرست برگرداند:
به دورِ لاله قدح گير و بـي‌ريا مي‌باش
به بوي گل نفسي همدم صبا مي‌باش
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت مـا كافري است رنجيدن
شيوه‌ی نگارش حافظ و گزينش و پيوند واژه ها، با بهره‌وري از ظريفترين گونه‌هاي هنر زباني: طنز، تعريض، ايهام، كنايه و تشبيهات، حالتي به چكامه هاي او داده است كه، بيشتر مردم بي‌آنكه مراد گوينده و مفهوم واقعي شعر او را درك كنند، به همان كشش ظاهري سرمست مي‌شوند و عبارات را بر وفق نيت و پندار خويش تأويل و تفسير مي‌كنند. بهمين سبب است كه ديوان حافظ، نه تنها نزد عارفان سبب كسب معرفت و سير در طريقت است، بلكه براي صاحبدلان نيز مونس خلوت و مايه عبرت و انديشمندي است.
حافظ‌، به واژه هايي چون: صوفي، محتسب، مفتي، عابد، زاهد، عافيت، مصلحت انديشي، مسجد، صومعه، مدرسه و … بار منفي مي‌دهد و واژه هايي چون: رند، درويش، ميخانه، خرابات، باده، شراب، مست، مستي و لاابالي و … كه در نظام ارزشگذاري دینی جامعه از بار منفي برخوردارند، بار مثبت مي‌دهد. او، سبب جنگ هفتاد و دو ملت را درك كرده و به زباني ساده به برملاكردن راز آن پرداخته است. به همين دليل، شعرهاي او در دلهاي همه جاي گرفته است.
می‌گوید: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديـدنـد حقيقت ره افسانه زدند
در اين زمان كه زبان ها از ترس محتسب خاموش بود و نفس ها در سينه ها حبس شده بود، در تمام شيراز، نغمه‌ی مخالف، تنها از يك جا برمي‌خاست، آن هم به طنز و رمز و كنايه، و بدین‌شیوه بود كه حافظ مي‌توانست دستگاه محتسب را به شليك طنز و طعنه ببندد و اورا به سختي فروكوبد. مبارزه با سالوس و ريا، شعار حافظ بود که به گوش سخن آشنايان آزادانديش می‌رسید:
«پنهان خوريد باده كه تعزير مي كنند …»
يااينكه به هنگام بهار فرح انگيز و نسيم گل بيز ، با نگراني مصنوعي و ريشخند مي‌گويد:
“ به بانگ چنگ مخور مي كه محتسب تيز است …”
حافظ، سخن را در جايگاهي مي‌گذارد كه فهم عوام بدان نرسد. زماني كه محتسب كتابهاي انديشمندان را به آب فرو مي‌شست، او كتابخانه‌ای را در قالب غزلهاي خود مي‌گنجانید و بر سر زبان‌ها مي‌انداخت. او در يك بيت يا در يك غزل، حاصل همه‌ی چون و چراهاي آزادانديشان را جاي مي‌داد و به رخ واعظ و محتسب مي‌كوبيد:
گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
گـر، ريـا ورزد و ســالـوس مسلمان نشود
حافظ به آیین‌ها و جشن‌های ایرانی آگاه و متعلق بود. در جای جای دیوانش به نوروز، میرنوروزی، می‌باقی، می‌مغانه، مغ، مغان، مهر، پیمان مهری و مهرآیینی اشاراتی دارد:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
بردلم گرد ستم‌هاست، خدایـا مپسند
کـه مـکدر شـود آیینه‌ی مهـرآیینـم
حافظ و یلدا
در نگر ايرانيان، دو پديده، در زندگي اين جهاني، نقش بزرگي بازي مي‌كنند: پديده‌ي نيكي و پديده‌ي بدي. هريك از اين دو پديده را نيز نشانه‌هايي است. تابش خورشيد و روشني روز از نشانه‌هاي نيكي است. چيرگي تاريكي و پنهان‌ماني روشنايي، از نشانه‌هاي بدي است. دوگانه نگري يا دوگانه انديشي، درونمايه‌ي بنيادين بسيار‌ي از دين‌ها و آيين‌هاي شناخته شده‌ي امروزي است.
شادروان زنده ياد ، استاد پورداود مي نويسد: بنا به نوشته‌ي پژوهشگران، “ يلدا” جشن زايش ميترا (مهر) در شب نخست دي ماه بوده است كه ترسايان، در سده‌ي چهارم ميلادي (زمان حكومتي شدن مسيحيت در رم) آن روز را، روز زايش عيسا قرار دادند. از هنگامي كه آيين مهر از ايران به اروپاي متمدن كهن رفت و در آن جا رايج شد، در روم و بسياري از كشورهاي اروپايي، به همين باور، روز 21 دسامبر را كه برابر با روز نخست ماه دي ايراني بود، بعنوان روز زايش “ميتراي شكست‌ناپذير” Natali-Invictus جشن مي‌گرفتند. اما در سده‌ي چهارم ترسايي، براثر اشتباهاتي كه در كبيسه روي داد، زایش مهر به 25 دسامبر افتاد و از آن پس در آن روز تثبيت شد. تا آن زمان زایش عيساي مسيح روز ششم ژانويه برگزار مي‌شد. اين تاريخ در كليساي ارتدكس و ارامنه باقي مانده است. ولي متوليان كليساي روم، كه در پي نابودي همه‌ي آثار ميترايي بودند، و با بناي كليساها بر روي مهرابه‌ها قصد پوشاندن آثار ميترايي را داشتند، روز 25 دسامبر را روز زايش عيساي مسيح اعلام كردند.
در فرهنگ ایرانی، روز، نماد نور ایزدی و ظلمت یا تاریکی شب، نماد اهریمن است. شب یلدا، درازترین شب از شب های سال است. در ادبیات چکامه ای فارسی، یلدا را برابر با تاریکی و درازی بکار می برند و زلف یار را به سیاهی رنگش و دوران هجران را به دلیل درازی‌اش به این شب تشبیه می کنند. درباره‌ی یلدا، حافظ نیز همچون دیگر شاعران ایرانی، اشاره به تاریکی درازِ شب یلدا دارد ولی تأکید می‌کند که، با همه‌ی طولانی بودنش، شبی گذرا ست و در پایان به درخشش روشنایی می‌رسد.
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیـو چـو بیرون رود، فرشته درآیـد
ظرافت هشدار حافظ در این است که، اگر در جایی به رفاقت اغیار برخوردیم، بتوانیم بپذیریم که این رفاقت نه از روی همپذیری بلکه برای سودجویی مسالمت‌آمیز و بهرمندی چند صباحی بیشتر، صورت می‌گیرد. رفاقت و همراهی با حاکمان، همچون تاریکی شب یلدا، گذرا است و نباید بدان دل بست. باید در پی نور خورشید به جستجو بپردازیم. چون نور از خورشید برمی‌آید.
صحبت حکام، ظلمت شب یلدا ست
نـور ز خـورشید جـوی، بو که برآید
حافظ در این بیت از این غزل، چهار واژه را، با ظرافتی که از ویژگی‌های اوست، مانند دانه‌های تسبیح کنار هم چیده که هریک از آن‌ها نمادی آشنا ست. این غزل نیز یکی از غزل‌های سازنده و برانگیزاننده‌ی حافظ است. حافظ اندرزگو نیست و برای کسی هم تعیین تکلیف نمی‌کند که رفتارش چگونه باشد. حافظ خود را از دیگران سوا نمی‌کند و برای بسیاری از گفته‌هایش خود را مخاطب قرار می‌دهد.
دلا، دلالـت خيـرت كنـم بـه راه نجـات
مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
من نگويم كه كنون با كه نشين‌و چه بنوش
كه تـو خود داني، اگر زيرك و عاقل بـاشي
حافظ، با اشاره به ظلمت شب یلدا، ظرافتی چندگانه به کار می‌گیرد:
1- شب یلدا درازترین شب تاریک سال، یعنی نقطه‌ی پایانی تاریکی است. این نقطه‌ی پایان، یعنی کوتاه شدن عمر تاریکی، با لحظه‌ی آغاز درخشندگی خورشید همراه است.
2- با وجود طولانی بودنش، گذرا ست، بهرگونه به پایان می‌رسد و جاودانه نیست.
3- ظرافت دیگر گفتار حافظ در این است که، حتا در بحبوحه‌ی اوجگیری سلطه‌ی حاکم غدار، به استدلال عینی می‌پردازد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد