logo





تجربه ی ليبی

دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۰ - ۰۵ دسامبر ۲۰۱۱

مجید زربخش

majid-zarbakhsh.jpg
حمله نظامی محدود یا نامحدود، همانگونه که تجارب گذشته و حال از جنگ افغانستان وعراق تا لیبی نشان داده اند، نه آزادی و رهائی، بلکه مرگ و ویرانی به ارمغان می آورد. حتی حمله های " هدفمند" ، حمله به پایگاه ها و مراکز نظامی واتمی ایران بر خلاف تصویر بی آزار و ساده ای که مبلغان فریبکار آن ارائه می دهند ، می تواند به جنگی هولناک و غیر قابل کنترل تبدیل شود. چنین حمله ای به یقین پاسخ متقابل را در پی خواهد داشت .
در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ به دنبال خود سوزی محمد بو عزیزی در اعتراض به بی عدالتی های اجتماعی و زورگويي، در برابر یک ساختمان دولتی در سیدی بوزید تونس، جنبشی شکل گرفت که پس از چند روز سراسر کشور را فراگرفت و به قیامی همگانی علیه رژيم ديکتاتوری و فاسد بن علی تبديل شد. بن علی که ۲۳ سال با تکیه به نیروهای امنيتی، نظامی و انتظامی و با بکارگيری سرکوب حکومت کرده بود، این بار نيز کوشيد با زور و تهديد به اين جنبش پايان دهد. پس از مشاهدۀبي حاصلی این تلاش و بی اثر بودن سرکوب به دادن وعدۀ اصلاحات متوسل شد. اما نه زور و تهدید و سرکوب توانست آتش خشم مردم را فرونشاند و نه وعدۀ اصلاحات سياسی و اجتماعی. جنبشی که با مشارکت اقشار گوناگون مردم و حضور فعال زحمتکشان، جوانان وزنان گسترش يافته بود نه انجام اصلاحات توسط رژيم ديکتاتوری و فاسد، بلکه تغيير اين رژيم را می خواست. بن علی يکبار ديگر در تلويزيون ظاهر شد و گفت « پيام مردم را دريافت» کرده است. با وجود اين به جای تسليم کماکان از تصميم خود بر انجام اصلاحات ، مبارزه با فساد، ايجاد 300 هزار شغل در فاصله 2 سال و تأمین آزادی سخن گفت. اما مردم که مصمم به تغيير رژيم بودند در خيابان ها باقی ماندند و به مقاومت ادامه دادند. سرانجام رژيم بن علی در برابر ايستادگی جنبش همگانی و ارادۀ خلل ناپذير مردم تسليم شد. بن علی در فاصله ای کمتر از يک ماه در ۱۴ ژانويه ۲۰۱۱ سقوط کرد و همراه با خانواده اش به عربستان سعودی گريخت.

پيروزی مردم تونس تمامی منطقه را تکان داد. مردم کشورهای عربی از مصر و الجزاير تا يمن وبحرين بپاخاستند. جنبش بيداری مردم وشورش علیه رژيم های ديکتاتوری وفاسد سرتاسر منطقه را به لرزه درآورد. ترس ازسرکوب که عامل اصلی تداوم ديکتاتوری هاست فرو ريخت. اعتماد به نفس و باوربه توانايي درايجاد تغيير، جای استيصال و احساس ناتوانی را گرفت. رستاخيزبزرگ مردم تونس مؤلفۀ جديدی را درصحنه سياسی خاورميانه وارد کرد: ديکتاتوری ابدی نيست و می توان آن را مهار کرد وبدان پايان داد.

پِيروزی مردم تونس با دست های خالی و تنها به اتکاء پايداری ومقاومت پيگیر و بی تزلزلِ، مردم شمال آفريقا وخاور میانۀ عربی را که سالیان درازقربانی رژيم های دیکتاتوری و فاسد بودند، به حرکتی بی مانند کشاند وشوروامید تازه ای در آن ها دمید.

درمصرکه ره آورد دیکتاتوری سی ساله مبارک، ثروت اندوزی میلیاردی خانواده و بستگان او واقلیتی کوچک ازوابستگان به رژيم و قفر وعقب ماندگی اکثریت بزرگ مردم بود. و40 درصد جمعییت با درآمدی کمتراز ۲ دلاردرروززندگی می کردند، زحمتکشان و تهیدستان درکنارجوانانی که ازطریق اینترنت، جنبش رهایی و آزادی خواهی را سازمان می دادند به قیام برخاستند. جنبش اعتراضی مصر که با گرد همایی ها در برابر مؤسسات دولتی، وزارتخانه ها و مراکزحکومتی و پلیس آغاز گردید، در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ سراسر کشور را فرا گرفت. مبارک همانند همه دیکتاتورها تلاش کرد با سرکوب و خشونت جنبش را متوقف سازد وهنگامی که سرکوب نا کارایی وبی اثری خود را نشان داد، ناگزیرعقب نشینی کرد وبه سیاست سازش ومعامله روی آوردوعمرسلیمان رئیس سرویس های امنیتی مصررا به عنوان معاون رئیس جمهوری برای انجام این سازش ومعامله تعیین کرد. مردم به رغم این تغییرات و دعوت¬ها، میدان التحریر قاهره و میدان ها و خیابان های دیگر شهرها را خالی نکردند و از خواست و هدف رفتن مبارک و پایان دادن به دیکتاتوری حاکم عقب نه نشستند. ایستادگی مردم و اراده و تصمیم آن ها به تغییر، ادامه حاکمیت مبارک را نا ممکن ساخت و این را اروپا و آمریکا و سا یرحا میان مبا رک که تا آخرین لحظه ها از او حمایت کرده بودند و همچنین ارتش مصر به روشنی دریافتند.در نتیجه به جای پا فشاری بیهوده وعبث در حفظ مبارک ، کوشش ها را بر روی "مهار انتقال" متمرکز کردند. مبارک نیز که جزتسلیم دربرابرخواست مردم راهی نمی دید، ناگزیر بر کناری خود را اعلام نمود.

سربلندکردن جنبشهای اجتماعی در تونس و مصر و پیروزی آن ها، همه ی جامعه ی سیاسی و حتی نیروهای سیاسی اپوزیسیون این کشورها، از جمله حزب النهضت در تونس و اخوان المسلمین در مصر- که گفته می شد نیروهای اصلی تغییراند - همچنین سایر رژیم های دیکتاتوری منطقه ودولت های غربی حامی آنها را غافلگیر کرد و در برابر وضعیتی جدید وغیر قابل پیش بینی قرار داد که نیازمند تدابیر تازه و اتخاذ سیاست هایی متناسب با آن ، برای حفظ منافع به خطرافتاده بود. بویژه این که امواج این جنبشها با شتاب به کشورهای دیگر منتقل می شد.

در۱۵فوریه ۲۰۱۱ درلیبی دهها هزارنفرازمردم بامطالبات آزادی خواهانه به خیابان آمدند.این جنبش که ازبنغازی درشرق لیبی آغازگردید، بسرعت شهرهای دیگررا فرا گرفت. یک هفته پس ازآغاز شورش، شماری ازشخصیت های سیاسی و نظامی رژیم ازجمله مصطفی عبدالجلیل وزیردادگستری وعبدالفتاح تونس وزیر کشورلیبی به شورشیان پیوستند.قیام کنندگان در ۲۵ فوریه ( ده روز پس ازشکل گیری اعتراضات ) بنغازی راتصرف کردند.

قذافی که طی 43 سال حاکمیت بر لیبی، همواره خودرا فراترازقانون و دولت می دانست وهر گونه مخالفت وخواست آزادی خواهانه رابا کشتاروشکنجه پاسخ می داد، این بار نیز با نیروی نظامی وکشتار به مقابله باقیام کنندگان برخاست و آنها را از زمین وهوا به گلوله بست. با تشدید سرکوب ها، اعتراض به آن و پشتیبانی ازمطالبات آزادی خواهانه ی مردم لیبی، در کشورهای مختلف جهان گسترش یافت. در این اعتراضات از جمله دولت های غربی با تهدید قذافی به میدان آمدند. با این که در سایر کشورها، ازتونس ومصرتا بحرین و یمن و سوریه دامنه ی سرکوب وابعاد کشتار به مراتب بیش ترازلیبی بود، واکنش آمریکاو اروپا درقبال این کشورشکل دیگری یافت.

در 28 فوریه، کمتر ازدوهفته پس ازآغازشورش ها وسرکوب گری قوای قذافی شورای امنیت سازمان ملل بافشار آمریکا و اتحادیه اروپا رژیم قذافی را تحریم اقتصادی کرد. سه هفته پس ازآن، شورای امنیت باتصویب قعطنامه ۱۹۷۳ اجازه داد «برای حمایت از مردم غیرنظامی واجرای تحریم هوایی نیروی نظامی به کارگرفته شود.» با وجود تصریح قطعنامه بر«اقدام جهت حمایت ازشهروندان غیرنظامی» و «خوداری از هرگونه نموداراشغال گری»، ناتو پس ازبه تصویب رسیدن این قطعنامه ، درلیبی وارد جنگ شد و در نخستین اقدام در ۱۹ مارس به قوای نظامی قذافی که درپی تصرف بنغازی بود، حمله برد و آن را وادار به عقب نشینی کرد.

با ورود نیروهای ناتو در جنگ، همه چیز تغییر کرد. مردمی که برای آزادی بپا خاسته بودند، عملآً از صحنه خارج شدند وگروه های شورشی مسلح جای آن ها را گرفتند. بجای فریادهای آزادی خواهی مردم ، اسلحه وگروه های مسلح ونیروهای ناتو به صدا درآمدند و با قوای قذافی در مصاف قرارگرفتند. درمیان گروه های مسلح، نیروهای القاعده وجهادگرایان، بویژه گروه عبدالحکیم بلحاج، همکاربن لادن درافغانستان، نقشی فعال یافتند. افزون براین، طبق گزارش 31 اوت مجله ی نیشن: CIA درمزارشریف 1500 نفر جنگجوی ازبک وهزاره راکه غالباً درجنگ عراق وافغانستان شرکت داشته اند برای اعزام به لیبی استخدام کرد.

انزجار از دیکتاتری 43 ساله قذافی وخشنودی ازفراهم شدن امکان سقوط وی سبب شد که بسیاری ازمردم جهان و نیروهای سیاسی، حداقل درهفته های اول، دربرابرجنگ ناتو سکوت کنند وحتی ازآن حمایت نمایند. پوشش رسانه ای نیزبه طورعمده توجیه این جنگ وسرپوش نهادن برحقایق واوضاعی بود که بطورواقعی جریان داشت.کمتراین پرسش مطرح می شد که چگونه ناتو ابزار«حمایت انسان دوستانه» شده است؟ هدف این «حمایت انسان دوستانه»چیست ؟ حتی بخشی از «ضدامپریالیست »ها به توجیه این جنگ ومداخله نظامی ناتو پرداختند. به نظرمی رسید درآن لحظه های پرالتهاب، این مدافعان جنگ ناتو فقط به وجه سقوط دیکتاتورمنفورمی اندیشدند وشوروهیجان متحقق شدن سقوط جای منطق و خرد و تجربه های تاریخی را گرفته بود.

دراول آوریل ۲۰۱۱ ناتو مناطق غیرنظامی رابمباران کرد.دراین بمباران شماری ازمردم کشته شدند. باوجود برخی اعتراضات علیه این جنایت و نقص قطعنامه ۱۹۷۳ ، ناتو بی اعتنا به اعتراضات به گسترش مداخله ی نظامی ادامه داد. از ۲۰ آوریل مشاوران نظامی فرانسه، انگلیس، آمریکا وایتالیا وارد بنغازی شدند وفرانسه باچتربرای شورشیان اسلحه می ریخت وبه قول مجله ی اشپیگل آلمان ناتونقش نیروی هوایی شورشیان را ایفا می کرد.

هدف های اروپا وآمریکا

کسانی که تاریخ و تجربه های تاریخی را فراموش نکرده اند و آنان که پدیدارها را بر اساس ماهیت و سرشت شان مورد بررسی قرارمی دهند، مبنای داوری نه گفتارهای پر طمطراق وادعاهای انسان دوستی، بلکه ارزیابی ازمنافعی است که درپس این گفتارها و ادعاها نهفته است.

ادعای حمایت«انسان دوستانه » ازسوی دولت های سلطه جو، ادعایی بیشرمانه و فریبکارانه وباوربه آن خود فریبی وساده لوحی است. انگیزه ونیروی محرک تمامی اقدامات ومداخلات این دولت ها ، ازگذشته ی استعماری تابه امروز، «تامین منافع» است،منافعی که همواره مغایربامنافع مردمی بوده است که دخالت بنام مصالح آنها وحمایت ازآنها انجام گرفته است. پیش ازپرداختن به مداخله«انسان دوستانه» درلیبی و پیامدهای آن برای این کشور، تجارب دخالت های پیشین را که جنگ لیبی حلقه ای ازآن زنجیره است، مرورمی کنیم .

اگربه خواهیم ازرویدادهای دوران استعمار، قتل عام سرخ پوستان درآمریکاوانفجاربمب اتمی برروی هیروشیماوناکازاکی به فرمان پرزیدنت ترومن در اوت ۱۹۴۵ درپایان جنگ جهانی دوم، با ۳۴۰ هزارکشته بگذریم وتنهابه تاریخ پس ازجنگ دوم به پردازیم،این تاریخ سراسرجنگ ومداخله وکودتا وجنایت علیه کشورها وملت هاست که تمامی آنها باهدف سلطه جویی ودستیابی به بازارها وذخایرآن کشورهاازجانب دولت ها ئی که جنگ لیبی را رهبری کردند، انجام گرفته است. کره، ایران، الجزایر، اندونزی، ویتنام، کامبوج، شیلی گواتمالا و پاناماازجمله نمونه ها دردهه های1950تا1980وجنگ خلیج فارس،حمله به افغانستان وجنگ عراق ازجنایت های دهه ۱۹۹۰ تا به امروز است. اینها البته بدون شمارش جنگ های کوچکتر، ساختن و پرداختن طالبان یافاجعه ی فلسطین است که باحمایت های همه جانبه از اسراییل وکمک های مالی ونظامی به آن60 سال است جریان دارد. پیامداین جنگ ها ومداخلات امپرالیستی وسلطه جویانه، قتل چند ملیون ساکنان این کشورها، تغییرحکومت های مردمی، یاتحمیل رژیم های دیکتاتوری وفاسد،غارت منابع وثروت این کشورهاودست یابی به مناطق استراتژک وذخایرنفت وگاز جهان بوده است.

دراندونزی درسال ۱۹۶۵ ژنرال سوهارتو درراس گروهی ازافسران ارتش باحمایت وکمک همه جانبه ی آمریکا، سوکارنو رهبراستقلال طلب این کشوررا بایک کودتای خونین برکنار ودیکتاتوری نظامی را برآن کشورحاکم کرد. بنابراسناد محرمانه ای که بعدها انتشار یافت. دراین کودتا که بامشارکت ونظارت مستقیم آمریکاوسفیرآن دراندونزی انجام گرفت کودتاچیان درهمان یکسال اول بیش از پانصدهزارنفرازمردم اندونزی رابه فجیع ترین شیوه ها قتل عام کردند.این بزرگترین کشتارنیمه دوم قرن بیستم درمیان دولت های غربی واکنشی جزشادمانی درپی نداشت و رهبران غرب به ویژه آمریکا ازهرفرصتی برای ابراز تبریک وقدردانی ازسوهارتوبه خاطر«تثبیت امنیت»دراندونزی استفاده کردند.

برای آنان مهم این بودکه اندونزی با معادن بزرگ طلا، مس، نیکل وآلومینیوم در اختیارآمریکا وکمپانی های فراملیتی غرب درآمد. به گفته ی نیکسون رییس جمهورپیشین آمریکا «اندونزی سرشارازغنی ترین ذخایرمنطقه وبزرگترین غنیمت درآسیای جنوب شرقی است. »

به دنبال اين کودتا بانک جهانی و صندوق بين المللی پول که سوکارنو به حضور آنها در اندونزی پايان داده بود، مجددا" در اقتصاد اين کشور نقش تعين کننده يافتند.

پشتيبانی آمريکا و غرب ازسوهارتو درتمام دوران سي سالۀ ديکتاتوری وی بی دريغ ادامه داشت. سوهارتو پس ازبرکناری درسال ۱۹۹۸ نيز قريب ۱۵ ميليارد دلار ( طبق پژوهش های جان پيلجر روزنامه نگار و استاد دانشگاه Cornell نيويورک) به عنوان پاداش وحق الزحمه با خود برد. دولت های حامی سوهارتو نه تنها دردوران رياست جمهوری، بلکه از دوران برکناری او تا به امروز که به خاطر « انسان دوستی» و«حمايت از جان انسان ها » وارد جنگ در ليبی شده اند، حاضر نبوده اند اين دوست و متحد خود را برنجانند و از جنايت بزرگ او علیه بشريت سخن بگويند. نسل کشی اين جنايتکار که اتاقی در سازمان عفو بين الملل از اسناد جنايت او پرشده است، وجدان آنان را نمی آزارد، چون منافع آنها را تأمین می کرد، همان گونه که امروز جنگ در ليبی اين منافع را تأمین می کند.

جنايت در ويتنام، قتل عام صدها هزار نفر از ساکنان اين سرزمین، ريختن بمب های ناپالم بر روی مردم، شکنجۀ اسيران جنگی وهزاران صحنۀ نکان دهندۀ ضد انسانی توسط ارتش آمريکا را هنوزبسياری ازمردم به خاطر دارند. اما آنها که گويا به خاطر نجات جان انسان ها وجلوگيری ازکشتار مردم بوسيله ديکتاتوربه ليبی رفته اند، ازعاملان اين جنايت ها وکسانی چون هنری کسينجربه عنوان شخصيت های بزرگ مورد احترام و دوستان گرانقدر نام می برند.

دولت هايي که با پرچم انسان دوستی جنگ لیبی را رهبری کردند، در جنگ خليج فارس حتا هنگامی که مشاهده کردند تحريم های آنها و شورای امنيت عليه عراق سبب مرگ ماهانه 6000 کودک عراقی است با پيشنهاد دبير کل سازمان ملل برای کمک های مالی انساندوستانه به منظور تأمين دارو و غذا جهت جلوگيری از مرگ کودکان مخالفت کردند.

روشن است که اين سياست به رئيس جمهور و حزب معينی محدود نمی شود. رؤسای جمهوری آمريکا ازهرنوع و هرحزب، از آيزنهاور و ترومن تا کندی و نيکسون، از ريگان ، بوش تا کلینتون واوباما در اساس همين سياست را دنبال کرده اند، سياستی که هدف آن تأمین منافع اقتصادی و استراتژيک است بی اعتنا به هزينه ها و پيامدهای فاجعه آميزآن برای کشورهای قربانی. هنگامی که درمورد تحريم اقتصادی عراق ازخانم آلبرايت سفير وقت آمريکا درسازمان ملل ( و پس از آن وزير امور خارجه بیل کلینتون) سؤال شد « آیا تحریم اقتصادی عراق ارزش آن را داشت که نیم میلیون کودک عراقی جانشان را از دست بدهند.»؟ با خونسردی پاسخ داد : « به عقیده ما ارزش آن را داشت.»

مداخله نظامی در لیبی و هدف کشورهای رهبری کننده جنگ

شکل گیری ناگهانی و پیش بینی نشده جنبش مردمی در مصر و تونس و بیداری جهان عرب رژیم های دیکتاتوری و فاسد حاکم بر این کشورها را که همگی به إستثنای سوریه ولیبی، با شدتی کمتر یا بیشتر وابسته به غرب، دوست و متحد آن به شمار می رفتند، در معرض تهدید جدی قرار داد. با توجه به جایگاه ویژه و حساس خاورمیانه در استراتژی و منافع غرب، مهار انقلاب ها و همراه شدن رژیم های جانشین با این استراتژی و منافع ، برای آمریکا و اروپا اهمیتی حیاتی داشت. منطقه خاورمیانه با داشتن 60 درصد ذخائر نفتی شناخته شده و ۴۰ در صد گاز جهان نقشی تعیین کننده برای اقتصاد غرب دارد. افزون بر این نقش و موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک منطقه ، اسرائیل، یکی از کانون های بحران و تنش ۶۰ ساله گذشته و یک مسأله مهم مناقشه میان جهان عرب با اسرائیل و حامیان آمریکائی و اروپائی آن، نیز دراین منطقه قرار دارد که دفاع از آن برای آمریکا، به ویژه برای لابی قدرتمند اسرائیل درآمریکا یکی از مؤلفه های اصلی سیاست خارجی است. اقدامات و واکنش های آمریکا، انگلیس و فرانسه درقبال جنبش های کشورهای عربی را تنها در این ارتباط، در رابطه با جایگاه ویژه و حساس خاورمیانه می توان فهمید و مورد بررسی قرار داد .

فرانسه که تا روزهای آخر پیش از سقوط بن علی در تکاپو برای حفظ اوبود، یک شبه به دوست مردم تونس تبدیل شد و تلاش کرد در تحولات پس از فرار بن علی منافع پیشین را از دست ندهد.

آمریکا که در تمامی دوران حاکمیت مبارک حامی اصلی رژیم وی بود وحتی در روزهای اول بعد از سقوط بن علی در تونس، هیلاری کلینتون همچنان از "ثبات دولت مصر" سخن می گفت ، تنها پس ازمشاهده این واقعیت که جنبش همگانی مردم مصر سد ناپذیر است و رفتن مبارک امری اجتناب ناپذیر می باشد ، به پشتیبانی همه جانبه خود از او و دیکتاتوری پرفساد سی ساله اش پایان داد. درعین حال برای کنترل تحول وسازماندهی "انتقالی مهارشده" درپوشش کمک به استقرار دمکراسی، اشکال دیگری از دخالت را دنبال نمود.

با آغاز شورش در لیبی آمریکا ، انگلیس و فرانسه که همواره در پی فرصتی برای نشاندن دولتی وابسته به خود به جای قذافی ، سلطه بر منابع نفتی کشور ، ایجاد پایگاه نظامی و فراهم آوردن شرایط و امکانات کنترل بیشتر آفریقا بودند، بلافاصله دست به کار شدند.

جنبش آزادیخواهی درلیبی پس شورش تونس ومصر ودرزمانی که مردم سایر کشورهای عربی به پا خاسته بودند، شکل گرفت. در تمامی آن کشورها رژیم های حاکم با ابزار سرکوب به مقابله با مردم پرداختند. تعداد کشته شدگان نیز از مصر تا یمن و سوریه بیشتر از لیبی بود. با وجود این آمریکا و انگلیس و فرانسه برای "حمایت از شهروندان غیرنظامی" از پاره ای اظهار نظرها و موضع گیری ها فراتر نرفتند و یا در مورد مصر تنها زمانی که حفظ مبارک ناممکن شد، از او خواستند کناره گیری کند. در بحرین حتی کاملاً برعکس نیروهای نظامی عربستان سعودی، دوست و متحد آمریکا و اروپا ، برای حمایت از سلطنت آل خلیفه و سرکوب جنبش مردم وارد این کشور شدند و آنها که جنگ لیبی را رهبری کردند، نه مخالف این سرکوب، بلکه به طور غیر مستقیم پشتیبان آن بودند.

با شکل گیری جنبش مخالفت با قذافی در لیبی یکباره همه چیز تغییر کرد.آمریکا و انگلیس و فرانسه که تا آن هنگام نسبت به سرکوب ها درکشورهای عربی آن گونه واکنش داشتند، با سیاست دیگری به میدان آمدند و مداخله نظامی بمنظور حمایت «انسان دوستانه» را کشف کردند. زیرا لیبی حلقه ضعیف و مساعد برای مداخله نظامی بود و این مداخله فرصتی تاریخی برای متحقق شدن هدف هایی به شمار می رفت که آمریکا و اروپا سالیان دراز در سودای آن بودند و اکنون به نام کمک «انسان دوستانه» می توانستند بدان ها دست یابند. به همین جهت با شتاب وارد عمل شدند.

در ۲۸ فوریه ۲۰۱۱، کمتر از دو هفته پس از آغاز شورش در لیبی شورای امنیت سازمان ملل، رژیم فذافی را تحریم اقتصادی کرد. دو هفته بعد در ۱۰ مارس "شورای ملی انتقالی" که ده روز پیش از آن به ریاست مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری قذافی اعلام موجودیت کرده بود، توسط فرانسه و سپس از سوی ۲۵ کشور دیگر به رسمیت شناخته شد. یک هفته پس از آن، در ۱۷ مارس شورای امنیت با تصویب قطعنامه "حمایت ازشهروندان غیر نظامی" ، شرایط مداخله نظامی ناتو را فراهم ساخت.

دو روز بعد ناتو در لیبی عملیات نظامی را آغاز کرد و نیروی هوایی آن به قوای نظامی قذافی در بنغازی، پایتخت شورشیان، حمله برد وآنها راعقب نشاند. بمباران های هوایی ناتو، مشارکت مستقیم نیروهای ویژه ومزدوران آن وکمک های نظامی به شورشیان تا ۲۱ اوت که شورشیان وارد تریپولی شدند بی وقفه ادامه داشت. ازگروه های مسلحی که تریبولی را تسخیرکردند، گروه جهادگرای عبدالحکیم بلحاج که در افغانستان درکنار بن لادن جنگیده بود، نقشی فعال ومؤثرایفا نمود. به همین جهت بلحاج به دنبال گرفتن شهر، حاکم نظامی تریپولی شد. پس ازقتل قذافی ، مداخله نظامی ناتوومأموریت آن بطوررسمی خاتمه یافت.

با پایان« جنگ انسان دوستانه ناتو» بخش اول تراژدی لیبی به پایان رسید. حاصل جنگ برای لیبی عبارت بود از :

۱ـ قتل ۵۰ هزارنفرومجروح ومعلول شدن بیش ازصدهزارنفر. بنابرگزارش های مختلف، از جمله گزارش کمیسیون فدرال راهنمایی صلح آلمان : درحالی که قبل ازحمله ی ناتوتعداد کشته شدگان قریب هزارنفربود، این رقم از حمله ناتوتا پایان جنگ به ۵۰ هزارنفررسید که بطورعمده دراثربمباران های ناتو وحملات گروه های شورشی مسلح به قتل رسیدند.

۲ـ ویرانی شهرها وروستاها ، از بین رفتن ساختارهای اقتصادی ،اجتماعی، تأسیسات انرژی، شبکۀ آب رسانی، مؤسسات بهداشتی، بیمارستان ها وساختمان های مسکونی توسط جنگنده ها و بمب افکن های ناتو.درجریان این« حمایت انسان دوستانه» حدود 2میلیون نفرازجمعیت ۶ میلیون و ۴۰۰ هزارنفری لیبی خانه ها ،شهرها وروستاهای زیربمباران را ترک کردندودرنقاط مختلف آواره شدند. بنابر اطلاعیه ی 5 سپتامبر ۲۰۱۱ ناتو، هواپیماهای بمب افکن آن ۸۱۸۰ پروازانجام دادند. که البته هزاران پروازآن ، حمله به هدف هاوتأسیسات غیر نظامی وخانه هاومناطق مسکونی بود.

۳- قدرت یابی نیروهای اسلام گرا، گروه های القاعده و جهادگرایان بلحاج که جنگ آزمایشگاهی بزرگ جهت انجام عملیات نظامی آنها و میدانی وسیع برای عضو گیری و گسترش نفوذشان بود.

۴ – گسترش خشونت و پخش اسلحه در میان گروه های مختلف شورشی. افزون بر اسلحه های سبک که به فراوانی در دست این گروه ها از جمله اسلام گرایان قرار گرفت . این گروه ها از قبل غارت تسلیحات لیبی توانستند به سلاح های سنگین، تانک، خمپاره انداز، گلولۀ خمپاره ، موشک های ضد تانک و موشکهای هدایت شوندۀ ضدهوائی نیز دست یابند.

۵ – غارت منابع و ثروت کشور

برای غرب جنگ لیبی ، جنگ به خاطر سلطه بر نفت ، غارت ثروتهای کشور ، برسر کار آوردن دولتی وابسته به خود وایجاد پایگاه نظامی جدید درآفریقا بود. سرکوزی درهمان نخستین روزهای حمله به لیبی ، در 9 مارس ، از هدف سرنگونی قذافی سخن گفت . درعمل نیز به موازات پیشبرد این هدف ، به اتفاق آمریکا وانگلیس زمینه های روی کار آوردن دولت جایگزین را فراهم ساخت.

نخستین وظیفۀ این دولت جایگزین اقدام درجهت بازسازی ویرانی های جنگ یعنی پرداخت میلیاردها دلار به شرکت های غربی است. پس ازاینگونه جنگ ها بازسازی ویرانی ها ی جنگ، همانند تمامی موارد مشابه ، توسط کشورهائی انجام می گیرد که این ویرانی ها را ببار آورده اند. برای بازسازی لیبی هزینه ای میان ۱۵۰ تا ۳۰۰ میلیارد دلاربرآورد شده و قرار است این بازسازی به شرکت های آمریکائی ، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیائی واگذار گردد. هنوز جنگ پایان نیافته بود که این شرکت ها سرازیر لیبی شدند.

لیبی پیش از حمله ناتو ثروتی معادل ۱۷۰ میلیارد دلار در بانک های خارجی داشت. اولین اقدام کشورهای رهبری کنندۀ جنگ آزاد ساختن بخش اول این ثروت برای بازسازی بود. همچنین قرار شد بخشی ازپول ها به « شورای ملی انتقای » برای تحکیم پایه های آن پرداخت شود. در برنامۀ بازسازی ، پس از هزینه شدن ثروت موجود، ادامه کار با وام های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سایر مؤسسات بانکی خارجی انجام خواهد گرفت. لیبی از انگشت شمار کشورهای جهان بود که بدهی خارجی نداشت. نخستین پیامد بلاواسطه جنگ از لحاظ مالی، افزون بر باد رفتن ۱۷۰ میلیارد دلار ثروت موجود، تبدیل لیبی به بدهکار و وابسته مالی به بانک جهانی و کشورهای غربی و اجرا کننده طرح های اسارت بار آنهاست.

۶ – سلطه بر نفت لیبی

تا زمان حمله ناتو، لیبی روزانه یک میلیون نهصد هزار بشکه نفت تولیدمی می کرد. بخشی از نفت لیبی توسط شرکت های غرب از جمله ایتالیا (با روزانه ۲۷۰۰۰۰ بشکه) تولید می شد. معهذا کنترل نفت و بهره برداری از آن در دست لیبی بود. تلاش غرب به ویژه فرانسه که سهم آن از تولید نفت تنها ۵۵ هزار بشکه در روز بود، این است که با روی کار آمدن یک دولت تحت نفوذ آنها این وضعیت تغییر کند و نه فقط سهمی بیشتر در تولید و بهره برداری نصیب شان گردد، بلکه به طور کلی کنترل نفت لیبی را در دست گیرند.

«شورای ملی انتقالی» لیبی از همان ابتدا آمادگی خود را برای تأمین منافع غرب و واگذاری اداره نفت به آنها اعلام داشت. در منشوری که این شورا در 22 اوت 2011 منتشر کرد، اعلام نمود که" حافظ منافع غرب در لیبی خواهد بود." همچنین بنا بر اسنادی که در رسانه های فرانسوی از جمله در لیبراسیون انتشار یافت، در ۳۰ آوریل " رئیس شورای ملی انتقالی" با سرکوزی رئیس جمهور فرانسه توافق کرده است که در ازای کمک فرانسه در ایجاد تغییر در لیبی، اداره ۳۵ در صد نفت را به فرانسه واگذار نماید.سرانجام مداخله نظامی ناتو در لیبی، زمینه سلطه غرب بر منافع نفتی را فراهم ساخت. هجوم به نفت لیبی پیش از پایان جنگ آغاز گردید.همزمان با کنفرانس پاریس ، در حالی که جنگ در لیبی هنوز جریان داشت، 5 شرکت نفتی غرب برای گفتگو پیرامون آینده نفت وارد این کشور شدند.

آینده لیبی

جنگ ناتو به حاکمیت قذافی پایان داد. طبیعی است سقوط یک دیکتاتور به خودی خود به معنای آزادی مردم نیست. در مورد لیبی شواهد و داده های موجود نشانی از لیبی آزاد و دمکراتیک به همراه ندارند. گر چه هنوز نمی توان آینده لیبی را به روشنی پیش بینی کرد ولی با توجه به رخدادهای تا کنونی و مؤلفه های سازنده آینده می توان گفت که آن گونه سقوط دیکتاتور آزادی و رهایی مردم لیبی را به دنبال ندارد. ترکیب «شورای ملی انتقالی»، وابستگی این شورا به قدرت های خارجی، نفوذ گروه های اسلام گرا، ذهنیت عقب مانده و حشونت گرای گروه های مسلح شورشی، رفتارهای انتقام جویانه آنها با غیرخودی ها، با کسانی که به نظر آنها مشکوک بودند، با هواداران قذافی و با مرده قذافی و قتل هایی که در فاصله ای کوتاه به طور فجیع مرتکب شدند، نشان می دهد که به جای آزادی دورنمای دیگری در انتظار این کشور است.

در رأس « شورای ملی انتقالی» مورد حمايت غرب کسانی چون مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری قذافی تا پس از آغاز شورشها و محمود جبریل مشاور اقتصادی قذافی قرار دارند. مصطفی عبدالجلیل در نخستین تصویر که از قانون اساسی آینده ارائه داد، اعلام داشت که « قوانين براساس شريعت و دستورات قرانی تدوين خواهند شد.» و در همین رابطه تأکید کرد که قانون تک همسری که تا کنون وجود داشته لغو میگردد و « به جای آن چند همسری جایگزین خواهد شد.» پايگاه اجتماعی اين شورا ترکيبی است که گروههای مسلح شورشی و خشونتگرانِ انتقامجو تا مردمی با ذهنيت و باورهای مذهبی واپسگرا را در بر دارد و شريعت مورد تأکيد جليلی برای جلب حمايت آنهاست. بیتردید از اين رهبران و اين پايه اجتماعی و متحدانی چون القاعده و گروه بلجاج انتظار پایبندی به آزادیها و حقوق مردم، انتظاری بيهوده و عبث است. از سوی ديگر اين شورا که قدرتمندی و حاکمیت خود را مديون فرانسه، آمريکا و انگليس است، طبعآً سياستهای اقتصادی ونفتی را با توجه به منافع اين کشورها پيش خواهد برد و اين را از همان روزهای نخست جنگ ناتو نشان داد.

اين دادهها نشانه و زمينۀ استقرار رژيمی غير دموکراتيک، واپسگرا و وابسته به غرب است نه دستيابی مردم به آزادی. اما اين تنها رهآورد مداخلۀ نظامی ناتو نيست. بمبهای ناتو ويرانی کشور، غارت ثروتهای آن و تبديل ليبی به کشوری فقیر را نيز به ارمغان آوردند که یکی ازپيامدهای آن برای مردم، از دست دادن امتيازاتی است که تاکنون از آن بهرهمند بودهاند.

دیکتاتور لیبی در کنار خود کامگی و حیف و میل ثروت کشور، بخشی از درآمد نفت را برای تأمین هزينههای بهداشتی، آموزشی و اجتماعی و از بين بردن فقر اختصاص دادهبود. در زمينه بهداشت و درمان، ليبی در آفريقا مقام اول را داشت. بهداشت و درمان و همچنین آموزش ابتدایی، متوسطه و عالی برای تمام مردم رايگان بود. فارغالتحصيلان تا زمان پيدا کردن کار از دولت حقوق دريافت میکردند. بنا بر گزارش بانک جهانی و یونسکو ۹۸% دختران در ليبی به مدرسه و ۴۶% آنها به دانشگاه میرفتند. در سال ۲۰۰۹ ميزان مردان با سواد ۹۴% و رقم زنان با سواد ۸۳% بود. طبق گفتۀ رئيس بانک جهانی: در سال ۲۰۱۰ در حالیکه بهای مواد غذايي ۳۶% افزایش داشته است، در ليبی به خاطر کنترل قيمتها، فراوردهای غذايی افزايش بها نداشتند.

طبيعی است که اينها بهدليل ثروت کشور و اختصاص بخشی از درآمد نفت برای هزينههای بهداشتی، و آموزشی و اجتماعی ميسر شدهبود. با غارت ثروتهای موجود و هزينههای آتی بازسازی و حيف وميلهای ناشی از آن، بعيد بنظرمیرسد که مردم ليبی کماکان بتوانند ازاين امکانات و امتيازات برخوردار باشند. بهرحال به اين و بسياری پرسشهای ديگردرآینده جواب قطعی دادهخواهد شد. با وجود اين برخی نتايج مداخلۀ نظامی ناتوهماکنون در برابر ديدگان ماست.

با گسترش امواج مطالبات آزادیخواهانه در اوايل فوريۀ ۲۰۱۱ در ليبی، بسياری از مردم براين اميد بودند که اين امواج بهار را به دنبال آورد. اما صحنه و دورنمايی که هماکنون دربرابرما قراردارد، نه نشان بهار، بلکه منظرۀ خزان است. خزان به ويژه برای زنان ليبی.

ديکتاتوری قذافی و سرکوبهای گستردۀ آن توجيه مداخلۀ نظامی ناتو در پوشش کمکهای "انساندوستانه" بود. پرچم حمايتِ انساندوستانه بارديگر بسياری از مردم را فريب داد و فراموش کردند که جنگها و مداخلات پيشين نيز همواره در زير پرچمهای مشابهی انجام گرفتهاند. حتا گذشته نزديک را فراموش کردند. فراموش کردند که جنگ افغانستان و عراق نيز بنام حمايت از جان مردم و " مبارزه با تروريسم" ، " مبارزه با سازندگان سلاحهای کشتار جمعی و " " استقرار دمکراسی" ... توجیه شد. اين دو جنگ تاکنون بيش از هزار و پانصد ميليارد دلار هزينه داشتهاند و اين در جهانی است که يک سوم جمعيت آن با مبلغی کمتر از 2 دلار در روز زندگی میکنند.و میلیونها نفربخاطر نداشتن غذا و دارو جان می دهند.

جنگ همه جانبه و نامحدود عراق نیز قرار بود دمکراسی را به ارمغان آورد. اما حاصل این جنگ ویرانی های بزرگ ، مرگ یک میلیون انسان و دمکراسی آن، ایجاد حکومت اسلامی دوست و متحد رژیم ایران و تقسیم حاکمیت میان گروههای قومی و مذهبی بود.

آیا اضافه شدن یک تجربۀ دیگر، تجربۀ لیبی ، می تواند چشم ها و گوش ها را دربرابر فریبکاری های مشابه آتی باز کند و حساسیت لازم را در قبال مداخلۀ نظامی خارجی ، آلترناتیوسازی ها و اشکال دیگر دخالتها بوجود آورد و از آن جلوگیری نماید؟

رویدادهای پس ازجنگ لیبی نشان می دهد که امریکا و انگلیس و فرانسه با توجه به پیروزی در این جنگ و روبرو نشدن با اعتراضات ومخالفت های گسترده ، می کوشند مداخلۀ نظامی در کشورها را - با تأیید و حتی بدون تأیید شورای امنیت – به امری عادی تبدیل کنند وهرجا امکانی مساعد یافتند بنام دفاع از آزادی وحمایت ازمردم و جنبش آزادیخواهانه و پاسخ به « تقاضای کمک از سوی جنبش ها» و « رهبران» آنها از مداخلۀ نظامی بعنوان وسیله ای جهت به قدرت رسیدن عوامل و وابستگان خویش و ایجاد تغییراتی منطبق با منافع خود استفاده کنند.

تصادفی نیست که خانم هیلاری کلینتون پس ازجنگ لیبی ، در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱ در بخش فارسی بی بی سی دربرنامه ای که مخاطب آن ایرانیان هستند با بی شرمی اعلام می کند « در صورتیکه بار دیگر در ایران اتفاقی بیافتد و جنبش سبز وهر جنبش دیگری ازما کمک بخواهد، همانگونه که به مردم لیبی کمک کردیم، به مردم ایران هم کمک خواهیم کرد.» - تکیه از من است –

نخست اینکه ارمغان وپیامدهای" کمک" ناتو که در بالا اشاره شد در حقیقت درس عبرتی برای همۀ آزادیخواهان وعاملی درتقویت ایستادگی دربرابرچنین "کمک" هایی است و نه هموار کنندۀ زمینۀ تکرارآن .

دوم اینکه صرف نظرازوضعیت بالا، آیا خانم کلینتون واقعاً نمی داند که ایران لیبی نیست؟ آیا عده ای خودفروش قدرت طلب به امید عبث دستیابی به قدرت این گونه به او گزارش داده اند که گویا می توان تجربۀ لیبی را در ایران تکرار کرد و یا این گفته ها مانوری فریبکارانه است با مصرف تبلیغاتی وجنگ روانی وآزمون واکنش ها در برابر آن و درعین حال زمینه سازی برای « تحریم های فلج کننده». خانم کلینتون درصورت آشنائی حد اقل با تاریخ صد و پنجاه سال گذشتۀ ایران و خصوصیات مردم آن ،علی القاعده باید میدانست که ایران دارای تاریخ ، فرهنگ و شرایط جغرافیائی و جمعیت دیگری است و مردم آن همواره علیه مداخلۀ خارجی و مهره ها و عوامل آنها و برای استقلال مبارزه کرده اند. در ایران مبارزه با ارتجاع و استبداد همواره با هوشیاری دربرابر بیگانگان و سلطه جویان و مداخلات آنها آمیخته بوده است. مردم ایران نه به قیم نیازدارند و نه به یاری دهند گانی که برسرشان بمب بریزند. ایرانیان امرمبارزه با استبداد دینی و مافیائی حاکم، پایان دادن به جمهوری اسلامی و دستیابی به آزادی ودولتی غیر دینی را امرخود می دانند و خود توانا به این تغییراند . مردم ایران نتایج مداخلات خارجی در سرزمین خود و دیگر کشورها را در گذشته و حال مشاهده و تجربه کرده اند و آنچه از این مشاهدات وتجارب مستقیم خود آموخته اند لزوم ایستادگی در برابر مداخلۀ قدرت های خارجی و طرد عوامل و خود فروشان ریز و درشت وابسته به آنها است.

" فعالان سیاسی " خود فروشی که به امید دست یابی به قدرت ، امریکا و ناتو را به حمله نظامی و به ریختن بمب برسرمردم ، بر سر زن و مرد و کودک هموطن شان و ویرانی کشور فرا می خوانند، جائی در میان مردم آزاده و استقلال طلب ایران ندارند. این عوامل منفور تنها به کار مزدوری جنایتکاران و آدمکشان ، به کار خدمت به ماشین جنگی آمریکا ،اسرائیل و ناتو می آیند. حساب اینان از سایر ساده لوحانی که در زیر فشارتوان فرسای جمهوری اسلامی در پی نجات دهنده ای هستند و تصور می کنند حمله نظامی می تواند آن ها را از وضعیتی که در آن قرار دارند نجات دهد، جدا است.

حمله نظامی محدود یا نامحدود، همانگونه که تجارب گذشته و حال از جنگ افغانستان وعراق تا لیبی نشان داده اند، نه آزادی و رهائی، بلکه مرگ و ویرانی به ارمغان می آورد. حتی حمله های " هدفمند" ، حمله به پایگاه ها و مراکز نظامی واتمی ایران بر خلاف تصویر بی آزار و ساده ای که مبلغان فریبکار آن ارائه می دهند ، می تواند به جنگی هولناک و غیر قابل کنترل تبدیل شود. چنین حمله ای به یقین پاسخ متقابل را در پی خواهد داشت . رژیم ایران حمله را بی جواب نخواهد گذاشت و مکانیسم کنش و واکنش ها وتصاعد آن چه بساجنگی پردامنه و ویرانگر را تحمیل کند ، جنگی با گستره ای فراتر از مرزهای ایران، جنگی که حاصل آن کشتار و ویرانی، گسترش خشونت ، افزایش فشار وسرکوب جنبش های اجتماعی در ایران ، تشدید تنش و بحران در خارمیانه و تضعیف جنبش های مردمی جاری در منطقه است.

مردم ایران و منطقه که تصویر هولناک سالها جنگ هنوز در ذهن و خاطرۀ آنها زنده است و بهای سنگین آنرا با صدها هزار قربانی و مصائب و ویرانی های فراموش نشدنی پرداخته اند از جنگ ، از این بزرگترین دشمن زندگی و هستی بیزارند. مردم ایران نه جنگ می خواهند و نه دربرابر قدرتهای سلطه گر تسلیم می شوند.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

پرسش از زربخش
الماسی
2011-12-08 17:12:42
با سلام به آقای زربخش عزیز دست شما درد نکند . در ارتباط با مطلب شما چند نکته دارم
1- این مطلب به تاریخ دخالت های امپریالیستی پرداخته. با آن موافقم و درست توضیح داده شده است.
2- علیه جنگ به طور کلی و علیه دخالت نظامی صحبت کرده و با آن به درستی مخالفت کرده است. با آلترناتیوسازی هم مخالفت شده است. با این هم کاملا موافقم.
3- این مطلب می گوید در گذشته امپریالیستها کنار دیکتاتورها بوده اند. حرف درستی است. عمل آنها مردود و محکوم دانسته شده است. موافقم.
4- در مقطع کنونی گفته شده است که قدرتهای بزرگ پس از یکدوره تقویت دیکتاتورها بالاخره با مردم همراه شده اند. البته گفته شده در بحرین چنین نکردند. سئوال من از آقای زربخش این است که آیا بهتر بود در کنار بن علی و مبارک میماندند یا مخالفت می کردند. شما به نظر می رسد راضی نیستید که کنار دیکتاتورها نمانده اند. توضیح داده اید برای منافع خود با دیکتاتورها نمانده اند. بهر دلیل که با دیکتاتورها نمانده اند خوب است یا بد؟ فرقی دارد یا نه؟اگر در بحرین به قول شما غیر مستقیم عربستان را در سرکوب حمایت کرده اند و ظاهرا این را بد می دانید چرا اقدام مخالف این در مصر را هم بد می دانید. بالاخره بگوئید این قدرتها چه کنند؟ لطف کنید کلی حرف نزنید و مشخص بگوئید بین سیاست آنها در بحرین با سیاست آنها در تونس تفاوتی قائل هستید یا نه. برای شما همه سر تا پا یک قماشند.
5- آیا قطعنامه شورای امنیت که حمایت از جنبش مردم و علیه سرکوب در بنغازی صادر شد یا به آن دلایلی که گفته اید صادر شد، بد است؟ ما باید بگوئیم نباید این قطعنامه ها صادر شود؟ یا ما موافقیم. اما ما به اجرای آن در لیبی و یا هر کشور دیگر که از آن چارچوب خارج شود ایراد داریم.
ما مخالف اجرای آن هستیم و از فردای قطعنامه به تدریج مجریان پا را از هدف اصلی اعلام شده فراتر گذاشتند. تمرکز ما باید نقطه ای باشد که اشکال دارد. نمی شود بگوئیم چون ماهیت رژیم آمریکا پلید است پس با هر کار او باید مخالفت کرد. فرق است بین حمایت از رعایت حقوق بشر توسط آمریکا و غرب با حمایت از سیاست دخالت نظامی و یا محاصره اقتصادی آنها. هر دو توسط یک نیرو انجام می شود اما اگر ما این تفاوتها را نبینیم با پوزش مفهوم سیاست را نفهمیده ایم. که البته شما با سابقه طولانی که در مبارزه دارید، حتما به این تفاوتها واقفید. اما به نطر می رسد در این مقاله کمی پاسخ شما مبهم و متناقض است. امیدوارم کوتاه و مختصر پاسخ سئوالاتم را بدهید. دست شما را میفشارم


2011-12-07 21:29:32
What a brilliant picture from Libya under Ghazfai rulling ?????????!!!


ا.ش
2011-12-06 21:44:17
مقاله ارزشمند و بجایی بود.ضمن تشکر از شما .باتوجه به اینکه شاید بعضی فرصت کافی نداشته باشند تا تمامی مقاله را با دقت بخوانند بد نباشد خلاصه ای از این مقاله در فرصتی دیگر در اختیار خوانندگان قرار گیرد.


ف. جاوید
2011-12-06 00:41:00
درود بر شما آقای زربخش
مقاله بسیار جامع و کاملی بود
جا دارد که سازمان های سیاسی با مواضع خود در آن مقطع که در واقع حمایت از "کمک های انسان دوستانه ناتو" بود، برخوردی جدی و انتقادی داشته باشند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد