آقای سيادت، با سپاس مجدد از شما، در مطلب اخيرتان سوالاتی را خطاب به اين جانب طرح نمودهايد و از جمله خواستهايد که "دخالت نظامی" را تعريف کنم. به روی چشم؛ تلاش میکنم به آنها بپردازم و اين مفهوم را نيز در چهارچوب فکری خود تعريف نمايم، هر چند معتقدم که آنچه را که در مطلب پيشين در توصيف آن گفتهام، علیالقاعده بايد کافی باشد.
"دخالت نظامی" به مفهوم سنتی و سادهی آن ناظر بر انديشهی استقلال و حاکميت ملی و اين باور است که امور داخلی هر کشور به خود آن کشور (دولت) مرتبط است و بطور ضمنی قائل به وجود "نسبيت فرهنگی" است، و اين همان چيزی است که معتقدم بايد به چالش کشيده شود. به باور من بازبينی و بازتعريف اين مفهوم بسيار ضروری است.
خوشحالم که شما هم به اين استنتاج رسيدهايد که مقولات "استقلال" و حاکميت "ملی" با عنايت به تحولات به ويژه اقتصادی ـ مالی چند دههی اخير جهان جايگاه پيشين خود را از دست دادهاند. استقلال و حاکميت ملی (مردم) حتی اگر در کشورهای پيشرفتهی سرمايهداری نيز کمابيش معنا داشته باشد، در کشورهايی چون ايران و عراق و غيره به تعبير نو ندارد، چرا که در اين کشورها از سويی استقلال معنیای جز خودکامگی، خودسری و "خودکفايی" کذايی و عقبمانده ندارد و قابل دفاع نيست و از سويی ديگر "حاکميت ملت"ی در آن در واقع وجود خارجی ندارد. از طرفی ديگر امور داخلیای که منحصراً به دولتهای مورد بحث مرتبط باشند، ديگر به کميت و کيفيت پيشين وجود ندارند. امروز به سفارت بريتانيا در ايران حمله میشود، آلمان و نروژ ـ برای نمونه ـ به جهت اعتراض به آن سفرای خود را احضار میکنند. در فلسطين اتفاقی میافتد، نصف جهان بر له و عليه آن موضع میگيرد. در روآندا و يوگسلاوی سابق جنايت میشود، عاملان آن در لاهه محاکمه میشوند. کرهی شمالی و ايران مخفيانه در پی دستيابی به سلاح اتمیاند، آمريکا و اروپا و کشورهای عربی موضع میگيرند. به ويژه هيچ دمکراتی نمیتواند قلع و قمع مردم و زيرپاگذاشتن حقوق پايهی مردم را امور داخلی بنامد. خوب، چنانچه سرکوب مردم مثلاً ايران تنها به حکومت اسلامی مربوط نشود و "امری داخلی" نباشد، اتخاذ موضع در مورد آن و ايجاد مکانيسمی برای جلوگيری و يا کاهش آن نيز دخالت در امور داخلی تفسير نمیشود.
اتفاقی نيست که امروز "عدم دخالت"به مفهوم پيشين عمدتاً از سوی دو طيف مورد تأکيد قرار میگيرد: در درجهی نخست از سوی حکومتهای مستبدی چون ايران و سوريه و سودان که میخواهند در سرکوب مردم دست باز داشته باشند و در درجهی دوم از سوی دولتهايی چون روسيه و چين که خود نيز ريگی بر کفش دارند و منافع و مصالح داخلی و خارجی خود را در استمرار چنين وضعی میبينند.
البته در حقوق بينالمللی نيز هنوز جبههی جانبداران "عدم دخالت" تفوق دارد. عجيب هم نيست؛ ما با پديده و شرايط نوی روبرو هستيم. بحثهای صاحبنظران مربوطه تا اينجا پيشرفته که اکنون ديگر موافق "دخالت انسانی" (برای جلوگيری از يک فاجعهی انسانی) هستند و اما "دخالت دمکراتيک" (برای بهکرسینشاندن حقوق پايهای بشر) را (هنوز) عمدتاً رد میکنند. اما ما امروز در خاورميانه با هيچکدام از اين دو روبرو نيستيم، دست کم هيچکدام از اين دو موضوع ما نبوده است.
به مورد مشخص ايران بپردازيم: نه در کشور ما فاجعهای انسانی در شرف تکوين است که از خارج طلب ياری کنيم و نه میخواهيم که نيرويی خارجی با دخالت نظامی برای ما دمکراسی و حقوق بشر بياورد. بحث مشخص من در ارتباط با ايران و کردستان اين است که
الف) در يک شرايط خاص که
1. مردم ايران بپاخيزند و خواهان تغيير رژيم شوند،
2. رژيم در تلاش برآيد اين خواست تودهای را با توسل به خشونت و دستگاههای عريض و طويل اطلاعاتی و نظامی و انتظامی خود سرکوب نمايد،
3. بخشی از سازمانهای سياسی کشورمان قيام و پيکاری مسلحانه را برای برگشتناپذير کردن اين روند آغاز کرده و بخشی از کشور را آزاد سازند،
میتوان و شايد هم ناگزير بايد از خارج طلب ياری نمود.
ب) کردستان حق دارد در نزاع نابرابری که با کشورهای منطقه دارد، از مجامع بينالمللی مثلاً به صورت ايجاد چتری حفاظتی ياری بطلبد، تا دوباره با فجايعی از نوع بمباران شيميايی حلبجه روبرو نشود و از کشتار مبارزانش دست کم توسط هواپيماهای جنگی در امان و مصون بماند.
اينکه آنها به اين ندا وقعی مینهند يا نه، موضوعی ديگر است. ما شب و روز از اين يا آن دولت میخواهيم در روابط با حکومت اسلامی اين و آن را در نظر بگيرد، اين و آن را محکوم کند و غيره. اتفاقی هم نمیافتد، با اين وصف به درستی اما از طرح مکرر اين خواستهها مأيوس نمیشويم، چون آن را پرنسيپ و يکی از راههای تأثيرگذاری بر افکار عمومی میدانيم و بدون ترديد نيز بدون تأثير نخواهد بود. عجيب خواهد بود فعالان ايرانی چنين مطالباتی را مطرح نسازند و يا کردستان پديدهای بديهی بداند که آمريکا در سرکوب مبارزانش به ترکيه و ايران ياری رساند و دست روی دست بگذارد و کاری نکند.
شما در مورد عواقب چنين رويکردی هشدار میدهيد و میفرمائيد که "چتر حفاظتی" نمیتواند در مورد مشخص ايران تنش و دخالت نظامی را به همراه نداشته باشد. در مورد عراق بحث کرديم که اين مکانيسم نه پيامد مستقيم جنگ بود و نه در پی آن جنگی روی داد. آری، حکومت صدام تضعيف شده بود، اما ـ با عرض پوزش از شما برای کاربرد اين اصطلاح ـ چون سگ هار و زخمی درآمده بود و میرفت انتقام شکست خود در مقابل آمريکا را از مردم کرد و شيعه که پس از پايان جنگ بپاخاسته بودند، بگيرد و بخشاً نيز گرفت (همانطور که رژيم اسلامی انتقام نوشيدن "جام زهر" آتشبس را از مبارزان اسير در زندانها گرفت). به هر حال هنوز ماشين نظامی اين رژيم از کار نيافتاده بود. هليکوپترهايش بطور فعالانه در سرکوب و تعقيب ناراضيان مشارکت داشتند. شما در تأييد ضمنی عرايض بنده میفرمائيد سازمان ملل توانست ارادهی خود را به اين رژيم که به لحاظ نظامی تضعيف شده بود، تحميل کند و برای همين هم مقاومتی در برابر آن ننمود و جنگی ديگر سر اين موضوع اتفاق نيافتاد. بنابراين میبينيم که به هر حال بطور مطلق غيرممکن نيست که چنين مکانيسمی بدون خونريزی و حتی برای جلوگيری از خونريزی ايجاد شود.
اينکه ايران در وضعيت بسيار متفاوتی است و احتمالاً به اين خواست تمکين نخواهد نمود، با شما همنظرم. اين اما کمترين دغدغهی من است. تا جايی که به من مربوط میشود، میخواهم اين رژيم جنايتپيشه سر به تنش نباشد. و حتی مطمئنم که اين رژيم چارهای هم جز زيرپاگذاشتن اين مکانيسم و توسل به نيروی نظامیاش در برابر مردم نخواهد داشت، چون میداند، هرآينه با کشتار فرزندان مردم وارد ميدان نشود، مردم پوزهاش را به خاک خواهند ماليد. به مردم ايران بگوئيد که رژيم اجازهی سرکوب فيزيکی اعتراضات شما را نخواهد داشت، فردايش ميليونها نفر به خيابانها خواهند ريخت. و اگر اين رژيم از مردم کشتار کند و قطعنامهی مربوطهی سازمان ملل يا شورای امنيت را زيرپا بگذارد، طبيعی است با عکسالعمل نظامی اعضای شورای امنيت روبرو خواهد شد، بايد هم روبرو شود.
در ضمن من بر اين باور نيستم که ضرورتاً لازم است که نيروهای نظامی دولت (که من آنها در مورد حکومت اسلامی "نيروهای دفاعی" نمیخوانم) ابتدا در هم شکسته شوند. اين امر نه در مورد عراق کاملاً چنين بود و نه در مورد ليبی. به ويژه در مورد ليبی شاهد بوديم که نيروهای نظامی آن تا آخرين لحظات از خود مقاومت نشان میدادند و در اواسط رويدادها حتی احتمال میرفت که رژيم قذافی موفق شود بر نيروهای مخالف اشراف يابد. "چتر حفاظتی" الزاماً با پرواز هواپيماهای اعضای شورای امنيت در آسمان کشور مورد بحث نيست که تأمين میشود. پرواز هواپيماهای جنگی بر فراز آن کشور بهويژه زمانی موضوعيت میيابد که اين مکانيسم حفاظتی توسط کشور مورد بحث نقض شود.
شما مجدداً مینويسيد که "اولين قدم برای به اجرا درآوردن منطقه حفاظتی شروع جنگ است". اگر مقصود شما از جنگ، جنگ بين کشورهای خارج و کشور مورد نظر است، در مورد عراق نشان داديم که چنين نبود. اگر هم جنگ در حالت کلی آن مد نظر است که حق با شماست، منتها اين جنگ جنگ بين مردم و حکومت است، در غيرهاينصورت "چتر حفاظتی" موضوعيت نخواهد داشت. لذا اين مکانيسم بهخودیخود موجد جنگ نيست، بلکه برای جلوگيری از کشتار بيشتر مردم در جنگ و يا خيزشی است که بطور واقع وجود دارد و زمان شروع آن به قبل از ايجاد اين چتر حفاظتی برمیگردد.
شما مینويسيد که "موضوع بحث من اين مسئله است: زمانی که شما از نيروی خارجیای دعوت می کنيد که برای شما چتر حفاظتیای را تامين کند شما داريد اين نيرو را به اقدام به دخالت نظامی در ايران دعوت می کنيد. هيچ راه ديگری و هيچ نوع ارزيابی ديگری ممکن نيست." در پاسخ به اين گزارههای قاطع شما نيز میتوان با همان قاطعيت گفت که "مسأله من اين است: شما که با ايجاد چتر حفاظتی جهت حفاظت از مردم بپاخاسته در مقابل نيروهای سرکوب رژيم مخالف میکنيد، اين معنايش تداوم سرکوب و جنگ رژيم بر عليه مردم است. هيچ ارزيابی ديگری ممکن نيست، چون راه ديگری برای صيانت از مردم در مقابل ماشين نظامی دولت قابل تصور نيست." ای کاش میتوانستيم مسائل بغرنج و بخشاً غامض امروز را با چنين فراخوانها و هشدارهای تهيجانگيزی حل میکرديم. تلاش من اما اين است که با نگاه خطکشيشدهی ديروز فاصله گرفته، ايدهآليسم (يقيناً قابل دفاع) خود را جای رئاليسم قرار ندهم و در جستجو و واکاوی آلترناتيوهای ديگر برای دستيابی مردممان به آزادی باشم.
ختم کلام اينکه من در ارتباط با همين بحث شما معتقدم که:
1. چنانچه تحت شرايط پيشگفته تنشی نظامی بين غرب و حکومت اسلامی روی دهد، اين "دخالت نظامی" نيست، دفاع از مردم است در مقابل رژيم (چرا که سرکوب مردم توسط رژيم را امری داخلی نمیدانم که جلوگيری از اين سرکوب را دخالت در امور داخلی قلمداد کنم).
2. بايد بين "ايران" و حکومت اسلامی تمايز قائل بود. برای من اين دو يکی نيستند. "جمهوری اسلامی ايران" تبلور ارادهی مردم ايران نيست که آن را با "ايران" معادل و مترادف بنامم، نماد زيرپاگذاشتن خشن اين اراده و اشغال کشورمان است. عدم تفکيک بين اين دو به ويژه در موضوع مورد بحث ما را دير يا زود به دام رژيم خواهد انداخت و به يدک آن تبديل خواهد نمود. از اين جهت تقابل با آن تقابل با مردم ايران نيست. لذا از نظر من بايد با صراحت تام گفت که درگير شدن با اين حکومت بنابهتعريف زمانی حکم "دخالت نظامی" میداشت که حکومت نمايندهی واقعی مردم ايران میبود که نيست. آری، ما در مورد کشمکش و جنگ بين دولتی که دشمن مردم ايران است و يک يا چند دولت خارجی که در رد اين حکومت با مردم ايران مصالح مشترک دارند، صحبت میکنيم.
3. بر همهی ما روشن است که اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران تضادی آشتیناپذير با اين رژيم دارند و خواهان سرنگونی آن هستند. ميزان مقاومت در برابر آن و کشتارهايی که اين رژيم کرده است، اين را ديگر اظهرمنالشمس کرده است.
4. راه انقلاب و حرکتهای مردمی و مدنی اما بر مردم کشورمان مسدود شده است. مردم ايران با يک رژيم تئوکراتيک و وحشتناک ايدئولوژيک و ميليتاريستی و فاشيستی با تمايلات امپرياليستی و استعماری و سلطه بر جهان سروکار دارند، رژيمی که هر اعتراض مدنی را با سرکوب خشن در نطفه خفه میکند، چون میداند جلوی آن را نگيرد، در انتها به سرنگونیاش خواهد انجاميد و پروژهی جهانی گسترش اسلام ناب محمدی و صدور انقلاب اسلامیاش با شکست روبرو خواهد شد، آن هم نه تنها در ايران.
5. همچنين میدانيم که رژيم امکان و ظرفيت استحاله و رفرم را نيز ندارد.
چه میماند؟ تکليف اين مردم بلاخره چيست؟
به هر حال، با عنايت به آنچه گفته شد از نظر من گزينهی نظامی سرنگونی اين رژيم بسيار نامحتمل است، اما آن را ـ هر چند انتزاعی هم باشد ـ نبايد، از جمله به جهت ارسال پيام مربوطه به مردم و به خود رژيم، به هر قيمتی رد کرد. و اين است مسأله و پيام من.
با عرض ادب فراوان. موفق باشيد.
ناصر ايرانپور
1 دسامبر 2011
لينک مطلب آقای سيادت:
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=18286