logo





در مراسمی که چهره دیگر آذربایجان سخن می گفت

«به مناسبت برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت استاد یحیی شیدا»

سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰ - ۲۹ نوامبر ۲۰۱۱

علی حامد ایمان

yahya-sheida.jpg
1

روز چهارشنبه بود که ناصر داوران به من تلفن کرد و قرار ملاقاتی را برای روز پنج شنبه تعیین نمود تا در ساعت 5/3 در میدان قاری کورپوسی منتظر او باشم.

داوران را از زمانی که نشریه شمس تبریز را منتشر می کردم، شناخته بودم. در آن زمان او مسئولیت صفحه ای به نام «چاغداش ادبیاتی» را بر عهده داشت و تا آخرین شماره نیز مسئولیت تدوین و گردآوری آن را بر عهده داشت. این همکاری از زمان انتشار نشریه شمس تبریز تا انتشار مجله آذرترک ادامه داشت. ناصر داوران در مجله آذرترک نیز مسئولیت بسیاری از ویژه نامه های ادبی را با وسواس تمام عهده دار بود.

یک ربع زودتر از موعد مقرر از دفتر بیرون آمدم تا بر سرقرار حاضر گردم. در سر راسته کوچه منتظر تاکسی بودم که استاد محمد علی جدیدالاسلام را دیدم و با او سلام و احوالپرسی کردم. وقتی که او دید مسیر هر دوتای ما یکی است، پرسید: تو هم به آنجایی می روی که من می روم؟ گفتم: نمی دانم که به کجا می روم ولی ظاهرا بایستی همین گونه باشد.

هر دو سوار تاکسی شدیم و به سوی محل مورد نظر به راه افتادیم و به داوران نیز اطلاع دادم که من با استاد جدیدالاسلام می آیم و منتظر من نباشد.

5 دقیقه ای را بایستی پیاده می رفتیم و من درطول مسیر، به خدمات استاد جدیدالاسلام به آذربایجان می اندیشیدم که چه خدماتی در زمینه عکاسی انجام داده است و تمامی مطبوعات آذربایجان مرهون آرشیو بی نظیر او هستند که همگی به رایگان استفاده می کنند. ما هم که در استفاده از این آرشیو نهایت فایده را برده ایم و هر جا که دستمان کوتاه می شود فورا به این آرشیو پربها دست دراز می کنیم.

اوایل آذرماه بود و هوای آذربایجان به آرامی، سختی و سردی خود را نشان می داد. پس از کمی به ته کوچه ای رسیدیم. کسی در جلو درب ورودی میهمانان را به درون راهنمایی می کرد. من هنوز از ماهیت مراسم خبر نداشتم و درست در جلوی درب ورودی بود که استاد جدیدالاسلام گفت که قرار است برای چهلمین روز درگذشت استاد شیدا مراسمی برگزار شود. من تازه از موضوع خبردار شدم. داخل حیاط شدیم و کسی ما را به طبقه پایین خانه هدایت نمود.

2

وقتی وارد زیرزمین شدیم میز و صندلی ها چیده شده بودند و بسیاری از مدعوین نیز حضور داشتند. وقتی چشم گرداندم تقریبا تمامی چهره ها را آشنا یافتم. تقریبا تمامی بزرگان شهر حضور داشتند. استاد هریسی نژاد در صدر مجلس نشسته بود و در کنار او نیز دکتر رئیس نیا، دکتر برادران شکوهی و تنی چند نشسته بودند. دکتر فرنود در روبروی آنها قرار گرفته بود و به آرامی می نگریست. طباطبایی مجد نیز به همراه تنی چند در گوشه دیگر سالن قرار داشت. تقریبا همه بودند و به قول برگزار کنندگان این مراسم، قرار بود که 120 شخصیت مهم و ارزشمند آذربایجان در این مراسم حضور یابند. گرچه 120 نفر حضور نداشتند و برخی از صندلی ها خالی بودند و تا اتمام جلسه نیز خالی ماندند ولی این چیزی از اهمیت مراسم نمی کاست، اهمیتی که باعث شده بود برگزارکنندگان آن محتاطانه عمل کنند و از رسانه ای شدن آن قبل از برگزاری مراسم خودداری نمایند.

من نیز به همراه استاد جدیدالاسلام در روبروی میز سخنرانی نشستم تا راحت تر نظاره گر مراسم باشیم. چشمم به پوستر مرحوم استاد یحیی شیدا افتاد که در آن عکس، دستش را بر روی دست دیگرش نهاده بود و بر عصای خود تکیه داده بود و با نگاهی عمیق می نگریست. همه چیزدر آن پوستر با آدمی سخن می گفت، نگاه عمیق و تند شیدا، دستهایی که بر روی هم قرار گرفته بودند، عصایی که بر آن تکیه داده شده بود، استخوانهای بیرون زده چهره استخوانی شیدا و همه و همه با آدمی سخن می گفت. شاید زمانی که عکاس این عکس را می گرفت و شیدا نیز بر عصایش تکیه داده بود و می نگریست، شاید هیچکدام نمی دانستند که قرار است این عکس سخن گوید، آن هم در زمانی که شیدا از سخن باز می ماند.

در زیر عکس این نوشته به چشم می خورد: «یورولمادان، دایانمادان شرفلی عومرونو ائلینه، دیلینه و ادبیاتینا حصر ائتمیش استاد یحیی شیدا ائل یادداشیندا ابدی قالاجاق». و در زیر آن نیز نام برگزار کنندگان به چشم می خورد: «یئنی تبریز ادبی مدنی درنه یی».

اما این همه ماجرا نبود چرا که بر جلو میز سخنرانی نوشته دیگری نیز به این مضمون به چشم می خورد: «استاد شیدا و استاد بارز سئوه ر لر باشینیز ساغ اولسون».

و در اینجا بود که متوجه مرگ استاد بارز نیز شدم که چند روز پیش از این دنیا رخت بربسته بود و من به علت مسافرت خارجی ام از آن بی اطلاع بودم.

چندی قبل این دو یار دیرین یک یار قدیمی خود را نیز در غربت از دست داده بودند و او کسی نبود جز بالاش آذراوغلو. بالاش زودتر از هردو دوست خود از این دنیا رفت تا لااقل دیگر مجبور نباشد علاوه بر یک عمر داغ غربت، داغ دو دوست دیرین خود را نیز تحمل کند. و چه زیبا مجری برنامه در میان سخنانش که از بالاش می گفت، خاطره ای را نیز از این دو یار قدیمی به میان آورد. هریسی نژاد این خاطره را این چنین بازگو کرد:

«من چندین بار در باکو با بالاش آذراوغلو دیدار کرده بودم. او روزی از روزها به تبریز می آید و به من تلفن می زند و سراغ یحیی شیدا را می گیرد. به او می گویم که از مکان خود خبر دهد تا آمده و او را به پیش شیدا ببرم ولی بالاش اصرار می کند که می خواهد تلفنی با شیدا صحبت کند. شماره تلفن شیدا را به بالاش می دهم و بالاش به شیدا زنگ می زند و آمدن خود را خبر می دهد. شیدا خوشحال می شود و به بالاش می گوید که کسی را می فرستد تا او را به منزلش بیاورند. بالاش از رفتن به خانه شیدا امتناع می کند و می گوید دوست دارد که شیدا را در محلی ببیند که همیشه قرار ملاقات می گذاشتند. و این چنین شد که یحیی شیدا به باغ گلستان رفت تا یار دیرین خود را در محل دیرین به آغوش بفشارد و شعری را نیز در آنجا برای بالاش بسراید».

و این چنین می شودکه پس از 65 سال از تاسیس محفل شاعرانه «شاعیرلر مجلیسی» در تبریز، 3 ستون خیمه آن از دنیا می روند و تنها مظفر درفشی و هاشم طرلان باز می مانند که اولی در خارج از کشور با بیماری دست و پنجه نرم می کند و دومی به سلامتی و با سلامت در تهران به سر می برد.

3

ساعت 4 بعد از ظهر بود که طبق قرار اعلام شده در ورودی محل برگزاری سالن بسته شد و مراسم شروع گردید. هریسلی شاعر (فرزند استاد هریسی نژاد) در جایگاه مجری گری نشست و با خواندن شعری از یحیی شیدا جلسه را رسمیت بخشید و از پدرش خواست که به عنوان ریش سفید جلسه اولین سخنرانی مراسم را شروع نماید.

استاد هریسی نژاد در پشت میکروفون قرار گرفت ولی شاید متوجه نشد که یحیی شیدا در کنارش در عکسی نشسته و به میز سخنرانی و سخنران می نگرد. شاید هیچ یک از سخنرانان دیگر نیز متوجه این امر نشدند و این چه خوب بود چرا که سخن گفتن از شیدا در زیر نگاههای نافذ او سنگین بود.

هریسی نژاد گفت که بسیار ناخوش بوده و اصلا توانایی آمدن به مراسم را نداشته ولی چون این مراسم را مقدس دانسته، بر خود وظیفه شمرده است که در این مراسم حضور یابد.

هریسی نژاد گفت: ما در این موقعیت یکی دیگر از ستارگان عالم ادب خود را از دست دادیم اما یاد و نام چنین شخصیتهایی همیشه با ما خواهد بود.

هریسی نژاد گفت که ما پس از اسلام عالمان بسیاری داشته ایم که از دست داده ایم ولی اگرهیچ کسی را هم نداشتیم تنها فضولی و نظامی برای ما کفایت می کرد و اگر آنها هم نبودند تنها شهریار برای ماکافی بود چرا که شهریار در بین شاعران از لحاظ تخیل پردازی کم نظیر است. و من اکنون استاد شیدا و همچنین استاد بارز را همردیف و همقطار چنین ادیبانی می بینم.

پس از استاد هریسی نژاد، ناصر داوران، به عنوان یکی از برگزارکنندگان مراسم، بیانیه انجمن را در رابطه با درگذشت استاد یحیی شیدا و عباس بارز را قرائت نمود. پس از آن دکتر رئیس نیا به سخنرانی پرداخت. پس از آن آشیق حسن سازخود را به دست گرفت و در سوگ شیدا نواخت. آشیق حسن چنان نواخت که ساز نیز با او به سوگ نشست. پنجه های آشیق حسن چنان روح ها را برآشفت که دکتر برادران شکوهی پس از آن در پشت میکروفون قرار گرفت و از سوگمندی این قطعه سخن گفت که روح ها را به ضجه درآورد.

دکتر شکوهی برای تایید سخن خود به ذکر خاطره ای از ناصرالدین شاه بسنده کرد که سازی او را در محرم گریانده بود.

پس از آن آشیق چنگیز نیز نواخت، آیدین شاطریان نیز در سوگ پدر خویش قطعه ای اجرا نمود، فرنود نیز به سخن نشست و خاطرات متعددی را باز گفت و در سخنان خود سنتهای بسیاری را شکست.

خیلی ها سخن راندند و خیلی ها شعر گفتند. من نیز سخن راندم و از اینکه این انجمن توانسته بود چنین جمعیتی از بزرگان را در مراسمی گرد هم آورد تشکر و قدردانی کردم. جمعیتی که نشانگر لایه های زیرین آذربایجان بود و شناخت آذربایجان بدون شناخت آنها ممکن نبود. لایه ای که چهره دیگر آذربایجان را می نمایاند و جمع کردن آنها در چنین مراسمی بر ارزش آن می افزود و به مراسم هویت جداگانه ای می داد. لایه ای که ما در نشریات مختف خود بر آنان تکیه نمودیم و از آنان سخن راندیم و آن چهره را نمایاندیم. و اکنون که در عرصه مطبوعات توانسته ایم چهره آوانگاردی را به نمایش بگذاریم، آن را ناشی از همین کارکرد خود می دانیم.

4

ساعت تقریبا 8 شب بود که این مراسم با اجرای آوازی از حسن ایرانی به پایان رسید. باز به همراه جدیدالاسلام از مراسم بیرون آمدم.

هوا تاریک و به شدت برفی بود. کولاک بر سر و صورت آدمی سیلی می نواخت. از جدیدالاسلام جدا شدم و در میان برف و کولاک منتظر تاکسی ماندم.

*****


قلم یاس توتور

«بیانیه پایانی مراسم بزرگداشت استاد یحیی شیدا و عباس بارز»

مشروطه آزادليق حركاتيندا ستارخان آتلي لارينا قوشولوب، مبارزه بويو بؤيوك سردارين آرخاسين بوش قويمايان حسن يوزباشي نين اوجاغي 1303 گونه ش ايلي بير اوغلان اوشاغينين دوغماسي ايله ايشيقلاندي. يوزباشي بو اوغلانين آدين «يحيي» قويدو. يحيي گه نج ياش لاريندان آتاسينين اوره يينده اولان آزادليق عشقي و وطن سئوداسينا ايليشدي. آمما مبارزه ني باشلاماق اوچون آتاسينين تفنگينده ن كه سه رلي بير سلاح گؤتورمه يه دوشونوردو. نهايت ان كه سگين سلاحي سئچدي. يحيي الينه قلم گؤتوردو. اؤزونه «شيدا» ادبي آدي گؤتوره ن يحيي ائله بو آد ايله ده تانيندي: (يحيي شيدا).

يحيي بئله دوشونوردو كي خالقينا ان بؤيوك خدمت اونون ديلين، ادبياتين و عموميت له معنوي ده يه رله رين قوروماق دان عبارت دير. يعني خالقين مدني ـ فرهنگي سويه سيني يوكسه لتمه ك لازم دير. او بو دوشونجه ايله ايييرمينجي ايل له رده آذربايجاندا گئده ن ملي دموكراتيك حركاتا قوشولدو. يحيي شيدا بير ايل ملي حكومتين بارلي ـ بهرلي عؤمرونده اوخويوب، اؤيره ندي و يازيب، ياراتدي. صمد وورغون، سليمان رستم، جعفر خندان، بالاش آذراوغلو ، بي ريا و ديگر بؤيوك قلم صاحب له ري ايله ياخيندان تانيش اولوب، اونلاردان فايدالار قازاندي. شاه قوشونونون وحشي جه باسقيني نتيجه سينده گه نج شيدانين آرزي لاري، بوتون وطن سئوه ر و آزادليق سئوه ر آذربايجان خالقينين آرزي لاري ايله برابر، قانا به له شميش تورپاغيميزين طالعينه محكوم اولدو. يحيي شيدا بو فاجعه ده ن سونرا ايكي ايل گيزلي ياشادي.1327ده ن قلمين گؤتوروب، «آذر مرد» قزئتينين باش يازارليغيندا يئني ده ن چاليشماغا باشلادي.

يحيي شيدا 30نجي ايل له رين آغير وضعيتينده ده ياراديجيليغيندان و تدقيقاتي فعاليت له رينده ن ال گؤتورمه ييب، فارس ديلي و ادبياتيني، عرب ديليني و آلمانجاني دا همين ايل له رده اؤيره نير. 1341نجي ايلده ن تبريزده ياييلان مهدآزادي قزئتي ايله امكداشليق قرارينا گه لير. بو امكداشليق استادين حياتينين سونونا قدر دوام ائله يير. اوندان سونرا آذربايجان گه نج شاعر له ر و يازارلاري فروغ آزادي يه يول تاپيرلار و 1344نجي ايلده صمد بهرنگي¬نين باشچي ليغي ايله «آدينه» آدلي اؤزه ل بير صحيفه بوراخيرلار.

1357ده ايران خالقي پهلوي مطلقيتينه سون قويور. آذربايجان يازيچي لار اتفاقي نين عضوي و باكي دولت يونيورسيته سي طرفينده ن فخري دوقتورلوغا لايق گؤرونموش يحيي شيدانين كئچميش ايل له رده ايشيق اوزو گؤرمه ميش اثرله ري بير ـ بير ياييلير. فروغ آزادي ده گونده ليك اولاراق «آذري صحيفه»سي استادين تشبثي ايله يولا دوشور. واختيله بو صحيفه بوتون آذربايجان ديلي و ادبياتي هوسكارلارينين سيغيناجاغي اولور. «آذري صحيفه»سينده ياييلان گه نج شاعرله ر و يازارلارين اثرله ري، استادين يئني يئتميش قلم له ره اينانجيندان آسيلي ايدي. ائله اونا گؤره ده بوگون كي ادبي مووقعيميزده اونون عطري و بوياسي قاباريق لا دويولور. استاد شيدانين بعضي اثرله ري بونلاردان عبارت دير:

اودلار وطني، ميرزا علي معجزين ياييلماميش اثرلري، اودلو سؤزلر، سئژيم قولو، اون جزوه لر، اوستاد شهريارين توركو ديواني، بي ريانين اوره ك سؤزو، ادبيات اوجاغي (اوچ جلد)، طنز و فولكلور يازان شاعرلرد ه ن سئچيلميش شعر نمونه لري، ساري كؤينك، فراورده ها، در زواياي تاريخ، در زواياي ادبيات، درياي متلاطم، تلواسه ها، جنايات زن يا شاهكارهاي طبيعت، پسر خان، خاطره ها و بديهه گويي و ... .

ليريكا شاعري، عباس بارز ده حياتيني ده ييشدي

تأسف له رله نئچه گون بوندان اول، استاد شيدانين چوخ قديم دوستو و فيكيرداشي، آذربايجان شاعرله ر مجلسينين سونونجو يادگارلاريندان بيري و قارا داغ ليريك شعرينين ته مه ل له رينده ن اولان استاد عباس بارز حياتا اوز دؤنده ريب، بو سون سفرده ده عؤمورلوك دوستو، يحيي شيداني يالقيز بوراخمادي. بيز بو آغير ايتكي ني آذربايجان خالقينا و ادبياتينا بير بؤيوك مصيبت كيمي دوشونوروك.


باشينيز ساغ اولسون
دواملي اولسون هر ايكي شاعر استادين يولو
يئني تبريز ادبي مدني ده رنه يي
آذر آيي 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد