logo





آیا کاربرد واژه اقلیت قومی و مذهبی و .. گویای واقعیت جامعه امروزین است یا مبارزه طبقاتی همچنان محور اصلی است ؟

جمعه ۲۷ آبان ۱۳۹۰ - ۱۸ نوامبر ۲۰۱۱

محمد ایرانی

دانش مبارزاتی و فرهنگ یک جامعه موضوعی بسیار پیچیده است که باید درست درک گشته و براساس آن استراتژی و تاکتیکها انتخاب گردد وگرنه نظام جمهوری اسلامی با توجه به تکیه بر مذهب بدترین نوع حکومت فاشیستی سرمایه که از حمایت قدرتهای بزرگ به دلایل متفاوت برخوردار است ، سرنگون نخواهد شد و تنها ممکن است تنها به شکلهای دیگر با جوهر مشابه درآید . سال ۸۸ جنبش مشهور به سبز پایه های حکومت را در داخل لرزاند و به قدرتهای بزرگ ثابت نمود که نظام حاکم نخواهد توانست عمر طولانی داشته باشد .
در جوامع قبل از سرمایه داری و مخصوصا فئودالیسم که بقای دولتها در گسترش سرزمینها بود ، ناچارا اقوام و مذاهب گوناگون میبایستی در یک کشور و در کنار همدیگر زندگی کنند و تا زمانیکه دولت مرکزی دارای قدرت بود این همزیستی و گاها جنگ نیز ادامه داشت . البته همواره اینطور نبود که با ضعف دولت مرکزی جداسازی توسط اقوام و یا ادیان صورت گیرد ، بلکه گاها جداییها در میان یک قوم و یا مذهب نیز از یکدیگر بدلیل موقعییتهای جغرافیایی ، وابستگی اقتصادی و یا دلایل دیگر انجام میشد . تاریخ بخوبی آشکار میکند که بسیاری از جوامع بسته به نوع دولت و طرز تفکر پادشاه ، امپراتور و یا تزار همزیستی اقوام و ادیان بیشتر و یا کمتر بود ، نمونه کوروش شاه هخامنشی از همزیستی بیشتر و نمونه شاهپور دوم از همزیستی کمتر حکایت دارد . ناگفته نماند که در دوره برده داری نیاز به کار برده موجب میگردید که موضوع اقوام و ادیان گوناگون مطرح نبوده و اصولا افراد مملکت شکست خورده دور از آنکه به چه چیز اعتقاد داشته و یا از چه قومی بوده اند ، به برده تبدیل میشدند و قیام اسپارتاکوس در روم باستان مهمترین قیام بردگان فارغ از وابستگیهای عقیدتی یا قومی آنان بوده است . طبعا در این مقدمه کوتاه قصد توضیح ایجاد قومیتها و ادیان گوناگون و چگونگی استقلال آنها نبوده و مشروح آنها در آثار منتشر شده موجود است . باور براینستکه این مسائل تحت محور اصلی یعنی مبارزه طبقاتی قرار دارند ، نه اینکه خود محور اصلی مبارزه باشند ، در نتیجه قصد تنها بازگویی یک زاویه دیگر برای بررسی مساله اقلیتهای قومی و مذهبی و ... میباشد . بررسی جنگهای سران مملکتهای قبل از جوامع سرمایه داری ، با وجودیکه خود از اقوام و ادیان مشابه و یا مختلف بودند ، همواره به گسترش و یا فروپاشی یکی از همان ممالک و به شکل مشابه نظام قبلی منتهی میگردید ، درحالیکه مبارزه طبقاتی بردگان و رعایا با برده داران و فئودالها از منشا دیگری حکایت داشته و نتیجه دیگری نسبت به جنگها ببار میآورد .
در جوامع سرمایه داری که موضوع ملت و استقلال یک کشور مفهوم جدیدی پیدا کرد ، بازهم جنگهای بین کشورها با شکل جدیتری و تنوع تسلیحات جنگی برای فتح بازارهای جدید مواد اولیه و مصرف ادامه پیدا کرد تا بازهم پوششی برای مبارزه طبقاتی دو طبقه جدید کارگر و سرمایه دار گردد . انقلاباتی که ابتدا در کشورهای پیشرفته اروپایی و سپس در امریکا و سایر کشورها سر گفت ، موجب گردید نظام سرمایه داری جایگزین جوامع فئودالیسم گردد ، جنگهای قومی و مذهبی نیز جای خود را به جوامع کشورهای مستقلی داد که نام ملت واحد را بخود گرفتند . جنگی که توسط هیتلر برای نژاد برتر و جنگی که برای تاسیس کشور اسراییل با پوشش دین یهودی راه افتاد ، همچون جنگهای مشابه دیگر دلایل و محتوی اصلی آن جنگها را تحت شعاع خود قرار داد که امروزه شکی نیست که قصد اصلی تصرف بازارهای مواد اولیه و کنترل بازار مصرف و مواردی این چنین بوده و نژاد برتر و دین یهود تنها پوشش موضوعات بودند . بررسی تاریخ پیش سرمایه داری و سرمایه داری که به دلیل رشد کاغذ و قلم و تاریخ نگار مدون است ، نشان از جنگهایی دارد که بین مسیحیان کشورهای اروپایی و بین مسلمانان کشورهای آسیایی با وجود شاخه های مختلف و یا مشابه دینی و اقوام گوناگون و مشابه جریان داشت که نمونه های جنگهای صلیبی و جنگ صفویه با عثمانی بارز بوده و همچون جنگهای دیگر نشان از این دارد که جدایی کشورها براساس مذهب و یا قومیت عامل اصلی جنگها نبوده است، البته جنگهای جهانی اول و دوم اوج وحشیگری نظام سرمایه داری برای تصرف سایر کشورها میباشند . گرچه جنگهایی بر اساس مذهب و قومیت نیز درگرفته که ایجاد کشور اسرائیل با تکیه بر قوم یهود و یا مذهب یهودی مثال قابل توجه ایست که هنوز هم نه تنها دامن کشورهای منطقه را گرفته ، بلکه بیک معضل و یکی از موضع گیریهای اصلی سیاسی کشورهای بزرگ در جهان نیز تبدیل شده است . نمونه دیگر که به بحث این مقاله مربوط میگردد ، مساله کردهاست که در ۴ کشور ایران ، عراق ، ترکیه و سوریه به یکی از مسائل روز منطقه نیز تبدیل شده و هدفش استقلال و یا حکومت فدرال برای کردها میباشند . اینکه چرا مساله قومیت و مذهب تابحال حل نگردیده و همچنان در قرن ۲۱ مطرح هستند ، بطوریکه حتی در اصول حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز از حقوق آنها دفاع شده است ، موجب گردیده که گاها جنبشهای دموکراتیک و مبارزه طبقاتی در یک کشور را نیز تحت شعاع خواسته های خود قرار بدهد . طبیعی است که سران حکومتها نیز همواره از اختلافات قومی و مذهبی و موارد مورد سوء تبعیضی دیگر برای پوشش دادن مبارزه طبقاتی بهره برده و بر این اختلافات دامن زده اند و لذا بر آگاهان جنبش دموکراتیک و مبارزه طبقاتی وظیفه سنگینی برای شناخت دقیق مسائل و انتخاب استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی درست ، یک درک اساسی و ضروری است .
جنبش مشروطیت در زمانیکه فئودالیسم حاکم بر مناسبت طبقاتی کشور بود ، نقطه عطفی بود که نشان داد آنچه برای ایران آنزمان مورد اهمیت بود برچیدن نظام فئودالی و رسیدن به خواسته های دموکراتیکی بود که کشورهای پیشرفته طی کرده بودند و بهمین دلیل بسرعت در میان اقشار مختلف هواخواه و پشتیبان پیدا کرد . آنچه شایان و دیدنی بود ، شرکت افراد از اقشار گوناگون چه دارای مذهب شیعه و سنی و ارمنی و زردشتی و سایر مذاهب ، چه ترک و کرد و فارس و گیلک و لر و سایر قومیتها ، چه زن و مرد ، چه روشنفکر و نویسنده و غیره همه خواهان لغو مناسبات ارتجاعی قبلی و استقرار نظام دموکراتیک جدید بودند . تاریخ بازگوی اینستکه مبارزه جنبش آزادیخواهی آذربایجان با سرداری ستارخان و دیگران چگونه عامل مهمی گردید که جنبش نیمه جان مشروطیت دوباره جان گرفته و شاه مستبد را کنار زده تا مجلس مستقل ادامه حیات یابد ، مجلس مستقلی که از زمان استقرار مشروطیت تا به امروز تنها چند سالی آنهم در مقاطع مختلف مستقل بود . ناگفته نماند که بعضی از فئودالها و وابستگان حکومت که سود خود را در تغییر بعضی از مناسبات قدیم میدیدند ، نیز از استقرار مشروطیت دفاع کردند و گاها با ایل و طایفه خود در این پشتیبانی شرکت کردند ، درحالیکه رعایا و زحمتکشان آن ایلها مورد استثمار مستقیم همان خانها قرار میگرفتند ، البته این سران پس از رسیدن به خواست خود از ادامه جنبش مشروطیت و منتهی شدن به انقلاب فراگیر جلوگیری کردند . مبارزات اقوام مختلف که در ایران میزیستند برای حفظ زبان و فرهنگ خود تاریخ دیرینه ای داشته و همپای مبارزه طبقاتی در طول تاریخ در کش و قوس بوده است و گاها بعضی از نژادها قادر به حفظ خود نبوده و توسط حکومت غالب از بین رفته یا زوال یافتند ، گرچه بقایای فرهنگی آنها در حال حاضر در موزه ها بیشترین طرفدارها را دارد . بسیاری از زبانها و نژادها در ایران نیز تغییر یافته و آنچه زبان محاوره ای امروزه در کشور وجود دارد بسیار متفاوت با گذشته دیرین میباشد و این تغییر در اقوام مختلف نیز صورت گرفته است
اقوام و نژادهای گوناگونی که در زمانها مختلف در ایران میزیستند ، موجب گردید که زبانها و فرهنگهای غنی گوناگونی در ایران شکل گیرد و همین تنوع است که لطافتی در ریشه فرهنگ ایرانی گذاشته که نه تنها موجب شده با همه تغییرات مرزی ، همچنان بعنوان یک کشور پایدار بماند و برای دیگران جذبه ای متفاوت برای شناخت این فرهنگ داشته باشد . موارد متعددی در اوج گرفتن مبارزات قومی ، نژادی و حفظ زبان و فرهنگ آنها دخالت داشته است که مهمترین آنها ترفندهایی است که حکومتهای مستقر برای تحت شعاع قرار دادن مبارزه طبقاتی و فرهنگ مبارزاتی به آن دامن زده اند ، البته مقابله با ستیز فرهنگی قومی توسط دولتها به دلیل مبارزه طلبی آنان نیز صورت میگرفت . انقلابات سرمایه داری که به فردیت خارج از جایگاه آنها اهمیت میداد و سپس انقلابات سوسیالیستی که خواستار سرنگونی نظام طبقاتی بود و در ادامه پیدایش سازمان ملل متحد که اصلی را برای افراد جامعه و از جمله قومیتها ، ادیان ، زنان و غیره قائل بود ، موجب گردیدند که مبارزات قبلی اقوام برای زنده ماندن اوج بگیرند . متاسفانه محور قرار دادن مذهب بعنوان استقلال همچنان توسط بخشی از اقشار حاکم در کشورهای عقب مانده برای تغییر حکومتها روشی است که حمایت کشورهای پیشرفته به دلایل سود فروش کالاهای صنعتی و تسهیلات را نیز دارا بوده ، اما هیچگونه تغییر کیفی را ایجاد نکرده و اکثرا دیکتاتوری فاشیستی را حاکم گردانیده است . طبیعی است که آزادی انتخاب هر مذهبی همچون آزادی بیان شناخته میگردد ، ولی جنگهای ارتجاعی که خواستار حکومت مذهبی هستند بهیچوجه بعنوان مبارزه دموکراتیک تایید نمیگردند ، در حالیکه حفظ فرهنگ و سنن کشورها و اقوام نه تنها امر دموکراتیکی است بلکه موجب رشد فرهنگ و هنر همه جوامع جهانی بوده و احیای بخشی از تاریخ را نیز دربر دارد . بنابراین هرگونه مبارزه ای که در هر کشوری و از جمله ایران برای حفظ فرهنگ قومی و باستانی صورت گیرد ، مورد تایید همه جنبشهای دموکراتیک بوده و حق طبیعی آنهاست که ضمن حفظ فرهنگ غنی خود از گسترش زبان بومی و اداره منطقه و حتی کشور خود دخالت داشته باشند .
چنانچه گفته شد حکومتها با ترفندهای گوناگون تلاش داشته و دارند که با ایجاد تبعیض بین زن و مرد ، اقوام و ادیان ، گروههای سیاسی و مدنی و موارد دیگر اختلاف را در اقشار مختلف گسترش داده و بر مبارزات دموکراتیک و طبقاتی سرپوش بگذارند . اوج این ترفندها در زمان حکومت صفویه بود که موجب اختلافات عمیق در جامعه گردیده و کشور ایران را که دارای کارگاههای بیشمار صنعتی بوده و در صورت اجازه رشد حتی امکان بروز انقلاب سرمایه داری همزمان با سایر کشورهای اروپایی را پیدا میکرد . متاسفانه با جنگ مذهبی که بر علیه عثمانی براه افتاد ، نه تنها ضربه سنگینی بر پیشرفت صنعتی ایران خورد ، بلکه کشتار سنیان و اجبار بر گزیدن مذهب شیعه اختلافاتی را در درون کشور و با همسایگان سنی ایجاد کرد که همچنان مورد سوء استفاده حکومتهای فعلی است . سود این جنگها تنها برای اروپاییان بود که کشورشان در خطر پاشیدن توسط عثمانیان بودند و آنها توانستند با توجه به دلایل دیگری هم که وجود داشت به رشد طبیعی خود ادامه دهند . آنچه در زمان صفویه قابل بررسی است اینکه آنها ترک زبان بوده و پایتخت نیز در زمان آنها زنجان ، تبریز و زمان کوتاهی در اصفهان بوده است ، کمااینکه تهران تنها در دوره قاجاریه ( ترک زبان ) و آقا محمد خان بعنوان پایتخت انتخاب گردید . در این مقاله قصد نیست که ترک زبان مقصر دانسته شود ، بلکه هدف اینستکه نشان داده شود که در آن دوران جنگهای قومیتی و مذهبی جایگزین مبارزه طبقاتی شده بود و اینکه زبان فارسی تنها در سالهای اخیر است که بصورت زبان رسمی کشور درآمده است . جالب اینکه سران حکومتهای دوران اخیر هیچکدام فارسی زبان نبوده و طی یک پروسه ای که در سایر کشورهای جهان نیز انجام گرفت ، یک زبان بعنوان زبان رسمی انتخاب گردید و این موضوع ربطی به برتری قومی و نژادی و غیره نداشته است ، گرچه زبان فارسی نیز خود طی تغییرات فراوان که در ایالات مختلف انجام شد شکل گرفت . چه کسی در حال حاضر منکر اینستکه افغانها و سایر کشورهای همسایه که به فارسی سخن میگویند ، زنان فارسی را اصیلتر از ایرانیان بیان میدارند . اما بدلیل فشار دیکتاتوری حکومتها که همواره هر تغییری را نه بدلیل رشد فرهنگی بلکه به اجبار و فشار پیاده میکنند ، اختلافات نیز شکل گرفت تا بدینجا رسید که مساله اقلیت قومی و مذهبی و جنسیت حاد گردد .
دوره سلطنت رضا شاه نافرمانیهای اقوام که بیشتر در جهت حفظ موقعیت خانها صورت میگرفت سرکوب گردید و ملت و کشور ایران همچون سایر کشورها بصورت یکپارچه درآمد ، درحالیکه فشاری که ایشان برای لغو حجاب و عدم دادن آزادی بیان و فرهنگ آورد ، زمینه هایی از نارضایتی را فراهم کرد که در زمان فرزند نالایقش به اوج رسید . در پروسه قدرت یابی ایشان علاوه بر سرکوب خانان ، نافرمانی شیخ محمد خیابانی در آذربایجان را که بیشتر جنبه مذهبی داشت ولی بدلیل نارضایتی اقشار مختلف توانسته بود نیرویی گردآوری کند ، شورش میرزا کوچک خان در شمال را که وی نیز با زمینه قوی مذهبی و مخالفت با افکار چپ با وجود آزاد سازی بخشی از زمینهای کشاورزی بسود کشاورزان ، مبارزه طبقاتی کشاورزان را برای جلوگیری از استثمار فئودالهای منطقه را محور قرار نداد و سرانجام کلنل پسیان در خراسان را که اندیشه مترقی داشت را سرکوب کند . پاسبانهای رضا شاه از سویی چادر و حجاب را بزور از روی سر بانوان مذهبی بلند میکردند و از سوی دیگر نه تنها خود به مراسم مذهبی بهای بیشتری میداد ، بلکه دولتیان و نظامیانش را وادار میکرد که بصورت رسمی مراسم مذهبی را بجای آورده و حتی دسته سینه زنی داشته باشند و این یعنی مذهب نه فردی بلکه شکلی از دولتی و رسمی میگردد که مراجع مذهبی از آن سوء استفاده کرده قدرت معنوی خود را در مردم افزایش دادند . ایشان باوجودیکه خود جزو ترکهای مقیم مازندران بودند ، گرچه خدماتی را به کشور انجام داد ، اما با تحکیم قدرت خود اجازه نداد که آزادی بیان و اجتماعات و فرهنگ اقوام رشد نماید تا بدین وسیله جنبش دموکراتیک بتدریج در عمق جامعه نفوذ کرده و توسعه یابد . سیاستهای غربگرایانه محمد رضا شاه که برخلاف پدر امتیازهای بزرگی به مراجع مذهبی داده و سلطنت خود را موهبتی خدادادی میپنداشت ، درعوض نه تنها اجازه نداد که رشد صنعتی که تحت شعاع تسلیحات به برکت نفت دنبال میکرد ، در استانهای نافرمان همچون کردستان ، کرمانشاه ، ترکمن ، گیلان و یا بلوچستان عقب مانده نیز همپای مرکز و جنوب رشد کند و بناچار افراد آن استانها برای یافتن کار مجبور به مهاجرت به نواحی دیگر صنعتی گردیدند . ایشان در مقابل کمکی که به گسترش مذهب از ترس نفوذ افکار سوسیالیستی داشتند ، نهایت سختگیری را در مورد رواج فرهنگ اقوام از خود نشان داده و آزادی زبان را در استانهاییکه اقوامی همچون کرد ، آذری و بلوچ و ترکمن و غیره ممنوع نمودند و تخم نفرتی را کاشت که امروزه برخی از آنها و به غلط خواهان استقلال از ایران هستند .
اگر در دوره صفویه وابستگی مذهبی عاملی برای قدرت یابی در حکومت بود ، اگر قاجار افراد طایفه خود را بیشتر بها داده و مذهب را عامل قدرت خود به ترویج آن میکوشیدند ، اگر در عراق ، سوریه ، لیبی ، عربستان و غیره وابستگی طایفه ای اهمیت داشت ، باید پذیرفت که در دوره سلطنت پهلوی هیچکدام از اینها در ایجاد دولتمداران و دربار تاثیر آن چنانی نداشتند و علاوه بر اینکه بسیاری از قدرتمندان دوران قبلی سرکار ماندند ، تعدادی از تکنوکراتهای علاقمند به وطن خارج از وابستگی قومی و مذهبی نیز رشد کرده و به مقامات بالا رسیدند . اما دیکتاتوری موجب قدرت یابی فردی شده و بتدریج که قدرت افزون میگردد ، ارزش ملت کم شده و اگر درآمدی همچون نفت و معادن زیرزمینی که سرمایه ملتی است ، در اختیار دیکتاتور قرار گیرد دیگر ملت بی ارزش میشود ، درحالیکه در کشورهای پیشرفته دولتها با مالیات ملتها سرکارند و ناچارند ارزش آنها را درنظر بگیرند . اگر در زمان مشروطیت روشنفکران و نویسندگان تلاش داشتند به زبان جایی که وابسته بودند سخن گفته و آگاهی را ترویج دهند ، متاسفانه در اواخر قاجار و سلطنت پهلوی روشنفکران و نویسندگان ترک و کرد و غیره اکثر آثار خود را تنها به فارسی ( نه به دو زبان ) منتشر کردند و لذا آنها بیشتر از حکومتها بدلیل عدم ترویج فرهنگ قومی خود مقصرند . در مورد بعضی از گروههای سیاسی وابسته به قومیتها نیز چنین اشکالی دیده میشود که واقعیت مبارزه دموکراتیک و طبقاتی را در خواسته های قومی به حاشیه برده و تلاش دارند که ارزش استقلال طلبی جنبشهای قبلی که در کردستان و آذربایجان روی داد را بالا ببرند و توجیه کنند که زبان و فرهنگ فارسی دشمن اصلی میباشد . درست است که قدرت حاکمیت در دوران سلطنت پهلوی نسبت به مشروطیت بیشتر بوده و دلایل متفاوتی وجود داشت ، ولی اگر پیشه وری و قاضی بعنوان دو رهبر آذری و کردی صرفنظر از تاثیر دولت شوروی در قدرت یابی آنها ، بیشتر به ترویج فرهنگ و آگاهی منطقه همت میگذاشتند ، قادر نبودند حمایت بیشتر محلی را بدست آورده و نوعی فدرالیسم را پیاده نمایند ، درحالیکه ستارخان و سایر مبارزان با نیروی بسیار کمتری بدلیل درک حفظ مشروطیت در مقابل حکومت ایستادگی کرده و پیروز گشتند . مگر در تمام ۱۰۰ سال اخیر سرکوب اقشار مختلف اقوام و ادیان با شرکت بومیان خود آنها صورت نگرفت یا اینکه همه مزدوران حکومتهای ۱۰۰ سال اخیر فارس زبان بودند ، مگر افراد جناحهای حاکم امروزی همه از فارس زبانان هستند و مگر در سرکوب مبارزات نه تنها اقوام بلکه کل اقشار گوناگون در سراسر کشور بدست کسانی نیست که برایشان زبان فارسی ، ترکی و یا کردی و غیره و یا تاریخ میهنمان ارزشی ندارد ، که امروزه اختلافات براساس زبان ، قوم و یا مذهب محور اصلی باشد !
روشن است که در این مقاله امکان تحلیل مسائلی که بر اقوام و ادیان توسط حکومتها گذشت ، نبوده تنها قصد از مطالب گفته شده در بالا رسیدن به زاویه ایست که نه تنها مسائل مربوط به این موضوعات ، بلکه سایر موارد تبعیضی همچون عدم برابری زن و مرد ، کارگران نسبت به سایرین ، مساله نژادی و غیره ریشه در مبارزه طبقاتی دارد که باید در پروسه ای حل گردد . قصد بر اینستکه گفته شود همه این تبعیض ها توسط حکومتها ایجاد شده و بدلیل عدم توانایی برخورد با حکومت و کمبود دانش مبارزاتی ، به برخورد بین افراد و اقشار گوناگون ، برخورد بین سایر اقوام با زبان فارسی و یا برعکس ، برخورد بین زن با مرد ، سایر ادیان با شیعه و همانند آنها شده است . انگار که عموم فارس زبانان قدرت داشته و دارند تا قانون محاوره تنها زبان فارسی را به دولت دیکته کنند ، انگار عموم پیروان شیعه قدرت تحمیل این مذهب به غیر را به حکومت داشته و دارند ، انگار مردان از خدا خواسته اند که به زنان ارزش کمتری قائل باشد ، انگار عموم کارگران با وجود درآمد سرشار نفتی از دولت خواسته اند که حقوقشان زیر خط فقر باشد و قرارداد موقت نیز از سرشان زیاد است ، انگار دانشجویان با تحصنها از دولت درخواست تفکیک جنسیتی در داخل دانشگاهها را نموده اند و انگارهای دیگر که در واقع همه توسط حکومتها و دولتهای تابع آنها وضع شده است . مگر زمانیکه مزدوران رژیم دانشجویان مخالف را دستگیر میکند ، هر کدام که فارس زبان باشد آزاد و آنهایی که ترک و کرد و بلوچ و غیره باشند را مورد تجاوز و شکنجه قرار داده و یا به زندان افکنده و بعضی از آنها را اعدام میکند ؟ مگر حکومت کسانی را که دستگیر کرده همه یهودی ، زردشتی ، بهایی ، مسیحی و حتی سنی مذهب هستند ، یا اینکه بیشتر دستگیر شده ها به شیعه معتقد بوده و یا اینکه اصلا اعتقادی به دین ندارند ! آیا رژیمی که به بانوان ارزش کمتری قائل است نسبت به مخالفین زن نیز مجازات کمتری اعمال میکند ، یا اینکه در زندانها و شکنجه گاههای رژیم تجاوز بیشتری نسبت به زنان صورت میگیرد ، درحالیکه حکم زندانی طولانی مدت و اعدام را نیز از آنها دریغ ندارد ! رژیم نسبت به کارگران چگونه عمل میکند ، آیا تنها کارگران کرد و ترک و غیره مخالف را به زندان میاندازد و از کارگران فارس زبان مخالف تمجید مینماید و ضمن تنظیم قراردادهای رسمی با آنان حقوق مکفی به آنها میدهد ! آیا نویسندگان ، هنرمندان ، معلمان ، خبرنگاران ، گروههای سیاسی ، گروههای حفظ محیط زیست ، گروههای حقوق بشری ، استادان ، وکیلان ، کسانیکه به حفظ آثار تاریخی میکوشند و موارد دیگر بدلایل تفاوت زبان ، نژاد و اعتقادات مورد تفکیک قرار میگیرند ! موارد بیشمار زیادی را میتوان در چنین زمینه هایی نام برد ولی بنظر نمیرسد کسانیکه به مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی دست زده اند ، موافق باشند که رژیم بدلایل زبان ، قومیت ، مذهب ، جنسیت ، شغل و غیره تخفیفی در مجازات مخالفین خود بدهد . طبیعی است که به دلیل بیشتر بودن فارسی زبانان و معتقدان به مذهب شیعه نسبت به دیگر گویشها و مذاهب در کشور ، مخالفین در بین آنها باید بیشتر باشد ، همچنین واقعیت دارد که رژیم سختگیری بیشتری نسبت به قومیت و غیرشیعه نشان میدهد ، ولی این امر هم دلایلی دارد که پایینتر توضیح داده میشوند .
زمانی که اعضای کمپین یک میلیون امضا با وجود اقشار مختلف از هر نوع قوم و مذهب و اعتقادی در آنها و با همه مشکلات و سرکوب حکومت با هوشمندی از دولت خواستار رفع تبعیض زن و مرد میگردند و سایر تشکلهای بانوان با وجود اینکه بعضی به غلط بر عدالت اسلامی تکیه میکنند ولی بر رفع بخشی از امتیازهای مردانه تاکید دارند ، نشان میدهند که شناخت دقیقی از موضوع دارند . زمانیکه کارگران خارج از آنکه به چه زبانی تکلم میکنند و اینکه وابستگی فکری آنها چیست در کنار یکدیگر دست به تحصن زده ، از لغو قراردادهای موقتی و سفید امضا حمایت میکنند ، خواهان حق تشکیل سندیکای مستقل و اعتصاب هستند ، برای بیمه ، مزایا ، حقوق عقب افتاده ، حداقل حقوق و سایر موارد با یکدیگر همگام میشوند ، باید از هوشمندی کارگران در مقابل حکومت سرمایه داران تمجید نمود . زمانیکه دانشجویان شهرهای کشور که متعلق به استانهای مختلف بوده با پشتیبانی از یکدیگر خواستار لغو تفکیک جنسی شده و سایر امور صنفی خود را خواهان میگردند ، تا بدین وسیله تعداد بیشتری از مخالفین را دور یکدیگر جمع نموده و آنرا نطفه مبارزات سیاسی گسترده قرار دهند ، باید دانست که در مقابل سرکوب وحشیانه رژیم دانشجویان راه مقابله را شناخته اند . زمانیکه گروههای سیاسی و حقوقی و صنفی کرد ، ترک ، عرب ، بلوچ ، ترکمن ، لر و غیره درک کرده اند که خواسته های آنها در مورد ترویج زبان و فرهنگ بومی و قومی و محیط زیست وقتی جامعه عمل بخود میگیرد که با سایر گروههای سیاسی و حقوقی و صنفی کشور همصدا شده تا این حکومت را سرنگون نمایند ، باید هم به آنها بالید که اسیر مبلغان نژاد پرست فارس ، ترک ، کرد و غیره نشده اند که با ایجاد اختلاف در جهت ثبات حکومت گام برمیدارند . موجب شرمساری است که گروههایی برای حمایت از زبان فارسی ، سایر زبانها را دارای منشا ایرانی نمیدانند و برخورد فاشیستی آنها موجب مقابله به مثلی میشود که تنها آب را به آسیاب دشمن میریزند . درست است که ایران باستانی شامل اقوام و زبانهای غیر عرب بوده و گرچه در زمانهایی آن ایالات به تصرف شاهان ایرانی درآمدند ، ولی بهرحال و متاسفانه پس از تصرف ایران بدست اعراب و سپس یافتن استقلال از آنها موجب گردید که بخشی از جنوب ایران یعنی خوزستان عرب نشینی باشند که دیگر جزو کشور ایران محسوب میگردند و لذا به اندازه هر ایرانی دیگر از فارس و بلوچ و کرد و ترک و گیلک و غیره دیگر دارای آب و گل بوده و آنها نیز همچون سایرین از قشر و طبقه بندی مشابه سایر استانها در تبعیض بوده و در مبارزه دموکراتیک و طبقاتی همدرد و همپای سایرین میباشند . باید به معلمان ، استادان ، نویسندگان ، وکلا ، حقوق دانان ، خبرنگاران ، هنرمندان ، محصلان و سایر اقشار مبارز آفرین گفت که با همه محدودیت ها و بستگی های گوناگونی که دارند تلاش میکنند به توسعه فرهنگی که حامل دموکراسی و آزادی برای همه است ، کوشیده و در جهت جنبش دموکراتیک فعالیت میکنند .
اصول حقوق بشر که به دلیل مبارزات اقشار گوناگون مردم کشورها بر علیه ستم دولتها و حکومتهای خود و دولتهای کشورهای تجاوزگر بزرگ غربی و شرقی به ثبت رسید ، هرچند پایبندی به اجرای آن اصول گامی در راه دموکراسی نسبی نظام سرمایه داری بود ، به دلایل فشار حکومتهای متجاوزین ، همچنین به پایگاهی جهت حفظ منافع قدرتمندان تبدیل گردید . امروزه پایه و محور مبارزات دموکراتیک کشورهای عقب مانده و تحت دیکتاتوری ، اصول حقوق بشر سازمان ملل است که پس از جنگ جهانی دوم به تصویب رسیده و تقریبا همه کشورها منشور آنرا امضا نموده اند . این موضوع نشان میدهد که در طی بیش از ۶۰ سال گذشته این قدرتهای بزرگ و حاکمان دیکتاتور سایر کشورهای عقب مانده بودند که با عدول از اجرای همان خواسته ها توانستند حداکثر درخواستها را در همان حداقل مصوب سالهای قبل تثبیت کنند و شدت مبارزه طبقاتی را کاهش دهند ، گرچه شکست انقلابات سوسیالیستی در مقابل رشد صنعتی کشورهای سرمایه داری نیز در این مورد تاثیر بسزایی داشت . بهرحال اصول حقوق بشر حاکی از برابری زن و مرد ، آزادی بیان ، آزادی انتخاب دین و مذهب برای اقلیتهای مذهبی ، آزادی اقلیتهای اقوام برای ترویج فرهنگ خود تا ایجاد فدرالیسم ، آزادی تشکل و حق اجتماعات ، آزادی انتخاب شغل و پیشه ، حمایت از فردیت و انتخابات و موارد دیگری بود که در جوامع سرمایه داری محک وجود دموکراسی است . جنبشهای اخیری که در کشورهای پیشرفته غربی از اسپانیا و ایتالیا و یونان آغاز گشته و در امریکا که مهد تمدن غربی با حاکمیت ۱۰۰ درصدی نظام سرمایه داری است ، به جنبش ما ۹۹ درصدیم تبدیل شد که مفهومی جز این ندارد که تنها یک درصد از هر کشور از مواهب یک کشور سود برده و حاکمیت شامل دولت ، مجلسین ، قوه قضائی ، ارتش ، منابع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را دردست دارند . البته جنگها و مبارزاتی که در غرب به دلایل نژادی و رنگ پوست ، قومی و مذهبی ، برابری زن و مرد ، انتخاب شغل و پیشه و مواردی از این قبیل دیگر به گستردگی ۳۰ سال پیش نیست ، گرچه هنوز افکار فاشیستی ناشی از این تفاوتها وجود دارد ولی فرهنگ غالب نبوده و جنبشهای اخیر حکایت از این دارد که هواداران آن دنبال تغییر کیفی خواسته ها و رسیدن به دموکراسی است که سالهای قبل برایش مبارزه کردند . این جنبشها بانکها ، شرکتهای بیمه و موسسات بزرگ و بین المللی را نشانه گرفته و باور دارند که دولتهای آنها پشتیبان این شرکتهای بزرگ بوده و برای همین با مبارزات خیابانی آنها مقابله مینمایند ، در حقیقت این جنبشها که ده بسیاری از شهرهای بزرگ گسترش پیدا کرده و در میان اقشاریکه در کشورهای عقب مانده با حکومت خود در مبارزه اند ، مورد انتقاد قرارداده ، خواهان تغییر اصولی هستند که برابری واقعی را ایجاد کند و چه بسا در آینده بر اصول مصوب حقوق بشر تاثیر بسزایی گذاشته و آنها را تغییر کیفی دهد . ناگفته نماند که در کشورهایی که انقلاب سوسیالیستی را طی کرده اند و مخصوصا شوروی و چین که از دولت و حکومتهای مقتدر مرکزی برخوردارند ، اصول حقوق بشر همچنان ایده آل بسیاری از اقشار آن کشورهاست ، چرا که بیشتر اصول حقوق بشر از جمله آزادی بیان و اجتماعات بشدت سرکوب میگردند . البته مسائلی همچون اقلیتهای دینی و قومی به دلیل انقلابات سوسیالیستی در ابتدا از آزادی برخوردار بودند ، ولی بسرعت محدودیتهایی ایجاد شده و مثلا در مورد شوروی روسها در همه کشورها ارجحیت یافتند که پس از فروپاشی امروزه مساله دینی و قومی مشکل اصلی نیست .
گرچه جنبشهای ۹۹ درصدیم موجب گردآوری اقشار گوناگونی که مورد استثمار قرار گرفته اند ، شده ولی بخشی از بافت سرمایه و اقشار متوسط نیز با آن همراهی کرده و اعتراضات با شیوه معمول در غرب پیگیری میگردند ، طبیعتا خصلت مبارزه طبقاتی بعنوان محور اصلی این جنبشها نمیباشد . کارگران این کشورها نیز در پروسه مبارزاتی تا سالهای ۷۰ میلادی که به تشکیل سندیکاهای نیرومند و مستقل دست زده بودند ، قادر به مقابله برای گرفتن امتیازات در جلوی سرمایه داران و حکومتهای خود بودند . سیاستهای نئولیبرالیستی که ترفندهای کارفرماها و دولتها را در مقابل کارگران افزایش داد و سرمایه هایی که از کشورهای غربی برای سود سرشار در سایر کشورها بکار گرفته شده و بیکاری را افزایش داد ، بتدریج موجب گردید که کارگران از امتیازاتی که بدست آورده بودند عقب نشینی نمایند . اعتراضات و اعتصابات شکوهمند جای خود را به قراردادهای دو جانبه بین کارفرمایان و کارگرانی که مجبور به امضا بودند ، داده و ۳ جانبه گرایی سازمان جهانی کار تنها به مشکلات درصد کم کارگرانی که عضو آن اتحادیه ها هستند و آنهم در پروسه طولانی دادگاهها میپردازد . درصد کم کارگران عضو اتحادیه ها که بین ۱۰ تا ۳۰ درصد در کشورهای امریکا و اروپایی است ، نشان دارد که چگونه دولتهای پیشرفته و کارفرماها توانستند کارگران را نسبت به تشکیلات مستقل بدبین نمایند . سندیکاهای مستقلی که آرزوی کارگران ایرانی برای ایجاد آنها بوده و خاطره بسیار خوبی از قدرت این تشکیلات مستقل را در مقابله با دولت و کارفرماها برای کارگران ایرانی داشته و درحال حاضر مهمترین هدف آنهاست . شورشهای اقشار ناراضی و جنبش ۹۹ درصدی فرصت بسیار مناسبی به کارگران کشورهای پیشرفته داد که ضمن همراهی خود با آنها ، به سازماندهی مجدد خود پرداخته و تلاش نمایند که با استفاده از این امکان خواسته های خود را به دولتها و کارفرمایان تحمیل نموده ، مبانی ۳ جانبه گرایی ، اصول حقوق بشر و قوانین جاری را بیشتر به حمایت از کارگران تبدیل نمایند . بهرحال توجه به گروهها و اقشار طبقه کارگر کشورهای پیشرفته حاکیست که در میان آنها محل تولد و داشتن زبانهای گوناگون مبنای مبارزات نبوده گرچه اختلافات جزئی از طریق اعمال سیاستهای حاکم از بین نرفنتند ، اما مبارزه طبقاتی محور اصلی است .
در حال حاضر در میان اقوام ایرانی بیشتر کردها هستند که در ادامه و سابقه مبارزاتی خود از گروهها و سازمانها و احزاب سیاسی متشکلی برخوردارند که مرکز اصلی آنها بیشتر در نقاط مرزی کردستان ایران و عراق و یا کشورهای غربی است . وجود کوهستان صعب عبور کردستان بین مرزهای سه کشور ایران و عراق وترکیه و امکان مسلح شدن آسان کردهای سه کشور و مبارزه مسلحانه طولانی کردهای سه کشور ( کردهای سوریه کمتر درگیرند ) با دولتهای مزبور ، سبب شده که حکومتهای این سه کشور نسبت به کردها و استقلال طلبی آنها تردید بیشتری داشته و علاوه بر اینکه اجازه رشد صنعتی در منطقه را ندهند ، تلاش کنند کردها برای یافتن کار به استانهای دیگر مهاجرت نمایند . کشور ترکیه که سالیان سال است با وجود درگیری جناحهای حاکمیت از ثبات و امنیت بیشتری برخوردار بوده و دارای ارتش نیرومندی است که غرب نیز در منطقه روی آن حساب میکند ، نسبت به کردها و سرکوب آنها بسیار وحشیانه عمل نموده و توانسته است ضربات سنگینی را بر مهمترین حزب کردی ترکیه یعنی پ ک ک وارد کرده و رهبران آنرا زندانی نماید . گرچه از طرفی نماینده مبارز کرد در انتخابات اخیر از آرای بسیاری برخوردار گردید و این نشان از حرکت جدید کردهای ترکیه دارد ، ولی پ ک ک هنوز در جنگ مسلحانه با دولت مرکزی بسر میبرد . کردهای عراق که پس از سقوط صدام توانستند به خود مختاری در استانهای کرد نشین دست یافته و دو حزب نیرومندش قدرت را در دست گیرند و حتی رییس جمهور عراق از کردها انتخاب شد ، بدلیل دارا بودن مناطق نفتی بیشتر صنعتی شده و در حال حاضر از امکانات اقتصادی فراوانی برخوردارند . امروزه سازمانها و احزاب کردی ایرانی امکانات بسیاری در منطقه کرد نشین عراق داشته و حتی بسیاری از پناهنده های ایرانی در آنجا زندگی و کار مینمایند ، اما چون رهبران کرد عراقی روابط خوبی نیز با سران جمهوری اسلامی داشته و سالیان زیاد در ایران نیز زندگی نموده اند ، تلاش نموده کنترل کردهای ایران را در مقابله مسلحانه با نیروهای سپاه داشته باشند و هنوز عکس العمل شدیدی نسبت به بمباران مناطق مرزی خود توسط ایران نیز انجام نداده اند . گزارشاتی که از کردستان عراق که تنها جائیست که کردها توانسته اند خود مختاری داشته و این انگیزه و الگویی برای کردهای ایران و ترکیه گشته است ، نشان میدهد که دو حزب سیاسی طالبانی و بارزانی قدرت کامل را در دست گرفته و با رانتهای خود امکان زندگی برابر و آزادی سیاسی اجتماعی موسوی را بین کردها ایجاد ننموده اند . در حقیقت نمونه خود مختاری و فدرالیسم ایجاد شده در کردستان عراق مشابه حکومت مرکزی عراق است که برخلاف گزارشات مثبتی که غربیها انتشار میدهند ، یک حکومت دیگری ایجاد کرده اند که اعتراضات اقشار مختلف اخیر کردهای عراقی بر نارضایتی عمومی کردها صحه میگذارد . در کردستان عراق پس از چند سال هنوز سایر گروههای سیاسی ، مدنی و اجتماعی جدیدی نتوانسته اند قدرت محوری دو حزب کردستان عراق را زیر سوال برده و یا جنبش دموکراتیک بتواند قدرت دو حزب را کاهش دهد ، از طرف دیگر جنبش کارگری نیز با وجود اعتراضات و گستردگی بیشتر هنوز نتوانسته است تشکلی نیرومند را ایجاد کند که حکومت خودمختار و یا مرکزی را وادار به دادن امتیازات مهمی به کارگران بنماید و درنتیجه مبارزات طبقاتی در حال گسترش است .
در ایران نیز حزب دموکرات کردستان ایران که با سابقه ترین حزب سیاسی نیز هست ، پس از مبارزات طولانی بتدریج مشی مسلحانه را کنار گذاشته و تلاش دارد از طریق مبارزات سیاسی و مدنی خود را گسترش دهد ، گرچه امروزه حداقل دو حزب از انشعابات حزب دموکرات ایجاد شده اند . مبارزات مسلحانه سازمان کومله نیز که مدتها پس از حزب دموکرات ادامه داشته ، در سالهای قبل به مبارزات سیاسی و مدنی تبدیل شده ، گرچه از درون آنها نیز حداقل دو سازمان با اسم کومله منشعب گردید . گروه پژاک که سابقه سیاسی کمتری نسبت به سازمانها و احزاب دموکرات و کومله برخوردارند ، پس از نفی مبارزه مسلحانه دموکرات و کومله با تایید مشی مسلحانه وارد کارزار شده و توانستند محبوبیتی بین جوانان کرد ایرانی داخل کشور و کردهای مقیم کشورهای خارج کسب نمایند که هنوز مبارزه مسلحانه را ادامه میدهند . بنابراین مشاهده میگردد که در ۳۲ سال گذشته همواره گروهی از کردها که بیشتر سنی مذهب و یا تفکر سوسیالیستی دارند به مبارزه مسلحانه با دولت و حکومت مشغول بوده و موجب گردیده که سپاه بعنوان نیروی عامل درگیری همواره سختگیری بیشتری در منطقه کردستان داشته باشد و با توجیه مسلحانه بودن کردها افراد دستگیر شده کردها حتی معلمی چون فرزاد کمانگر را با توجیه وابستگی به گروههای مبارزه مسلحانه اعدام گردید . مشی چریکی که در برهه خاصی در سالهای ۴۶ بعنوان موتور کوچک قادر است موتور بزرگ یعنی توده ها را بحرکت درآورد ، با تجربه منزوی بودن و سرکوب شدید حکومت قبلی نفی شده بود و طبعا با سرکوب وحشیانه تر این رژیم ، حتی با وجود جذب شدن تعدادی جوان پرشور ، قادر نخواهد بود جز سرکوب شدن بیشتر افراد مبارز منطقه خود را داخل کشور گسترش دهد . از طرفی وابسته شدن گروه چریکی همچون پژاک برای گرفتن امکانات و منطقه به کردهای عراق و ترکیه ، با وجود درگیریهای موفق و ناموفقی که اخیرا در درگیری با سپاه بدست آوردند ، براثر توافقهای چند جانبه مجبور به ایجاد صلح موقتی و یا طولانی میگردند که نفی مشی چریکی آنهاست . مواردی که توضیح داده شد منجر باین گردید که گروهها ، سازمانها و احزاب سیاسی و حتی حقوقی و مدنی کردها بیشتر شامل کردها گشته و بتدریج مبارزات آنها حالت قومی صرف بخود گرفته است .
طبیعی است که در مبارزات دموکراتیک گروهها و سازمانهای سیاسی ، مدنی ، اجتماعی ، صنفی و حقوقی گاها بر اساس جنسیت ، موضوع ، قومی ، مذهبی ، کار و غیره شکل میگیرد طوریکه کمپینهای بانوان ، سازمانهای دانشجویی ، گروه مادران شهدا ، ملی مذهبی ، حمایت از کودکان ، تشکلهای معلمان و نویسندگان و موارد دیگر ایجاد میگردد که کمتر مسائل قومی در آنها وجه غالب میگیرد . سازمانها و احزاب کردی نیز به موازات تشکیل میگردند . اما جنبشهای دموکراتیک در یک کشور زمانی قادر به سرنگونی دیکتاتوری مستقر میگردند که درک از مبارزه جامع تر گردد و لذا بر سازمانها و احزاب قومی مخصوصا کردها که در پروسه ای شکل میگیرند و همچنان برای سازمانها و احزاب دیگر ضرورت دارد که فضای بزرگتری ( کشور ) را در مبارزات الویت داده و ترکیب خود را گسترش دهند که راه سرنگونی جز با این وحدت عملی نیست .امروزه بدلایل وجود خودمختاری کردهای عراق در کردستان عراق و مسائلی که در آن ایجاد شده ، انتخابات ترکیه و انتخاب شدن کردهای ترکیه برای مجلس ، فشار اتحادیه اروپا برای ایجاد فضای دموکراتیک نسبی در ترکیه ، جنبشهای کشورهای منطقه ، وجود کشورهایی که بصورت فدرالیسم عمل میکنند ، چگونگی ایجاد آزادیهای دینی و قومی در کشورهای غربی ، مبارزات دموکراتیک داخل ایران و موارد دیگر تجارب ارزشمندی را در مقابل اقوام ایرانی قرار میدهد که بتوانند راه صحیح را انتخاب نموده و براساس آن استراتژی و تاکتیکهای مناسب را برگزینند . آنچه حائز اهمیت است اینکه کردهای ایران برای اینکه به شعارهایی که توسط احزاب و سازمانهای سیاسی آنها داده ، دست یابند در وحدتی خواهد بود که با جنبشهای دموکراتیک و کارگری سایر مناطق ایران خواهد بود ، همانطور که این امر برای کردهای عراق جاری گردید و راه دیگری برای کردهای ترکیه نیز وجود ندارد . وحدت کردهای ایرانی با کردهای عراق و ترکیه میتواند فرهنگی و یا سیاسی باشد ، وگرنه اتحاد حزبی غلط است چون در چند کشور متفاوت زندگی کرده و دارای مسائل متفاوتی هستند ، گرچه قادر نخواهند بود مشترکا و خارج از استانهای غیر کردی آن کشورها با چند دولت مسلط درگیر گردند . بیانیه های مشترک تحت نام کردها برای ایجاد خود مختاری و یا فدرالیسم و یا درخواست حمایت از قدرتهای بزرگ تنها تردیدهایی را بوجود میآورد که هدف چیست ، کمک قدرتهای خارجی نهایت خود مختاری بشکل کردستان عراق خواهد بود که مسائل خود را دارد . کمااینکه ایجاد کشورهای آذربایجان و ارمنستان در منطقه جز ترویج زبان آذری و ارمنی ، نه تنها نتوانسته به ایجاد کشورهای دموکراتیک تبدیل گردد ، بلکه مسائل مشابه را برای سایر اقلیتهای آن کشورها را بوجود آورده و طبعا مبارزه طبقاتی نیز جای خود را حفظ کرده است . بهرحال وجود دیکتاتوری طولانی مدت در ایران و کمبود دانش مبارزاتی بهمراه قدرت طلبی سران گروههای سیاسی و دلایل دیگر منجر به این شده که گروهها و احزاب کردی نیز همچون سایر گروهها و سازمانهای سیاسی سکولار ، چپ ، سلطنت طلب ، جمهوریخواه و غیره با وجود تشابهات بیشتری که باهم دارند ، جنگ تئوریک و تناقضات را محور برخوردهای خود نموده اند .
پیروان ادیان ایرانی که بیشتر بر اجرای مراسم مذهبی پیگیری دارند ، به ایجاد گروههای سیاسی مستقل دست نزده و بیشتر تحت مجامعی همچون سنی ، زردشتی ، درویشان ، بهاییت ، یهودی مسائل مذهبی خود را پیگیری میکنند و پیروان شیعه نیز گاها از طریق گروههای دیگر سیاسی همچون اصلاح طلبان ، ملی مذهبی خواسته های مذهبی خود را پیگیری میکنند . در سالهای اخیر اقوام دیگر غیر کرد از قبیل آذری ، ترکمن ، عرب ، بلوچ و غیره به دلایل گوناگون از جمله کوچهای متعدد به مراکزی همچون تهران ، سرکوب شدید سالهای اولیه توسط حکومت و مزدوران سپاه در سالهای ۵۸ تا ۶۰ ، محدودیتهای دولتی ، عقب ماندگی اقتصادی ، مهاجرت برای کار ، انتقال نیروی انسانی استانهای دیگر بخصوص به خوزستان به جهت گسترش صنعت نفت ، عقب ماندگی فرهنگی ، تلفیق افراد استانهای مختلف در یکدیگر به دلیل جنگ و موارد دیگر ، کمتر به ایجاد احزاب و گروههای سیاسی همچون کردها گشته اند . در چند سال اخیر در بعضی از شهرهای مرکزی استانهای آذری همچون تبریز ، زنجان ، ارومیه و غیره گروههای سیاسی ، مدنی ، اجتماعی ، محیط زیست پا گرفته که در حال تبدیل شدن به جنبشهای دموکراتیک بوده و از ترویج زبان و فرهنگ آذری نیز حمایت میکنند و این موضوع برای سایر مناطق همچون بلوچها ، لرها ، عربها و دیگران نیز وجود دارد . اخیرا حرکتهای مشکوک توسط مسولین سپاه و دولتی که تیم فوتبال تراکتور سازی تبریز را با بودجه هایی حمایت میکنند تا اختلافاتی را شکل دهند ، گرچه هواداران تیم همچون تیمهای دیگر شهرها تلاش دارند اعتراضات مدنی خود را در ورزشگاهها نشان دهند ، متاسفانه افراد و گروههایی که بعضی بدلیل افراط و بخشی بطور مشکوک پرچم پان ترکیسم را بالا برده و جنگ فارس و آذری را براه انداخته و تلاش دارند خود را در همه اعتراضات مدنی و محیط زیستی نیز تحمیل نموده و به این ترتیب به جنبش دموکراتیکی منطقه صدمه بزنند که هوشیاری سایر گروههای سیاسی و مدنی و اجتماعی را طلب میکند . در این مقاله قصد تحلیل همه مسائل قومی نبوده و تنها
این نکته که تغییر ترکیب جمعیتی تفاوت مذهبی و موارد دیگر موجب گشته سایر استانهای خوزستان ، ترکمن ، شمالی ، کرمانشاه ، لرستان و بالاخره بلوچستان که از کمبود صنعت و رشد فرهنگی نیز برخوردار است ، خواسته های قومی همچون کردستان مطرح نباشد ، ولی جوهر قضیه نباید در مورد آنها تفاوت کند و ترویج زبان و فرهنگ بومی آنها مورد توجه قرار نگیرد .
در هر حال صورت مساله فرقی نمیکند چراکه زمانی کشور از حکومت سکولار دموکرات برخوردار است که آزادی بیان ، زبان ، فرهنگ ، مذهب همه اقوام نه تنها در استانهایی که افراد قومی در آنها بیشتر است بلکه در همه استانهای کشور آزاد باشد . هدف جنبش دموکراتیک باید که در جهت لغو تبعیضها بین زن و مرد ، زبان اقوام و زبان فارسی ، فرهنگ اقوام و فرهنگ فارسی ، شیعه و سایر مذاهب و همچنین موارد دیگر تبعیضی باشد ، طبیعی است که هدف جنبش کارگری باید سوسیالیسم باشد تا باقیمانده آثار هرگونه تبعیض را ریشه کن نماید . کاربرد واژه اقلیت و اکثریت در حقیقت تثبیت این واژه ها بوده و همواره شکل میگیرد ، کدام کشور در جهان و یا کدام شهر و استان و منطقه در ایران است که تنها یک مذهب یا یک قوم را شامل گردد و یا اصلا بی مذهب باشند ! اگر کردستان ایران که دارای بیشترین گروه و حزب سیاسی است در یک منطقه است در نظر گرفته شود ، آیا همه افراد آن کرد و یا سنی مذهب و یا لا مذهبند ، واقعا مشکل نیست چنین شهر و منطقه ای را در ایران پیدا نمود و اگر چنین است و خودمختاری و یا فدرالیسم در آنجا حاکم گردد ، چه برسر اقلیتهای مذهبی ، غیر مذهبی و یا دارای زبانهای دیگر خواهد آمد ؟ آیا با ایجاد این خودمختاری کردهای مقیم تهران و سایر استانها باید که به کردستان برگردند که آیا امکان دارد و اگر چنین نشود کردهای تهران و سایر استانها حق ندارند در جائیکه زندگی میکنند از پشتیبانی جهت ترویج فرهنگ خود استفاده کنند ؟ آیا اقلیتهای ایجاد شده در کردستان نباید بعنوان مسولین منطقه انتخاب شده و امکاناتی داشته باشند که به ترویج زبان ، فرهنگ ، مذهب و یا لا مذهبی خود بپردازند و برعکس کردها و یا سایر اقلیتها در تهران و سایر استانها چنین امکاناتی در آن مناطق داشته و در انتخاب مسولین آن مناطق حق انتخاب کردن و شدن داشته باشند ؟ این موضوع برای تک تک مذاهب و ادیان سنی ، زردشتی ، مسیحی ، شیعه ، یهودی ، بهایی و غیره و یا کسانیکه اعتقادی به خدا و دین ندارند و یا اقوام کرد ، آذری ، عرب ، ترکمن ، لر ، بلوچ و غیره و یا فارسی زبان در تک تک شهرها و استانها صدق میکند و باید که برای زن و مرد بودن نیز برای همه آنهائیکه گفته شده تفاوتی ننماید . نتیجه میگردد که هدف از جنبش دموکراتیک و یا انقلاب سوسیالیستی باید که برابری باشد تا همه خارج از جنسیت ، کار ، زبان ، عقیده و موارد دیگر تنها به لیاقت و کاردانی و انتخاب توسط سایرین به انتخاب مسولین هر شهر ، استان ، منطقه و کشور منجر گردد و این تفاوتی نکند که فدرالیسم حاکم باشد یا نباشد و قوانین اساسی باید چنان تصویب گردد که نه تنها حکومت مرکزی همه قدرت را در دست گیرد ، بلکه خود در پروسه ای از انتخاب دیالکتیکی همانند انتخاب شهرها و یا مناطق پیروی نماید و جوهر یکسانی داشته باشد تا سانترالیسم دموکراتیک در کشور برقرار گردد .
دانش مبارزاتی و فرهنگ یک جامعه موضوعی بسیار پیچیده است که باید درست درک گشته و براساس آن استراتژی و تاکتیکها انتخاب گردد وگرنه نظام جمهوری اسلامی با توجه به تکیه بر مذهب بدترین نوع حکومت فاشیستی سرمایه که از حمایت قدرتهای بزرگ به دلایل متفاوت برخوردار است ، سرنگون نخواهد شد و تنها ممکن است تنها به شکلهای دیگر با جوهر مشابه درآید . سال ۸۸ جنبش مشهور به سبز پایه های حکومت را در داخل لرزاند و به قدرتهای بزرگ ثابت نمود که نظام حاکم نخواهد توانست عمر طولانی داشته باشد . جنبش سبز جنبشی خودجوش بود که از ترکیب گوناگون اقشار مختلف خارج از عقیده ، قومیت ، زبان ، کار و جنسیت تشکیل مییافت که تا پایان فاقد رهبری بود ، منتهی سران اصلاح طلب با زرنگی و هوشیاری آنرا ناشی از تفکر خود میدانستند و بخشی از مخالفین اصلی حکومت ترکیب آنرا تشخیص داده و تلاش میکردند که بر آنها تکیه کنند و بخش دیگر مخالفین اصلی حکومت جنبش سبز را ارتجاعی و اصلاح طلبی دانستند . بخش سکولار جنبش سبز در پروسه ۲ ساله خود بدلایل گوناگون نتوانست ضعف سازماندهی خود را ترمیم کرده و نشان دهد که هدفش سرنگونی رژیم و برقراری حکومتی سکولار دموکرات بوده و شعارهایی را بدهد که ناشی از رفع همه تبعیضها باشد . در مقابل بیشتر گروههای سیاسی و حقوقی ، قومی و غیره موافق سرنگونی نظام نیز نتوانستند به درک یکسانی از جنبش سبز رسیده تا حرکت هماهنگی را در کل کشور هماهنگ نمایند و مثلا اعتراضات و اعتصابات در منطقه کردستان که مقطعی صورت گرفت نیز محدودتر از حرکت جنبش سبز ماند و لذا فرصت مناسبی برای ایجاد جنبش دموکراتیک نیرومند از دست رفت . جنبشهایی که در کشورهای منطقه ایجاد شده و فضای درخواست ایجاد دموکراسی را افزون نموده ، لذا میطلبد که جنبشهای دموکراتیک در سراسر کشور با شکل جدید سازماندهی گردد و نشان دهد که هدف پیاده کردن حکومتی سکولار دموکرات برمبنای درک جدیدی است که رفع تبعیضهای نام برده را بنماید . در این پروسه میبایست همه مبارزات صنفی ، محیط زیست ، اجتماعی ، حقوقی ، صنفی و سیاسی در همه اقشار رشد کرده و بتدریج آلترناتیو نیرومندی را بسازند تا قادر به سرنگونی رژیم گردند . هر نوع حرکت انفرادی گروههای سیاسی چه ایدئولوژیکی ، چه قومی ، چه با تعیین نوع حکومت آینده ، چه سکولار ، چه کمپین بانوان ، چه سایر کمپینها و موارد دیگر موجب عدم وحدت و در نتیجه موجب عدم سرنگونی رژیم گشته و فرصت به قدرتهای بزرگ داده خواهد شد تا آنها تعیین نمایند که چه تغییری در نظام باید صورت گیرد . ضمن اینکه فشارهای داخلی و خارجی برای آزاد کردن زندانیان سیاسی ، جلوگیری از اعدامها ، آزادی بیان و تجمع ، تحریم سپاه و مسولین کشور ، دفاع از مبانی حقوق بشر وموارد دیگر که منجر به فعالیت بیشتر مبارزان داخل گردد ، هر درخواست کمک از خارج ، میبایست در حضور آلترناتیوی باشد که قدرت استفاده از فضای ایجاد شده برای قدرت یابی را داشته باشد ، وگرنه سرنوشت تونس و لیبی امروز و یا مصر و سوریه آینده را باید برای ایران پیش بینی نمود . اگر استراتژی فعلی سرنگونی رژیم و استقرار حکومت سکولار دموکرات است ، مسائلی همچون شرکت در انتخابات ، اصلاح طلبان و دعوای حکومتی و موارد مشابه نباید پیگیری گشته و هرچه به باقیماندن نظام جمهوری اسلامی منجر میگردد باید تحریم گردد ، و درعوض اختلافات قومی و سایر تبعیضها نباید عمده گردند . شکل حکومت در آینده چه باشد و اینکه فدرالیستی باشد یا نه ، اگرچه گروههای سیاسی میتوانند در اصول خود بگذارند ولی نباید موجب اختلاف در وحدت نیروهای دموکراتیک گردد ، چراکه بسته به جوهر جنبش دموکراتیک این مسائل لطمه ای به استقلال کشور نخواهد زد . باین ترتیب هدف مقاله که در حقیقت تاکید بر مبارزه طبقاتی بعنوان محور است نتیجه گرفته میشود و این خود لازمه حرکت جنبش کارگری بهمراه سایر جنبشهای دموکراتیک را میطلبد و طبیعی است جنبش کارگری و باوران به سوسیالیسم در پروسه جنبش دموکراتیک و ادامه آن تلاش میکنند به آرمان خود که کشور سوسیالیستی است تحقق بخشند .

محمد ایرانی ۲۵ آبان ۱۳۹۰ ، ۱۶ نوامبر ۲۰۱۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد