logo





هر زمان چند چند می گیرد
گه به چنگ و گهی به دندانا

يکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۰ - ۱۳ نوامبر ۲۰۱۱

علی رضا جباری

alireza-jabari.jpg
به نظرمی آید که فصلی نو از تاریخ کشورمان گشوده می شود. در میان تلاش های یروهای نظامی آمریکا برای خروج تدریجی ازعراق وافغانستان، به سبب رودررو شدن دولت آن کشوربا یکی ازدشوارترین بحران های ساختاری نظام جهانی سرمایه داری، اکنون پس از تهاجم به ظاهرموفق آمریکا وهم پیمانانش، به ویژه فرانسه سازکوزی به لیبی وسرنگونی و قتل مفتضحانه و وحشیانه ی معمرقذافی دیکتاتورآن کشور، میهن ما درتیررس حمله ی آمریکا و متحدان آن، وقبل ازهمه هم پیمان نزدیک و استراتژیکش، اسراییل، قرار گرفته است.
شماری ازایرانیان مقیم خارج ازکشور، به ویژه آمریکا و برخی کشورهای متحد آن، سودایی تازه را درسرمی پرورانند. آنان هیئت حاکم آمریکا را به پرسش گرفته اند که چرا پس ازانتخابات ریاست جمهوری ایران درخردادماه 88 که توده های میلیونی مردم ایران به خیابان ها ریختند وجنبش شگفت انگیز سبز را، ا بتدا به بهانه ی تقلب درآرای عمومی و جانبداری از نامزد خودی، پایه گذاری کردند و سپس شعارهای آن ها به ضرورت محو دیکتاتوری و برقراری مردم سالاری فرا رویید، درعمل به پشتیبانی از نیروهای مردمی کشورمان برنخاستند؟ این درخواست های پرسش برانگیز با شمارنه چندان اندک، اکنون پس ازقتل معمرقذافی و دورزدن مرزهای امن کشورهای غربی درارتفاعات جولان، با پاسخ خانم هیلاری کلینتون، وزیرخارجه ی آمریکا روبه رو شده است. این پاسخ، هم در مصاحبه ی گسترده با بی بی سی و هم درمصاحبه ی هرچند کوتاه تر با صدای آمریکا ، خواهان طرح درخواست کمک اپوزیسیون ایران برای حمایت عملی آمریکا شده است.
مردمی که این بخش ازاپوزیسیون نطام حاکم درایران، با ادعای نمایندگیش، اکنون باردیگرپس ازسخنان خانم هیلاری کلینتون خواهان اقدام عملی آمریکا درحمایت ازخود شده است ، دیر زمانی است که نوک تیزمحاصره ی شدید وهمه جانبه ی اقتصادی کشور او را برگلوی خود احساس می کند. محصول این تحریم های همه جانبه که اکنون قراربر این است که اقتصاد مبتنی بر صادرات نفت ایران را نیز در بر گیرد، دیر زمانی است زندگی افزون برهفتاد میلیون نفر مردم ایران را، به بهای تراکم ثروت های باد آورده در قالب اختلاس های بی پاسخ، واردات گران قیمت و بی حساب و کتاب، قاچاق ارزوکالا، تورم افسارگسیخته دورقمی ومالیات های کلان می فشارد وکشوری را که روی دریای نفت و گازنشسته است درمعرض بیکاری دم افزون بازهم دو رقمی، افزایش فزاینده ی نسبت مردم زیرخط فقرمطلق ونسبی، حذف یارانه ها و پرداخت سهمی ناچیزاز ثروت ملی در ازای آن ها به بهای تورم بازهم افزونترترقرارداده است.
آیا کسانی که به چنین درخواستهای ناروا و ضد میهنی رو کرده اند آگاه اند که اگر چنین یورشی جدی به کشورمان انجام گیرد - که گویی آمریکا و متحدانش به بهانه ی ترور شک بر انگیز عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی درآمریکا، مسائل مربوط به نقض حقوق بشردرایران و درخواست "اپوزیسیون ایرانی" برای حمایت ازمردم ایران وبیش ازهرچیزمسائل مربوط به برنامه ی اتمی ایران، دراندیشه ی آن نیز هستند و به
به همین دلیل درپی انتقال دوباره ی نیروی دریایی کشورشان به مرزهای آبی منطقه ی ما هستند،چه آسیب های مالی وجانی بی سابقه ای برکشورو هم میهنانمان وارد خواهد شد ؟حاصل چنین رخدادی جزافزایش بازهم افزون ترفاصله ی میان فقرو ثروت های نجومی درجامعه ی ما وخاک نشین شدن بازهم افزونترطبقات محروم ومیانین کشور، به بهای ثروت اندوزی های افسانه ای بورژوازی بوروکراتیک، تجاری، ونیز نظامی که اغلب با یکدیگردرآمیخته اند چه چیز خواهد بود؟
آیا شرایط دشوارحاکم برمیهن ما که به طور عمده محصول جنگ خانمان برانداز 8 ساله با عراق بود ونیزانواع سانسورانتشارات، مطبوعات، تبلیغات، سینما وتئاتر، حذف دیگرآثارفرهنگی وهنری، محدودیت فعالیت احزاب وکاستی شمارانجمن های مردمی ناحکومتی ونهادهای صنفی مستقل درگذرازسالیان درازپیشین به مردم آزاده ایران فرصت داده است که دولتمردان دلخواه خویش را برگزینند وهرگاه که خود بخواهند بدیل منتخب خویش را به جای منتخبان پیشین خویش بنشاند؟
اگرتا کنون تحقق چنین خواسته های بحقی ناممکن مانده است، بی تردید تنها به این دلیل نبوده است که آمریکا وهم پیمانان آن نخواسته اند یا این که مردم ایران می توانسته اند و نکوشیده اند. هزارویک مانع داخلی وخارجی، ازجمله موج کلان سنگ اندازی ها ومانع و تراشی های داخلی وخارجی ومنافع قدرت های بزرگ ازهردوسومانع تحقق این چنین خواست ها بوده است؛ و چه دلیلی دارد که پس ازاین نیزاین چنین نباشد؟
اما آیا منافع سیاسی، اقتصادی ونظامی کشورهای غربی درایران یا درهر جای دیگر جهان توسعه نیافته، به ویژه درمنطقه ی زرخیز خاورمیانه و نزدیک دگرگون شده است؟ یا این که منافع وخواست های انحصارجویانه ی کلان سرمایه داران تجاری و به تازگی بوروکراتیک و نظامی ایران، در راستای قبضه کردن قدرت و ثروت اندوزی بی لگام، دچار کاستی شده است؟ آری! می توان گفت که بحران ساختاری فراگیر سرمایه سالاری کلان جامعه ی صنعتی سرمایه داری تلاش دم افزون نظام قانون گذاری این کشورها را برای انتقال بحران به کشورهای زرخیزاین منطقه ی استراتژیک ، به هدف بهره گیری ازمنابع کلان ثروت آنان ضرور ساخته است؛ وبهانه ای مناسب نیزبرای انجام آن وجود داشته است: درخواست کمک کشورهای تحت ستم برای تحقق حقوق بشردراین کشورها.
فشارهای کنگره ی آمریکا برای کاهش فزاینده ی کمک خارجی و مداخله آن کشور در کشورهای خاورزمین، پیراهن عثمان کردن طرح ترورعادل الجبیربرای به جان هم انداختن دو کشورهمسایه ی ایران و عربستان و پیش انداختن فرانسه در حمله به لیبی و مداخله آمریکا به عنوان نیروی درجه دوم درآن کشورکه به دلیل مسائل دشواراقتصادی وانبوه بدهی های جهانی آن کشور، ازجمله به جمهوری خلق چین و معطل ماندن اوراق قرضه ی میلیاردها دلاری آمریکا دردست این کشور گواه این مدعاست.
به گمان من سهم بنیانگرایان اسلامی درمیان نیروهای اپوزیسیون بشاراسد درکشور سوریه وامن نگه داشتن مرزهای اشغالی ارتفاعات جولان تا به امروز ، و کمی پشتوانه ثروت های حاصل ازمنابع سوخت فسیلی سوریه درمقایسه با عراق، افغانستان، لیبی و ایران، حتی با وجود اتحاد استراتژیک سوریه با ایران، برای خودداری از رودررویی مستقیم غرب با آن کشور کفایت می کند.
هجوم ها ی هم پیمانان غربی به کشورهای ثروتمند منطقه ی خاور میانه و نزدیک برهمگان آشکار است . هجوم به افغانستان، عراق، و لیبی و کشتارهای کلان و آسیب های اقتصادی افزونترازآن به مردم تحت ستم این منطقه که تا به امروزنیز پایانی برآن متصورنبوده است حرکتی مرتبط با زمان حکومت ناپلئون بناپارت وکهن استعمارگران کهن بریتانیای کبیرو فرانسه واسپانیا، هلند وپرتقال و... نیست؛ رخدادهای همین امروز و زمان زندگی من و شما، درایران و آن سوی جهان است.
زمانی نیروهای اتحاد شوروی، صرف نظرازموجه بودن یا نبودن اهداف واقعیشان ، به بهانه ی درخواست کمک دولت دمکراتیک وحزب دمکراتیک خلق افغانستان به آن کشوریورش بردند؛ من برآنم که این یورش، به هرتقدیر، یکی ازناروا ترین تصمیم های دولت اتحاد شوروی درزمان طولانی موجودیت آن بوده وتاثیری شگفتی آفرین درفروپاشی آن کشور به جا گذاشته است. متحدان غربی که درآن زمان ، از زبان بلند گوهای تبلیغاتیشان یا ازراه اقدامات عملی خود در تقویت طالبان ودیگران، مخالفت خود با این اقدام را آشکارا نمایان می کردند، اکنون همان راه را با بیان همان توجیه بر گزیده اند: درخواست نیروهای اپوزیسیون دمکراتیک کشورهای ثروتمند خاورزمین ؛ امادرنهان هدف آن ها گشودن نقشه راه جاده ی ابریشم به منظورکنترل استراتژیک مسیر نظامی و اقتصادی خاور زمین وسرانجام رسیدن به روسیه، چین وهنداست.
به گمان من این شیوه ی مخاطره آمیز، پیش ازهرچیز به زیان اقتصاد تابن دندان بحران زده کشورهای مغرب زمین است؛ این کشورها شاید به گونه ای مقطعی بتوانند بحران را ازکشورهای خود به کشورهای زرخیزاین سامان منتقل کنند؛ اما نمونه های افغانستان، عراق ولیبی، وکشورهایی همچون جمهوری خلق چین، شبه جزیره ی کره ،ویت نام، لائوس و کامبوج درسده پیشین، نمایشگراین حقیقت است که این گونه شیوه های نواستعماری دربلند مدت جوابگو نیستند وسرانجام نیروهای مهاجم ناگزیزندکشور های تحت هجوم را ترک کنند و تلفات وخسارت های کلان درآن کشورها برجا نهند.
این گونه هجوم به کشورهای دیگربه طورمعمول به انسجام واتحاد ملی برای دفاع ازتمامیت ارضی آن کشورها می انجامد؛ هرچند ممکن است پیش ازهجوم به نظررسد عواملی وجود دارد که از این یگانگی جلوگیری می کند.
از سوی دیگر تن دادن به مداخله های نوبه نو به معنی فراگیرساختن بحران داخلی ، وهمه جا گیر کردن آن است. نمی توان به رفتارهای تهاجمی در جهان تداوم بخشید؛ اما ازتلفات و ضایعات آن ایمن ماند،؛ حتی اگرنتایج مستقیم آن بیشتر متوجه ملل تحت ستم به نظرآید- که چنین نیز هست.
اکنون به بعد دیگر ماجرا باز می گردم: بی تردید بجز شماری اندک از کسانی که خواهان کمک عملیاتی نیروهای غربی برای دفاع ازحقوق انسانی و شهروندی درایران شده اند، به راستی وابسته و جیره خوارسرمایه ی جهانی نیستند و بنا به دلایلی به این هدف رو آورده اند.
1. شماری عمده ازایشان درچنبره ی تعارضی بغرنج درگزینش میان یکی از دو بدیل نظام جمهوری اسلامی و سرمایه جهانی گرفتارآمده اند. ایشان پس از 32 سالی که از حاکمیت نظام جمهوری سپری شده است و با آزمون همه شکل ها وشیوه های مبارزه در راه تامین حقوق سیاسی و مدنی خویش، به دلیل شتابانی و تنگ حوصلگی به این نتیجه رسیده اند که به هیچ رو امکان اصلاح درونی یا تغییربرونی دولتی در ایران وجود ندارد و دولتیان به کمک امکانات وسیع مالی- اقتصادی، نظامی وآرمانی خویش به جاودانگی دست یافته اند وبی کمک نیرو(ها)ی توانمند خارجی نمی توان هیچ گونه تغییر درونی یا برونی درایران پدید آورد.
شماری از این گونه افراد شاید حتی بر این باور باشند که دینامیسم حرکت جامعه پس ازتغییروضعیت به کمک نیروهای سرمایه جهانی امکان تغییردوباره را پدید می آورد ومردم را ازتوان تلاش ورزیدن در راه استقلال ازنیروهای خارجی برخوردار می کند. شماری از این اشخاص پیش ازتبعید ناگزیریا خود خواسته به خارج ازکشور درایرا ن درمبارزات سیاسی ومدنی شرکت جسته و به سبب آن دشواری های بسیار را تحمل کرده اند.
2.شماری دیگربه سبب موقعیت اجتماعی خانوادگی خویش وبدون این که ازپیش تمایلات سیاسی مشخصی داشته باشند محیط خارج از کشوررا برمحیط بسته داخل برترشمرده اند؛ وبه کشورهای غربی رفته اند. اینان رویای دوران پیشین ایران را درسرمی پرورانند؛ اما همچون گروه نخست دستیابی به آرزوهای بربادشده خویش را وابسته به مداخله خارجی می دانند. برخی ازاینان به سبب محرومیت از شرایط پیشین به برخی گروه های سیاسی نیزجذب شده اند و ازطریق تبلیغات به منادیان مداخله ی خارجی گرایش یافته اند. شماری ازسلطنت طلبان شووینیست ازشماراین نیروها مستثنا مانده اند.
3. سازمان مجاهدین خلق مدتی است از فهرست سازمان های تروریست اتحادیه ی اروپا خارج شده و دولت آمریکا نیز خارج کردن این سازمان از فهرست نیروهای تروریست را دردست بررسی دارد. به نظرمی رسد که شماری ازاعضای سازمان نامبرده نیزخواهان مداخله سرمایه ی جانی در ایران باشند وبر این گمان باشند که شرایط کنونی آنان را به سان بخشی مهم از نیروی بدیل مطلوب آن بلوک در چشم
- رس مداخله جویان احتمالی قراردهد.
4. برخی از هموندان پیشین نیروهای چپ که از اعتقادات پیشین خویش بریده اند و اکنون براین باورند که درشرایط امروزامپریالیسم وجود خارجی ندارد و به افسانه ها پیوسته است هم درشمارفراخوانندگان نیروهای متحد برای برقرارکردن " دمکراسی " درایران در آمده اند. علاوه براینان شماری ازاشخاص موسوم به لیبرال دمکرات وسکولاردمکرات نیزهستند که به این گونه پندارها درباره تغییر ماهیت سرمایه ی انحصاری جهانی دامن می زنند و می کوشند چرخشگاه تحول در کشورمان را ازداخل کشوربه خارج ازآن منتقل کنند؛ به این بهانه که درشرایط تحمیل شده ی کنونی تحول ازدرون کشوربه هیچ رو ممکن نیست.
شماری ازمشروطه خواهان مخالف هرگونه مداخله خارجی درسرنوشت مردم ایران اند و براین باورند که هرتحول درکشورما باید ازدرون کشور سرچشمه گیرد ؛ اما همزمان خود را در شمارنیروهای فکری سازنده ی بدیل جمهوری اسلامی یا دست کم ذخیره ی فکری تحول در کشورقرار می دهند.
آن چه این گروه های سیاسی روشننفکری به آن باور دارند یا وانمود می کنند به آن باورمندند به راستی چه چیز جزشماری ازاندیشه های متعارض است که نمی توا ن بدون رابطه منسجم واساسمند با درون کشورکاری با آن کاری ازپیش برد.
آن چه نباید ازیادبرد این است که بدون حضورتوده های وسیع کارگر و زحمتکش درون کشورکه بیش ازهرکس، ازروشنفکران وسیاستمداران جدا ازمردم ستمدیده وگروه های دوری گزیده ازپیشینه ی آرمانگرایانه سیاسی خویش که بخشی بزرگ ازهواداران آن هادرخارج ازکشور زندگی می کنند و شرایط حاکم بر کشور مانع بر قراری رابطه ی موثرآن ها با هواداران داخلی، وآگاهیشان ازشرایط واقعی درون کشوربسیاراندکترازکنشگران و ستمدیدگان داخلی است، ممکن نیست بتوانند گردونه سنگین و دیرجنب تحول را با فرمان ازخارج به حرکت درآورند.
اگربتوان گفت که "فرض محال محال نیست" وممکن است کسان یا گروه های ساکن خارج ازکشوربدون رابطه منسجم با داخل کشوربتوانند به داخل کشوربیایند وبرسرنوشت مردم حاکم شوند، چه تضمینی جزادامه ی کشتاروویرانی وسرنوشتی شوم مانند کشورلیبی می توان برای کشورمان متصوربود؟
تردیدی نیست که کنشگران سیاسی وحقوق شهروندی ساکن خارج ازکشور می توانند به سان پشتوانه های معنوی وروانی نیروهای داخی به طورموثرعمل کنند؛ اما به یقین نیروی محرک هرگونه تحول پایداروثمربخش در کشور تنها در درون کشورحضور دارد و عمل می کند.
به اصل موضوع بازگردیم. به وضعیت لیبی، پس ازحمله ی بیرحمانه ی نیرو های ناتو، بنگریم. این نیروها به بهانه درخواست نیروهای اپوزیسیونی مشکوک که شماری ازآنان به طورمستقیم، به دورازخا ک اصلی کشور ا سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا همکاری داشتند؛ شماری ازپیروان گروه های افراطی واپسگرا وسرانجام گروه سومی متشکل ازیاران دیرپای سرهنگ که دراجرای سیاست های دیکتاتورمنشانه اونقش مستقیم ایفا می کردند به خاک لیبیبه مثابه ی کشوری بیگانه ، یورش بردند ودرنبردی نابرابر، پس از کنار زدن جنبش ضد دیکتاتوری واقعی که دراعماق جامعه لیبی جریان داشت به بهای به خاک وخون کشیدن کشور، افزون بر70هزارکشته؛ ویرانی سراسرکشور، به ویژه شهرهای سرت وبنی ولید که مردم درآن ها دربرابرنیروهای مهاجم مقاومت کردند؛ براورد 470میلیون دلاری خسارت جنگ؛ و نیازبه دست کم 7 سال تلاش بی وقفه وبا حد اکثر توان عملی و مالی برای بازگردانیدن وضعیت لیبی به وضعیت پیش ازجنگ طبق براورد؛ قتل مفتضحانه ی کسی که تا د یروز، به هرتقدیر، رهبری کشور را برعهده داشت ؛ برقراری قانون شریعت وپیش ازهمه آزادسازی تعدد زوجات، به سان اولین نشان نا برابری زنان و مردان، درمدتی این چنین کوتاه پس ازبراندازی و قتل مفتضحانه و رسوای قذافی، به سان نشان بارزامکان برقراری "دمکراسی غربی" از راه حمله ی براندازانه، بر خاک لیبی مسلط شدند.
اکنون ببینیم منافع آمریکا و هم پیمانانش دریورش به خاک لیبی چه بود. مهاجمان دردرجه ی نخست می توانند ازنفت لیبی به عنوان ارزان ترین و مرغوب ترین نفت جهان، بدون حضورمانعی جدی مانند معمرقذافی یا جانشین مردمی او، بهره برداری کنند؛ آنان توانستند مانع جدی بر قراری بلوک های نظامی و سیاسی سراسری هوادار غرب را در سراسرآفریقا، به ویژه درمنطقه استراتژیک شاخ آفریقا، ازمیان بردارند؛ آنان توانستند به موقعیت دست بالا دراین منطقه ی استراتژیک بین المللی دسترسی پیداکنند؛ زیرا لیبی جدی ترین مانع تحقق این هدف بود. حتی شاید بتوان با قید احتیاط گفت که تحولات نیمبند منطقه شاخ آفریقا، پیش ازحمله به لیبی، به حساس کردن مرز های آن به کشور، به همین منظورکمک کرده است.
اما این نکته را که به همه ی این منظورها را دربلند مدت می توان تحقق بخشید یا نه می توان با نگاه دقیق به سرنوشت کشورهای افغانستان وعراق پس ازحمله آمریکا و متحدان آن در یافت.
شرایط کشورما آیا به لحاظ چگونگی رابطه با کشورهای بزرگ غربی و تناقض آشکارمیان روابط سیاسی، نظامی واقتصاد عمومی کشورکه نتیجه ی مستقیم کشاکش با کشورهای غربی برسرمسئله ی برنامه تولید جنگ افزارهای هسته ای ومحاصره اقتصادی کشورما، چگونگی برخورد حکومتگران با مردم که بهانه نقض حقوق بشر را به جد وبرپایه شواهد موجود به قدرتمندان جهان می دهد، ازیک سو ووابستگی به نهادهای کلان سرمایه داری بینامللی ازسوی دیگر، درکنارهمه عمری بودن نهادهای دولتی حکومتگرو وضعیت استثنایی سوق الجیشی دوکشور، درشاخ آفریقا و تنگه ی هرمز، ومعادن نفت سرشاروجذاب دو کشور، با وضعیت کشورلیبی پیش ازحمله ی ناتوهمانند نیست؟ بی تردید جزاین نیست واین میدانی به پهنای سراسرجهان است که دولت های غربی ودولت ایران باید بادقت وخرد ورزی هرچه بیشتربه آن توجه کنند ، اگریک باربرای همیشه بخواهند دراندیشه ی فردای دولت ها ومردم کشورهایشان
باشند.
کشورهای هردوسوی این کشاکش اکنون درگیرودار بحران اقتصادی فلج کننده به سرمی برند که تاروپود اقتصادشان را درمی نوردد و دشواری های سربرزده از بیکاری، تضاد گسترنده میان فقروثروت، بار سنگین بدهی ها و ورشکستگی بنیاد های اقتصادی، شامل نهادهای مالی ومجموعه هزینه های نظامی- امنیتی، وازجمله وبه ویژه درایران فساد گسترده و دم افزون درحوزه نظام بانکی، گلویشان را می فشارد. هزینه هایی کلان که هردوسوی این کشاکش درمسائل نظامی-امنیتی در درون مرز و برون مرزکشورهایشان مصرف می کنند بی تردید بخشی عمده ازباراین بحران فراگیررا به سود انحصارات نظامی درهردوسوخواهد کاست؛ اما افسوس، ماهیت جنگ طلبانه و ثروت اندوزانه ی هردوسوی این کشاکش آن ها را به افزایش چنین هزینه ها می خواند وصاحبان کلان سرمایه های نظامی آن ها را وامی دارد که برطبل جنگ بکوبند.آن یک علاوه برمصارف عملیاتی خود درسراسرجهان، بر میزان صدورجنگ افزارها ومهمات خود به کشورهای بی بهره ازصنایع نظامی بیفزاید و این یک نیزبا گسترش هزینه های کلان صنایع اتمی که امکان استفاده دو منظوره از آن ها وجود دارد ونیزبا واردات کلان تسلیحات نظامی که به دلیل تحمل تحریم همه جانبه به طورمعمول به بهای کلان، ازبازارسیاه یا ازکشورهای صنعتی عضوپیمان شانگهای انجام می گیرد خودرا آماده ی جنگ نگه دارد یا به کشورهای دوست خود درخاورمیانه ونزدیک کمک کند.
کشورهای روسیه وچین ازفروش تسلیحات به ایران سودهای کلان می برند و همزمان با تجهیزایران و کشورهای منطقه خود را ازتیررس کشورهای غربی وآن کشورها را ازدسترسی تمام عیاربه بخش خاوری "جاده ابریشم" دورنگه می دارند وواردکنندگان کلان تسلیحات نظامی وامنیتی درایران نیزازاین رهگذربه سود های کلان می رسند وهزینه ی گزاف واردات این محصولات را برگرده ی مردم تحمیل می کنند.
مردم کشورما وهمه کشورهای دیگر جهان، به ویژه آمریکا و متحدانش، هرگز خواهان جنگ نبوده اند ونیستند ونمی خواهند دولت های منتصب برآن ها یا منتخب آن ها، به نامشان و به کام ثروتمندان و خودکامگان، جان و مالشان را درمیان شعله های خروشان آتش جنگ بسوزانند و مبالغی کلان از ثروت ملی سرزمینشان را به جای سازندگی و تلاش درراه فرونشانیدن بحران فراگیرجهانی برای تامین نیازهای کاذب نظامی- امنیتی که تنها تاثیرشان نگهبانی ناگزیر و روزمره موجودیت دولت های حاکم، بی هیچ گونه توجه به رفاه وبهزیستی مردم کشورهایشان است مصرف کنند.
چگونه می توان نقش قدرت های امپریالیستی را در پهنه سیاست بینامللی پایان یافته دانست؛ وحال آن که شاهد گسترش دم افزون سرمایه گذاری انحصاری بین المللی درسراسرجهان، جهانی شدن سلطه نظام سرمایه داری پس ازفروپاشی کشور های بلوک شرق پیشین، گسترش جهان شمول نفوذ نهادهای انحصاری سرمایه ی مالی و سیاست های صاحبان بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، درسرتا سر جهان، حتی برخی کشورها که زمانی درشمار اقمارکشورهای بلوک شرق بودند و بدهی فزاینده و درهم کوبنده کشورهای وام گیرنده ی بی بهره ازتوانایی مالی، تسلیحاتی وسیاسی دفاع ازخود دربرابرشرکای بزرگتراین نهادهاییم؟
چگونه می توان حضورامپریالیسم را افسانه نامید وحال آن که یورش سیاسی و نظامی قدرت های بزرگ جهانی به کشورهای ثروتمند واپس نگه داشته شده هر روزشماری بسیاراز مردم و ثروت های ملی این کشورها را به نابودی می کشاند و سیطره انحصارات بینامللی برآن ها را نیرومند ترمی کند؟ انحصارات نظامی جهان نمی توانند، بدون تداوم این یورش ها، در سرتاسرجهان، به تولید و فروش تسلیحات مرگبار خویش ادامه دهند.
انسان ها به پیروی ازمنششان، به سان تنها جانداران جامعه گرای، هواداران بالقوه صلح اند وهمه ی جنگ هایی که در طول تاریخ رخ داده اند محصول جاه طلبی، خود اندیشی وخودکامگی صاحبان قدرت بوده اند که دردرازنای تاریخ بر منش صلح جویانه وجمع گرای توده های وسیع انسانی چیره شده اند وآسیب هایی سرنوشت سازرا در زندگی انسان ها در سراسر جهان برجا نهاده اند.
پاینده باد صلح
جاودان باد استقلال ملی
زنده باد آزادی
برقرار باد عدالت اجتماعی

علی رضاجباری( آذرنگ )
21/8/90(11/11/)12

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد