logo





نخست باید ایران حفظ شود!

شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۰ - ۰۵ نوامبر ۲۰۱۱

فرهاد یزدی

ملت ایران در درازای تاریخ خود برای اتحاد و گسترش همبستگی ملی در چارچوب یک پارچگی سرزمینی، تلاش کرده است. در این تلاش، ایران با شکست های بسیار و عقب نشینی های بیشماری نیز مواجه بوده است اما در برآيند نهائی همه فراز و نشيب‌های خود توانسته ایران امروز را با فداکاری و قربانی های بسیار به ما تحویل دهد. بنا براين در مقايسه با هزينه‌های سنگينی که تا کنون برای حفظ ايران به عنوان آن ميراث عظيم، پرداخت شده، دادن بهای اتهام يگانگی چهره ملت با "ترکيب دل آزار" نظام اسلامی، شاید موقتاً چندان گران به نظر نیاید.
موضع ملت در مقابله با هر حمله خارجی و سابقه تاریخی درازمدت ایران در حفظ استقلال، باید به روشنی به تصویر کشانده شود.

گفتگوی تلاش با فرهاد یزدی

تلاش ـ در برخی رسانه‌های خبری و محافل ايرانی از اوج‌گيری تازه‌ی خطر حمله‌ی نظامی به ايران سخن میرود. اما از وزارت خانه‌های خارجی دو دولت جمهوری اسلامی و ايالات متحده‌ی آمريکا مواضعی مبنی بر آمادگی برای مذاکرات مستقيم شنيده می‌شود، که قاعدتاً بايد کاهش اين خطر را به همراه داشته باشد. کدام قابل باور است، افزايش يا کاهش خطر؟

فرهاد يزدی : از هنگام به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و در پیش گرفتن سیاست "صدور انقلاب" و برگزیدن روش "ضد خارجی"، ایران با خطر حمله نظامی دایمی روبرو بوده است. به سخن دیگر رژیم اسلامی به بزرگ ترین تهدید کننده امنیت ملی ایران بدل گشته است. این امر پس از حمله عراق به ایران، به ویژه پس از حمله تروريستی به نیویورک و جدی شدن استراتژی "جنگ با تروریسم" و قرار دادن ایران در "محور شر" وسیله ی آمریکا در دوران بوش، شدت و فوریت بیش تری به خود گرفت. برنامه ی هسته ای ایران همراه با موفقیت های سریع اولیه آمریکا در حمله به افغانستان و عراق، بر شدت و فوریت این حمله افزود. وجود خاتمی در مسند ریاست جمهوری نظام که از مقبولیت ویژه ای در غرب برخوردار بود، همراه با مخالفت صریح رهبران اروپای غربی با این حمله (در اين زمينه یوشکا فیشر وزير امور خارجه آلمان بسیار فعال بود)، این حمله که به نظر می رسید تصمیم آن در آمریکا تا مقدار زیاد گرفته شده بود، صورت نگرفت. پس از آن دوره و تا کنون بسته به وضعيت‌ها و روندها خطر و تهديد حمله نظامی افزايش يا کاهش يافته است.

از جمله از دلايل افزايش تهديد حمله به کشور عبارت بوده‌اند از: 1- شرایط داخلی در ایران، اسرائیل، عربستان سعودی، آمریکا و اروپای غربی 2- اصرار نظام به ادامه فعالیت های هسته ای و افزایش توان پرتاب با برد دور بمب که امنیت اسرائیل را با تهدید مستقیم روبرو می کرد 3- دخالت های نظام اسلامی در جنگ های داخلی افغانستان و عراق برعلیه نیروهای آمریکایی و ناتو که در اکثر قریب به اتفاق اوقات برعلیه منافع ملی ایران نیز بود 4- حمایت تام از سوریه، حزب الله، حماس و سنگ اندازی در روند نیمه جان صلح در خاورمیانه و 5- دست اندازی و تهدید در عربستان و بحرین ـ عربستان درست و یا نادرست آن سرزمین را دروازه ورودی خود می داند.

همزمانی آغاز دوره‌ی رياست جمهوری اوباما با بحران شديد مالی غرب که همچنان ادامه دارد و همچنين اعلام برنامه او برای خروج نیروهای آمریکا، ابتدا از عراق و سپس از افغانستان (که در هیچ یک پیشرفت نظامی مورد انتظار اين کشور به دست نیامد) از تهدید نظامی علیه ایران تا مقدار زیادی کاسته شد. همچينين طغیان در دنیای عرب، از عوامل کاهش خطر افزايش يافته حمله به ايران گرديد. زيرا در اثر اين طغيان حکومت های خودکامه و ظالم منطقه، ازجمله عربستان و بحرین با بحران شدید روبرو شدند که البته انگشت نظام اسلامی در بی ثباتی آن سرزمین ها آشکار بود. آن دو سرزمین توانستند با موفقیت نسبی شعله‌ی یک قیام داخلی را با دخالت خارجی فرونشانند. تمامی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس پشتیبانی بدون قيد و شرط خود را از عربستان و بحرین در برابر ایران اعلان کرده و برای فشار بيشتر دوباره ساز ادعای مالکیت بر سه جزیره را از نو کوک کردند. همزمان اسرائیل نیز با بحران داخلی مالی روبرو گرديد و تعميق اختلاف طبقاتی که بخاطر نظرات ضد سوسیالیستی سال‌های دراز تا دهه پیش مورد توجه قرار نگرفته بود، به اين بحران دامن زده شد. همزمان با سقوط خودکامگان هوادرا غرب در همسایگی اسرائیل، آن کشور احساس انزوای شدید کرده و حتا پیمان صلح با مصر و اردن را در خطر لغو شدن می بیند.

امروز نوک پیکان حمله نظامی به ایران از سوی دو متحد ظاهراً مخالف، یعنی اسرائیل و عربستان، هم به منظور دور کردن افکار عمومی از مسایل داخلی و هم به خاطر تهدید واقعی که از سوی رژیم اسلامی مجهز به جنگ افزار هسته ای احساس می‌کنند، متوجه ایران گردیده است. هر چند نه افکار عمومی و نه موقعیت مالی در غرب، اجازه یک حمله نظامی و گشودن يک ميدان نبرد دیگر را نمی دهد حتا تندروها در آمریکا نیز متوجه این واقعیت شده و هیچ یک از آنان حمله مستقیم نظامی به ایران را توصیه نمی کنند، اما وضعیت اسرائیل و عربستان فرق می کند و آنان روی اين احتمال به شدت حساب می کنند که در صورت درگیری مستقیم با ایران،غرب وادار به مداخله خواهد شد. در هر حال هردو کشور نامبرده دارای زرادخانه عظیم نظامی (در مورد اسرائیل مجهز به جنگ افزار هسته ای) هستند، گرچه سربازان عربستان شاید شایستگی استفاده کامل از جنگ افزارهای خود را نداشته باشند. اسرائیل حساب می کند که در صورت حمله عربستان به ایران، به کینه ی درازمدت میان اعراب و ایرانیان و اختلافات دامن زده سنی و شیعه، تا سال ها این جدال نظامی به کانونی برای منحرف کردن بخشی از اذهان اعراب از اسرائیل، بدل خواهد شد. و این انحراف اذهان تا مقداری زیادی به امنیت ملی اسرائیل کمک خواهد کرد. اميدواری ديگر آنها اين است که هر قدر امکان حمله‌ی نظامی اسرائیل با مشارکت عربستان صورت واقعی‌تر و شدت بيشتری پیدا کند، غرب زير اين فشار اجباراً به اخذ تصميم به تحریم های شدیدتر به صورت تحریم بانک مرکزی و حتا تحریم خرید نفت دست زند. همزمان عربستان نیز در این اندیشه است که اگر به تواند ضربه‌ای کاری به جمهوری اسلامی زده و به اين ترتيب تا سال ها از تهدید ایران رهائی يافته و برای تثبیت موقعیت داخلی خود زمان خریدداری نمايد. امکان حمله ی عربستان به جزایر ایران (به خاطر نزدیکی و پدافند ضعیف اين نقطه) و حمله اسرائیل به مواضع سپاه پاسداران و موسسات هسته ای ایران، جدیست.

اما همان‌گونه که ذکر شد، کشورهای غربی خواهان حمله به ایران نیستند. آنها مذاکره به هرصورتی که باشد را ترجیح می دهند. از این رو اخبار شايعه‌وار مذاکرات غیر مستقیم با رژیم ایران تا مقدار زیادی باید واقعیت داشته باشد. مساله غرب این است که با چه بخشی از رژیم باید ملاقات و مذاکره کنند. مدتیست که با وجود اظهار علاقه رئیس جمهور رژیم برای گفتگوی مستقیم با آمریکا، به خاطر فقدان اختیارات از سوی او علاقه‌ای در طرف مقابل دیده نمی شود. مواضع تند "رهبر" نظام همراه با کاهش قدرت وی در داخل نظام، او را نیز از صحنه خارج کرده است. تنها نیروی باقیمانده سپاه و منصوب آنان در وزارت خارجه می‌باشد. با در نظر گرفتن سیاست کاهش تنش که با روی کار آمدن وزیر خارجه کنونی در پیش گرفته شد، می توان حدس زد که سپاه به منظور افزايش امکان مذاکره با دولت های خارجی، تا حدی روش مسالمت‌آمیز و عقب‌نشينی را در پیش گرفته است. نمونه روشن موضع در برابر ترکیه، عربستان و سیاست جدید در برابر سوریه و تائید طرح صلح اتحادیه عرب در باره سوریه می باشد.

از این رو باید گفت که هم افزایش (در برابر اسرائیل – عربستان) و هم کاهش (در برابر آمریکا و غرب) خطر همزمان در حال شکل گیری است.

تلاش ـ در اين يک دهه گذشته که شاهين خطر حمله‌ی نظامی بر سر ايران دائماً و آشکارتر در پرواز است، ما آموخته‌ايم که گاه استفاده از گزينه‌هائی، غير از حمله‌ی نظامی، در اصل «در خدمت استراتژی جنگ» بوده است. به عنوان نمونه در دوره‌ی جرج بوش نيز سخن از نشستن بر سر ميز مذاکره به ميان می‌آمد، اما از هيچ سوئی هرگز جدی گرفته نمی‌شد، مگر برای قانع کردن ديگران به "ناگزيری" آخرين گزينه. شايد اين که در آن دوره ايران مورد هجوم نظامی قرار نگرفت، بعضا ريشه در مشکلات ديگر کشورهای مخالف ايران و بحران های سنگين منطقه داشت. و شايد هم پيام مردم ايران شنيده شد که به هر قيمت به دفاع از کشور خود دست خواهند زد. از کجا و به چه نشانه‌هائی می‌توان اطمينان يافت که اين بار طرح مذاکرات از سوی دو طرف، به جد گرفته شود؟

فرهاد يزدی : مذاکره با ساختار کنونی نظام اسلامی همراه با جنگ قدرت را نمی توان جدی گرفت. مسئولين نظام اعلان کرده‌اند که تنها در مورد مساله هسته‌ای آماده مذاکره‌اند. سابقه رفتار رژیم ثابت کرده که مذاکره هسته‌ای به جز وقت گذراندن نتیجه دیگری به دست نخواهد داد. بخشی از بی نتیجه بودن مذاکره هسته ای به خاطر روشن نبودن مواضع و مراکز مختلف قدرت در رژیم اسلامی است که هریک هدف های خود را دنبال می کنند. بخشی از مراکز قدرت نزدیک به "رهبر" براین نظرند؛ در صورت دست یابی به جنگ افزار هسته ای ـ هرچند محدود ـ خود را در برابر حمله ی خارجی بیمه خواهند کرد. بخشی دیگر اين تحليل را دارند که نه غرب و نه اسرائیل و نه دیگر کشورهای منطقه پذیرای جمهوری اسلامی اتمی نخواهند بود و برای پیش گیری غرب دست به حمله نظامی خواهند زد. از این رو آنان هوادار توقف فعالیت های هسته ای در برابر تضمین های امنیتی هستند.

تا در ایران تحولات ریشه ای در نظام تصمیم گیری کلان اتفاق نیافتد، تنها مزیتی که مذاکره می تواند داشته باشد، توقف حمله نظامی خواهد بود. تا هنگامی که مذاکره در جریان باشد، خطر حمله تا مقدار زیاد مهار شده است. اما باید در نظر داشت که بردباری قدرت های خارجی در مقابل جمهوری اسلامی بی انتها نخواهد بود. همان طور که شکیبایی ملت نیز در برابر رژیم پایانی دارد.

تلاش ـ گفته می‌شود نتانياهو در تلاش قانع کردن اعضای دولت اسرائيل برای اقدام به حمله "نظامی مستقل" به ايران است. حمله‌ی مستقل به چه معنا؟ بدون کمک هيچ کشور ديگری در جهان و منطقه؟

فرهاد يزدی : امروز اسرائیل بر طبل جنگ با جمهوری اسلامی و به تبع آن ایران، می کوبد، با کشوری که در حالت عادی و با داشتن حکومتی ملی ـ حتا بدون دمکراسی ـ با اسرائیل برخورد منافعی ندارد. در شرایط عادی و در صورت برقراری مردم سالاری در ایران، این دو کشور می توانند ـ حتا با داشتن اختلاف‌هائی ‌ـ به صورت متحد طبيعی یک دیگر در منطقه زندگی کنند. با افزایش تعداد مهاجران تندروی روسی در اسرائیل، حکومت آن کشور به تدریج به دست افراطی‌های راست افتاده است. گفتار و کردار نظام اسلامی، خوراک لازم را برای تندروها برای به دست گیری قدرت درآن کشور آماده کرده است. همان طور که در بخش نخست اشاره گردید، انزوای اسرائیل، تهدید امنیت آن سرزمین و مسایل داخلی، محرکی برای درگیری خارجی را فراهم کرده است که تا اندازه زیاد همبستگی آنان را قدرت می‌بخشد. عربستان نیز همسایگی با نظام اسلامی مجهز با جنگ افزار هسته ای را قابل تحمل نمی داند. اما هیچ یک بدون آمریکا آمادگی درگیری با ایران را ندارند. برای حمله به ایران آن دو کشور نیازمند درگیر کردن آمریکا در ماجرا هستند. شاید کشف طرح اخیر ترور سفیر عربستان در آمریکا در راستای چنین اقدامی بوده باشد.

تلاش ـ در برابر صف‌بندی‌های سختی که عليه حکومت اسلامی وجود دارد و با توجه به مواضع شديدی نظير مواضع دولت کنونی اسرائيل يا ضديت حکومت های عربی، آيا طرح مذاکرات مستقيم ميان ايران و آمريکا اصلاً از مقبوليت برخوردار بوده و مورد پشتيبانی قرار خواهد گرفت؟ آيا اساساً رژيم و دولتش آماده چنين مذاکراتی هستند؟

فرهاد يزدی : اگر منظور از مذاکره ملاقات های گه گاه و آن هم با واسطه دیگران و دستور کار محدود باشد، باید آن ها را واقعی دانست. اما اگر منظور از مذاکره، مطرح کردن مسایل اصلی، جستجوی راه های عملی حل آنان و مسدود کردن راه حمله نظامی به طور کامل باشد، هنوز راه درازی در پیش است. "رهبر" نظام تا هنگامی که هنوز قدرت را به طور کامل به سپاه تسلیم نکرده، در راه عادی کردن روابط گام برنخواهد داشت. هرگونه حرکت خامنه‌ای به سوی اسقرار آرامش در رابطه با غرب، به حساب ضعف و ترس او گذاشته خواهدشد. هیچ یک از دیگر مراکز قدرت در کانون رژیم اسلامی خواهان نیستند که این مهم به رئیس جمهور نظام سپرده شود. هيچ يک از قدرت های خارجی ـ دستکم در سطوح بالا - نیز تمایلی برای مذاکره با او که عمر حکومتش را به پایان نزدیک می بینند، ندارند. بلاتکلیفی نظام اسلامی مانع اصلی از سرگیری مذاکره می باشد. تصفیه در داخل رژیم و سپاه برای تثبیت قدرت روندی است که احتمالاً به زودی ناظر آن خواهيم بود؛ برای اين که تکلیف بسیاری از مسایل و از جمله رابطه با غرب روشن شود. افزایش تحریم‌ها و تهدیدها عامل فشار در راه تسریع این تصفیه‌ها خواهد بود. نخست مساله باید در ایران حل شود. موانع دیگر مانند مخالفت اسرائیل و کشورهای عربی نیز تا اندازه‌ای تاثیر دارد. اما هم اسرائیل و هم اعراب می دانند که در صورت سرگیری مذاکرات، نظام اسلامی از موضع ضعف مجبور به دادن امتیاز خواهد بود. دامنه‌ی پيامد‌های چنين مذاکراتی طبعاً به حوزه‌ی حقوق بشر هم خواهد کشيد.

تلاش ـ طبق روال هميشگی از درون نيروهای ايرانی مخالف صداهای گوناگونی شنيده می‌شود. در حالی که گروه‌هائی از ايرانيان مدافع مبارزات آزاديخواهانه داخل ايران، جنبش سبز را از نخستين قربانيان يک حمله نظامی می‌دانند ـ صرف نظر از اين که اين کمترين خطری است که ايران را تهديد می‌کند ـ و برای جلوگيری از چنين خطری از مذاکرات مستقيم پشتيبانی می‌کنند، گروه‌های ديگری شروع چنين مذاکراتی را به منزله‌ی کاهش فشار بر جمهوری اسلامی و در نتيجه تثبيت آن و باز شدن دستش برای سرکوب اين مبارزات دانسته و با اين راه موافقتی ندارند. شما به راه حل بحران بين‌المللی ايران ازطريق مذاکره، با کدام ديد نگاه می‌کنيد؛ از منظر منافع حکومت و منظر تقويت جنبش سبز؟

فرهاد يزدی : هرگونه مذاکره مستقیم با برنامه کاری گسترده، حتا وسیله ی رژیم کنونی، باید مورد استقبال جنبش سبز قرار گیرد. نخست باید ایران حفظ شود تا جنبش سبز و یا هر جنبش دمکرات دیگر بتواند رشد نماید. تا هنگامی که مذاکره ادامه دارد، جنگ نمی تواند اتفاق افتد. از سوی دیگر، اگر جمهوری اسلامی آماده نشستن بر سرمیز مذاکره باشد ـ امری که در حال حاظر امکان آن بعید است ـ به این معناست که گروه به اصطلاح واقع گرا دست بالا را در ساختار تصمیم گیری در نظام به دست آورده است، که اينبه خودی خود گامی است به جلو. زیرا لازمه نشستن بر سر میز مذاکره ـ امری که نظام اسلامی سی و اندی سال از شرکت درآن خودداری می کرد ـ درک میزان تهدید نه تنها بر نظام بلکه برایران، فوریت آن، عواقبی که می تواند با خود به همراه آورد و امکان اشتباه محاسبه وسیله طرفین، می باشد. تا کنون سخن نهایی در اين زمينه‌ را تندروهای رژیم می‌زدند که توان خود را بیش از واقعیت ارزیابی کرده و همزمان منافع ایران در محاسبات آنان، وزنه اندکی داشت. آنها بقای خود را در وضعیت بحرانی ديده و انگيزه‌ای برای تنش زدایی نداشتند. برای نشستن بر سر میز مذاکره، مقدماتی لازم است که هنوز فراهم نشده است. نخست بايد تکليف جنگ قدرت در داخل رژیم تا مقدار زیاد روشن شود تا شرکت کنندگان در مذاکره صلاحیت و اختيار حضور را داشته باشند. دیگر این که رهبران مذاکره نمی توانند همان افرادی باشند که سال ها فریاد "مرگ بر ..." می کشیدند. به سخن دیگر یک جابجایی اساسی در رژیم ـ که ظاهراً با توجه به سختی صف‌بندی‌ها بدون تصفیه دامن دار ممکن نخواهد بود - باید صورت گیرد. طبيعی است که گذاشتن نيروهای تندرو و تنش‌زا به نفع ملت و کشور است. حال اگر این تمایل برای مذاکره به طور جدی دیده شود، باید آن را نتیجه تحول در کانون قدرت رژیم دانست که به سود جنبش سبز تمام خواهد شد.

تلاش ـ عده ای جهان غرب را به دليل وجود يک جنبش اجتماعی و آزاديخواهانه قوی در ايران از حمله به کشورمان پرهيز می دهند. اما روشن است که وجود اين جنبش و خطر حمله عليه آن کمترين دلمشغولی کشورهای غرب و متحدانشان است. مهمترين مسئله آنها خطر دستيابی حکومت اسلامی به سلاح اتمی است، که جلوگيری از آن اولويت شان را تشکيل می‌دهد و در مقايسه با نقض حقوق بشر و موضوع مبارزات آزاديخواهانه درونی ايران، مسئله کوتاه مدتشان است. اولويت کوتاه مدت جبهه جهانی مخالف جمهوری اسلامی، به معنی افزايش خطری کوتاه مدت اما مهلک برای ايران، يعنی خطر حمله، است. آيا توصيه به مذاکره و دفاع ازراه حل سياسی، موضعی کافی از سوی نيروهائی که مخالف هر گونه حمله خارجی به ايران هستند، می‌باشد؟ آيا نشان دادن دلبستگی و تکيه بر جنبش سبز و مبارزات آزاديخواهانه کافی است؟ آيا آن هشدار لازمی را که بايد مشوقان حمله به ايران را بيدار و محتاط کند، در بر دارد؟ اگر کافی نيست، آن سخن روشن و آن پيام لازم و تکميل کننده چيست؟

فرهاد يزدی : وجود جنبش تثبیت شده سبز که سبب تشدید و آشکار شدن جنگ قدرت در کانون رژیم گردید و امکان واقعی دگرگونی اساسی همراه با تحولات دمکراتیک در ایران را نمودار ساخت، عامل بازدارنده مهمی در برابر حمله نظامی غرب بوده است. در منطقه تنها کشوری که مبارزه جاری در آن علیه حکومت خودکامه، با هدف‌های روشن دمکراتیک همراه با التزام به حقوق بشر می باشد (ارزش های حاکم بر غرب) و همزمان جایگزین تثبیت شده‌ای دارد که احتمال بی ثباتی پس از سقوط دیکتاتوری را به شدت کاهش می دهد ، ایران است. این ملت یک صدا هرگونه مداخله خارجی و هرگونه حمله به خاک ایران را محکوم کرده است و همزمان خواستار دست برداشتن از حمایت از این نظام توسط دولت هائی چون مانند چین و روسیه است. تنها ندای آن پشتيبانی معنوی و اخلاقی از مبارزات ملت است. هدف ملت، استقرار حاکمیت اراده ملی است نه گشودن راه های تأمين منافع خارجی که از راه حمله نظامی اعمال می گردد. اگر ملت ایران در این برهه با دستیابی به جنگ افزار هسته ای مخالف است تنها در چارچوب منافع ملی است زيرا آن را نه تنها برای امنیت ایران زیان بار می داند - زیرا دیگر کشورهای منطقه نیز به نحوی زیر چتر هسته ای حمایتی قدرت های دیگر خواهند رفت ـ بلکه هزینه سیاسی و مالی آن را نیز به سود کشور نمی دانند. در اين نکته نيز تفاوت اساسی و تضاد ميان اراده ملی حافظ منافع کشور و اراده رژيم اسلامی آشکار می گردد.

در منطقه دو نمونه لیبی و سوریه پیش چشم ما می باشند. بدون وارد شدن به این بحث که بدون تقاضا و کمک ناتو، آیا انقلابیون لیبی بخت موفقیت داشتند یا خیر، می دانیم که لیبی ـ به احتمال توسعه اقتصادی و برخورداری نسبی از حقوق بشر درآینده - تا سال ها به یکی از اقمار غرب در خواهد آمد. ملت ایران آمادگی پذیرایی چنین موقعیتی را ندارد. از سوی دیگر، مردم سوریه با توجه به تداوم مبارزه ـ با درجه ای به مراتب کمتر در ميزان قربانيان و ویرانی کشور ـ حکومت کنونی را سرنگون خواهند کرد و دینی به کسی نخواهند داشت.

در این که نظام اسلامی، خواستار دست یابی به جنگ افزار هسته ای می باشد، شاید اختلاف جدی میان مفسران وجود نداشته باشد. اختلاف در زمان لازم برای دسترسی به چنین جنگ افزاری است. برآوردهای انجام شده تا اندازه زیاد، بنا به شرایط سیاسی و گرايش نيروها تعیین می گردد. نه تنها رژيم اسلامی بلکه همچنين دشمنانِ ایران یکپارچه که گروه های تجزیه طلب و دست راستی های بسیاری از کشورها را نیز در برمیگیرد، احتمال دسترسی را فوری جلوه می‌دهند و هواداران مذاکره و مسالمت، این امکان را دورتر می بینند. اما هردو گروه در اعلان فوریت مساله دارای منافعی هستند. هرچه از فوریت مساله کاسته شود، اِعمال تحریم های اقتصادی موثر نیز مشکل می گردد. برای این که به توان بانک مرکزی و شاید هم خرید نفت از ایران را تحریم کرد، نیاز به تاکید و برجسته کردن فوریت مساله دارد که به احتمال زیاد گزارش آینده آژانس اتمی آن را در اختیار خواهد گذارد.

جنبش سبز و ملت ایران در عصر پخش سریع و گسترده اطلاعات در جهان، همراه و همزمان با تاکید بر مواضع دمکراتیک خود و عزم برقراری دولت مردم سالار، باید به روشنگری مواضع ملت ـ یعنی حل مسایل خود بدون دخالت خارجی ـ پرداخته و دست به تبلیغات گسترده زند. به ویژه موضع ملت در مقابله با هر حمله خارجی و سابقه تاریخی درازمدت ایران در حفظ استقلال، باید به روشنی به تصویر کشانده شود. جنبش سبز در کشورهایی که قدرت و خواست حمله به ایران را دارند، نظير اسرائیل، عربستان، دارای "لابی" تثبیت شده و با نفوذ و دست گشاده در منابع قابل ملاحظه مالی در اختیار ـ حتا در حد مجاهدين خلق ـ ندارد و تنها می تواند برای نشان دادن راه حل‌های صلح آميز و اهداف مسالمت‌جويانه خود بر کوشش فردی و گروهی بیش از یک میلیون ایرانی در سرزمین های غربی، حساب کند.

تلاش ـ آيا اخذ موضع روشن و اعلام آمادگی برای دفاع از ايران در صورت حمله نظامی، به تقويت حکومت اسلامی و سوء استفاده آن از روحيه ميهن دوستی ايرانيان نخواهد انجاميد و چهره‌ی ملت ايران را با ترکيب دل‌آزار آن در انظار جهانی يگانه جلوه نخواهد داد؟ اولويت ما چه بايد باشد؟ حفظ ايران به هر قيمت يا حفظ چهره‌آزاديخواهانه ملت ضد حکومت اسلامی به قيمتی سنگين؟

فرهاد يزدی : اولویت نخست هر ایرانی، حفظ ایران به هر قیمت می باشد. رژیم می تواند مبارزه در راه ایران را به حساب خود مبارزه در راه رژیم به حساب آورد. اما همه می‌دانيم که اين دیگر طرفه‌ای نيست و خریدار چندانی نخواهد داشت. از روز نخست شکل گیری نظام اسلامی، منافع ایران قربانی منافع رژیم گردیده است. بارها توسط اين رژيم، چه در گفتار و چه کردار، ایران و منافع آن تحقیر و به هیچ انگاشته شده است. برای هر ایرانی امروز روشن است که از نظر رژیم کنونی، به ایران به عنوان سرزمینی که "حکومت خدا در روی زمین" در آنجا شکل گرفته، بدون هیچ علاقه و دلبستگی می نگرند. بنابراين رژیم در حمله خارجی یا کشيده شدن مبارزه به جنگ داخلی که در نهایت به تجزیه منجر خواهد شد، تنها تهديدی عليه رژیم و قدرت خود می‌بيند و از آن نگران است، نه بیش از آن.

ملت ایران در درازای تاریخ خود برای اتحاد و گسترش همبستگی ملی در چارچوب یک پارچگی سرزمینی، تلاش کرده است. در این تلاش، ایران با شکست های بسیار و عقب نشینی های بیشماری نیز مواجه بوده است اما در برآيند نهائی همه فراز و نشيب‌های خود توانسته ایران امروز را با فداکاری و قربانی های بسیار به ما تحویل دهد. بنا براين در مقايسه با هزينه‌های سنگينی که تا کنون برای حفظ ايران به عنوان آن ميراث عظيم، پرداخت شده، دادن بهای اتهام يگانگی چهره ملت با "ترکيب دل آزار" نظام اسلامی، شاید موقتاً چندان گران به نظر نیاید.

تلاش ـ با سپاس از شما

منبع: http://www.talashonline.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد