logo





توتالیتاریسم از دل لیبرالیسم

جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰ - ۰۴ نوامبر ۲۰۱۱

مرتضی اسماعیل پور


اگر جامعه لیبرالیسم توان برنامه ریزی و ایجاد هویت در کنار مشارکت را به صورت مناسب توزیع نماید و همچنین نقش احزاب و نهادهای مردمی را پر رنگ تر و در تصمیم گیری سهیم نماید، شاهد شکل گرفتن مقبولیت ،مشروعیت و اثبات خود در جامعه می گردد. این حالت در صورتی است که عالمِ وحدت جای خود را به عالم کثرت داده و از مقابله توتالیتاریسم به طریق رهیافت اندیشه ی و مشارکتی جلوگیری نماید.
جوامع در حال توسعه به دلیل دوره گذار ( مدت دار ) رسیدن به دوران توسعه یافتگی با مولفه ها،موانع و چالش های عملی ،« بحران پنجگانه» بایندر و آلموند یعنی،« بحران های هویت ،مشروعیت ،مشارکت ،نفوذ ،توزیع» برمی خوریم. که وجود هر کدام از آنها پازلی را تشکیل می دهد تا راه دشوار گذار به اصلاحات، رسیده و مولفه های توسعه را دریابیم. این ویژگی و ساختارهای ،چارچوب بندی هر ساختار حکومتی است ،چون نقشی فرایندساز و ستونی بر پیکره هر جامعه توسعه یافته قلمداد می گردد.در این هنگام تقابل خود را در مقابل جامعه توتالیتاریسم می بیند. لازم به یادآوری است که جامعه توتالیتر از جامعه آزاد و دارای دموکراسی سر برون می آورد.اگر در جامعه ذکر شده مولفه های ذکر شده بر سرکار خود و همچنین حیاتشان نباشند؛گروه های سرخود به وسیله تجمیع خواسته های گروهی در راه چپاول اندیشه تمامیت طلبی و یکه تازی خود پیش رفته و می روند.مولفه ها و فرآیندهای فوق امکان عالم کثرت را فراهم نموده، اما زمانی که، این یکه تازی در جامعه یکه تازانه پیش رود و سازوکارهای جامعه دمکراتیک را به دور انداخته باشد ،با خواسته های خودی و ناخودی کردن پیش خواهد رفت.این نوع ادبیات تمامیت طلبی و در نهایت ،ما توتالیتاریسم را شاهد خواهیم شد.در هر جامعه ای که ادبیات ضد توتالیتاریسم رونق بگیرد،هواخواهان اندیشه و مکتبِ توتالیتاریسم با حمله به لیبرالیسم نوعی چالش را بین هواخواهان آن ایجاد می نماید.آن تقابل نیز تقابل آزادی و ارزشها است. چرا که جامعه آرمان گرا و به دور از رفتار راشیونالسم عمل نموده و احساسی عمل کردن خود در بازخوردهای تبلیغاتی و رسانه ای که به شدت رنگ باخته و حس رفتار راشیونالیسم را به رمانتیسم تعویض می نماید،تغییر موضع می دهد.
دستگاه تبلیغات با توجه به رفتار احساسی و ارزشی عمل کردنش توان هدایت جامعه را پیش می برد. زیرا ، جامعه از آنجایی که سازمان وار قدم بر می دارد ، خود را در مسیر برنامه و گروهای اجتماعی هدایت دهنده می بیند.
اگر جامعه لیبرالیسم توان برنامه ریزی و ایجاد هویت در کنار مشارکت را به صورت مناسب توزیع نماید و همچنین نقش احزاب و نهادهای مردمی را پر رنگ تر و در تصمیم گیری سهیم نماید، شاهد شکل گرفتن مقبولیت ،مشروعیت و اثبات خود در جامعه می گردد. این حالت در صورتی است که عالمِ وحدت جای خود را به عالم کثرت داده و از مقابله توتالیتاریسم به طریق رهیافت اندیشه ی و مشارکتی جلوگیری نماید. همانطور که اشاره شد و در صورت نبود «برنامه» جامعه لیبرالیسم خود را لغزان نشان داده و خود را به ورطه دیکتاتوری یا توتالیتاریسم می غلطد.بدین ترتیب توتالیتاریسم هنگامی خود را از درون دمکراسی و لیبرالیسم به زایش می رساند که جامعه دارای نهاد و سازمان برنامه ریزی برای حفظ بقای خود نداشته باشد.در این جامعه دمکراسی نیاز به ضمانت و تضمین اجرای آن است.آن تضمین می تواند قانون و قوانین با روحِ جامعه محورپذیر باشد،زیرا اگر قانون نیز به گفته مونتسکیو«قانون برای فقرا است» قرار گیرد گروهی دست به یکه تازی می زند و همانا فساد در جوامع در حال توسعه مشکلات این چنینی را ایجاد می کند.اگر کمی به واژگان و زمینه اصلی مبحث نگاهی بیاندازیم در می یابیم که« توتالیتاریسم و فاشیسم از دل دمکراسی و لیبرالیسمی سر برون خواهد آورد که جامعه ان آشفته و به دور از تساهل و تسامح های شهروند محوری باشد.وجود تریبون و نهادهای پاسخگو مانع از ظهور توتالیتاریسم اقتدارمطلق نیز می گردد.
باید توجه داشت که در جامعه لیبرال و آزاد که دارای دمکراسی همگانی نیز باید باشد، در آن شاهد رفتار غیر فلسفی آن جامعه هستیم(منظور معنی دقیق واژه جامعه لیبرال و ازاد است).برای مثال با وجود اهلیت قرار دادن نهادها و گروههای مختلف در جامعه ،گاها برخوردهای خشونت امیز با گروه های حتی تمامیت طلب! و یکه تاز! و یا اصلاح گرا! شوار محور! نیز هستیم که با ارعاب و سرکوب ،قصد ،ریشه کن کردن آنها پیش می روند .علی رغم اینکه جامعه لیبرال و آزاد ،خواهان دمکراسی حداکثری (داعه دار شیوه ،مدارا جویانه و تساهل است) و خود را جامعه کثرت و یا همان پلورالیسم معرفی می کند اما رفتاری غیر از آن را اجرا می کند.این در حالی است که اگر جامعه، را خود لیبرالیسم، به شکاف ساختی پیش بکشاند،روزنه های برای بروز توتالیتاریسم و فاشیسم و در نهایت دیکتاتوری حکومتی ،گروهی روبرو خواهیم شد.اما این گزاره که فاشیسم از دل دمکراسی سر برون اورده است در صورتی مصداق عمل می شود که جامعه دچار شکاف ساختاری و بدون نهادینه نمودن اصل حداکثری و پلورالیسم قرار گرفته باشد.

مرتضی اسماعیل پور
11/08/90

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد