logo





تقابل رسانه های زرد وغار نشينان فکری“
" با مدافعان حقوق بشر و کنش گران به نقض حقوق انسانی“

پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۷ - ۰۸ ژانويه ۲۰۰۹

حمید حمیدی

hamid-hamidi.jpg
پيشکش به: اعضای کانون مدافعان حقوق بشر
„تنها يك استبداد مطلق از شهروندان انتظار دارد كه دستورات دولتمردان را بدون قيد و شرط اطاعت كنند.در اين حال بايد تعريف نظم را به اطاعت از فرامينی كه بصورت تکليف ودر قالب مشخص قوانين صادر می گردد، محدود سازيم. نظم با اين مفهوم بدون شك يك ويژگی واجب حكومت است“.(جان استوارت ميل- تاملاتی در حكومت انتخابی ص ۴۳)
بيش از يکسال پيش در مطلبی تحت عنوان: اگراين“حنا“ را پاك نكنيم، زمان، تيرگی آن را بر دل ما می نشاند. به بررسی رهنمودهای "غارنشينان فکری“ با مفهوم "تهاجم فرهنگی“ پرداخته بودم. اگر در ظرف اين مدت،به اين فضا سازی های مسموم و مخرب توجه کافی شده بود و می توانستيم پيش بينی اقداماتی که در شرف تکوين می باشد را، گمانه زنی کنيم،عليرغم يورشی که برمدافعان حقوق بشروکنشگران به نقض حقوق انسان از سوی“ رسانه های زرد" و "غار نشينان فکری“،هدايت و رهبری می شود،ميتوانستيم خود را برای مقابله مدنی با اين تقابل آماده نمائيم.
با تمام تلاشی که از سوی آمران يورش صورت می گيرد تا، حمله و پلمپ کانون مدافعان حقوق بشر و يورش به دفتر کار و محل سکونت سرکار خانم عبادی را در دو موضوع زير:
۱-عدم دريافت اجازه فعاليت برای“ کانون مدافعان حقوق بشر" و
۲- عدم صدوراعلاميه توسط "کانون" در حمايت از کودکان فلسطين و مردم غزه،
خلاصه نمايد؛ ميتوان با اطمينان بيان نمود که اين بار نيز طراحان و سخنگويان يورش به مانند هميشه قصد ساده کردن صورت مسله و قانونی جلوه دادان تمامی اقداماتی را دارند که از سوی "غارنشينان"، طراحی و توسط عاملين آنها به مرحله اجراء در آمده است.اين شيوه برخورد، يکی از ويژگی های "رسانه های زرد" و سخنگويان آنها می باشد، که تلاش دارم در اين نوشتار به آن بپردازم.اما پيش ازآن به مواردی که تلاش گرديده تا به اين اقدامات وجهه قانونی و انساندوستانه بدهد، نگاهی خواهم داشت.
۱-همانگونه که توسط اعضای کانون در مصاحبه ها و هم چنين در بيانه های کانون بدان اشاره رفته است،" کانون مدافعان حقوق بشر از سال ۱۳۷۹ شروع به کار کرد و درخواست خود را به کميسيون ماده ده احزاب تقديم کرده بود که حتی مسئولان وقت (علی جنتی، معاون سياسی وزارت کشور) صحه بر قانونی بودن اين نهاد مردمی گذاشته و اعلام عمومی در روزنامه ها شده بود."(قسمتی از اطلاعيه شماره يک کانون)
روزنامه ابتکار در شماره ۷۰۹ که در تاريخ ۰۱-۰۷-۱۳۸۵ انتشار داده است در نقل صحبت های آقای جنتی، معاون وقت وزارت کشور در مطلبی تحت عنوان:
تاسيس حزب سخت تر شد
چنين می نويسد:" به گزارش ايرانيوز معاون سياسی وزير کشور گفت: همچنين در آيين نامه جديد پيشنهاد شده که فعاليت رسمی گروهها موکول به طی مراحل تاسيس، تکميل پرونده و صدور پروانه از سوی وزارت کشور است در حاليکه در آيين نامه موجود، صراحتی برای آغاز فعاليت رسمی وجود ندارد. جنتی افزود: در آيين نامه موجود به دليل ابهامی که وجود دارد، برخی گروهها مثل کانون مدافعان حقوق بشر، همين که به آنها موافقت اصولی برای تاسيس گروه داده شد، فکر می کردند بايد فعاليت کنند. در حاليکه، اين گروه تقاضای تاسيس داده و کميسيون ماده ۱۰ نيز آن را تصويب کرده است اما طبق قانون، بايد اساسنامه و مرامنامه خود را برای اخذ پروانه ارائه کنند تا پروانه صادر شود و پس از آن بتوانند، بعنوان يک حزب فعاليت کنند."
همانگونه که ملاحظه می کنيد، اول اينکه کانون مدافعان حقوق بشر دارای موافقت اصولی بوده و دوم اينکه صحبت ازاجرای آئين نامه جديدی است که کانون پيش از تصويب آن به موافقت اصولی نائل امده است. پرسش اين است که آيا کميسيون ماده ۱۰ به احزاب و تشکل هائی که پيش از تصويب آئين نامه جديد مراحل لازم را طی نموده اند، اعلام نموده که تقاضای آنها نيز می بايست با آئين نامه جديد منطبق گردد؟ آيا در آئين نامه جديد اشاره ای به عطف به ما سبق بودن آئين نامه جديد در ارتباط با تشکلها و کانون ها و احزابی که پيش از تصويب آئين نامه جديد تقاضای خود را به کميسيون ارائه کرده اند وجود دارد؟ اگر اين مورد در آئين نامه جديد درج گرديده، تاريخ اجرای عطف به ماسبق آن به چه زمانی بر می گردد؟
۲-۱- براساس باور اساسی تمامی مدافعان حقوق بشر و کنش گران نقض حقوق انسانی،خشونت راه گفتگو را مسدود می نمايد وعمومأ قربانيان خشونت،مردمی می باشند که در اين گونه تصميمات کوچکترين نقشی بعهده ندارند.در همين راستا کانون مدافعان حقوق بشر نه تنها در مورد حوادث اخير مردم غزه و فلسطين، بلکه همواره با احساس مسئوليت به اين معضل واکنش نشان داده است. اطلاعيه کانون در ارتباط با محکوم نمودن تجاوزات رژيم صهيونيستی در سرزمينهای اشغالی را ميتوانيد اينجا مطالعه نمائيد.
همانگونه که مشاهده می کنيد حمله به منزل مسکونی خانم عبادی نيز که به بهانه عدم صدور بيانيه در دفاع از کودکان و مردم غزه صورت گرفته است، فقط با يک برنامه ريزی طراحی شده برای مخدوش نمودن اذهان جامعه و منطقی جلوه دادان اين گونه يورش ها می باشد. ضمن اينکه فراموش نبايد نمود که روزنامه کارگزاران که به چاپ بخشی از اطلاعيه دفتر تحکيم در همين ارتباط مبادرت نموده بود،توقيف گرديد."غار نشينان" و دست اندر کاران "رسانه های زرد" دوست دارند که همگان به مانند آنها فکر و رفتار نمايند، و اگر چناچه همانند آنها رفتار و فکر نکنی، فقط يک راه وجود دارد: ايجاد رعب و وحشت، حذف دگر انديشان و يورش به حوزه خصوصی افراد جامعه، که با هيچ منطق انسانی و قوانين ناظر بر حقوق افراد يک جامعه انطباقی ندارد.
۲-۲-براساس قوانين مالياتی کشور،تمامی صاحبان حرف و مشاغل(اعم از شخصيت های حقيقی و حقوقی)موظفند اظهار نامه مالياتی خود را حداکثر تا تاريخ ۳۱ مرداد هر سال به دفاتر و ادارات کل مالياتی ارسال نمايند.بر همين اساس مبنای صدور ميزان ماليات اظهار نامه تسليمی و در صورت عدم تسليم اظهار نامه، تشخيص علی الراس از سوی مراجعه رسيدگی کننده می باشد.در صورتی که مراجع رسيدگی با توجه به تسليم اظهار نامه مالياتی توسط موديان مالياتی، قصد رسيدگی و بررسی حسابهای مالی مودی مالياتی را داشته باشند،می بايست بصورت مکتوب موارد رسيدگی و اطلاعات مورد نياز را به اطلاع مودی مالياتی برسانند. رسيدگی کنندگان به هيچ وجه اجازه وارسی و تفتيش را که در حوزه اختيارات آنها نمی باشد را، ندارند.پرسش اين است که کدام مرجع به اين افراد اجازه داده است که تحت عنوان رسيدگی به امور مالياتی، تمامی پرونده های موکلين سرکار خانم عبادی را به همراه خود برده و اصولأ با چه اهدافی اين موضوع صورت گرفته است؟بايد تمامی مراجع بين المللی را نسبت به آزار و اذيتی که بعد از اين تاريخ برای موکلين خانم عبادی اتفاق می افتد،آگاه نمود و برای جلوگيری از بروز چنين اتفاقاتی از آنها استمداد طلبيد.
۲-۳ خانم عبادی در ارتباط با مسائل مالياتی وکلاء در ايران چنين می گويد:
"بايد بگويم ماليات وکلا بر اساس دفترچه‏ی تمبر مالياتی آن‏ها محاسبه و اخذ میشود. محاسبه‏ی آن هم خيلی راحت است. از سوی ديگر، وکلا بايد هر سال پروانه‏ی وکالتشان را تمديد کنند و تمديد پروانه‏ی وکالت، موکول به ارائه‏ی مفاصا حساب مالياتی است.بنابراين نه من و نه هيچ وکيل ديگری نمیتواند برای سال‏ها از ماليات فرار کند. چون پروانه‏ی وکالتش را بايد تمديد کند."
حال با توجه به موارد اشاره شده، به موضوع اصلی اين نوشتارمی پردازم.
"رسانه زرد" چيست؟ تفاوت آن با ساير رسانه ها کدام است؟ چرا نيروهای امنيتی و وابستگان آنها در قالب به اصطلاح روزنامه نگار به زرد نويسی تمايل دارند؟ و بالاخره زرد نويسی، يا رسانه های زرد، بر مخاطبان خود، چه تأثيرات مثبت يا منفی می گذارند؟
در حقيقت پاسخ به اين پرسش ها، هدف اصلی اين نوشتار را تشکيل می دهد. کالبد شکافی رسانه های "زرد" از آن جهت ضروری است که اکثر رسانه های ايران(روزنامه ها-سايت های اينترنتی حکومتی و راديو و تلويزيون)، خواسته يا ناخواسته به يکنوع "زرد" نويسی و "زرد" محوری روی آورده اند.
از چيستی رسانه های زرد آغاز می کنيم. اصطلاح رسانه زرد، يا روزنامه نگاری زرد، (Yellow journalism) برای اولين در اوايل قرن ۲۰ در آمريکا مطرح گرديد. در نخستين سالهای قرن ۲۰ کارتون های محبوب کودکان در آمريکا از طريق نشريات يک ورقی، با تيراژ بسيار بالا و قيمت پايين به نشر می رسيد. در داستان های همين کارتون ها، نام يکی از قهرمانان پرطرفدار، با حروف زرد نوشته می شد. در آن زمان، اين نشريات (نشريات کارتونی) ارزش خبری نداشتند. بيشتر به مسايل تفريحی و موضوعات سرگرم کننده- مورد علاقه کودکان می پرداختند. در اين نشريات داستانهای مربوط به قتل، عروسی و روابط خصوصی-افراد معروف، با زبان قابل فهم برای کودکانه به تصوير کشيده می شد.
اصطلاح" رسانه زرد" در مدت زمانی نه چندان زياد، تغييرات مفهومی و محتوايی زيادی را برتافت و از دنيای بی آلايش کودکانه به دنيای آلوده و پر پيچ وخم سياست پل زد. گذار مفهومی و محتوايی رسانه های زرد از دنيای کودکانه به دنيای سياست نيز برای نخستين بار در آمريکا صورت گرفت. زمانی که "ويليام رندلف هرست"قصد داشت رئيس جمهور آمريکا شود، به روز نامه نگاری زرد متوسل شد. ويليام رندلف که خود صاحب امتياز و سردبير چندين نشريه بود، برای احراز مقام رياست جمهوری روزنامه هايش را با تيراژ بسيار بالا و قيمت پايين منتشر و برنامه های سياسی و تبليغاتی اش را از آن طريق به صورت وسيع انتشار می داد. اين آغازی بود برای ورود روزنامه نگاری زرد در دنيای سياست.
تيتر های خاص، استفاده از عکس های زياد و توجه برانگيز و انتشار اخبار جنجالی از ويژگی های اصلی نشريات ويليام رندلف هرست بود؛ ويژگی هايی که به دليل برخی از مشابهت ها با نشريات کارتونی کودکان، به خصوص چاپ عکس های برجسته و تيراژ بالا و قيمت پايين، روزنامه های او را به روزنامه های زرد مشهور ساخت.
با توجه به نکات فوق، پی می بريم که اصطلاح زرد نگاری، يا رسانه های زرد، در ابتدا بار منفی نداشته است، ضمن اينکه در رابطه با روزنامه های ويليام هرست که نشريات زرد را وارد دنيای سياست ساخت نيز، نمی توان با نگرشی منفی برخورد نمود. مفهوم رسانه های زرد، برخلاف پيدائی و مفهوم نخستين خود، امروز کاملاً بار منفی پيدا کرده است. استفاده غير مشروع از ژورناليزم و دوری از اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری، اصلی ترين مشخصه ای است که امروز به روزنامه نگاری زرد داده می شود. رسانه زرد امروز به رسانه ای گفته می شود که با استفاده از روش های عوام گرايانه می کوشد، مخاطبان بيشتری جذب کند؛ بی آنکه دغدغه انتقال اطلاعات درست، مصلحت های عمومی، توازن و بی طرفی و سود و زيان اجتماعی و اخلاقی آن را داشته باشد. روز نامه نگاری زرد معمولاً از معيار های روزنامه نگاری علمی و عقلانی پيروی نمی کند. انتشار اخبار جنجالی و احساسات برانگيز، موضوعات هيجان آور، سريال های عامه پسند، مدل های لباس، خوانندگان و هنرمندان، حوادث خشونت بار و تکاندهنده جنايی و سياسی و به خصوص تمايل زياد به سکس و پخش و نشر مسايل تحريک آميز جنسی (در کشورهائی که آزادی انتشار دارند) از ويژگی های عمده رسانه های زرد به حساب می آيد.
درميهن ما روزنامه کيهان و متفکران "غارنشين" آن، هدايت و هماهنگی "رسانه های زرد" را در عرصه مطبوعاتی و سايت های اينترنتی اطلاعاتی- امنيتی را بعهده دارند.با نگاهی به رخدادهای صورت گرفته در ايران و اعلان آن پيش از وقوع اين حوادث توسط اين روزنامه، بهتر می توان به نقش اين "رسانه زرد" و هدايتگر و يا هدايتگران " غار نشين "آن پی برد.
حسين شريعتمداری کيست؟
حسين شريعتمداری، سردبير روزنامه کيهان ارگان غير رسمی اولترامحافظه کاران جناح راست کشور است، مردی که از او به عنوان“شکنجه گر“حيطه مطبوعات کشور ياد ميکنند، بخشی از روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی،از او به نام „حسين بازجو“ يا „عنصر اطلاعاتي“،نام می برند. شيوه انتقاد حسين شريعتمداری از طرف مقابلش، و چسپاندن انگ هايی مانند ضد نظام بودن، صهيونيست بودن و ضد ولايت فقيه بودن، جاسوس بودن، مرتدد بودن و ….. برای مطبوعاتيان و فعالين سياسی کشور،شيوه ای آشنا می باشد. به طور کل هرکس مخالف نظرات طيفی که، ايشان به آن وابسته اند و نمايندگيشان را برعهده دارند، باشد و عمل کند، به صورت اتوماتيک انواع و اقسام اين انگ ها و تهمت ها را دريافت ميکند و در اين ميان فرقی نميکند که او که بوده و که هست! در قاموس ايشان و همفکرانشان هرکس که خلاف نظرشان بيانديشد يا مرتدد است، يا منحرف است، يا ضد اسلام است، يا ضد ولايت فقيه، يا ضد نظام و جاسوس غرب و صهيونيسم بين الملل و يا هزار چيز ديگر …… اگر سيری بر نوشته های دارای کد ايشان در روزنامه کيهان بياندازيد همه نوع قشری را مورد انتقاد(بخوانيد رمز عمليات برای نيروهای اطلاعاتی و امنيتی) قرارمی دهد. بطور عموم فعالان دانشجويی و فعالان جنبش زنان و کارگری و معلمی،و فعالان مدنی و مدافعان حقوق بشر و کنش گران نقض حقوق انسانی، مخاطبان او را تشکيل می دهند.تخريب تمامی کسانی که به مانند او نمی انديشند،وفراهم نمودن شرايطی که اصحاب "غارنشين" ايشان وارد کارزار شوند،از ويژگی های برجسته ايشان می باشد.
از جمله کرامات ايشان و به لطف نيروهای اطلاعاتی و امنيتی و به جهت خوشروئی ايشان!،شيفتگی و آستان بوسی بعضی افرادی است که سعادت پيدا می کنند تا ايشان با آنها گفتگو! کند.يکی از اين افراد که جانشينی شايسته برای حسين شريعتمداری و موسسه پژوهشی و تحقيقاتی کيهان می باشد،"پيام فضلی نژاد" است،که دست پرورده "برادر حسين" بوده،که با پيگيری مطالب او،راحت تر می توان به حوادثی که به بازداشت و تهيه "اعترافات تلويزيونی“ و يورش اخير به "کانون" و محل کار و منزل خانم عبادی،منجر گرديد،پی برد.
حسين شريعتمداری در معرفی مريد خود(پيام فضلی نژاد) به مناسبت انتشار پاورقی ايشان در روزنامه کيهان مورخه ۲۷ آذر ۱۳۸۶ تحت عنوان"شواليه های ناتوی فرهنگی“ چنين می نويسد"
"آقای پيام فضلی نژاد، نويسنده كتاب از يكسال و چند ماه قبل به جمع ما در كيهان پيوست. پيش از آن در جبهه ديگری بود و نامش آشنا... وقتی به كيهان آمد، خسته بود و چند سالی را كه در آن سو بوده است، بر باد رفته می ديد و در اين آرزو كه با واگويه ماجراهای آن سو، تابلوی عبرتی پيش روی جوانان كشور بگشايد و هويت واقعی افراد و گروه هايی را كه نقاب فريب بر چهره زده اند بنماياند تا در پی آب به سوی سراب نروند و تشنه در برهوت بی هويتی غرب سرگردان نشوند.
پيام، جوانی است پرنشاط، سخت كوش، فداكار و باهوش... از اين كه در زلال معرفت امام(ره) چشم ها شسته و خود را به چشمه حيات آفرين آقا رسانده است، پيشانی شكر بر خاك می سايد و... خدايش در اين راه ياری فرمايد. انشاءالله"
لازم به ذکر است آقای حسين شريعتمداری بعنوان بهترين منتقد دولت امنيتی- اطلاعاتی آقای احمدی نژاد،انتخاب گرديد و همسر ايشان سرکار خانم عصمت باروتی بعنوان تنها معاون وزير زن،معاونت جديد دانشجويی و فرهنگی وزارت بهداشت را بعهده دارند.
پيام فضلی نژاد کيست؟
فضلی نژاد به ادعای خود از ۱۵ سالگی در سخنرانیهای دکتر سروش حاضر میشده و از همان سن از طرف وزير ارشاد به ماموريتهای مختلف فرستاده شدهاست. در هر حال اهالی مطبوعات اولين بار او را در هفته نامه سينما جهان شناختند. وی بدون هيچ سابقه مطبوعاتی وارد اين هفته نامه شد و مصاحبههايی را با افراد برجسته سياسی درباره سينما انجام داد. در همين سالها کتابی هم با نام سينما سياست را منتشرکرد. فعاليت سينما جهان با توقيف و زندانی شدن فضلی نژاد، کامبيز کاهه و سعيد مستقاثی متوقف شد.
پس از آزادی از بازداشت و در مدت زمانی کوتاه با وبسايت گويا همکاری کرد. مدتی بعد نيز با هدف نفوذ در شبکه وبلاگهای ايران هفته نامهای را شبيه به هفته نامه چلچراغ، با نام رويداد هفته منتشر نمود که عموما مطالب آن از وبلاگهای ايرانی و بدون اجازه آنها تامين میشد.
با شروع دور دوم دستگيری وبلاگ نويسان در ايران،نام پيام فضلی نژاد به عنوان معاون و مشاور سعيد مرتضوی مطرح و تصاوير او بيرون دادگاه در خبرگزاری ها منتشر شد. وبلاگ نويسان بازداشت شده در اين پروژه، پس از آزادی از زندان در مورد فشارها و شکنجههايی که از طرف شخص فضلی نژاد با عنوان معاون دادستان در مورد آنان اعمال شده بود، صحبت کردند.

پيام فضلی نژاد نويسنده و روزنامه نگاری كه از سال ۱۳۸۱ تحت تعقيب اطلاعات نيروی انتظامی قرار داشت و در آبانماه ۱۳۸۱ به مدت يكماه به زندان رفته بود، مجددأ در ۳ اسفنداماه ۱۳۸۲ بازداشت و به مكان نامعلومی انتقال يافت.
فضلی نژاد پس از آزادی از زندان در اختيار محفل اطلاعات موازی و ستاد قتل های زنجيره ای قرار گرفت.
پيام فضلی نژاد در آذرماه ۱۳۸۱ با قيد وثيقه ۱۵۰ ميليون تومانی آزاد گرديد اما به همكاری با نهادهای رسانه ای ستاد قتل های زنجيره ای ادمه می داد.
سپس فضلی نژاد، به دام قاضی مرتضوی افتاده و عامل او شد، وی برای طی دوره تعهد به خدمت خود، به مركز پژوهش های استراتژيك سپاه رفت. پيام فضلی نژاد در آنجا هم مسئول پروژه های تحقيقی اينترنت شد و طرحی را با نام طرح حقوق شبكه ها ارائه كرده كه دقيقا يك برنامه جاسوسی و شناسايی رسانه ها بود که به همين دليل مورد استقبال فرماندهان سپاه كه دنبال اين سوژه ها هستند واقع شد. دفتری را در خيابان اقدسيه به وی واگذار كردند كه وی پروژه باصطلاح جاسوسان در روزنامه ها و وبلاگ ها را پيگيری كند.
فضلی نژاد خود نيز در جلسه با برخی از مديران خود گفته كه بايد وحشت را گسترده كرد تا فضا كنترل شود.
فضلی نژاد دوره پايه فقهی خود را در حوزه علميه را تمام کرده و قرار است با لباس روحانی فعاليت هايش را پيگيری كند! طرح رحمت سپاه هم در اختيار فضلی نژاد برای بررسی حقوقی است كه به بسته شدن فضای ماهواره ها در كشور كمك می كند.
او قول داده بود كه در عرض يك سال يك طرح بزرك تحقيقی را برای كنترل غير محسوس اينترنت با روشهای اطلاعاتی تدوين كند.
يکی از دوستان فضلی نژاد در باره نيمه پنهان خود شيفتگی وی در وبلاگ خود چنين می نويسد:
"۱-اول ارديبهشت ٨٢: سينا مطلبی بازداشت شده است. دستگيری سينا، موجی از وحشت و اضطراب را در وبلاگستان پديد آورده است. کسی نمیدانست که سينا به عنوان يک وبلاگنويس بازداشت شده يا يک روزنامهنگار.
۲-هيجده ارديبهشت ٨٢: گروهی از بلاگرها به ياد سينا مطلبی در پارک نظامی جمع میشوند. وبلاگنويسی که از مشهد آمده پيشنهاد جالبی میدهد: تشکيل انجمن وبلاگنويسان ايران برای حمايت از تمام بلاگرها.
۳-بيست شهريور ۸۲: انجمن وبلاگنويسان ايران به ۵نفر موسس نياز دارد. به درخواست دوستان عضو هيات موسس انجمن وبلاگنويسان میشوم.
۴-چهارده مهر۸۲: حسين درخشان که آنروزها محبوبيت خاصی داشت موسسان انجمن را عده ای خر حزبالهی تحت ويندوز خطاب میکند. دوستان درخشان از هر طيف و گروهی به او ملحق میشوند. از آیتی نويسان تا صاحبان وبلاگ روزنوشت و از فمينيستها تا سياسیها به مخالفت با انجمن وبلاگنويسان ايران میپردازند.
۵-سيزده آذر ۸۲: فردی به نام پيام فضلینژاد ايميلی فرستاده و ازمن برای کار در هفته نامه رويداد هفته دعوت کرده است. پيام تلاش من برای تشکيل انجمن وبلاگنويسان را ستوده و از تشکيل جبههای مستحکم بر عليه درخشان حرف زده است.
۶-نوزده آذر۸۲: من، پيام فضلی نژاد و سعيد مستغاثی کنار هم نشستهايم و حرف میزنيم. من عضو تحريريه رويداد هفته میشوم.
۷-بيست آذر الی شش دی ۸۲: دفتر نشريه واقع در خيابان شيخ هادی به پاتوق هميشگی من تبديل می شود. انگار من و پيام سالهاست همديگر را میشناسيم. کلی حرف داريم که بزنيم. او چشم ديدن حسين درخشان را ندارد. پشت سر نيما رسول زاده حرف میزند و ابطحی را به عنوان وبلاگنويس قبول ندارد. حرفهای پيام، حرف دل من هم بود. او خيلی زود جايش را در دل من باز میکند.
۸-هفت دی ۸۲: وبلاگنويسان در پارک نظامی جمع شدهاند تا به زلزلهزدگان بم کمک کنند. بيرون پارک، پيام فضلینژاد و سعيد مستغاثی را می بينم. هرچه اصرار میکنم وارد جمع نمیشوند اما عکاس نشريه مدام عکس میگيرد.
۹-هشت دی ۸۲: سعيد مستغاثی از من میخواهد ستون طنز سينمايی در مجله سينما راه بياندازم. میخواهم با پيام مشورت کنم اما او غرق در عکس هايی است که عکاس مجله از بلاگرها انداخته است.
۱۰-.......
۱۱-اول اسفند ۸۲: پيام فضلی نژاد بازداشت شد! خبر را که میشنوم گيج می شوم. موبايلش خاموش است. سعيد مستغاثی هم از او بیخبر است. دلم بدجوری شور میزند.
۱۲-دوم اسفند ۸۲: سينا مطلبی در وبلاگش بر عليه پيام مطالبی می نويسد که باورش نه تنها سخت که حتی غير ممکن است. او از دفتری در خيابان فاطمی حرف میزند که.....
۱۳-دوازده اسفند۸۲: پيام فضلینژاد وبلاگش را بهروز کرده است. اين يعنی آزادی او و من از اين بابت خوشحالم. اما تلاشم برای يافتنش بیفايده است. موبايلش هم واگذار شده است.
۱۴-چهارده ارديبهشت۸۳: در گوشهای از ميدان آرژانتين منتظر تاکسی هستم. ماشينی جلوی پايم متوقف میشود که رانندهاش کسی نيست جز پيام فضلینژاد. همديگر را در آغوش میگيريم. سوار ماشين میشوم. از اينکه به يادش بودهام و در وبلاگم مطلبی در مورد وی نوشتهام تشکر کرد. از تعطيلی روزنامه انتخاب حرف زديم. میگفت قرار است سردبير روزنامهای شود با مديرمسئولی طه هاشمی و دوست داشت من هم در کنارش باشم!
۱۵-ده تير ۸۴: خير می رسد که عدهای قصد داشته اند پيام فضلی نژاد را ترور کنند. سوء قصد به جان پيام برای چه؟ کم کم احساس میکردم که او کاسهای زير نيم کاسه دارد!
۱۶-شانزده تير ۸۴: نگاهی به عکسهای دادگاه اميد معماريان میاندازم. يک نفر در عکس لبخند فاتحانهای میزند. میگويند بازجوی پرونده وبلاگنويسان است. اين فرد خندان کسی نيست جز پيام فضلینژاد.
۷- ۱۷-هفده تير۸۴ الی پانزده اردييهشت۸۵: پيام فضلی نژاد برای کسب شهرت دست به هرکاری می زند. سايتهايی مانند مهديس و دپارتمان مجازی راه میاندازد و بعد با پوشش اخباری از قبيل دستگيری، خودکشی، سوء قصد به جانش و... تلاش می کند نامش را بر سر زبانها بياندازد. او حتی به افشاگری در مورد سايت گويا میپردازد. سايتی که زمانی خودش يکی از نويسندههای آن بود.
۱۸-شانزده ارديبهشت ۸۵: به طور اتفاقی در ميدان وليعصر پيام را میبينم. مقابل سينما قدس ايستاده و منتظر کسی است. با ديدن من رويش را بر میگرداند. اما من باز هم در مسير نگاهش قرار میگيرم. آن قدر به پر و پايش میپيچم که قرار را بی خيال میشود و میرود!"

خانه تيمی ميدان فاطمی و كبوتران "جَلد" بام آن(سينا مطلبی)
سينا مطلبی از جمله روزنامه نگاران نسل جديد و در اصطلاح "دوم خردادي“ است. براوهمان رفت كه بر جمعی از روزنامه نگاران هم سن و سال او در اين سالها رفت. بندی اش كردند. البته زمانی بندی شد كه يكی از وبلاگ های موفق را راه انداخته بود، گرچه اين وبلاگ نويسی ها، همانگونه كه پيش بينی می شد نقش "عسس بيا مرا بگير" را برای جمعی ايفاء كرد؛ از جمله سينا مطلبی.
از چنگ قوه قضائيه كه در آمد، نماند و خودش را رساند به اروپا و شد آنچه اكنون هست. وبلاگی دارد و دلی شكسته!
در روزهای اخير كه ماجرای خانه ميدان فاطمی و قربانيان آن(از جمله فضلی نژاد و مستغاثی و بقيه...) فاش شده، او نيز بخشی از دانسته هايش را در اين باره، در وبلاگش نوشته است. آنچه را در زير می خوانيد، در همين ارتباط است. از وبلاگ سينا مطلبی و به قلم خود او.
„ پيش ازاين، در يادداشتی با عنوان شراره های آفتاب بدون اشاره به نام فضلی نژاد وهمكارش سعيد مستغاثی، درباره خبرچين دادگستری نوشتم كه درپوشش روزنامه نگار منتقد و حتی اپوزيسيون، از دادستانی و بازجوها حقوق می گيرد و برای آنها كار می كند.
همان زمان برخی از خوانندگان، در نظراتی كه نوشتند، به نام فضلی نژاد و مستغاثی اشاره كردند.
مستغاثی از روی خشم يادداشتی با نام مستعار نوشت و سعی كرد با ايجاد شبهه من را متهم كند. اما همان شب، فضلی نژاد پيغامی برايم فرستاد و نوشت كه „بی تعارف هرچه كه بگويی حق داری، و هرچه از اين تندتر بنويسی و نام هم ببری حق است. اما بدان كه من خود قربانی بازی آقايان شدم، اين را چرا نمی بينی؟! من كه ذاتم اينگونه نبود و نيست، من كه عاشق آنها نيستم و نبودم. مادر تنهايم با برادر كوچكم را چه كنم؟ زندگی ام را چه كنم؟ نه راه پس دارم نه راه پيش، چه كنم واقعا؟ هيچكدام از گفته هايت غلط نيست. اما من، باور كن راهی برای خلاص شدن از اين معركه ندارم. يادت باشد كه من مجبورم، ۱۵۰ ميليون وثيقه، مادری تنها و بيمار، برادری خردسال و روحی خسته، حالا تو بزن... تبر بزن"
راستش، من هم مثل خيلی های ديگر وقتی پيام فضلی نژاد يكدفعه از سايه پيدايش شد و هرچه خواست گفت و قصد كرد تا راه ده ساله را يكشبه برود به او شك داشتم. اما اين شك من وقتی به يقين تبديل شد كه در آغاز امسال بازداشت شدم و با گزارشهای متعدد فضلی نژاد و همكارانش درباره زندگی شخصی، فعاليت مطبوعاتی و سايت اينترنتی ام مواجه شدم. فضلی نژاد چنان عادت كرده بود كه هركه به سياهچال آقايان برود، به خدمتشان در بيايد كه حتی پنهانكاری هم نمی كرد و در موردی كه همين هفته پيش به رويش آوردم و جز عذرخواهی جوابی نداشت، حتی روی سربرگ يك نشريه (مجله فيلم و هنر كه مدتی در آن كار می كرد) گزارشی عليه من نوشت و مثلا ارتباطات من را با عليرضا نوريزاده و ابراهيم نبوی و حسين نوش آذر و باقی „ضدانقلاب“ های خارج از كشور افشا كرد. همزمان با سايت های اينترنتی و سازمان های بين المللی تماس می گرفت و خبرهای جهت دار را به عنوان „اطلاعات خاص“ منتشر می كرد تا در كوران بازداشتها و عمليات بازجويان، جو را بسازد. در يك نمونه، با يك سازمان معتبر بين المللی تماس گرفته بود كه از بازداشت من انتقاد نكند و بيانيه ای ندهد كه پرونده ام پيچيده تر می شود. اين درست در همان زمانی بود كه در جلسات بازجويی خبرهای جهان خارج از من دريغ داشته می شد و اينگونه به من می باوراندند كه بازداشتم با سكوت مواجه شده و كسی را قصد حمايت از من نيست!
بعدتر خبردار شدم كه دفتری در ميدان فاطمی باز كرده است و برخی از روزنامه نگاران آزاد شده (تا جايی كه می دانم، سعيد مستغاثی و كامبيز كاهه) به فشار بازجويان راهی اين دفتر شده اند. بودجه اين دفتر و حقوق نويسندگانش از سوی حفاظت اطلاعات قوه قضاييه (يا اطلاعات نيروی انتظامی) پرداخت می شد. برنامه اين دفتر توليد مطلب، ارائه گزارش راه اندازی سايت و مجله و جذب ساير نويسندگان بود. اين گروه همچنين يك „جبهه سينمايی“ راه انداختند و قصد داشتند در انتخابات انجمن منتقدان شركت كنند كه بعدتر انصراف دادند و نويسندگان روزنامههای محافظهكار برنده انتخابات شدند. پس از احضار فريدون جيرانی به اداره اماكن، فضلینژاد و همكارانش توانستند مجله رويداد هفته را در اختيار بگيرند و سپس اداره هفته نامه سينما را عهدهدار شدند و دفتر فاطمی را ترك كردند. اين جابهجايی اندكی پيش از آغاز جشنواره فيلم فجر بود و پس از رفتنم از ايران خبردار شدم.
كاهه كه زير فشار شديد بازجويان برای همكاری قرار داشت، پس از مدتی ترك تهران كرد و به مشهد رفت تا اندكی از اين فشارها دور باشد. (احتمالا همين چند خطی كه می نويسم فشار را بر او افزايش می دهد تا دست كم گفته هايم را تكذيب كند). اما مستغاثی، حتی به شهادت فضلی نژاد كاسه داغتر از آش شده است.
در آن دوران، هرچند كه شديدا تحت كنترل بودم و مدام به بازجويیهای خيابانی احضار میشدم، به برخی از روزنامهنگاران كه در كانون توجه دارودسته ميدان فاطمی بودند هشدار دادم كه احتياط كنند. نامههايی نيز به دوستانم در خارج از كشور (و برخی ديپلماتها و سازمانهای فعال در زمينه حقوق بشر) نوشتم. در اين نامهها ماهيت فضلینژاد و فعاليتهای دفتر فاطمی را(كه هرگز آن را از نزديك نديدهام) تا جايی كه میدانستم آشكار كردم. همچنين از فشارهای آنان نوشتم كه با تهديد يا تطميع، با اشاره به دادگاه قريب الوقوع يا به وعده حقوق و مزايای كلان قصد داشتند از هر طريقی من را نيز به همكاری وادارند. بازجويان در گام اول میخواستند كه وبلاگم را با نوشتهای آغاز كنم كه حكم توبهنامه داشت. من كه میدانستم همين گام اول به غرق شدن در چه منجلابی منتهی میشود، به فشارهايشان تسليم نشدم و ناچار قيد فعاليت مطبوعاتی را زدم و وبلاگم را تعطيل كردم تا بيرون از سلول زندان ناگزير چيزی را ننويسم كه به آن باور ندارم.
همان زمان كه قربانيان اين گروه در ايران محكوم به سلول زندان يا دست كم سكوتی تحميلی بودند، فضلینژاد و مستغاثی سايت اينترنتی خود را راه انداختند و مطالبشان در رسانههای مختلف روی اينترنت منتشر میشد. اعتباری را كه از اين راه به دست می آوردند، هزينه سفارشهای دادستانی می كردند و كمتر كسی هم تاملی میكرد تا ببيند زير اين چهره „اپوزيسيون“ چه واقعيتی نهفته است.
اما پس از ترك ايران دريافتم كه حكايت رسوای همكاریهای فضلینژاد و دفتر فاطمی فاشتر از آن است كه میپنداشتم و هرچند عدهای بیباوربودند اما بسياری ديگر اين واقعيت را میدانستند يا دست كم حدس میزدند. با اينحال در يادداشتی به هنگام جشنواره فجر بار ديگر به اين گروه اشاره كردم تا هشدار ديگری برای روزنامهنگارانی باشد كه در خطر هستند.
فضلی نژاد خود را گروگان و قربانی بازی بازجويان میدانست. به او گفتم كه ميان قربانی دستبستهای كه در سلول زندان و زير شكنجه به اتهامات واهی اعتراف میكند و كسی كه بيرون از زندان، آزادانه همكاری میكند، حقوق میگيرد و از مصونيت برخورداراست تفاوت انكارناپذيری هست. او نيز انكار نمیكرد و میگفت كه حالش از خودش به هم میخورد، از زندگی متنفر است و نمیخواهد ادامه بدهد.
فضلینژاد گفت كه تصميم دارد تا كار را يكسره كند و به همكاری با نيروهای امنيتی پايان بدهد. برايم پيغام داد و كمك خواست. گفتم هنوز باورش ندارم و كمكی نمیتوانم به او بكنم. گفت كه میخواهد اطلاعاتش را افشا كند و خواست كه اين اطلاعات را برايم بفرستد. گفتم كه از اين بازیها متنفر هستم. به او گفتم كه با همه كارهايی كه در حق من و ديگران كرده، تنها كمكی كه میتوانستم به او بكنم، تلنگری بوده تا به خود بيايد و وجودش را از اين باتلاق بيرون بكشد. بيش از آن كاری از من ساخته نيست. فضلینژاد نگران بود كه اگر مقابل بازجويان بايستد، باز هم كسانی او را به „فريبكاری“ متهم كنند. گفتم اين گريزناپذير است اما حقيقت نهايتا عيان میشود كما اينكه حقيقت فريبكاری گروه „فاطمی“ با همه رياكاریشان عيان شد.
پيغام او را كه میگفت اطلاعاتش را ضبط كرده است و میخواهد به دستم برساند ناديده گرفتم. حتی نوشته سربستهاش در سايت اينترنتی خود كه از گروگان بودنش میگفت و وعده افشاگری میداد، چنان دوپهلو بود كه به باورم كمك نمیكرد و هنوز شك داشتم كه شايد در تدبير بازی تازهای است تا اعتبار سوختهاش را بازگرداند و حتی از افشاكنندگان انتقام بگيرد. اما وضعيت فضلی نژاد را به برخی از فعالان و نهادهای حقوق بشر اطلاع دادم.
حتی وقتی يك شب در بروكسل پيغامی با شناسه فضلینژاد رسيد كه میگفت او بازداشت شده است، چندان باور نكردم. نخست آنكه نثر اين پيغام (كه ظاهرا به يكی از دوستان او تعلق داشت) به شدت شبيه به نثر پيام بود. ديگر آنكه آنقدر بازيگری از اين جوان ۲۲ ساله ديده بودم كه نمیخواستم فريبش را بخورم. دودل ماندم و تصميم گرفتم صبر كنم تا حقيقت آشكار شود.
ماجرای بازداشت فضلینژاد از نظر من میتواند دو معنا داشته باشد؛ يا بازی ديگری است تا يك مهره سوخته احياء شود و در جوسازی تازهای ديگران را بیاعتبار كند. يا بازی نيست و واقعيت دارد و نشانه تازهای است از اينكه حكومت اسلامی حتی به همكاران و مهرههای خود نيز رحم روا نمیدارد.
با اين شك و دودلیها بود كه دست نگه داشتم و به همان اشاره نخستين اكتفا كردم؛ اشارهای كه يك گمان عمومی را فاش میكرد و رنگ يقين میزد.

روند تخريب توسط "غارنشينان"
به خبر زير که در کيهان ۶-۳-۸۳ چاپ شده بود و اندکی از بسيارهاست توجه کنيد؛ „پس از انتشار خبر مربوط به برگزاری کنفرانس ايرانی-آمريکايی موسوم به „دموکراسی در ايران“ که در آن عبدالکريم سروش، شيرين عبادی، حسين بشيريه، و سيمين بهبهانی در کنار عبدالکريم لاهيجی و خانبابا تهرانی (دو تن از دارندگان سابقه ارتباط با منافقين)، علی انصاری، هرمز حکمت قرار گرفته و هر دو دسته مذکور نيز در حضور لاری دايمن و جرج شولتز وزير خارجه اسبق آمريکا به تبادل نظر با يکديگر پرداختند، خبر جديد حاکی است نشست ديگری تحت عنوان „ايران بعد از خاتمی“ ساعت ۸.۳۰ دقيقه صبح فردا-پنج شنبه- در مرکز وودرو ويلسون WOOD ROW WILSON- واقع در ساختمان رونالد ريگان در نزديکی کاخ سفيد- برگزار خواهد شد. در نشست فردا، احمدی، حسين بشيريه، در کنار رامين جهانبگلو، عباس ميلانی، گلی ترقی و نيره توحيدی راهکارهای حاکم کردن شرايط مطلوب کاخ سفيد در „ايران بعد از خاتمی“ را مورد بحث و بررسی قرار خواهند داد. جالب اينکه پس فردا-جمعه- هم دومين نشست پنتاگون درباره بررسی راه های مهار „شيعه انقلابی“ در هتل ماريوت واشنگتن با حضور مزدوران مسلمان نمای آمريکا برگزار می شود که همزمان با آن شيرين عبادی در مرکز وودرو ويلسون به سخنرانی خواهد پرداخت."
فضلی نژاد در تاريخ يكشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶ در کيهان چنين می نويسد:
" شگفت انگيزترين پديده حقوقی ای كه از آغاز تأسيس كمپ فشار رسانه ای رخ داد، رأی گيری برای اعلام مجرميت يا صدور رأی برائت، پيرامون اتهامات انتسابی به رامين جهانبگلو در كانون مدافعان حقوق بشر بود. اين كانون را شيرين عبادی، محمد سيف زاده، محمدعلی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی و محمد شريف تأسيس كرده اند۲۷ و با اينكه همه مؤسسان آن از وكلای دادگستری هستند، در قامت پياده نظام های جنگ نرم غرب عليه ايران، تا امروز ناصواب ترين بدعت های قضايی را گذاشته اند. صبح روز ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵، اعضای اين كانون دور همديگر جمع شدند تا پيگرد قضايی رامين جهانبگلو را به بحث بگذارند. اين نشست، بدل به يك جلسه دادرسی تشريفاتی شد و اعضاء كانون با بررسی انتساب اتهام جاسوسی به متهم، رأی به برائت رامين جهانبگو دادند! وكلای دادگستری ای كه ادعای حقوقی شان گوش فلك را كر كرده، آئين دادرسی و رويه های قضايی را كنار گذاشتند و معلوم نيست كه چگونه بدون مطالعه پرونده، بدون مطالعه ادله ابرازی وزارت اطلاعات و بدون علم به پايه های قانونی قرار بازداشت موقت متهم، با رأی گيری ميان خود، حكم قضايی صادر می كنند:
در اين جلسه موضوع بازداشت و نحوه نگهداری رامين جهانبگلو مورد بحث و بررسی قرار گرفت و اعضاء، به اتفاق آراء، بازداشت و انتساب اتهام جاسوسی به وی را بی پايه و اساس دانستند."
وی در ۲۳ بهمن همان سال در کيهان می نويسد:
" هيچ گاه از سوی قوه قضائيه، اتهام جاسوسی به جهانبگلو تفهيم و به رسانه ها نيز اعلام نشد. يك هفته پيش از اين رأی گيری، وزير اطلاعات رسماً از دستگيری متهم به سبب ارتباطات غيرمجاز با بيگانگان خبر داد، اما كانون مدافعان حقوق بشر، برای اجرای تكنيك های جنگ روانی، بايد عناصر مجعول خبری را دخيل در فضاسازی خود كند. از ديگر سو، در هيچ سيستم حقوقی در نظام بين الملل، اين حق به وكلا داده نشده است كه با استفاده ابزاری از كسوت قضايی خود، به تمسخر قانون بپردازند و با صدور حكمی تشريفاتی، آئين دادرسی كيفری و بلكه قانون را به استهزاء بگيرند.اين اقدام سمبليك كه شيرين عبادی نخستين بار بدعت آن را گذاشت، اوج برنامه „ترغيب نرم“ برای پيشبرد پروژه نافرمانی مدنی از حاكميت است. در فعل نرم، هميشه يك „اقدام سمبليك“ و معطوف به عدم اطاعت مدنی از قوانين نامشروع، تعبير به آغاز يك „مبارزه طلبی سياسی“ می شود. (شارپ،۷۲) صدور حكم برائت برای رامين جهانبگلو، از سوی كانونی كه وزارت كشور به سبب فقدان مجوز، فعاليت آن را نيز غيرقانونی اعلام كرده، تنها با مبانی تئوريك جنگ نرم همخوان است.بنابراين، برای نخستين بار، موافق با قاعده مداخله روانشناختی و نافرمانی مدنی برای ترغيب نرم به فروپاشی ذهنی جامعه (مقدمه فروپاشی ايدئولوژيك)، كانون مدافعان حقوق بشر به عنوان پياده نظام داخلی فدراسيون بين المللی جوامع حقوق بشر در جنگ نرم فعال می گردد. يك روز پس از چنين اقدام سمبليكی، فدراسيون بين المللی جوامع حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در پاريس، بيانيه مشتركی صادر كردند كه در آن از رامين جهانبگلو به مثابه „يك شخصيت پيشتاز فرهنگی“ ياد شده است:مراتب نگرانی عميق خود را در خصوص دستگيری و بازداشت مستبدانه رامين جهانبگلو توسط مقامات ايرانی اعلام می كنيم. بازداشت او با هدف مجازات آزادی بيان او صورت گرفته و اين حركت مستبدانه، كاملاً مغاير با تعهدات حقوق بشر ايران در ارتباط با قوانين بين المللی است.
فضلی نژاد در گفتوگو با خبرنگار سياسی باشگاه خبری فارس „توانا“، در خصوص شكايت شيرين عبادی اظهار داشت: شيرين عبادی، به علت سخنرانی من در اردوی طرح ولايت دانشجويان بسيجی در اهواز و نيز مقاله "شيرين عبادی؛ جانباز شاهنشاه آريامهر" تاكنون دو شكايت كيفری را عليه اينجانب در شعب اول و ششم بازپرسی دادسرای كاركنان دولت طرح كرده است.وی درباره علت شكايت عبادی افزود: بر اساس دستور بازپرس محترم شعبه اول دادسرای كاركنان دولت، روز سه شنبه برای آغاز تحقيقات قضايی در خصوص شكايت شيرين عبادی به دادستانی مراجعه خواهم كرد و مستندات خود را ارائه میكنم بر اين اساس وی تاكنون شكايات متعددی عليه بنده طرح كرده كه تاكنون به دو شعبه اول و ششم دادسرای كاركنان دولت احضار شدهام.
فضلی نژاد تصريح كرد: عبادی ابتدا مسئله جانبازیاش برای شاه را تكذيب نمود و پس از آن ما هم سند آن را به روايت روزنامه رستاخيز و خبرگزاری پارس در سال ۱۳۵۶ در روزهای پنجم و ششم شهريور ۱۳۸۷ در روزنامه كيهان فاش كرديم كه پس از افشای اصل سند وی به جای عذرخواهی از ملت مسلمان ايران، از من شكايت كرد.وی خاطرنشان كرد: شكايت ديگر عبادی پيرامون افشاگری در اردوی طرح ولايت دانشجويان بسيجی خوزستان است.
" وی در آن سخنرانی با نام بردن از ۱۴ تن از چهرههای سرشناس و فعال در زمينهیحقوق زنان در داخل و خارج از کشور و نيز چندين سينماگر، روزنامهنگار، نويسنده و پژوهشگر شناختهشده، همگی آنان را به تلاش برای براندازی حکومت جمهوری اسلامی از طريق فعاليتهای فمينيستی متهم کردهاست.
وی ضمن ارائه توضيحاتی در مورد طرح خاورميانه بزرگ جرج بوش، اين افراد را از عاملان اين طرح در ايران دانسته و گفتهاست: "اين روشنفکران میگويند برای پيشبرد طرح خاورميانه بزرگ به جای انداختن بمبهای خوشهای، رهبری جهان را به دست زنان بسپاريد و جنبشهای فمينيستی را حمايت مالی کنيد، ما همه کار برای ايالات متحده خواهيم کرد."
فضلینژاد همچنين با نام بردن از حرکتهای مختلف زنان در ايران مثل کمپين يک ميليون امضا، کمپين قانون بیسنگسار، منشور زنان و نيز سازمانهای غيردولتی زنان مثل مرکز فرهنگی زنان و شبکه وکلای داوطلب، و نيز نشريه توقيفشده زنان، اينگونه حرکتها را تلاشی به منظور „مشروعيت دادن به همجنس بازی، آزادی حجاب، سقط جنين، آزادی سکسواليته، چندشوهری زنان و فرقه صهيونيستی بهائيت در ايران“ دانسته و فعالان کمپين يک ميليون امضا را „مبلغان کوچه به کوچه ايدئولوژی سياه فحشا“ ناميدهاست.از جمله کسانی که مورد حملات لفظی فضلینژاد قرار گرفتهاند، شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل است. وی عبادی را „استراتژيست حقوقی فمينيستها“ و „شواليهای از شواليههای ناتوی فرهنگی غرب“ ناميده که به ادعای او شش سال است کانون مدافعان حقوق بشر را به نحو غيرقانونی اداره میکند.
پيام فضلینژاد در پايان سخنانش خطاب به دانشجويان چنين میگويد: "مابايد مرزبندی خود را با روشنفکران و مبلغان ايدئولوژی فحشا به صراحت آشکار کنيم. مرزبندی آشکار البته تنها شرط لازم است. شرط کافی رويارويی با اين گفتمان، به فرمايش حضرت امام خمينی، تاختن بر اين روشنفکران اجيرشده و مرتجع است."
وی همچنين میافزايد: „يکبار برای هميشه، در هنگامهای که وقاحت روشنفکران مرتجع و ديگر شواليههای ناتوی فرهنگی به اوج خود رسيده، بايد دين خود را به انقلاب اسلامی ايران ادا کنيم و در اين راه تنها به دليران و دريادلان انقلابی محتاجيم."
خانم عبادی ضمن انتقاد از خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی برای درج اين گونه سخنان، در مورد اين بخش از صحبتهای فضلینژاد چنين میگويد: "زمانی که آقای خيالپرداز در انتهای سخنرانیاش خطاب به جمعيت میگويد،وظيفهی شماست که اين زنان را ساکت کنيد و خفه کنيد، در حقيقت فتوای قتل ما را داده است. اين مهم نيست که آقای فضلینژاد چه میگويد. اين مهم است که خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ايران فتوای قتل ما را، که از زبان آقای فضلی نژاد بيرون آمده، درج میکندو به دنيا مخابره میکند. من با اين کار مسئله دارم."
در جديدترين واکنشها، پيام فضلی نژاد تاکيد کرده است که پيرامون ارتداد شيرين عبادی تا امروز موضعی نگرفته و اعلام اين امر در صلاحيت فقهای شيعه است.وی گفته است: „چنانکه در گفتگوی خود به شبکه خبر دانشجو نيز گفتهام، شيرين عبادی در حاشيه امن جايزه نوبل صلح با احکام مسلم اسلام مبارزه می کند و میدانيم که حضرت امام (ره) فرمودند هرچه در قرآن هست، ضروری است. بنابراين، من مبارزه عبادی با ضروريات دين مانند حدود، اعدام، حجاب و تلاش وی در حمايت از همجنس بازان، فواحش، بهاييان، اراذل و اوباش و جانيان را مستندا گوياسازی میکنم، اما صدور حکم فقهی از حيطه صلاحيت من خارج است. حاشيه امن شيرين عبادی از بين رفته است و ما در انتظار محاکمه او در دادگاه صالح به سر می بريم. کوششهای قانونیمان را نيز تا رسيدن به اين مرحله متوقف نخواهيم کرد.
فضلی نژاد که قصد صدور فتوا را ندارد، در ارتباط با خانم شهلا جاهد فتوا صادر می کند. او در روزی نامه خود چنين می نويسد:
"اعدام قاتل اين „مادر“ (يعنی شهلا جاهد) در فلسفه مجازات اسلامی، در عين „عدالت“، ‏عطوفت است و رحمت. اگر چنين شود، هم „جامعه“ از بمب های تبليغاتی ای که ‏شهوت قاتل را تيتر يک و „جنايت برای فحشا“ را تبليغ می کنند، نجات می يابد و هم ‏‏“مجرم“ با مرگ (قصاص)، از فزونی بار گناهانش کاسته می شود که به مصداق آيه ای ‏از آيات سوره بقره: "در قصاص کردن، زندگی است."

در تاريخ ۲ شهريور ۱۳۸۷ وی در کيهان چنين می نويسد:
" روز دوشنبه، ۲۸مرداد ۱۳۸۷، „كانون مدافعان حقوق بشری“ كه شش سال است بدون مجوز قانونی توسط „شيرين عبادی“ اداره می شود، نشستی فوق العاده را با عنوان „اتهامات وارده“ برگزار كرد. „شيرين عبادی“ در آن نشست مدعی شد كه اگر به قتل برسد، روزنامه „كيهان“، مسئول آن است و يكی از مدعيان اصلاح طلبی نيز در همين جلسه گفت كه آقای حسين شريعتمداری پشت همه اين تهديدات و تهمت ها است!!! چهره های موسوم به اصلاح طلب چون „ابراهيم يزدی“ (دبيركل گروهك نهضت آزادی)، حسن يوسفی اشكوری (روحانی خلع لباس شده)، هادی اسماعيل زاده (سارق اسناد زندان اوين در بدو انقلاب) و... در آن نشست انگشت اتهامات خود را به سوی روزنامه های متعهد گرفتند و بيانيه ای صادر كردند مبنی بر اين كه چرا رسانه هايی مانند روزنامه „كيهان“ به پشت صحنه فعاليت های طايفه اپوزيسيون می پردازند و آشوب به راه می اندازد. در آخر هم از قوه قضائيه خواستند تا اين رسانه ها را تعطيل و نويسندگان آن را ساكت كند!"

هم زمان با يورش به دفتر کانون و پلمپ آن، در تاريخ ۱۰ دی ماه ۱۳۸۷ وی در مصاحبه ای چنين می گويد:
"متاسفانه ظاهر بر اين است که جايزه نوبل صلح برای خانم عبادی يک حاشيه امنی ايجاد کرده بود که خوشبختانه با تدبير مسئولان قضايی و انتظامی مبنی بر پلمپ کانون مدافعان حقوق بشر، اين حاشيه امن کمرنگ شده است. مطمئن باشيد با دفاعی که در برابر شکايت کيفری شيرين عبادی خواهيم کرد، اين حاشيه امن را از بين خواهيم برد."
در تاريخ۱۰-۱۲ دی ماه ۱۳۸۷،يورش برای از بين بردن حاشيه امن- خانم عبادی با حمله به محل کار و منزل مسکونی ايشان انجام می شود.
دو روز پيش از برگزاری اين تجمع، پيام فضلی نژاد پس از حضور در جلسه رسيدگی به شکايت شيرين عبادی در گفتگويی تفضيلی با شبکه خبر دانشجو با افشای به اصطلاح ماهيت پنهان کانون مدافعان حقوق بشر و مبارزه عبادی با احکام ضروری اسلام گفت: "حاشيه امن شيرين عبادی از بين می رود.“ فضلی نژاد همچنين با استناد به ديدگاه حضرت امام خمينی (ره) پيرامون حاميان حقوق بشر، جمله ای از ايشان را بيان کرد مبنی بر اينکه „من نمیدانم که اينان [مدعيان دروغين حقوق بشر] چه حيواناتی هستند؟! اينها بشر نيستند."
اين موارد گوشه ای از اقدامات از پيش تعين شده برای تقابل با فعالان حقوق بشر بوده است.تخريب هم يکی از ويژيگی های همين "غارنشينان" و "زرد" نويسان است.
تخريب و ترور شخصيت افراد، ورود به حريم ممنوعه مردم، داستان پردازی های کشش دار، شگفت انگيز و دراماتيک و تکيه بر احساسات زود گذر و تبدار جامعه، محور ديگری به حساب می رود که رسانه های زرد را از ساير رسانه ها، متمايز می سازد. دقيقاً به همين دليل است که رسانه های زرد، در جريان حوادث- احساس برانگيز، با تمام توان بر کوره احساسات مردم می دمند، تا تعقل و حقايق در ميان شعله های سرکش احساسات بسوزند.
به هر ميزان که فضای سياسی تنش زا و غبار آلود گردد؛ به همان ميزان رسانه های زرد و زرد نويسان جامعه برای تيره تر کردن اين فضا فعال تر می شوند؛ زيرا کانال تغذيه شان همين است. زرد نويسان ماهر به خوبی ميدانند که چگونه بايد با انتشار يک تحليل، مقاله يا گزارش، در زمان ها و مکان های مناسب احساسات مردم را بيشتر برانگيزانند. اهميت موضوع و ابهام در قضيه، در زرد نويسی از ارزش بالايی برخوردار است. همان چيزی که در شايعه نويسی نيز نقش بارزی بازی می کند. پيام رسانه ای زرد، اکثراً از طرف مخاطبان توده ای مورد استقبال قرار می گيرد؛ تا آنجا که اگر تب جامعه بالا باشد، هيچ صدای ديگری در آن زمان قابل شنيدن نيست.
به طور کلی رسانه های زرد از تاکتيک هايی نظير جنجال آفرينی خبری، شايعه، استفاده از عواطف مخاطبان و استفاده از عقايد و گرايش های سياسی، فرهنگی و اجتماعی آنان بهره های فراوان می برند.
رسانه های زرد، طيف های مختلفی دارند امروزه ما با سايبر رسانه های زرد نيز رو برو می باشيم. سايت ها و وبلاگ های غير مستقل و متعلق به قدرت، اکثراً به زرد نويسی رو می آورند. افشای اطلاعات خصوصی افراد، (آن بخش از زندگی خصوصی که قابليت رسانه ای شدن راندارد) تخريب چهره های مشخص سياسی، به منظور دستيابی به اهداف خاص سياسی، خصوصاً در زمان انتخابات، حالات بحرانی، و وقوع حوادثی که تب جامعه را بالا می برد، از موضوعاتی است که در سايت ها و وبلاگ ها می توان تحت عنوان زرد نويسی نام برد. گرايش به زرد نويسی عمدتاً در وبلاک ها و سايت ها شديد است. زيرا کنترل بر آنها کار آسانی نيست.
به هر حال، آنچه مسلم است اين است که، رسانه های زرد بيشتر آسيب رسان هستند تا آگاهی بخش وبيدار کننده. ترويج فرهنگ هتک حرمت، لمپنيسم زبانی، دور نگهداشتن مردم از اطلاعات معتدل و عقلانی و آموزش های نامناسب ديگر از جمله آسيب هايی به حساب می روند که توسط اين نوع رسانه ها متوجه مخاطبان می گردد.
نشريات زرد، همواره با انتشار مطالب غير جدی و سرگرم کننده، و يا مطالب تند، افراط گرايانه و احساسات برانگيز ذهن جامعه را به سوی بيراهه و عوام زدگی می کشانند.
در شرايط فعلی جامعه،"غارنشينان زرد نويس" به تقابل با فعالان حقوق بشر و کنش گران نقض حقوق انسانها و ديگر فعالان مدنی روی آورده اند. با حمايت همه جانبه از اين فعالان،مانع يورش بيشتر به جنبش زنان، فعالان مدنی و حقوق بشر و کنش گران نقض حقوق انسانها شويم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد