logo





فدرالیسم در حوزه مفهومی

چهار شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷ - ۰۷ ژانويه ۲۰۰۹

علی کشگر

ali-keshgar.jpg
از چالشهای مهمی که امروز به عنوان یکی از مسائل ملی، در برابر ایرانیان قرار دارد، مسئله عدم تمرکز وجایگاه اقوام و توجه به حقوق آنها در حوزه فرهنگ و زبان و ارائه پاسخ مناسب به مطالبات و نیازهای اقوام ایران است. بیتوجهی به بحران فزاینده نارضایتی در میان اقوام کشورمان میتواند پیامدهای ناخوشایند بسیاری داشته باشد، از جمله همسوئی این ناخرسندیها با برخی سیاستهای بیرون از مرزهای کشور و تحول آن به تهدیدی جدی بر علیه ثبات و امنیت کشور. تهدیدی که میتواند حیات و بقای ایران را در مخاطرات عظیم قرار دهد. به ویژه آن که جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته با سیاستهای سرکوبگرانه و تبعیض علیه اقوام ایرانی نشان داده است که نه تنها پاسخی برای حل این بحران ندارد، بلکه برعکس خود به عامل اصلی این بحران بدل شده است. زیرا با سیاستهای واپسمانده زمینهی شکاف و از همگسیختکی وحدت ملی را فراهم وهر روز نیز با ادامه سیاستهای ویرانگر در خارج و داخل کشور به عمق این شکاف افزوده و شرایط و بستر مناسبی را برای دخالت نیروهای بیگانه فراهم کرده است.

در پاسخ به این بحران ملی، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی نیز هر یک بنا بر ایدئولوژی و اهداف و نیات خویش راهحلهای خود را ارائه میکنند. در میان راهحلهایی که از سوی نیروهای مخالف حکومت اسلامی ارائه شده است، فدرالیسم، به نظر میرسد، بیشترین طرفدار را به خود جلب نموده باشد. هواداران این راهحل در گروهبندیها و طیفهای گوناگون دیده میشوند؛ از شاهزاده رضا پهلوی در راس هرم نیروهای راست و سلطنتطلب گرفته تا نیروهای چپ سنتی و بیشترین سازمانهای قومی در ایران و حتی بخشی از نیروهای میانه جامعه اپوزیسیون از نظام فدرالیستی برای آینده ایران دفاع میکنند. هر چند در این میان کسانی از این معرکه سهم خود میخواهند و در کمین فرصتند تا در لحظه مساعد نیات خویش را که در ضدیت و تعارض با بقای ایران است، تحقق بخشند، اما جدا از این کسان در بخش بزرگتر طرفداران این راهحل، به نظر میرسد، بازهم نوعی شلختگی و بیمسئولیتی سهلانگارانه در بکارگیری مفاهیم سیاسی و تکرار طوطیوار و مد روز حاکم باشد. آویختن به واژه فدرالیسم همراه با عدم توجه لازم به مفهوم فدرالیسم و نسبت و رابطه آن با مجموعه بافت سیاسی، اجتماعی و تاریخ شکلگیری کشورهای فدرال از یک سو و عدم دقت لازم به ویژگیهای کشورمان و تاریخ چند هزاره آن از سوی دیگر در عمل این واژه را به قالبی میان تهی تبدیل کرده که در شرایط خاص ایران و تکیهئی که طرفداران تقسیم فدرالی ایران بر پایه قومی ـ زبانی میکنند، این قالب تنها با رنج و خون و فلاکت مردمانی پر خواهد شد، که مسئله همه ما خوشبختی و بهروزی آنهاست.

در مخالفت با این نوع مفهومسازی و قالبی کردن آنها که اساساً و تنها در خدمت اغراض سیاسی و منافع گروهی و حزبی است، ضروریست بر آگاهی بیشتر ایستاد و مفهوم فدرالیسم را همچون هر مفهوم دیگری، در حوزههای مختلف آن مورد توجه عمیقتر قرار داد از جمله در حوزه تاریخ، از نظر ساختاری و حقوقی و از دیگاه محتوائی که نوشته حاضر در محدوده آخر است که به مفهوم فدرالیسم میپردازد. در رابطه با تاریخ شکلگیری نظام فدرالیستی در کشورهای فدرال و مختصات این شکلگیری در مهمترین این سرزمینها، حداقل تا آنجایی که ما ـ نشریه تلاش ـ شاهد بودهایم بحثهای درخور توجه بسیاری صورت گرفته و کتابها، مقالات ارزشمندی پیرامون آن منتشر شده، سخنرانیها و مناظرهها و گفتگوها بر محور آن در دو دهه گذشته انجام گرفته و حداقلی از منابع لازم برای هر علاقمندی جهت کسب آگاهی و شناخت واقعی از موضوع فراهم شده است. اما با توجه به اینکه بخش بزرگی از طرفداران فدرالیسم امروز این مفهوم را به ایدئولوژی تبدیل کرده و از آن امامزادهای ساختهاند که گویا معجزه میکند و تمامی پاسخهای ملی ما را در آستین دارد، ضروری است این بار فدرالیسم را نه تنها از منظر تاریخ ــ که کاملا بیارتباط با تاریخ ایران و چگونگی شکلگیری این سرزمین و همپیوندی ساکنانش میباشد ــ بلکه از منظرسیاسی و در قلمرو محتوائی به بحث بگذاریم و از مسیر این بحث نشان دهیم که چرا ماندن در حوزه حقوقی و مباحث ساختاری نظام فدرالیستی و بی توجهی به کارکرد آن بر بافتار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حداکثر ارائه نگاهی ناقص و بعضاً معیوب است که ناگزیر از دل آن راهحلی واقعی برای رفع بحران بیرون نخواهد آمد.

در حوزه سیاست و علوم سیاسی باید از تعریف حقوقی فدرالیسم که بیشتر نفی و سلبی است و نشان میدهد که چه ساختاری فدرالیسم نیست فراتر رفت و این سئوال را پیشرو قرار داد که فدرالیسم در نفس خویش و در ذات خود حامل کدامین ارزش است؟ و یا اینکه چه هدفهای ارزشمندی برای جامعه و شهروندان وجود دارند که تنها از طریق ساختار فدرال میتوان بدانها دست یافت؟

فدرالیسم در یک بحث مجرد و انتزاعی، به تنهایی و خارج از بافت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه حامل هیچ پیام ارزشی برای جامعه و شهروندان نیست و فقط در بررسی بر بستر بافتهای گوناگون معنا و مفهوم ارزشی مییابد و در جامعههای گوناگون و ترتیبات گوناگون نیز معنا و مفهوم متفاوت از آن حاصل میگردد. بطوری که کارکرد ساختارفدرالیسم ـ و هر ساختار دیگر ـ در یک جامعه دمکراتیک و مدرن که سامان آن بر دمکراسی پارلمانی لیبرال، آزادی احزاب، و نهادهای مدنی و ارزشهای مدرن میباشد کارکردی دمکراتیک خواهد داشت که امروزه یکی از بهترین نمونههای آن را در کشور آلمان شاهد هستیم و برعکس در جامعهای با بافت استبدادی و غیردمکراتیک که نه از آزادی خبری هست و نه جامعه مدنی قدرتمند حضور دارد، کارکردی غیردمکراتیک و ساختاری در خدمت حکومتهای فاسد خواهد بود که بهترین نمونه آنرا در اتحاد جماهیر شوروی سابق شاهد بودیم. و یا در کشورهایی با بافتار عقب مانده قومی ـ قبیله ای و عشیرهای همچون پاکستان، ساختاری در خدمت جنایتکارانی همچون طالبانها و بنلادنها و تروریستهای اسلامی خواهد شد. و یا در کشورهای سرهم شده از ملتهای گوناکون پس از جنگ جهانی دوم، هم چون یوگسلاوی سابق و عراق امروز، فدرالیسم ابزاری در خدمت اعمال اراده سیاسی و حاکمیت برای تکههای دارای حق حاکمیت در عمل جداگانه خواهد شد. از همینرو تنها با تحلیل از تجربههای مشخص و در جوامع معین میتوان کارکرد فدرالیسم و ارزش فدرالیسم را تعیین نمود. نمونههای فوق به خوبی نشان میدهند که نسبت دادن ارزشهای ذاتی و مستقل به فدرالیسم و خارج از مجموعه بافت و محتوای نظام سیاسی اجتماعی و اقتصادی تا چه اندازه بیپایه و غیرقابل پذیرش است.

علیرغم وجود اختلافهای بنیادین و کارکردهای از اساس متضاد نظامهای فدرال واقعاً موجود در جهان، اما برای طرفداران فدرالیسم در ایران این مفهوم از تعریفی یگانه، منسجم، جهانی و فراگیر و دارای کارکردی همسان در همهجا میباشد و عمدتا نیز پایهی استدلالی آنان بر دو محور دور میزند. نخستین پایه نظری طرفداران فدرالیسم بر محور „بدی و شرارت بالقوه قدرت سیاسی“ استوار میباشد. با استناد به این سخن لرد اکتن که „ قدرت متمایل به فاسد کردن است و قدرت مطلق، مطلقا فاسد میکند“ گفته میشود „فدرالیسم قدرت را میان چند مرکز رقیب تقسیم میکند“ و وسیلهای برای جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت و گذر از تمرکز قدرت به عدم تمرکز است.

استدلال فوق زبانزد همه هواداران فدرالیسم بوده و بصورت کلام الهی درآمده است. بطوریکه در میان آنها کسی از خود نمیپرسد معنا و اعتبار این سخن چیست؟ کسی از خود نمیپرسد، چگونه میتوان با تقسیم قدرت ــ که میل به انحصار دارد ــ به چند پاره و استقرار آن در چند نقطه مستقل، از خطر میل ذاتی آن به تسلط کاست؟ اگر قدرت میل به فساد دارد و قدرت متمرکز فساد مطلق ببار میآورد، منطقا باید بپذیریم تقسیم آن به چند پاره مستقل و قرار دادن آن در چند نقطه ارضی کشور، یعنی تکثیر و تزریق نهادی در جامعه که فساد تولید میکند. به زبان دیگر یعنی اگر تا دیروز با یک دیکتاتور و یک مرکز فساد سرکار داشتیم بعد از فدرالیسمِ دوستان با چند دیکتاتور و چند مرکز فساد سرکار خواهیم داشت و اگر تا دیروز حکومت مرکزی به یکسان برسر همگان میکوبید امروز چند دولت فدرال متمرکز برسرمردمان همان مناطق ارضی جداگانه خواهد کوبید.

بدون تردید گذر از تمرکز و رسیدن به عدم تمرکز بر پایه فراهم کردن بهترین بستر برای مشارکت همگانی در سرنوشت کشور، مسئله ملی ماست و بیتردید حفظ وحدت ملی در بالاترین درجه و ادامه بقای ایران وابسته بدان است! اما معنای عدم تمرکز حق مشارکت عمومی در اداره عمومی کشور و پخش عادلانه تر منابع ملی است و نه تضعیف قدرت با چند پاره کردنش! اگر قدرت فساد ببار میآورد و قدرت مطلق فساد مطلق، عکس آنهم میتواند متساویا صدق کند و بقول ادموند برک „هیچ چیزی مانند یک حکومت ضعیف سرکوبگر و ستم کار از کار در نمیآید.“ نتیجه حکومتهای ضعیف خارج از اینکه چه خطراتی از بیرون مرزها، کشور را تهدید میکند، عموما قدرتگیری حکومتهای خشن و سرکوبگر در تمام دورههای تاریخی بوده است. محمود افغان بجای شاه سلطان حسین صفوی، دیکتاتوری بلشویکها بجای حکومت کرنسکی، جانشین جمهوری وایمار، ناسیونال سوسیالیستها و بجای محمدرضاشاه و حکومت پهلوی، روحالله خمینی و حکومت اسلامی بود. اما خارج از اینکه سخن لرد اکتن بیان حقیقت است یا سخن ادموند برک، وظیفه سیاست کشاندن جامعه به افراط و تفریط نیست بلکه ایجاد شرایطی است که „بالاترین خوشبختی برای بیشترین مردمان“ آن هم در درجه نخست بدست خود آن مردمان را فراهم کند وهدف ازعدم تمرکز نیز همین است. و باید تمامی توان جامعه را برای تحقق آن در عالیترین شکل بکار گرفت و راهحلهای مناسب و درخور ارائه نمود. فدرالیسم در این حوزه سخن چندانی برای ما نداشته و نخواهد داشت و نه تنها راهحل مسئلهی عدم تمرکز و ایجاد بستر مناسب برای رشد و گسترش مشارکت عمومی در حوزه عمومی نیست بلکه ما را به پاکستان فعلی نزدیک خواهد کرد. سرنوشت این کشور برای ما میتواند بسیار عبرتآموز باشد.

و اما پایه دیگر استدلالی طرفداران فدرالیسم در ایران یگانه قلمداد کردن دمکراسی و آزادی با فدرالیسم میباشد. هسته اصلی استدلال دوستان در این رابطه این است که، فدرالیسم ضامن آزادی است و دولت فدرال از طریق پخش کردن قوای منبعث از قانون اساسی، در واقع قدرت سیاسی را پخش میکند، و از این طریق آزادی را به حد اعلا میرساند. اگر در این سخن به جد نگریسته شود، خلاف حقیقت بودنش آشکار میگردد. نگاهی به نقش فدرالیسم در کشورهایی نظیر پاکستان و یا نقش دولتهای فدرال در بر سرکار آمدن ناسیونال سوسیالیستها در آلمان و همچنین عملکرد حکومتهای فدرال پس از انتصاب هیتلر به مقام صدارت عظما و به خط شدن آنها پشت سر ناسیونال سوسیالیستها، تردیدی است در درستی این سخن. آنچه در استدلال دوستان غایب است؛ آگاهی و توجه عمیقتر به علت اصلی وجود آزادی در جامعه و ابزار واقعی حفظ آن. اغلب طرفداران فدرالیسم در ایران از این حقیقت آشکار غافلند که علت راستین وجود آزادی در جامعه، بافت مساعد و مناسب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است! نمونه نقش فدرالیسم در آلمان در دوره جمهوری وایمار و رایش سوم از یکسو و نقش آن در جامعه امروز آلمان اثبات این حقیقت است. ریشههای اصلی آزادی در جامعه، تکثرگرائی، چندگانگی و فعالیتهای آزاد حزبی است! به رسمیت شناختن حقوق فردی و حقوق شهروندی، نهادهای مدنی و آزادی بیان، آزادی مطبوعات از علتهای راستین وجود آزادی در جامعه است. و در نهایت ایجاد جامعه شهروندی و رعایت حقوق بشربستر رشد و گسترش آزادی و ضامن آن در جامعه است. و مهمتر از همه برای بکار افتادن چنین بستری جامعه نیازمند جهان بینی آزاد و مدرن میباشد و از نظر فرهنگی پذیرا شدن جهانبینی آزادی. ولی اگر مقصود از اینکه میگویند فدرالیسم آزادی را به حد اعلا میرساند این باشد که تقسیم قدرت در میان واحدهای فدرال فقط با بودن دمکراسی، آزادی سیاسی را به بالاترین حد افزایش میدهد. وضع کشورهای دمکرات و آزادمنش غیرفدرال در اروپا و سایر نقاط جهان برهانی بر رد این سخن است و نه برصحت آن.

گفته شد گذر از تمرکز و رسیدن به عدم تمرکز بر پایه فراهم کردن بهترین بستر برای مشارکت همگانی در سرنوشت کشور، مسئله ملی ماست. اما معنای عدم تمرکز حق مشارکت عمومی در اداره عمومی کشور، و پخش عادلانهتر منابع ملی است. برای رسیدن به آن مانند بسیاری دیگر از مسائل ملیمان باید از دمکراسی و حقوقبشر و جامعه مدنی آغاز کنیم. و بر بستر آن به بازسازی ایران بپردازیم. اگر بخواهیم نظامی را در میهنمان برقرار سازیم که هر روز دچار استبداد و دستخوش کِش مَکش و بحران نباشد باید در درجه نخست هر ایرانی را „به عنوان فرد انسانی دارای حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی برابر با ایرانیان دیگر“ بدانیم. و اعتبار وشخصیت فرد ایرانی را مستقل از طبقات، گروهها و دستجات دانسته و فرهنگ خود را به روی اندیشه آزادی و ترقی بگشائیم و از خرده فرهنگهای سنتی به جهانبینی مدرن گذر نمائیم. بجای اعتبار و شخصیت گرفتن از فرهنگهای سنتی قومی ـ قبیلهای هویت فرهنگی خود را با جهانبینی مدرن تعریف کنیم. از فرهنگی که میخواهد همان که بوده، بماند بگریزیم و خود را با فرهنگی که با زمان و اوضاع و احوال پیش میآید همساز کنیم. و نفی بسیاری از آموختهها وعادتها و ارزشهای سنتی گذشته را به معنای نفی هویت خویش قلمداد نکنیم و از آن هراسی به دل راه ندهیم. و بالاتر از هر چیز، این همه خود را به ریسمان پوسیده عادتها و فرهنگ قومی ـ قبیلهای به عنوان ماهیتی هویت بخش نچسبانیم و خود را در زندان آن حبس نکنیم.

سرچشمه آزادی به رسمیت شناختن حقوق فردی و حقوق طبیعی است. نگاه کردن به حقوقبشر و حقوق شهروندی در بافتار تجدد و توسعه و امنیت ملی و حفظ یگانگی و یکپارچگی ایران و نهادینه کردن آن در باور الیت فکری جامعه و تبدیل به فرهنگ رسمی ـ یعنی قانون ـ و جایگزین کردن آن بجای خرده فرهنگهای سنتی و تبدیل به فرهنگ عمومی ـ باور عمومی ـ و همچنین گسترش جامعه مدنی که به گفته دوتوکویل „ هم ناتوانی و خودبینی افراد را چاره میکند و هم جلو رشد بیش از اندازه دولت را میگیرد.“ بستر مساعد و مناسب برای رسیدن به „بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان“ است. و این آن پیامی است که باید از عدم تمرکز و حق تعیین سرنوشت برای ملت ایران دریافت، نه فدرالیسم دوستان که در ذات خود بویژه برای ایران فاقد ارزش و محتواست!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد