logo





ایرانیان ایرانیان!

جمعه ۲۹ مهر ۱۳۹۰ - ۲۱ اکتبر ۲۰۱۱

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
پای برهنه و خواب زده بر لبه ی تیغ؛ تا کِی توان این ره سپُرد!

ایرانیان ایرانیان!
ویران مبادا خانه تان
دردا که خصمِ عاشقی
آتش زده در آشیان
کِی از کجا آمد بلا
از غصه ها غم ها فغان
کِی سوگ بوده مُرده ریگ
رخساره هاتان ارغوان
ایران که گلشن بود وُ هست
کِی دیده فصلی جز خزان
از دهشتِ درندگان
دیریست رنگش ارغوان
سنگِ مصیبت کِید وُ کین
آورده دشمن ارمغان
افسرده دل آواره ای
راحت ندیدی یک زمان
آدم کُشانِ کهنه کار
بگرفته میدان را میان
آنک شَمَن شد رهبرک
زین جهل وُ جادو، ای امان
نفرین وُ نفرت فکرِ او
اورادِ او زهرِ نهان
از تیرگی در تیرگی
گسترده دامن بی کران
از استخوان ها زد ستون
مسند به خون گسترده خوان
قصابِ عصرِ زمهریر
ساتورِ طاعونش عیان
چیزی به جان جز پوست کو
دندان زَنَد بر استخوان
جُنبندگان بی جان کُنَد
گرگان گرفتند آستان
اینک مِنار وُ مِنبرش
جن زادگانش پاسبان
هُشیار شو آخر دلا!
از خلسه وُ خوابِ گران
زندان مشو در خویشتن
ای جانِ جاری جاودان
با واژه ها عصیان کنیم
تا کِی زبون وُ بی زبان
تا کِی توان مصلوب بود
افتاده از پا بی بیان
آن واژه کز توفان بُوَد
باید برانگیزد جهان
ای دست ها مشعل شوید
همبستگی هامان نشان
زیر وُ زِبَر سازد زمان
تا عشق باشد نردبان
من از تو شیدا می شوم
جانِ مرا تو ترجمان
ای فخرِ تاریخ ای خِرَد!
نامت فروغِ آسمان
صهبای بیداری بنوش
نوش ات بُوَد ای بوستان
چون شعله بر شب خط بکش
برخیز از جا ناگهان
خندان وُ رخشان شو به شهر
ای جانِ من جانِ جوان
رقصنده همچون صاعقه
برقی بزن بر قَلتَبان
خاکسترش بر باد
اینک شما آزادگان
چون خنده بر لب گُل کنی
آزادباشی شادمان
با ما بیا تا روشنی
تابان بمانی مهربان
غوغای خورشید ای شرر!
هنگامه ای تو بی گمان
تنها دگر ما نیستیم
پیوسته با هم مردمان
تا خانه را گلشن کنیم
رودیم وُ دریایی روان
آزاد وُ زیبا آمدیم
پرّنده ایم وُ پَر فشان
با بالِ شور وُ بالِ عشق
پرواز باید آنچنان

2011-10-20
http://rezabishetab.blogfa.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد