مي داني ؟!
آنگاه كه
ستاره هاي روشن بيداري ،
خواب را از خواب رفتگان آزمند وال استريت ربودند ،
دلم مي خواست در اين روز
باران بودي نم نم خيسم مي كردي ،
تا
هم آغوش با تنت به شوق خيس شدن پايكوبي كنم ،
و
صداي دوست داشتنت را در ميدان بهار بيداري آدم ها ،
هم آواز گيتارم كنم ،
آري !
وقتي باران بودي و مي باريدي ،
چه زيبا با ترانم باران مي رقصيديم و مي خوانديم :
اي باران عادلان !
بر زمين آزادي آدميان ببار ،
تنمان را از بارشت خيس
و
آتش اجاق آز ، آزمندان را خاموش ساز .
كامروز حسني / 90
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد