گرچه پیرانه سر دست و بالم میلرزد و دستم به نوشتن به دشواری پیش می رود، اما حرمت دانایی و ارج نهادن به استادی که روزگاری شاگرد من بوده است مرا واداشت که قلم بردارم و چند کلمه ای بنویسم تا بی ارج نماند کارخوب.من می توانم با دیدگاه های نویسنده در پاره ای جای ها موافق نباشم، اما کار شجاعانه و دلسوزانه ی وی را می پسندم و بر آنم که یادگرفتنی های بسیار دارد و دیدگاه های گوناگون نیز در آن آمده است. این همه را نویسنده در کار پیشین خود نیز نشان داده است. | |
بر بال سیمرغ
جستارهایی در باره ی شاهنامه ی فردوسی
محمود کویر
نشر آیدا. آلمان
1390
بسی رنج بردم در این سال سی
سخن زنده کردم بدین پارسی
با امواج با شکوه کلماتی سنجیده و گزیده، کتاب آغاز می شود، کتابی در ستایش داد و دانایی، و از همان گام نخست در می یابید که با کاری به سامان در باره ی اثری بی مانند روبرو هستید. نویسنده در همان برگ نخست به من می گوید که عجم زنده کردم بدین پارسی نادرست است و باید باشد: سخن زنده کردم بدین پارسی. این یعنی که سخنی تازه دارم.
نویسنده بر آن است تا از مهتابی خویش به باغ بشکوه شاهنامه بنگرد و چه خوش چراغ خویش بر این ایوان برافروخته است.
گرچه پیرانه سر دست و بالم میلرزد و دستم به نوشتن به دشواری پیش می رود، اما حرمت دانایی و ارج نهادن به استادی که روزگاری شاگرد من بوده است مرا واداشت که قلم بردارم و چند کلمه ای بنویسم تا بی ارج نماند کارخوب.من می توانم با دیدگاه های نویسنده در پاره ای جای ها موافق نباشم، اما کار شجاعانه و دلسوزانه ی وی را می پسندم و بر آنم که یادگرفتنی های بسیار دارد و دیدگاه های گوناگون نیز در آن آمده است. این همه را نویسنده در کار پیشین خود نیز نشان داده است.
بر بال سیمرغ نگاهی دیگر و امروزین دارد به شاهنامه. به یکباره با نگاهی دیگرگون به شاهنامه روبرو می شوید و این همه نکته بینی و دقت نویسنده را آفرین می گویید. نگاهی نو به عشق و پهلوانی و داد و دانایی در شاهنامه. نگاهی تازه و زنده به داستانهایی چون کیخسرو و بهرام گبر. در هر صفحه از کتاب شما با اندیشه و مطلبی نو روبرو هستید و شادا شاد کار پر ارج محمود کویر که رنج ها برده و هر نوشتار و سطر و کلمه را با قلم جان تراشیده و پاکیزه در جای خویش نشانده است. داستان کیخسرو را چنین آغاز می کند:
(با کی خسرو، بازی خدایان و شاهان و پهلوانان در هم می آمیزدو به اوج می رسد.
کی به معنی شاه است و خسرو نیز همین معنی را دارد، چنان که سپس به شکل های کسرا، کایزر، تزار، سزار، قیصر و خضر به زبان های دیگر راه می یابد. پس کی خسرو یعنی شاه شاهان یا شاهنشاه و او نخستین پهلوانی است که چنین لقبی دریافت داشته است و فراموش نکنیم که در آن هنگام و تا مدت ها بعد، شاه را برای درویشان و عارفان به کار می بردند و شاه و خدا نیز معنایی یگانه داشتند.
کی خسرو در بستر مرگ نیز از دستگیری بینوایان و آبادانی شهرها باز نمی ایستد و حتا جامه های خود را به رستم می بخشد و برهنه به سوی آخر جهان به راه می افتد و نمی میرد، بلکه ناپدید می شود و به صف جاودانگان می پیوندد.
کی خسرو که او را چهره ی افسانهای کورش میپندارند، و برخی نیز او را همان کی آخسار یا هوخشتره می شمارند، در ادب فارسی نماد انسان کامل است و در شمار هفت تن جاویدانی است که بنابرباور زرتشتیان روز رستاخیز به یاری سوشیانت، برمی خیزد و اهریمن و پلیدی را از پهنه زمین پاک میکند.)
مقاله ها یا جستارها را می توان جداگانه خواند و گرچه در پیوند با هم نیز کار خود را می کنند.نویسنده با دقت بسیار و بررسی و پژوهش در صدها جلد کتاب و مقاله، تجربه و دانایی خود و در درازای ده سال این کار را به انجام رسانده است. خود می نویسد:
(در این هزار سال چه دانشوران و پژوهشگرانی ارجمند و والا که قلم برداشته و قدم در راه شاهنامه نهاده اند و چه دلیری ها و دانایی ها که بر این پهنه نشان داده اند. نامشان و کارشان و کارنامه اشان را همواره پیش چشم و بر چشم داشته ام و دارم .
درود بر پژوهشگران شایسته و ارجمندی که در این راه زندگانی خویش را گذاشته اند، چونان استادان دریادل:پرویز ناتل خانلری. مجتبا مینوی. ملک الشعرای بهار. مهرداد بهار. روح انگیز کراچی. جلال خالقی مطلق. ابوالفضل خطیبی. شاهرخ مسکوب. مهدی قریب.فریدون جنیدی.عبدالحسین نوشین. جوانشیر. اسلامی ندوشن. کتایون مزداپور و....)
کتاب دارای نثری روان و پارسی و امروزین است. نویسنده احساس و جان خویش را نیز در کار کتاب کرده و گاه موج بر می دارد و توفنده بر خس و خاشاک می تازد و گاه اندیشمندانه بر ساحل تماشا می نشیند و گاه بر آبی امواج شعر می راند. از همین روی کتابی زنده و دارای شناسنامه پیش رو دارید و می دانید که نویسنده با شماست و در کنار شماست و در کتاب خویش حضور دارد. من از خواندن بخش هایی چنین از کتاب به ایرانی بودن خویش افتخار می کنم:
(تمدن ایران کهن، بیش از ده هزار سال پیش، در بلخ و سیستان و گیلان و کاشان و کردستان و خوزستان پا گرفت و بر کنار رودخانه ها و دریای مرکزی ایران بود.
شهر سوخته سیستان و سیالک کاشان و زیویه کردستان و... امروز دهان گشودهاند و سخن از کهن ترین و درخشان ترین تمدن و فرهنگ جهان در سینه ی خویش دارند.
سپس دریا ی مرکزی خشکید و کویر پدیدار شد. مردمان بسیار تر شدند و به هرسوی کوچیدند و هند و اروپا را خانه ی خود کردند و تمدن و دانش و فرهنگ را از داخل همین فلات به هر کجای جها ن بردند. ایرانیان بر پشت اسبان خویش فرهنگی درخشان و تابناک را با استوره ها و افسانه ها و داستان ها و دانش و دانایی ها در هر جای جهان پراکندند . چنین است که امروز از ایرلند تا هندوستان و چین داستان های شاهنامه را با اندکی تفاوت می توانیم بیابیم و بدانیم که خنیاگران و گوسان ها و کولیان و عاشق ها و بخشی ها و درویشان ایرانی بودند که در سینه ی تنبورها و کشکول دوششان و دل دل تار و ربابشان، این داستان ها و حماسه ها را با داستان های بومی در آمیختند و در جهان پراکندند.
این فرهنگ والا و انسانی و پرشکوه :
جهان را روییدنی و بالیدنی می دانست.
در آن زن و مرد همبر و هم بالا از میان ریواسی می رویند.
آشتی و خرد و مهر و مدارا بر آن می تابید.
زنان در کشت و ورز و سفالگری و بافتن و رشتن و خانه سازی نقش نخست را داشتند.
زنخدایانی چون مهر و چیستا ورام و آناهیتا در دل و جان هستی می باریدند و می افشاندند.
هستی هر پگاه از عشقبازی شادمانه ی بهرام و رام تولدی دیگر می یافت.)
و اما چند نکته ی باریک:آیا بهتر نبود که در ابتدای بررسی هر بخش، کوتاه شده ای از داستان هم آورده می شد تا خوانند با آگاهی به متن وارد شود؟ فهرست منابع نیز به صورت زیر نویس و با آوردن شماره صفحه همراه نیست و تنها در پایان هر بخش و یا در متن آمده است. در پاره ای از جای ها روش نوشتن برای چسبیده و یا جدا نویسی به هم ریخته است که شاید اشتباه کامپیوتری باشد اما به هر روی کتاب در این زمینه روشمند است و نگاه خویش را دارد.
نوشتن و نشر چنین کاری در غربت کاری است کارستان و در خور آفرین. محمود کویر کار ارزشمند خویش را چنین به پایان می برد:
( من اما در کاخ بلند و بالای شاهنامه، تماشاگری بی قرار بوده ام و این نوشته ها تنها فراخواندن دیگران است به تماشای آن همه دانایی و داد و دانه دانه مروارید غلطان و در خوشاب که بر هر رف و ایوان این کاخ استوار سخن آویخته است...تا برداریم و بر پیشانی و بر گردن آویزیم.
و قلم از این دفتر برگیرم با پیامی از سلطان کلمه سعدی، به تمام جهان، در اشارتی به آفریدگار سخن، حضرت فردوسی:
این که در شهنامه ها آورده اند
رستم و رویینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
نوشتن این کتاب نزدیک ده سال از زندگانی مرا در بر گرفت. ده سال تمام، در غربتی غریب، با واژه واژه ی این فرهنگنامه ی بزرگ بشری زیستم و عشق ورزیدم . هزار هزار دریچه از نور و شور و سور به رویم گشود و چونان کودکی سر از دامان حضرتش برگرفتم تا ندا دراندازم که: آهای! جهان! بیا تماشا!)
من نیز این فروتنی و بزرگواری را ستایش می گویم و می گویم: آفرین! زنده باد! زنده باد با این کار درخشان، عالی، جسورانه و جانانه ات. دستت درد نکند فرزند دانای ایران!
و نکته آخر این که آرزو دارم محمود کویر هم چنان پرتلاش و پرکار باشد. و کسانی این کار را نقدی در خور کنند. و کاش این کار را دانشجویان ادبیات و جوانان ایران بخوانند و به کار آید سهراب های زمانه را در این روزگار هول.
محمد روشن. تهران. 1390
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد