logo





روزگارانی بود

دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۸ اوت ۲۰۱۱

رضا بایگان

bayegan.jpg
روزگارانی بود
همه چی رنگِ درخت
و گلی بود که خاری به دستی نمی کرد فرو .

روزگارانی بود
همه را میلِ حضور
همه لبخند به لب
وکسان فاصله با متر نمی سنجیدند .

روزگارانی بود
و رفیقی هم بود
که از غصه ی قصه ی دوست
با دوپیمانه مستی می کرد
گریه را در مستی
واسه ی درد رفیق سر میداد.

روزگارانی بود
که کسی شوق فراموشی را
با ساعت خاموش،
نمی زد پیوند. روزگارانی بود
که کسی زخم نمی زد به دیوار حیاط
تاکه خاکی نریزد، در باغچه ی کوچکِ چسبیده به دیوارحیات .

روزگارانی بود
شهر پر بود ازنقش گل و روح نشاط
دختران رقص کنان
دفترِ مدرسه را ، تهِ شب می بستند
وپسرهای نجیب
اول و آخر هر تکلیفی
گل سرخی نشان می کردند

. روزگارانی بود
که دگر نیست ونیست و ندانم که چرا؟
رمز بودن و نبودن ، شده گم
و گل عاطفه از کوچه ی ما کوچیده
و اناری دگر از شاخه نیست آویزان .
وکتابی که خموش ،
روی یک ترمه نرم ،
با حضورش « سنگین »
پر زآرامش بود ،
شده یک خنجر تیز ، رفته تا عمق کبودِ اندوه .

روزگارانی بود ،
نرمِ نرم بود و سبک
به روانی سخن های پدر
که دگر رفته زدست
خفته در زیر پتویی از خاک
و گلاب . روزگارانی بود .

چهاردهم مرداد ۱۳۹۰ برابر با سال روز
مشروطیت در ایران
رضا بایگان / المان

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد