هرگزندیده رسم_ دگرگون را
جان رابرای خصم ، فداکرد یم
خورده فریب_آیت_ افسون را
خلقی ز راه_راست ، جداکرد یم
نشنیده پند و حکمت گردون را
بس آرزو ، که باد_هواکرد یم
آن باغ_ پرشقایق ومیمون را
خشک وکویرو کام بلاکرد یم
صبح_ پگا ه ودولت قا نون را
نا آزموده ، تا که رها کرد یم
شام_ سیاه چال و شبیخون را
برسرزمین خویش ، رواکرد یم
آن باغ_ پرشقایق ومیمون را
خشک وکویرو کام بلاکرد یم
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد