logo





خواب ابلیس یا رؤیای آزادی وحقوق بشر؟

دربارهء هویت و «هویت طلبی» ی ایرانیان

پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۴ اوت ۲۰۱۱

محمد جلالی چیمه (م. سحر)

sahar.jpg
نوشته کوتاهی که می خوانید گوشه ای از یادداشت های پراکندهء من است که اینجا و آنجا در حواشی برخی سایت ها در پاسخ به برخی دعوی های رایج نوشته شده اند . دعوی هایی که غالبا از سوی افراد یا گروههای منطقه گرا و قوم پرست مطرح می شوند و البته در سالهای اخیر به دلایل گوناگون پرو بالی گرفته اند و درعرصهء سیاسی و مجادلات فکری جامعه ایران جایی مهم تر از ارزش و اهمیت خود را اشغال کرده اند.

می شنویم که این گوشه یا آن گوشه از نواحی مرزی ایران گروهی خود را هویت طلب می نامند یا مدعی هویت سازی ، برای ساکنان برخی ولایات در برابر سایر هموطنان ایرانی خود می شوند و غافل از آنند که :
هویت ساختنی نیست ، هویت را انسانها خودشان دارند و مثل سرنوشت و بار امانت با خودشان حمل می کنند . نه می توان به کسی هویت داد و نه میتوان هویت کسی را سلب کرد.
این موضوع «هویت خواهی » یا « هویت طلبی » که در این سالها ورد زبان عده ای از فعالان سیاسی منطقه گرا «رژیونالیست» ماشده ریشه در یک بیماری سیاسی و ایدئولوژیک دارد.

واضح تر بگویم جمعی از کنشگران قومی در ایران با طرح مطالباتی که «هویت ِ» بخشی از مردم مناطق مرزی را از دولت مرکزی درخواست دارند ، رسما مردم منطقهء خود رابی هویت می خوانند و ازین طریق به آنان اهانت می کنند. این گروه از فعالان سیاسی یا نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند که در طول تاریخ ایران هرگز هویت مردم از آنان سلب نشده بوده و انسانهای فاقد هویت هرگز در این سرزمین نزیسته بوده اند.
متأسفانه این گروه از ایرانی ها که غالبا در خود احزاب یا گروههای قوم گرا متشکلند یا با انها ارتباط فکری یا تشکیلاتی دارند ، مشکل بحران هویت خود و بحران فکری خود را که ناشی از ئأثیرات مخرب ابدئولوژی های قوم گرا و نژادپرست یا تبلیغات پنجاه شصت سال بلشویسم استالینی و لنینی ست به مردم منطقه و ایالتی که خاستگا آنان بوده تعمیم می دهند و مردم ایران را به کیش خود می پندارند.
و بدین گونه «بی هویتی کاذبِ» خود ( یعنی بحران هویتی ناشی از بحران سیاسی و فکری) خود را بی هویتی اقوام ایرانی و باشندگان ایالات و ولایاتی می شمارند که پیوند های ملی و فرهنگی و تاریخی و عاطفی و دینی و زبانی شان سر به سده ها و بلکه هزاره ها می زند.
این گروههای ایدئولوژی زده آنچنان مست و شیفته ء افکار نظریات سیاسی خویشند که از درک حقایق تاریخی و از درک اشتراکات فرهنگی و تاریخی و تعلقات مشترک ملی و اجتماعی ایرانیان عاجز می شوند و جهان پیرامون خودشان را تنها از پس شیشهء کبودی می نگرند که ایدئولوزی ها یا شبه ایدئولوزی های هفتاد هشتاد سالهء اخیر بر چشم آنها نصب یا جراحی کرده است.
این موضوع توضیحات مفصلی می طلبد که جایش اینجا نیست.
فقط بگویم اگر جمعی در ایران حدود پنجاه شصت سال است که مدام طوطی وار تکرار می کنند که« ایران کثیر الملّه است »، هیچ دلیل و برهان تاریخی و علمی و عینی برای این مدعا نمی آورند جز آن که بر تئوری «سوسیالیسم و مسئله ملی » نوشته ژوزف استالین تکیه دارند و این تحفه مسموم رهاورد روس ها بوده و مروج آن هم رهبران حزب توده و سرکردگان فرقه چی های باقروفی و پیشه وری بوده اند. این تئوری امروز با نظریات قوم گرایانه و نژادپرستانهء قومی و به خصوص با پان عربیسم و پان ترکیسم که هردو با اسلامیسم حاکم بر ایران سنخیت و منافع مشترک دارند ، گره خورده و از یکدیگر تغذیه می کنند و به یکدیگر امتیاز می دهند.
بنا بر این هویت طلبی این آقایان و بانوان ریشه اش در اینجا هاست . اینها چیزی را می طلبند که ریشه در باد هوا دارد. این یک مطلب .

اسلام و جدال دو هویت

سخن دیگر آن که اسلام هم چه بخواهیم و چه نخواهیم به سرزمین ما آمده و مُهر خود را به تاریخ ما و فرهنگ ما و تمدن ما و ادب ما و هنر ما و زده و رفتار فردی و جمعی ما و ناخودآگاه و خودآگاه فردی و جمعی ما را برای ابد از خود متأثر ساخته است. بنا بر این بخشی از هویت ما را تشکیل می دهد و این واقعیتی ست هرچند پذیرش آن به دلائل بسیار برای خیلی از ما ایرانی ها تلخ است.
بنا بر این ما نمی توانیم و هویت ما ایرانی ها نمی تواند و هرگز نخواهد توانست خود را از حوزهء نفوذ مدنی و فرهنگی و معنوی و رفتاری مربوط به دوران اسلامی ایران بیرون تصور کند و به دور ازین حوزه نگاه دارد.
بنا بر این جدال ایران پیش از اسلامی ما با ایران پس از اسلامی ما یک جنگ بی معنا و پوچ و مثل آن است که دست راست ما با دست چپ ما بجنگد. ما همه ایرانی هستیم و همهء تاریخ ایران ـ چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام ـ تاریخ ماست و هویت و فرهنگ و وجدان جمعی همهء ما ـ حتی اقلیت های مذهبی ما ـ از آن منبعث است.
آنچه که در این سی سال بر ما ایرانیان رفته است ، ناشی از قدرت یافتن و تسلط سیاسی جمعی اسلامیست و پان اسلامیست است که بلاهت ایدئولوژیک و منافع کلان و آزمندی و فزونخواهی سیاسی و ایدئولوژیک آنها به آنان اجازه نمی دهد که ایران را در تمامیت تاریخی و تمدنی و فرهنگی آن بنگرند.


برای آنها که می خواهند با نام اسلام و قرآن بر ایران حکومت کنند ، تا ریخ از غار حرا و ازنخستین« پیام جبرائیل بر محمد» آغاز می شود و باقی جاهلیت است. ازینرو برای خمینیسم و تخم و ترکه خمینی ایران کشور فتح شده مسلمانهاست ، و غنیمتی ست که به برکت اسلام د به خواست الله به چنگ مسلمانها افتاده است و نه کشور بازماندگان دوران ساسانی و به قول خودشان مجوس ها. ملا هایی که که به نام اسلام و به نام حکومت فقیه بر ایران تسلط یافته اند نمیتوانند تاریخ ایران را در تمامیت آن به رسمیت بشناسند. آنها دل به سعد ابن وقاص دارند و عواطف سیاسی و فکری و دینی آنها متوجه عرب های مهاجمی ست که در قادسیه رستم فرخزاد را شکست داده اند . بنا بر این ایدئولوژی بلاهتبار اسلامیسم سیاسی ، تاریخ ایران را به دوپارهء مقدس و نجس تقسیم کرده است و بخشی از هویت و فرهنگ و مدنیت ریشه دار مردم ایران را نادیده می انگارد و به فراموشی می سپارد
این است تراژدی ملت ایران در عصر خمینیستی.
و پیداست که چنین حاکمیتی با چنین بنیاد فکری و ایدئولوژیک نمیتواند نمایندهء ایران در کلیت تاریخی و فرهنگی و هویتی آن باشد. این درهم ریختگی و اغتشاش و تزلزلی که در قوام ملی ایرانیان ظهور یافته و انواع افکار پراکنده ساز و تشتت گرای قومی و نژادی که به سکه رایج بازار سیاست ایران بدل شده ، ناشی از حضور و سیطرهء چنین حکومتی ست.

بنا بر این ریشه درد را از هر زاویه که نگاه کنیم در تسلط یا رواج افکار و ایدئولوژی هایی می بینیم که دغدغهء آنها هرچه که باشد ، آزادی مردم ایران یا سعادت سرنشینان این سرزمین نیست
من مطمئنم که کوشندگان احزاب و گروههای قومی چه بدانند و چه ندانند ، برخلاف دعوی های دهان پرکن و ظاهرفریب خود راهی به سوی آزادی مردم این سرزمین نخواهند گشود ، زیرا آزادی اگر برای جمع ایرانیان به عنوان صاحبان یک وطن و یک سرزمین و یک پرچم به دست نیابد ، محال است که در کشورک های تصنعی با دولتک های جور واجور و پرچم های جور واجور و دعوی های قومی و نژادی و فرهنگی جور واجور حاصل شود. من چنین وضعی در ایران را خواب ابلیس می دانم و نه رؤیای انسان های آزادیخواه و بشردوست.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

در پاسخ خانم ترابی
م.سحر
2011-08-07 19:35:34
نخواستم در پی بی پاسخ نهادن سخنانی که از فرط تکرار در محافل حزبی و گروهی قوم گرایان معاصر باعث ملال خاطر همگان اند ، موجب رنجش خاطر شمابشوم با اینهمه هرچه فکر کردم که چه بگویم تا در برابر این گونه گفتارهای کلیشه ای و فرمول وار حرف تازه ای آورده باشم ، مقدور نشد ناگزیر در باره آیهء استالینی «کثیر المله بودن ایران» شما را به سخنان آقای بابک امیرخسروی که خود از رهبران طراز اول حزب توده و از مرتبطین این حزب به فرقهء باقروف پیشه وری بوده است رجوع می دهم تا بی پایگی و ساختگی بودن و «مِید این بلشویسم» بودن این آیهء استالینی را یکبار دیگر به شما یاد آوری کند و به شما بگوید که : « خانم ترابی ، ما توده ای های سالهای 1320 به بعد این تخم لق را در دهان چپ ایران شکستیم!و بنیاد نظری این فرمول هم بر کتابی بود که استالین نوشته بود به نام «سوسیالیسم و مسئلهء ملی» و هدفش هم کنترل و اداره مناطق و سرزمینهایی بود که تزاریسم روس در جنگهای طولانی تصرف کرده بود و شامل مردمان و اقوامی بود که هیچ سنخیتی (نه به لحاظ تاریخی و نه فرهنگی و نه زبانی و نه دینی ) با روسیه تزاری نداشتند که اکنون دیگر بلشویک ها میراثدار آن شده بودند و قصد تداوام قدرت تزاری و تسلط روسیه(با نام سوسیالیسم) بر این متصرفات را داشتند. رفقای چپ ایرانی که همواره نگاهشان به دست برادران شوروی و گوششان به تئوری پردازی های آنان بود طبق معمول سوراخ دعا را گم کردند و این نظریه را به ایران قابل انطباق دانستند و در فرصتی که جنگ جهانی دوم و اشغال شمال و غرب ایران از سوی ارتش سرخ فراهم آورده بود این نظریه ایران شکن و ویرانگر را به همت باقروف و به بازیگری سید جعفر پیشه وری و یارانش در مناطق غربی ایران طی یک سال پیاده کردند. این ها سخنانی خواهد بود که جناب امیرخسروی به عنوان یکی از کنشگران مهم این وقایع سیاسی وتاریخی با شمادرمیان خواهد نهاد. و البته شما به دلایلی که به خودتان مربوط است حاضر نیستید در باب بطالت این تئوری های عهد بوقی ـ که این سالها با نژادپرستی های قومی از نوع پان ترکی و پان عربی هم مخلوط و ممزوج شده ــ سخن مرا بپذیرید ، بد نیست حداقل به گفتارها و آموزه های متکی بر تجربه این پیران دیر اندکی توجه بفرمایید ، باشد تا دیگر این گونه با اعتماد به نفسی حاکی از نوعی ایمان مذهبی، این سخن بی وجه را تکرار نکنید یا لا اقل با صدای بلند نگویید که « ایران کشوری ست کثیر المله» یکبار آقای براهنی این سخن را گفته بود و من پاسخ ایشان را داده ام و می توانید و در همین اینترنت در دسترس است و چنانچه بخواهید می توانید بخوانید. این اصطلاح کثیر المله بودن ایران سابق ای قبل از نوشته شدن کتاب کذایی استالین ندارد و اگر شما در تاریخ ایران اثری ازین اصطلاح یافتید که مسبوق به سابقه ای پیش از برآمدن بلشویسم در همسایگی ما باشد ، بهتر آنست که آن سوابق را به ما نشان دهید تا بیاموزیم و سخن خود را پس بگیریم.هرگز در طول تاریخ صدو پنجاه ساله ایران شما از هیچ آذربایجانی نمی شنوید که از ملیت آذری حرف بزند و حساب ایران را از آذربایجان جدا بداند (مگر پس از دولت مستعجل پیشه وری ).مشروطه خواهان ایران همواره از ملت ایران سخن می گفتند و غالبا آذری بودند. این تئوری ها بادهواست و متکی بر همان نگاه ایدئولوژیکی ست که گفتم.تا پیش از فروپاشی شوروی نگاه روسی و استالینی بر نظریات قوم گرایانه ایران غالب بود اگرچه نژادپرستان قومی و قبیله گراها و نوستالژیک های دوران ملوک الطوایفی و خانخانی (به خصوص پان ترک ها) نیز نقش نظریه پردازی و تاریخسازی خود را در زرورقی از افکار سوسیالیستی طرفدار شوروی ایفا می کردند اما در دوران جدید و پس از افول شوروی وزنِ نژادپرستی و پان ترکیسم در این تئوری پردازی ها افزون شد و پان اسلامیسم و حکومت جهالت جمهوری اسلامی به نژادپرستان قومی میدان داد.( کوشش وارلیق نویسان که بیست بیست و پنج سال در دامن محبت سید علی خامنه ای و محافل ویژه مشغول به جعل تاریخ و ترویج دشمنی قومی و عداوت با فرهنگ ایران و زبان فارسی بودند و نیز تلاش های یکی از برکشیدگان حزب توده یعنی ناصر پورپیرار که طی دو دهه در معیت نظام ولایت مطلقه فقیه ، کوششهای بسیار شبهه انگیزی در این زمینه ها داشت نمونه ای ست ازین همدستی شوم). بیش ازین نمی شود اینجا توضیح داد. ضمنا شعر و نوشته های من برخلاف نظر شما همواره نگاه به همبستگی ملی و قومی ایرانیان داشته است وهمواره آزادی و پیشرفت و توسعه فرهنگی و زبانی اقوام را به دور از کینه پروری وتفرقه انگیزی آرمان و آرزوی خود دانسته است . زیرا اینجانب همواره بر آن بوده است که حفظ همبستگی ملی و حفظ و حمایت زبان مشترک ملی یعنی زبان فارسی هیچگونه منافاتی با رشد و توسعه دیگر زبانها ندارد ، منتها این آرزویی ست که در یک دموکراسی قابل حصول است و راه دستیابی به دموکراسی و آزادی در ایران ، قوم گرایی و پراکندن بذر تفرقه ملی و کینه توزی نسبت به زبان فرهنگ ایران یعنی زبان فارسی نیست.


هایده ترابی
2011-08-04 21:29:22
آقای محمد جلالی چیمه، ایران یک کشور کثیر المله است، چه شما بخواهید و چه نخواهید. اگرچه ملیتها را می توان به توپ و تانک بست و قتل عام هم کرد، اما این راه حل در ایران جواب نخواهد نداد و تاکنون هم جواب نداده است. یکی از اصلی ترین خواستهای بیش از نیمی از جمعیت ایران این است که ستم و تبعیضات ملی در ایران رفع شود و حقوق برابر ملیتها با فارس زبانها به رسمیت شناخته شود. اگر این حقوق و خواستهای بدیهی انسانی محترم شمرده نشود،ایران روی آزادی و صلح را به خود نخواهد دید. این یک واقعیت است. باید برای همه، بویژه برای الیتهای فارس زبانی چون شما، تا حالا کاملا روشن شده باشد که مردم کرد و ترک و عرب و بلوچ و ترکمن از خواستهای خود چشم پوشی نخواهند کرد. با یادداشتهائی از این دست هم که شما می نویسید بیش از پیش شکاف و جدائی خود را با بیش از نیمی از جمعیت ایران آشکار می کنید.
به نظر من شما خود بشدت گرفتار تعصبات ایدئولوژیک هستید و تاکنون تمام تلاش تان را در شعرها و یادداشتها و مقاله هایتان کرده اید که با پاکن ایدئولوژیک تان حقایق عریان تاریخی را در مورد مسئله ی ستم ملی در ایران پاک کنید. باید پرسید که درک شما از ایدئولوژی اصلا چیست؟ سراسر همین یادداشت شما مملو از جزمیات ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی است.
اما من هم موافقم که ملیتهای زیر ستم ایران خود به روشنی دارای هویتهای متمایز ملی هستند و براستی نیازی هم به اصطلاح "هویت طلبی" ندارند. تصور من این است که اگر کسانی این اصطلاح را بکار می برند، با این قصد است که این هویتهای متمایز موجود در همه جای ایران به رسمیت شناخته شود، و نه اینکه خود را فاقد هویت بدانند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد