logo





دیدار مثنوی

دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰ - ۲۵ ژوييه ۲۰۱۱

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

در مثنوی موضوعات مختلف عرفانی و فلسفی و دینی و غیر آن چنان با مهارت در قالب داستان ها وکنایات و استعارات و
تمثیلات جذاب ارائه شده است که خواستاران ِدریافت این مطالب را با اطلاعی عمیق بسوی فهماندن سایر متون ادبی صوفیه می کشاند . افزون بر آن با خواندن مثنوی می توان با جنبه های فراوانی از زندگی اجتماعی آن روزگاران مردم ایران آشنا گردید،
آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم ز قدر تشنگی نتوان برید
گر شدی عطشان بحر معنوی
فرجه ای کن در جزیره مثنوی
فرجه کن چندان که اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس !
چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود
آن همه بگذارد و دریا شود

پیشگفتار

بخش نخست :

قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من !

با درودی گرم و روشن چو خورشید خاوران به یارانی که این برگ را گشوده اند، راهی را آغاز می کنیم . راهی که بیاری حق می تواند ، مشتاقان ِ پیمودن آن را به فتح قله هایی چند از مثنوی معنوی راه بگشاید . از همین آغاز راه در نخستین
گام ، شاید خواننده بپرسد چرا چنین عنوانی را برای نوشتاربرگزید یم و نه مثلا : "شرح مثنوی " ؟ از آن جهت که مثنوی را باید با چشم " سِر" دید و به کشف و شهود دریافت . شروح مثنوی و مقالات راهنمای فهم آن تنها یکی از وسایل پیمودن این راهند
اصل ، اشتیاق است و صدق؛و دیگر هیچ !می توان با مثنوی ملاقات کرد و با او درد
دل گفت .می نویسم او و نه "آن" زیرا به موجودی زنده و هشیار نظر دارم. صاحبدلی که می توان هر شکر و شکایتی را در هر زمانه ای نزدش برد و پاسخی در خور شنید مانند غزلیات حافظ که هر کس از "ظن" خود یارشان شده تفالی میزند.
شاید این سلسله نوشتارها برای کساتی که خود دستی در پژوهش متون عرفانی دارند چیزی در خور نداشته باشد و ما را به تکرار سخن دیگران متهم دارند .باکی نیست ؛
که روی سخن بیشتر با نسل جوان است. نسلی با لنده که داعیه ی پی افکندن بنیادی انسان گرایانه برای جامعه نوین ایران دارد . چراکه عرفان و تصوف با پیشینه هزار ساله خویش ، ــ گرچه نقاط ضعف نیز فراوان دارد ــ یکی از ژرفترین سمت گیری های تلطیف ِ شریعت اسلامی ست .امروزه شوربختانه دردهکده کوچک جهانی، افراد چنان در برابر کوران اطلاعات قرار گرفته اند که دیگر فرصت تامل درهیچ اندیشه ای را ندارند ــ یا نمی خواهند داشته باشند ــ . زندانیانِ خبر و تصویر انتظار دارند
تنها با یک کلیک بر تکمه رایانه ها و مکثی کوتاه ،از هر چمن گلی در سبد معلومات شخصی خود چیده به حافظه کامپیوتر بسپارند،شاید روزی بکارشان آید !اما خوشبختانه در انبوه ِ چنین نیروی پویایی ، بی گمان هستند ذهن های مشتاقی که خود دلی در گرو ادب و عرفان پارسی دارند و می خواهند بی درد سر ِ مرید و مراد پروری و احیانا شیخ و خانقاه های "روز آمد "،چیزی از اساس و سرچشمه عرفان و تصوف به چنگ
آورند . خطاب به چنین عزیزانی می نویسم :
"چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست ".... در مثنوی موضوعات مختلف عرفانی و فلسفی و دینی و غیر آن چنان با مهارت در قالب داستان ها وکنایات و استعارات و تمثیلات جذاب ارائه شده است که خواستاران ِدریافت این مطالب را با اطلاعی عمیق بسوی فهماندن سایر متون ادبی صوفیه می کشاند . افزون بر آن با خواندن مثنوی می توان با جنبه های فراوانی از زندگی اجتماعی آن روزگاران مردم ایران آشنا گردید، به شرط آن که با تامل ِ کافی نگریسته شود . و نه تنها چشم ، که گوش هم چشم گردد :
آینه ام آینه ام مرد ِ مقالات نیم
دیده شود حال من ار چشم شود گوش ِ شما
اما چگونه "شنیدار" به "دیدار" مبدل می شود ؟ از راه سکوت* و اندیشه ی عمیق در هر آنچه از مثنوی می توان دریافت . چنین تاملی نهایتا از مرزهای اندیشه ی انسانی فراتر خواهد رفت و با کشف و شهودی که از جهانی معنوی ست ادغام شده ،سرانجام به الهام و اشراق خواهد رسید . آنگاه مشتاق فهم مثنوی خودمعنوی می گردد ودانایی ِ
قیاسیش به بینشی خلاق تبدیل می شود:
جان شو و از راه جان ، جان را شناس
یار ِ بینش شو نه فرزند ِ قیاس !
معانی نو زاده می شوند وحدِ هر دو جهانِ جهان فراخ و فراخ تر می گردد:
هین سخن ِ تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد ِ جهان ، بی حد و اندازه شود
برای درک مثنوی باید خود ، مولانا شد .روشن است ، کسی را یارای گرفتن جای پدید آورنده اثرنیست چون افراد انسانی با یکدیگر متفاوتند و هر کس یک نسخه بیشتر در جهان ندارد .فردیت و شخصیت و شرایط اجتماعی و سطح دانش بشر و دگردیسی هنر و ادب در ادوار تاریخ وتفاوت استعداد افراد و ..و ..باعث می شود همگان به درک واحدی از "متن "ــ که موضوعش می تواند ادبی ،هنری ، و حتی گفتار معمول مردم باشد ــ نرسند .امروزه در بحث های فراوانی که عمدتا بنام "هرمنوتیک" معروف است ــ فلسفه یا هنر "تفسیر" اگردرتعریف سخت نگیریم و موشکافی شکاکان را رها کنیم ــ
سخن بر سر ِ آن است که در بررسی ِ ادب و هنر و متون تاریخی و مذهبی و فلسفی و امثال آن ، محقق یا بهتر بگوییم مفسر چگونه باید به آن "متن " بر خورد کند و بنگرد؟
"مفسر منظر " باید بود یا "مولف محور"؟ هر کدام از این دو دایره نگرش ، بر جنبه هایی از واقعیت انگشت می نهند . پاره ای محققان نیزدر روندی دیالکتیکی هردوجانب را در نظر می گیرند. ...اشاره به نظرات همه آنان البته از حوصله این نوشتار خارج
است .تنها در مورد مولانا ،نظر نویسنده بر آن است که باید در نخستین گام منظوروی را درک کرد سپس به تفسیراندیشه اش پرداخت . با مثالی دایره سخن شفافتر می شود . توجه به واژه" ملت" در بیت زیر باید چگونه باشد ؟
آنجا که الست آمد ، ارواح بلی گفتند ، این مذهب و ملت ها ، می دان که نبود آن جا
خواننده ــ بگو مفسر ــ امروزی که صدها بار واژه ملت را بعنوان ترجمه" ناسیون" فرانسوی در کتابهای درسی و روزنامه ها خوانده است ، چنانچه نداند که در زمان
مولانا چنین مفهومی ازملت وجود نداشته ، ومنظورآیین وشریعت بوده است ،بکلی از
معنی مورد نظر مولانا دور می افتد . این نمونه ای ساده از موارد بیشماری ست که در فهم مثنوی پیش روی خواننده قرار دارد و می توان حدس زد وقتی پای تمثیلات و استعاره های صوفیانه و تاویلات خود مولانا از آیات قرآنی و احادیت و امثال آن پیش آید ، چگونه مفسر را در شهری مه گرفته و مبهم محصور می کند . این جاست که مشتاق درک حضور مولانا باید خود همت کند و نکات ظریف را بیاری اشراق باطن دریابد . جان سخن آن ست که شارحان مثنوی در بسیاری موارد از "ظن خود "یار مولانا گشته اند ،اما بی راهه نیز نرفته اند و بیش و کم بر نکات مشترکی انگشت نهاده اند که اطلاع از آن ها برای دیداربا مثتوی لازم است . به نظر می رسد پژوهشگران ِ مثنوی آراء چند شارح و مفسر را بیش از دیگران مورد اطمینان یافته اند .از آنجمله شرح رینولد نیکلسون به ترجمه حسن لاهوتی و بامقدمه استاد آشتیانی . "شرح کبیر انقروی" نوشته اسماعیل انقروی با ترجمه دکتر عصمت ستار زاده شرح ِ دقیق استادفروزانفر در سه جلد از دفتر اول مثنوی . وشرح جامع مثنوی از کریم زما نی.
افزون بر این پژوهندگان البته منابع متعددی نیز برای درک افکار مولانا به زبان پارسی در کتابخانه ها موجود است .از برترین آن ها "مولوی نامه" نوشته استاد جلال همایی ست که خود به شیوه درسنامه ای ، به بررسی نکات فلسفی و عرفانی در اندیشه مولانا پرداخته است . پژوهش های استادان زرین کوب و کدکنی و سروش و نیکلسون امریکایی وشیمل از آلمان و گلپینارلی از ترکیه و دیگربزرگان همگی راهنما هستند .
و اما راه و روش این نوشتار که پیش روی شما ست چنین خواهد بود که هر بارداستان یا نکته ای از مثنوی را آورده ، حاصل نظر پژوهندگان آن را به زبان ساده می آورم.
سپس ازآنچه با جان و دل خویش در این " دیدار" دیده ام ،ارمغانی تقدیم شما عزیزان
خواهم کرد.اینک قطعه ای ست ، که "واقعه ای"بود و "حالی"رفت بر کران "جزیره " که موجی از آن دریای معنوی این فقیر را فروگرفت و در ربود و برساحل ناکجاآبادی افکند و باز آورد ،هم بر جای خویش . و او را خبرنبودوهیچ بخاطر نیاورد جز همین چند بیت ، که خوانش آن را هم می توان از دهان یاری خوش صدا شنید:
http://www.youtube.com/watch?v=_yUYIddVs-k
موج اوج مثنوی خیزد کنون
شد قرار ــ آرام و باز آمد جنون
موج ها از اوج ها بر شانه ات
می شود آوار و کوبد خانه ات
کشتی ِ جان را فرو ریزد به هم
عقل و حیرت را در آویزد به هم
تا شنا دانی ، همی جان می کنی
دست و پا بیهوده بر هم می زنی
در شنا نا آشنا شو با شنا
تا کند موجش به مرگت آشنا
بحر استغناست این خود را مبین !
غرق ِ آبی دم فروکش خوش نشین !
همچو ماهی ، جملگی آواز شو!
آب را خوان ! از برش غماز شو !
ـ تا نگیرد چشم را ظلمت چو قیر
کی شود از آفتابش مستنیر ؟
ور نه از روزن به هر سو بنگرد
هر که را رویی ست ، وی را بگرود ــ
پس به سر،موجش تو را ساحل برد
این قرار و خواب ،کی عاقل برد ؟
حضرت معشوق در خواب آید ت
گویدت :"در کش ! می ِ ناب آمدت !
قصد من این بود از آغاز ِ کار،
عاشقی چون تو در آید ، پر شرار
خان و مان و هستیش ویران کنم
وانگهش بر خوان ِخود ،مهمان کنم
آن "اناالحق" گوی را سامان دهم
شور ِ مستی ِ وِ را ، پایان دهم
هم شوم چشم ِ وی و هم گوش ِ او
هم زبانش ، هم روان و هوش ِ او
پر گشاید در من و حیران شود
عاقبت آرام یابد ، "جان" شود
یا امانت دار ِ من ! داخل بیا !
عقل را بیرون بنه ! جاهل بیا !
صدهزاران تا هزاران سال و ماه
رفتگان ، و آیندگان پویند راه ،
تا یکی در کوی ِ جان ، ماوی کند
تا دلش را ، داغ ِ من رسوا کند
آینه گشتم ، که مدهوشم شوی !!
خیره گردی ، خام و خاموشم شوی !!
بیش از این در آینه حسنت مبین !
از تو زیبا گشته ام ، ما را ببین ! "
فقیر الی الله محمد بینش (م ــ زیبا روز )
http://zibarooz.blogfa.com/‍


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

مثنوی
علیرضا
2011-07-27 18:33:32
سلام بر شما .بسیار استفاده بردم .اما می خواهم بدانم شما قصد دارید تمام مثنوی را قسمت به قسمت این جا تفسیر کنید ؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد