![]() |
|
خشت زن هاي کوره هاي آجرپزي روزي 18ساعت کارميکنند تابتوانند 3هزارعدد خشتي راکه طبق قرارداد موظف به توليدشان هستند تحويل کارفرما دهند درغيراين صورت از روزي 30هزارتومان حقوق براي کاريک خانواده 4نفره درروز خبري نيست!
تهيه يک لقمه نان درميان دودوآتش کورههاي آجرپزي آفتاب داغ تيرماه با چاشني خاک وکارطاقت فرسا مي شود تمام زندگي اين آدم ها.آدم هايي که مجبورندبراي گذران زندگي شان خانوادگي کارکنند،کاري طاقت فرسا که هرکسي را توان انجامش نيست.دخترک صورتش را با روسري پوشانده تا بيش ازاين خاک به عمق ريه هايش نفوذ نکند،کم حرف است و پرکار، پابه پاي پدرکارمي کند تادراين فرصت 6ماهه کمک حال او باشد.پدراما آرام است و خوشرو سلاممان را بالهجه اي شيرين پاسخ مي دهد؛لهجه شيرين خراساني.پدر،مادرو دختر و پسرنوجوانشان ازمشهد به اين جا آمده اند تا درحاشيه پايتخت خشت بزنند و ناني به سفره ببرند. اين جا حاشيه تهران است.محله اي بانام فرون آباد درحاشيه شهرستان پاکدشت.پس از کلي پرس و جو و رانندگي دربيابانهاي اطراف فرون آباد بالاخره کوره پزخانه ها را پيدا مي کنيم.کوره پزخانه هايي که قراراست خشت خشت خانههاي اين شهردرآن ها ساخته و پخته شوند.آفتاب داغ بيش ازهرچيز ديگري ماندن دراين منطقه را براي هرموجود زنده اي سخت مي کند چه رسد به انسان ها و خانواده هايي که قراراست روزي 18ساعت دراين شرايط کارکنند.آن هم کاري طاقت فرسا که حتي فکرکردن به آن هم نفس هايمان را به شماره مي اندازد.با اجازه سرکارگرکارگاه و به بهانه انداختن چند عکس وارد کارگاه مي شويم.درآن جاخانواده اي به دورهم جمعند و سخت مشغول کار.مردي ميانسال همراه با همسر و پسر و دخترنوجوانش مشغول کاراست،کارخانوادگي همراه با شيطنت هاي فريبا کوچولوي دوساله.پدر مي گويد اهل مشهد است وهرسال فروردين ماه همراه با خانواده به اين منطقه مي آيد تا خشت بزنند و آجر بپزند. دخترش قالب خشت زني را ازگل پرمي کند تا پدرکمي آن طرف ترخشت ها را برروي زمين درکناريکديگررديف کند.ساعت 11 صبح است و محمود و خانواده اش 8 ساعتي ميشود که کار روزانه شان را شروع کرده اند و بايد تا 10ساعت ديگربيوقفه کارکنند.از شرايط کارودرآمد ماهانه که مي پرسم با همان لحن آرام و دوستانه اش مي گويد:کارما کنتراتي است.بايد روزي 3هزارعدد خشت تحويل بدهيم.درآمدمان هم به طور متوسط مي شود روزي 30هزارتومان.البته هنوز مشخص نيست صاحب کارقراراست چقدر به مادستمزد بدهد چون طبق قراردادمان درپايان کاريعني شهريور ماه تسويه حساب مي کنيم. چراتهران؟مگرمشهد کوره آجرپزي ندارد؟ مي گويد :اين جا درآمدمان روزي 5هزارتومان بيشتراز مشهد است.کوره پزخانه هاي مشهد مبلغ کمتري به کارگرها مي دهند به همين خاطرهم من و همسرم 6ماه اول سال را به تهران مي آييم و بچه ها هم بعد ازامتحاناتشان به تهران مي آيند تا هم کمک حالمان باشند هم اين که تنها نباشند. بيمه مزيتي که خيلي ازکارگران فصلي را به کوره پزخانه ها مي کشاند محمود کارگرفصلي است و مشخص نيست 6ماه دوم سال کاري براي انجام دادن و درآمدي براي خرج کردن داشته باشديا خير ولي کارکردن دراين کارگاه هيچ چيز که نداشته باشد يک حسن براي کارگران ايراني اش دارد؛بيمه مزيتي که خيلي ازکارگران فصلي را به کوره پزخانه ها مي کشاند.کارگراني که 6ماه از سال را بيمه هستند و خيالشان ازبابت هزينه هاي درمان راحت است و به قول مادرخانواده براي 6 ماه بعدي هم خدابزرگ است. از ديدن اين بچه ها کوه غصه و غم برسرم آوارمي شود زن با بغض به پسر و دخترنوجوانش نگاه مي کندو مي گويد :مگر بچههاي من چه چيزي از بچه هاي ديگرکم دارند که تابستان بايد با اين شرايط کارکنند.بچه هاي من هم دوست دارند تابستانها ورزش کنند،به کلاس زبان بروند و اززندگي شان لذت ببرند.به خدا از ديدن اين بچه ها کوه غصه و غم برسرم آوارمي شود چون نتوانسته ام زندگي خوبي برايشان فراهم کنم. خشت زن هاي کوره هاي آجرپزي روزي 18ساعت کارميکنند تابتوانند 3هزارعدد خشتي راکه طبق قرارداد موظف به توليدشان هستند تحويل کارفرما دهند درغيراين صورت از روزي 30هزارتومان حقوق براي کاريک خانواده 4نفره درروز خبري نيست! دراين 6ماه خانه و زندگي شان هم همين جاست.به فاصله 100مترازمحل کارشان تعداد زيادي اتاق کنارهم رديف شدهاند تا مانند خانه هاي سازماني سرپناهي شوند براي شايد زحمت کش ترين کارگران اين ناحيه ،خانه و کاشانه اي براي بازي کودکان و استراحت بزرگترهايي که تمام روز ازخاک آجر مي سازند. خانه ها ساده اند مانند ساکنينشان ساده و بي آلايش؛جاي درپرده اي کهنه آويزان کرده اندو از وسايل زندگي هم رختخوابي دارند و چند تکه ظرف براي غذا خوردن ، ازکولرهم خبري نيست!راستي اين مجموعه مسکوني آشپزخانه و ظرفشويي هم دارد؛يک اجاق گاز براي بيش از60نفرکارگرو يک شيرآب و تخته اي برروي زمين که دخترکان از آن به عنوان ظرفشويي استفاده مي کنند. درست کناردرورودي کارگاه يک چهارديواري شبيه به ويرانه با چند شاخه لوله و يک منبع بزرگ آب برروي سقفش که ازتابش مستقيم آفتاب حتما آبش به جوش آمده نام حمام به خود گرفته تا کارگران و خانواده هايشان پس از18ساعت کارروزانه تني به آب بزنند. محمود و خانواده اش تنها خشت زنان اين کارگاه آجرپزي نيستند شايد 10گروه ديگرمانند اين خانواده بايد روزي 3هزارخشت رابراي پخته شدن درکوره آماده کنند. مرداني که بي وقفه کارميکنند مرحله بعدي پس ازخشک شدن خشت ها درآفتاب داغ تابستان انتقال آنها به کورهها براي پخته شدن است.حمل تا کوره و چيدن خشتهاي خام درکوره هم کارگر مخصوص به خود رادارد.مرداني که ازشدت گرما عرق ازسرو رويشان مي ريزد ولي بي وقفه کارميکنند. احمد به سرعت تعداد زيادي از خشتها را روي وسيله اي که شباهت زيادي به فرغون دارد مي چيند و به سمت کوره حرکت مي کند.دوربين عکاس را که مي بيند با لهجه آذري خنده کنان مي گويد تورابه خدا ازما عکس نگير.آبرو داريم!مي گويم مگر کارخلافي مي کني ؟باانرژي جواب مي دهد: نه ،اما به نامزدم درشهرمان گفته ام درتهران دريک کارخانه کارمي کنم .حالا اگرببيند کارخانه اي که ازآن تعريف کردم اين جاست حسابي آبرو ريزي مي شود! احمد و همکارانش همگي اهل هشترود آذربايجان شرقياند و به ازاي هرروز کارکردن روزي 30تا 40هزارتومان مزد مي گيرند.کارشان سخت و طاقت فرساست اما مردانه.زنها هنوزوارد اين کارنشده اند چون جابه جا کردن روزانه چند تن خشت خام و آجرپخته شده قدرت بدني مي خواهد وبس! سليمان با دقت خشت ها را درون کوره مي چيند تاپس ازيک روز حرارت ديدن بشوند سقف بالاي سر و ديوارخانه هايمان.چند روزي مي شود که کوره را خاموش کرده اند تا خنک شود اما بازهم گرما براي ما غيرقابل تحمل است و آجر چيدن درچنين شرايطي براي کارگران ملال آور.در کارگاه 28کوره درکناريکديگر قرار گرفته اند و درهرکوره مي توان تا 20هزار خشت خام را براي آجر شدن روي هم چيد.سليمان و چند کارگر هشترودي ديگر يک به يک خشت هاي خام را بانظمي خاص برروي هم مي چينند تادرنهايت کوره آجرپزي براي داغ شدن آماده شود.ازبخت خوب ما قرار است کوره را روشن کنند،درکوره رابا گل مي پوشانند و از بالا مشعل هاي گازي روشن مي شوند،روال کارآنها اين است که خشت ها بايد 24ساعت درون کوره پخته شوند پس ازخاموش کردن شعله ها و بازکردن درکوره 48ساعت زمان لازم است تاکوره و آجرهايي که ازشدت گرما سرخ شده اند خنک شوند.گرماي کوره هاي داغ همراه با آفتاب سوزان تابستان دست به دست هم داده اند تازندگي و کارکردن براي اين مردان و زنان سخت کوش سخت ترو سخت ترشود.کودکانشان تابستان را درخاک و گل مي گذرانند تا درباره موضوع انشاي خود درسال تحصيلي جديد براي هم شاگردي هايشان از کاري بنويسند که تا مانند آن را به چشم نبينند نمي توانند تصوردرستي از سختيهايش داشته باشند. از مسئول کارگاه علت زياد بودن ساعت کاري و کم بودن حقوق و مزاياي اين کارگران را مي پرسم،با حالتي حق به جانب ازطرف کارفرما مي گويد:ماهم هزينه هايمان بالاست ماهانه 12ميليون تومان پول قبض گاز و حداقل 3ميليون تومان هم پول برق ميدهيم . کارماتمام است و بايد برگرديم اما درکناراين مردان وزنان بودن و نگريستن به زندگي و نحوه تلاششان مصمممان ميکند براي کارکردن. با وجود گرماي زياد وخاک زيادي که برلباس ها و نفسهاي مان نشسته است خسته نيستيم يا شايد بهتر اين باشد که بگوييم ازگفتن واژه خستگي درمقابل کاراين انسانها شرمساريم. برگرفته از: خراسان - مورخ چهارشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۲ نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|