21 تیر 1390
خبرنگاران ایران -سارا محسنی :حاصل هشت سال انتشار مجله ای که «کیوان صمیمی» زندانی سیاسی مدیرمسئولی آن را بر عهده داشت ۵۵ نامه ای بود که برای مخاطبان خود نوشته می شد. ماهنامه «نامه» نامی آشنا برای اهالی رسانه بود که به سرنوشت بسیاری از نشریه های موفق یعنی توقف انتشار مبتلا شد.
«مجید تولایی» در دوران انتشار «نامه» سردبیری این نشریه را برعهده داشت. با او به گفت و گو نشستیم تا از «نامه» و «کیوان صمیمی» بگوید.
او از «نامه» گفت و آرزو کرد تا شرایطی فراهم آید که در اولین فرصت، امکان بازنشر مجدد این نشریه حال یا کاغذی یا حداقل اینترنتی، میسر شود. تولایی در این باره می گوید: شک ندارم که او نیز در کنج حبس، گاهی با این امید، فردا را روشن تر از امروز، انتظار می کشد.
متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است:
•لطفا درباره انتشار مجله «نامه» توضیح دهید که چه روندی در انتشار این نشریه طی شد؟
دوست عزیز در بندمان آقای کیوان صمیمی بعد از روی کار آمدن آقای خاتمی و شروع دوره اول دولت ایشان درخواستی را به ارشاد برای گرفتن مجوز این نشریه ارائه دادند. در همان سال ۱۳۷۶ با این درخواست موافقت شد."نامه"دو دوره انتشاردارد. دوره اول از سال۱۳۷۶ تا سال ۱۳۷۷ است که آن موقع ۱۵ شماره به صورت دو هفته نامه ۸ صفحه ای منتشر می شد. تعداد زیادی از دوستان در جریان دوره اول راه اندازی و انتشار نامه به کیوان کمک کردند، که در بین آنها آقایان عمادالدین باقی، محمدبهزادی، حمید احراری و علیرضا رجایی نقش بسیار جدی و موثرتری داشتند.
پس از پانزده شماره، یک وقفه ای به دلیل مشکلات مالی در انتشار"نامه"ایجاد شد. تقریبا نزدیک به یک سال این توقف در انتشار ادامه پیداکرد تا این که در دور دوم با همت بلند و پیگیری بی وقفه کیوان، به دنبال مشورت ها و گفتگوهای فراوان صورت گرفته با بسیاری از دوستانی که طی سالها سابقه همکاری مطبوعاتی و به ویژه فعالیت های سیاسی مشترک باهم داشتیم، در نهایت تصمیم بر این شد که با توجه به شرایط و فضای سیاسی آن روزهاوشروع دوران اصلاحات، با یک نگاه خاص تری امکان برقراری ارتباط رسانه ای با طیفی از مخاطبان در جامعه توسط این مجله فراهم شود. به دنبال چنین روندی بودکه دوره دوم انتشار نامه از شماره شانزده، در قطع مجله ای شروع شد و تاحدود چهل شماره ادامه پیداکرد و بعد هم توقیف شد. در طول این دوره من مسئولیت سردبیری"نامه"را بر عهده داشتم.
•دوره دوم از چه تاریخی شروع شد؟
فکر می کنم از اواخر تابستان سال ۱۳۷۸بود تا این که در اواخر تابستان یا شاید اوایل پاییز سال ۱۳۸۵، بعد از گرفتن چندین تذکر پیاپی از وزارت ارشاد و هیات نظارت بر مطبوعات، حکم توقف انتشار "نامه" صادر و ابلاغ شد.
•با این مقدمه لطفا بفرمایید با چه اهداف و انگیزه هایی فکر ایجاد چنین نشریه ای کلید خورد؟
گفتگوهای مفصل در گرفته در دوره ی منتهی به شروع انتشار مجدد"نامه"در سال ۱۳۷۸ ما را به این جمع بندی رسانده بود که گفتمان رسمی و غالب اصلاح طلبی که از آن به عنوان جریان اصلاح طلبی حکومتی یاد میکردیم، نمیخواست و اساسا نمی توانست بخش های مهم و اساسی یا به عبارت دیگر پاره های استراتژیک و بنیادین خواسته ها، دیدگاه ها و نقطه نظرات ما و بیشمار دگراندیشان محذوف و به حاشیه رانده شده در طول دو دهه ی گذشته را، بازتاب دهد. محذوفان و به حاشیه رانده شدگانی که با وجود خوشنودی و خرسندی از این که می دیدند، عده ای از درون ساخت قدرت جمهوری اسلامی، اینک درصدد ایجاد تغییر در وضع موجود با روشی اصلاح طلبانه و مسالمت جویانه هستند، اما در عین حال از این که میدیدند از نگاه همین اصلاح طلبان، آن ها شهروندان درجه دو یا بخش غیرخودی جامعه محسوب میشوند، رنج میبردند. رنج می بردند و با این وجود خرسند و خوشنود بودند از آن رو که می دیدند، اگرچه با یک تاخیر ۲۰ ساله، اما بالاخره عده ای برآمده از متن همین نظام، دارند برخی مطالبات و خواسته هایی را بیان می کنند که کثیری از مورد غضب قرارگرفتهگان توسط جمهوری اسلامی، از همان فردای پیروزی انقلاب، پیگیر و خواهانش بوده اند و در واقع ۲۰ سال برای آن که ایران را برای همه ایرانیان میخواستند یا خواهان رعایت حقوق منتقد و مخالف بوده اند، این همه سرکوب و محرومیت را متحمل شده بودند.
به هرحال واقعیت هایی از این دست، جای تردیدی در فهم این حقیقت نه برای ما و نه برای اصلاح طلبان آن دوران باقی نگذاشته بود که بین جنس و نگاه اصلاح طلبانه ما برای تحقق تغییرات در وضع موجود و جنس و نگاه اصلاح طلبان حکومتی، فرقی فارق و فاحش وجود داشت. به همین دلیل، باور ما این بود که این بخش محذوف و نابرخوردار، از حداقل امکانات برای طرح تحلیل ها و دیدگاه های خود، نیازمند تریبون و رسانه ای مطبوعاتی مستقل خویش است. معتقد بودیم که ما به سهم بسیار محدود و کوچک خودمان باید تلاش کنیم، تاصدای این بخش از جامعه باشیم.
•با توجه به تعدد رسانه ها در آن دوران آیا نمی توانستید دغدغه های خودتان را از طریق آن رسانه ها مطرح کنید؟
این سوال شما دقیقا همان سوالی است که ما خودمان د رآن زمان در جمع چند نفره ی محدود خویش به بحث و گفتگو راجع به آن پرداختیم و پاسخمان در آن هنگام به خود این بود که خیر نمیتوانیم. پاسخ این سوال در واقع در ادامه پاسخی است که به سوال قبلی دادم و فکر می کنم.
لازم است با کمی توضیح بیشتر، دلایل روشن تر و مشخص تری را بیان کنم. جمع ۴-۵ نفره سیاستگذاری-راهبردی"نامه"در آن زمان بر این باور بود که می تواند انعکاس دهنده صدا و نگرش آن بخش از مغضوبین و حذف شدگانی باشد که در شرایط پس از دوم خرداد سال ۷۶، می خواهند ضمن همراهی با روند جدید پدید آمده، گویش و خوانش اصلاح طلبی خاص خود را به جامعه معرفی کنند. نوعی از دموکراسی خواهی اصلاح طلبانه رادیکال، که اصلی ترین شاخص هایش، در تفاوت باخوانش شبه نولیبرالی اصلاح طلبان دوم خردادی برای ایجاد تغییرات در وضع موجود آن زمان، عبارت بودند از:اول این که ما پروژه انجام اصلاحات از بالابه پایین را پیشاپیش محکوم به شکست می دانستیم. می گفتیم راهی که شما می روید یعنی مدل پیشبرد اصلاحات با هدف فتح سنگر به سنگر بخش هایی از قدرت اجرایی یا مقننه، حتا در چهارچوب محاسبه با یک بینش کاملا پراگماتیستی معطوف به سودمندی نتیجه عمل نیز، جز به سراب نمی رود. می گفتیم عاقبت بازی در زمینی که شما برای خودانتخاب کرده اید، نتیجه ای جز باخت برای شما، واگذاری بازی و زمین به حریف و در نهایت ایجاد یاس و ناکامی برای آن توده ۲۳ میلیونی حامی خاتمی و اصلاحات، ندارد. چرا که هم برپایه تبیین های نظری و پشتوانه های تئوریک، هم به دلیل تجربیات تاریخی گذشته، و هم به دلیل نامحتمل بودن تغییر در صورت موازنه ی قوا در ساخت قدرت سیاسی به نفع اصلاح طلبی و دمکراسی خواهی به اعتبار جان سختی و غلبه هژمونیک جریان قوی بنیه راست در ساختار قدرت، نمی بایست نتیجه ای جز این انتظار داشت.
می گفتیم تنها با اتکا به قوی ساختن بنیه احزاب و تشکل های سیاسی، صنفی، سندیکایی و نهادمند کردن و متشکل ساختن نیروهای بی شکل، پراکنده و غیر سازمان یافته حامی انجام تغییر و اصلاحات در جامعه است که می توان،از قدرت لازم برای عقب راندن جریان راست برخوردار شد. به همین خاطر ما زمین اصلی بازی خود را، نه زمین مسابقه برای کسب قدرت، بلکه بسط و تحکیم هر چه بیشتر عرصه عمومی، بواسطه تقویت نهادها و تشکل های فعالین جنبش های اجتماعی و مدنی می دانستیم. اعتقاد داشتیم با تجمیع نیروی متشکل و سازمان یافته در این عرصه، مردم خواهان تحول و اصلاح، از قدرت لازم برای تحمیل و قبولاندن خواسته های خود بر جریان ضداصلاحات و ایجاد تغییرات لازم در ساختارهای حقیقی و حقوقی کشور، برخوردار خواهند شد.
دومین دلیل در نگاه ما جنبش اصلاح طلبی برای تداوم و گسترش، زمینه و بستری جدا و مستقل از دیگر جنبش های مدرن و دموکراسی خواهانه جامعه مدنی، نظیر جنبش های زنان، کارگران، دانشجویان، اقوام، معلمان...نداشت.مبتنی بر چنین نگاهی بود که"نامه" شالوده تشکیلات مطبوعاتی خود را بر وجود سرویس هایی بنا نهاد که اساسا، ماموریت و کار ویژه اصلی شان بر محور فعالیت کنشگران جنبش های اجتماعی، دور می زد. پنج سرویس زنان ،دانشجویان، کارگران، اقوام و معلمان، به صورت پیوسته و در هرشماره به بحث و گفتگو راجع به مسایل مبتلابه فعالین این جنبش ها، در حوزه های تئوریک و تجربی-پراتیک، می پرداختند.این نوع پرداختن به مسایل جنبش های اجتماعی درقالب کار مطبوعاتی در آن دوره را شاید بتوان نوعی کار بدیع و یگانه محسوب نمود که "نامه" توفیق انجام آن را کسب کرد.
سومین دلیل این بود که نقدهاواعتراضات جدی ما و بسیاری مانند ما به سیاست های اقتصادی آقای خاتمی،ازدیگرمواردی به شمارمیرفت که مارا ناگزیرازداشتن تریبونی مستقل میکرد .تریبونی که بتوانیم بواسطه آن صداونگاه طیف باورمندان به یک نوع نظام اقتصادی مبتنی بر سوسیال دموکراسی وطنی را،درجامعه بازتاب دهیم.از نظرما برنامه های اقتصادی آقای خاتمی چیزی نبود،جزدنبال روی دربست وتمام عیارازبرنامه های اقتصادی هاشمی رفسنجانی که آن هم درحقیقت عبارت بودازاختصاصی سازی اقتصادومنابع وثروت ملی کشوربرای طبقه نواشرفی تازه به دوران رسیده ای به صورت یک شبکه مافیایی ، یک پا در قدرت اقتصادی داشتند یک پا درقدرت سیاسی.
چهارم آنکه درآن دوران بسیاری همچون مادربرابراین پرسش پاسخی نداشتندکه اصلاح طلبان دوم خردادی پس ازبالغ بردودهه حضوردرعرصه قدرت،براساس کدام پروسه جمعبندی ونقدگذشته خویش،به طرح دیدگاهها و شعارهای جدیدی مثل توسعه سیاسی، جامعه مدنی و...رسیده بودند؟آخرکدام عقل سلیمی میتوانست بپذیرد-همچنانکه امروزنیزقابل قبول وپذیرش نیست-ازدل اعتقادبه خط امام ومبانی ولایت فقیه،که درطول دودهه قبل محصولات وخروجی های ویرانگروخانمان براندازخود را در به صورت عینی درهمه ابعادسیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی درکشوربه اثبات رسانده بود، ناگهان حق شهروندی، دموکراسی، خردخودبنیاد، جامعه مدنی - و نه مدینه النبی- و آزادی یعنی آزادی مخالف من و...استخراج یا زاییده شود؟ گرچه درآن دوران بعضا برای دادن پاسخ های تئوریک و معرفت شناسانه به این قبیل پرسش های بی جواب، باارجاع به فعالیت های فکری-نظری انجام شده حول محورحلقه(نشریه)کیان درسال های قبل،تلاش هایی از طرف برخی صاحب نظران منتسب به جریان دوم خرداد،صورت می گرفت. اما،کدام عقل بابصیرت ووجدان آگاهی بودکه نفهمداین قبیل جواب دست و پا کردن های به ظاهرتئوریک،صرف نظرازداشتن یانداشتن وجاهت ودلالت های علمی واستدلالی،به نوعی آدرس غلط وانحرافی دادن به مخاطب است.واقعیت این است که فقدان جمعبندی وعدم نقدرفتارو عملکردگذشته،به مثابه کلیدی ترین نقطه ضعف همه فعالیت ها وتلاش های سیاسی وروشنفکری درتاریخ معاصرما،ناتوانی ومعضلی نیست که فقط گریبان اصلاح طلبان دوم خردادی راگرفته باشند.متاسفانه ازدیربازتاامروز،شیوع وشدت این ناتوانی وقصورتاریخی،به مثابه یک بیماری اپیدمیک،دامنگیرکل جامعه سیاسی-روشنفکری ایران وازجمله طیف وسیع ومتنوع مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی نیز،شده است.
با تأکید بر پرداختن به اهمیت طرح چنین ضرورتی بود که نشریه "نامه" در برخورد باجریانات مختلف - صرف نظر از نوع نگرش و بینش آنان-تلاش می کرد نسبت به ترویج و باورپذیری فرهنگ وسنت جمعبندی ونقدعملکردخود،به قدربضاعت رسانه ای محدود و اندک اش، انجام وظیفه کند.
خواننده گان"نامه"حتما به یاد دارند که پایبندی حرفه ای این نشریه در عمل به فرهنگ و سنت جمعبندی و نقد عملکرد خود، مانع از آن نشد که در به چالش کشیدن مواضع و رفتار طیف های مختلف سیاسی در آن زمان، حتا از نقد و به چالش کشیدن رفتار و عملکرد جریان ملی -مذهبی، که گرداننده گان اصلی مجله نسبت به آن تعلق خاطر داشته و در ارتباط سیاسی تشکیلاتی با آن بودند، چشم بپوشد. چراکه باور داشتیم، نقد خود مقدم ب رنقد دیگران است و از نگاه منطبق بر اخلاق حرفه ای، ما به دلیل تعلقات تباری و هویت مان، مجاز به مستثنا کردن خود از این قاعده نیستیم. باور داشتیم و همچنان براین باور هستیم که، شروع مرحله در جازدن و سپس ورو دبه نقطه افول و سکون یک جریان فکری سیاسی، مادام که همچنان به حضور در عرصه عمومی اصرار داشته و در تکاپوی حفظ موجودیت خو ددر صحنه کارزارهای سیاسی اجتماعی به سرمی برد، زمانی آغاز می شود که قدرت جمعبندی و نقدخود را از دست بدهد. درچنین وضعیتی،تنها تکیه برمیراث پاک پیشینیان ویاخوش نامی وخوش اعتبارینامدارن آن جریان،کمک چندان موثری به تداوم حیات پویای ودرازمدتش،نمی کند.
•چرا «نامه»؟ چطور به این اسم رسیدید؟
انتخاب اسم"نامه"برای مجله،انتخاب خود کیوان بود. دراین مورد هرگاه که ازاوسوال می شد،بیشترپاسخش مبتنی بود بر نوعی علاقه واحساس شخصی که اونسبت به کلمه"نامه"داشت. "نامه"برای کیوان بیشتر تداعی کننده نوعی ارتباط بود که می توانست از طریق نامه نگاری منتهی نه به شکل متداول آن بلکه درقالب مقالات ومطالب،مصاحبه ها،گزارش های درج شده در یک مجله،با مخاطب ایجاد شود.
•«نامه» چه طیف مخاطبانی داشت؟
"نامه"دو طیف مخاطبان عام وخاص داشت.مخاطب عام ماازیک سو جامعه روشنفکری یا روشنفکران عرصه عمومی درداخل وحتی خارج از کشور بودندوازسوی دیگرعموم اقشارطبقه متوسط جامعه ایران. اما مخاطبان خاص"نامه"طیف هایی بودندکه می توان آنها راکنشگران جامعه مدنی درحوزه های مختلف مانند زنان،کارگران،اقوام،دانشجویان و ... نامید.
•تیراژ «نامه» چقدر بود؟
نامه فعالیت مطبوعاتی خودرادردورانی شروع کردکه ازآن به عنوان رقابتی ترین دوران کار مطبوعات طی۳۰سال اخیر،نام برده می شود.دردوره دوم فعالیت"نامه"ماکارمان راباانتشار شماره۱۶باتیراژ۵هزارنسخه شروع کردیم که ازاین۵هزارنسخه حدودنزدیک به۳هزاربرگشتی داشتیم. اما سیر صعودی ودامنه گسترش تیراژ نامه به گونه ای بودکه در۱۲-۱۰ شماره آخر،تیراژمجله باکمی نوسان وبالا پایین درهرشماره به بالغ بر۲۰۰۰۰نسخه درماه رسید.آمار برگشتی هم درهر شماره،بین ۱۵تا۲۰درصد،درنوسان بود. حالاشماخودقضاوت کنید که با یک دیدکاملاحرفه ای،میزان موفقیت نامه،چطور بوده است.بدون شک این روندوسیرصعودی موفقیت آمیز، خود یکی از اصلی ترین ملاحظات درجمعبندی کسانی بوده است که اراده سیاسی-امنیتی شان رابرای تعطیلی"نامه"،به اجرادرآوردند.
•آشنایی شما با آقای صمیمی به چه زمانی برمی گشت و آیا پیش از این تجربه رسانه ای خاصی با ایشان داشتید یا نه؟
آشنایی من باکیوان برمی گردد به سالهای اول انقلاب. همانطور که پیش تراشاره کردم،ازآنجاکه به لحاظ فکری وسیاسی هردوی ما دارای تباروتعلق هویتی مشترکی بودیم، میشودگفت که به طور کلی تقریبا مسیر مشابهی رادردهه های 60 و۷۰،طی کرده بودیم. امانخستین تجریه مشترک کار مطبوعاتی مادرمجله«دریچه گفت وگو»بود.
این نشریه درسال۷۱-۱۳۷۰منتشرمی شد و بایدبگویم که بخش اصلی هسته ای که بعدا"نامه"راراه اندازی ومنتشرکرد،اززمان «دریچه گفت و گو»،شکل گرفت.درواقع«دریچه گفت و گو»نخستین مجله این طیف ازاپوزیسیون درآن بازه ی زمانی درکشوربود.حالا که صحبت ازدریچه گفت وگوشد،جادارد یادی کنم به نیکی ازدیگردوست گرامی وعزیزدربندمان،خانم نسرین ستوده که بی اغراق بایدگفت یکی ازفعال ترین وباانگیزه ترین اعضای تحریریه مجله بودند.بعدازتعطیلی«دریچه گفت و گو»دوستان فعالیت های مطبوعاتی خود را دردومسیر به طورموازی پیگیری کردندکه عبارت بودازکاردرمجله«ایران فردا»ونشریه«پیام هاجر».بعدازآن هم شروع کار"نامه"بودکه البته دردوره دوم آغازبه انتشار"نامه"مجله ایران فردا،دیگرتوقیف شده بود.
•دلیل توقیف «نامه» چه بود؟
درفاصله سه سال قبل از توقیف،ماچندین تذکرواخطارازارشاد دریافت کردیم.ضمن اینکه در طول این مدت،مرتبا مورد احضار، بازجویی،توبیخ و...دستگاه های امنیتی واطلاعاتی قرارمی گرفتیم.به هرحال فضای سیاسی کشوربعدازگذشت اولین سال ریاست جمهوری احمدی نژادبه سمت بسته ترشدن رفت تااینکه به بهانه شعری که ازخانم سیمین بهبهانی چاپ کرده بودیم دستورتوقیف صادرشد.آنها مضمون این شعرراتوهین به آقای خمینی تلقی کردند،در حالیکه این شعر قبلادرکتابی منتشر شده بود،که چندین بارآن کتاب ازارشاد مجوزتجدیدچاپ گرفته بود.
•چه پیگیری هایی برای رفع توقیف صورت گرفت؟
کیوان به صورت جدی ودراوایل دوره رسیدگی به پرونده "نامه"البته کمی هم خوش بینانه،سیر حقوقی پرونده راپیگیری می کرد.اماواضح بودکه مانند بسیاری ازمواردوپرونده های مشابه،هم مرجع صادرکننده وهم مرجع رسیدگی کننده،مرجع سیاسی وامنیتی است،نه حقوقی.بااین حال،لایحه دفاعیه ای در اعتراض به این حکم تهیه شد.آقایان دادخواه وعلیزاده طباطبایی درمراحل مختلف،به عنوان وکلای پرونده،پیگیر کار بودنداماتلاش های پیگیرانه کیوان و وکلا برای رفع توقیف،نتیجه ای دربرنداشت.
•و سخن آخر؟
فکر میکنم جای"نامه"بسیارخالی است. باگذشت پنج سال از زمان توقف انتشار"نامه"بی تعارف بایدبگویم,هنوزهیچ نشریه ای،از مجموعه نشریات کاغذی یااینترنتی،نتوانسته است جای خالی"نامه"راپرکند.این رافقط من نمیگویم. کاش برای شما امکان داشت این داوری رابه نظرسنجی می گذاشتید.جای خالی نامه پرنشده است،چون"نامه"فقط مثل خودش است.امیدوارم شرایطی فراهم شودتادراولین فرصت،امکان بازنشر مجددآن حالا یاکاغذی یاحداقل اینترنتی،میسر شود.کیوان رفیق سی ساله من است،میتوانم با همزادپنداری،فکرواحساس اورابخوانم.شک ندارم که اونیزدرکنج حبس،گاهی بااین امید، فردا را روشن ترازامروز،انتظارمی کشد