logo





«ایران دوستی» تلویزیون العربیه

شنبه ۱۱ تير ۱۳۹۰ - ۰۲ ژوييه ۲۰۱۱

علی کشگر

ali-keshgar.jpg
سرچشمه آزادی به رسمیت شناختن حقوق فردی و حقوق طبیعی است. نگاه کردن به حقوق بشر و حقوق شهروندی در بافتار تجدد و توسعه و امنیت ملی و حفظ یگانگی و یکپارچگی ایران و نهادینه کردن آن در باور الیت فکری جامعه و تبدیل به فرهنگ رسمی ـ یعنی قانون ـ و جایگزین کردن آن بجای خرده فرهنگ های سنتی و تبدیل به فرهنگ عمومی ـ باور عمومی ـ و همچنین گسترش جامعه مدنی که به گفته دوتوکویل « هم ناتوانی و خودبینی افراد را چاره می‌کند و هم جلو رشد بیش از اندازه دولت را می‌گیرد.» بستر مساعد و مناسب برای رسیدن به «بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» است.
در سه دهه گذشته جمهوری اسلامی با سیاست های ضد ملی خود از صدور انقلاب اسلامی، تا حمایت از تروریسم بین المللی، از دخالت در امر داخلی کشورهای همسایه تا سیاستهای اتمی خود و بالاخره سیاستهای سرکوبگرانه و ارتجاعی و تبعض آمیز خود در داخل کشور شرایط و بستر مناسبی را برای دخالت بیگانگان در امر ملی میهنمان فراهم کرده است. امروز هر ایرانی میهن دوستی بخوبی می داند که جمهوری اسلامی و سیاست های ضد ملی ش عامل اصلی بحرانهای فزاینده موجود در کشورمی باشد. بحرانهایی که ثبات و امنيت کشور را برهم زده و نارضايتی عمومی را میان ملت مان و در ميان اقوام کشورمان دامن زده و پيامدهای ناخوشايند بسياری ببار آورده است. جمهوری اسلامی در طول سی سال از عمر خود با سیاستهای ضد ملی نشان داده است که نه تنها پاسخی برای حل بحرانهای موجود در کشور ندارد، بلکه برعکس خود عامل اصلی زمینه ی شکاف و از هم گسیختکی وحدت ملی بوده وهر روز نیز با ادامه سیاستهای ویرانگر در خارج و داخل کشور به عمق این شکاف افزوده و شرایط و بستر مناسبی را برای دخالت نیروهای بیگانه فراهم کرده و می کند.

ملت ایران بدرستی می داند که برای رفع این بحرانها و پیامدهای ناگوار آن و همچنین قدم گذاردن در راه دمکراسی و گذار از قدرت متمرکز به عدم تمرکز و فراهم کردن شرایط برای مشارکت همگانی در سرنوشت کشور و استقرار حقوق بشر در کشور و بازسازی ایران با معیارهای جهان مدرن باید جمهوری اسلامی را از سر راه بردارد. هر ایرانی میهن دوستی بدرستی می داند تا وقتی نظام جمهوری اسلامی در ایران بر سرکار است سخن گفتن از ارزشهای حقوق بشر در عرصه های فردی، اجتماعی و سیاسی سخنی گزاف و بی معناست و وجود جمهوری اسلامی سدی عظیم در برابر رسیدن به چنین حقوقی است.

از سوی دیگر نسل امروز در ایران برخلاف تفکر نسل سالهای پیش از انقلاب، بدرستی می داند برای رسیدن به چنین جامعه ای استبداد سیاسی فقط یک مانع است و نه بیشتر. می داند برای تحقق آرمانهای خود در جامعه برداشتن مانع قدرت استبدادی به تنهایی کارساز نیست و ای بسا از دل براندازی چنین استبدادی شرایطی در میهن برقرار شود که بحرانهای عمیق تر و پردامنه تر از آنچه امروز گریبانگیرش هستیم دچار شویم. کافی است گوشها را اندکی بسوی ایران برگردانیم. بوضوح بانگ بلند ملت ایران را خواهیم شنید که خواستار افغانیزه، عراقیزه، سودانیزه و یا سرنوشتی مشابه لیبی و یا جنگ داخلی نیستند.

امروز جامعه ایرانی و الیت فکری آن در کشور بر خلاف بخش بزرگتر خارج نشینینان ورشکسته بدنبال سرنگون کردن جمهوری اسلامی به هر قیمت نیستند. آنان از کنار زدن جمهوری اسلامی نه برای رسیدن صرف به قدرت بلکه در پی نهادینه کردن ارزشهای حقوق بشر، حقوق شهروندی در بافتار تجدد و توسعه و امنیت ملی و حفظ یگانگی و یکپارچگی ایران بر محور ایران زمین می باشند. نسل امروز ایران از برداشتن جمهوری اسلامی از سرراه بدنبال گرفتن اعتبار وشخصیت فرد ایرانی، مستقل از طبقات، گروه ها و دستجات، قوم و قبیله و عشیره است ومی خواهد ایران پس از جمهوری اسلامی را با اندیشه آزادی و ترقی و با جهان بینی مدرن تعریف کند و با زمان و اوضاع و احوال امروز پیش برد.

کشورهای غربی مخالف رژیم اسلامی بدرستی می دانند که با چنین ملتی و با چنین درکی از ناسیونالیسم دفاعی و تعریف مدرن از ناسیونالیسم نمی توان همان رفتاری را کرد که با کشورهای افغانستان، عراق، لیبی و.... کردند. آنان بدرستی فهمیده اند که در صورت دخالت نیروهای بیگانه در امر ملی ایران، ملت ایران در دفاع از منافع ملی خود یکپارچه در مقابل آنان خواهد ایستاد. آنان اینرا در جنگ هشت ساله عراق با ایران و خطر حمله نظامی در اواخر دوره ریاست جمهوری جرج بوش بطور جدی مشاهده و لمس کردند. برای آنان روشن شده است که در صورت دخالت بیگانگان در امر ملی ایران به استثنای اندک ایرانیان خود فروخته و چلبی های تربیت شده در دستگاه های بیگانه و کسانی که از این معرکه سهم خود می خواهند، ملت ایران از چهار سوی ایران با هر اندیشه و هر مرامی بپا خواهد خواست و از کشور خود که بستر تحقق آرمانهایش و ارزشهایش می باشد تا پای جان دفاع خواهد کرد.

هر چند با تکه پاره شدن یوگسلاوی و تشکیل کردستان فدرال در عراق و فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری آذربایجان اوضاع و احوال تا حدود زیادی به سود سازمانهای تجزیه طلب قومگرا دگرگون شد و شرایط جدید، سازمانهای قومگرا در ایران را به سمت سوهایی کشاند که در جهت مخالف منافع ملی ایران می باشد، هر چند از آن زمان «کثیرالمله» بودن کشور ایران و راهکار فدرالیسم قومی ـ زبانی ابزاری شد برای درهم شکستن وحدت ملی ایران در دست بیگانگان و بیگانه پرستان که با تشکیل جلسات مختلف در سالهای گذشته در برلین، پاریس، واشنگتن، تورنتو و اینبار نیز در لندن با صرف هزینه های کلان، رفته رفته توانستند نیروهای سرخورده و وامانده در جامعه ایرانیان خارج را به خود جلب کرده و آنان را برای روز مبادا تر و خشک کنند. اما به نظر می رسد کنفرانس لندن (26 / 6 /2011) که توسط «دفتر مطالعات ایران و عرب»!! برگزار شد از ضد ایرانی ترین این جلسات باشد که تا کنون در این راستا برگزار شده است. در این جلسه از هواداران و مشاوران نزدیک شاهزاده رضا پهلوی، تا دبیر کل حزب مشروطه ایران، از رهبران حزب دمکرات کردستان و سایر سازمانهای قومگرا، تا بعضی از رهبران فراکسیون اتحاد جمهوریخواهان و روزنامه نگاران غنوده در هر بستر زیر مراحم تلویزیون العربیه حضور داشتند. صرف نظر از برگزار کننده این گردهمایی که تنها ماهیت عربی بودنش آشکار و همین خود «دوستی» این جمع با ایران را روشن می کند، علاوه براین آنگونه که از گزارش العربیه بر می آید این جمع نظام سیاسی اینده ایران را مورد بحث قرار داده و در شکل فدرالیسم قومی زبانی آن به توافق رسیدند. این توافق روح و ماهیت غالب این نشست را تعیین می کرد، که رسیدن به آن یعنی جنگ و خونریزی میان بخش های گوناگون ملت ایران.

به نظر می رسد کسان حاضر در جلسه تصمیم خود را گرفته باشند و با آويختن به واژه فدراليسم بعنوان تنها آلترناتیو تمرکز و عدم توجه لازم به مفهوم فدرالیسم و نسبت و رابطه آن با مجموعه بافت سیاسی، اجتماعی و تاریخ شکل گیری کشورهای فدرال از یک سو و عدم دقت لازم به ویژگی های کشورمان و تاریخ چند هزاره آن از سوی دیگر در عمل اين واژه را به قالبی ميان تهی تبديل کرده که در شرايط خاص ايران و تکيه‌ئی که طرفداران تقسيم فدرالی ايران بر پايه قومی ـ زبانی می‌کنند، اين قالب تنها با رنج و خون و فلاکت مردمانی پر خواهد شد، که مسئله همه ما خوشبختی و بهروزی آنهاست.

در حوزه سیاست و علوم سیاسی باید از تعریف حقوقی فدرالیسم که بیشتر نفی و سلبی است و نشان می دهد که چه ساختاری فدرالیسم نیست فراتر رفت و این سئوال را پیش رو قرار داد که فدرالیسم در نفس خویش و در ذات خود حامل کدامین ارزش است؟ و یا اینکه چه هدفهای ارزشمندی برای جامعه و شهروندان وجود دارند که تنها از طریق ساختار فدرال می توان بدانها دست یافت؟

فدرالیسم در یک بحث مجرد و انتزاعی، به تنهایی و خارج از بافت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه حامل هیچ پیام ارزشی برای جامعه و شهروندان نیست و فقط در بررسی بر بستر بافتهای گوناگون معنا و مفهوم ارزشی می یابد و در جامعه های گوناگون و ترتیبات گوناگون نیز معنا و مفهوم متفاوت از آن حاصل می گردد. بطوری که کارکرد ساختارفدرالیسم ـ و هر ساختار دیگر ـ در یک جامعه دمکراتیک و مدرن که سامان آن بر دمکراسی پارلمانی لیبرال، آزادی احزاب، و نهادهای مدنی و ارزشهای مدرن می باشد کارکردی دمکراتیک خواهد داشت که امروزه یکی از بهترین نمونه‌های آن را در کشور آلمان شاهد هستیم و برعکس در جامعه ای با بافت استبدادی و غیردمکراتیک که نه از آزادی خبری هست و نه جامعه مدنی قدرتمند حضور دارد، کارکردی غیردمکراتیک و ساختاری در خدمت حکومتهای فاسد خواهد بود که بهترین نمونه آنرا در اتحاد جماهیر شوروی سابق شاهد بودیم. و یا در کشورهایی با بافتار عقب مانده قومی ـ قبیله ای و عشیره ای همچون پاکستان، ساختاری در خدمت جنایتکارانی همچون طالبان ها و بن لادن ها و تروریستهای اسلامی خواهد شد. و یا در کشورهای سرهم شده از ملتهای گوناکون پس از جنگ جهانی دوم، هم چون یوگسلاوی سابق و عراق امروز، فدرالیسم ابزاری در خدمت اعمال اراده سياسی و حاکمیت برای تکه های دارای حق حاکمیت در عمل جداگانه خواهد شد. از همین رو تنها با تحلیل از تجربه های مشخص و در جوامع معین می توان کارکرد فدرالیسم و ارزش فدرالیسم را تعیین نمود. نمونه های فوق به خوبی نشان می دهند که نسبت دادن ارزشهای ذاتی و مستقل به فدرالیسم وخارج از مجموعه بافت و محتوای نظام سیاسی اجتماعی و اقتصادی تا چه اندازه بی پایه و غیرقابل پذیرش است.

عليرغم وجود اختلافهای بنيادين و کارکردهای از اساس متضاد نظامهای فدرال واقعاً موجود در جهان، اما برای طرفداران فدرالیسم در ایران این مفهوم از تعریفی یگانه، منسجم، جهانی و فراگیر و دارای کارکردی همسان در همه جا می باشد و عمدتا نیز پایه ی استدلالی آنان بر دو محور دور می زند. نخستین پایه نظری طرفداران فدرالیسم بر محور «بدی و شرارت بالقوه قدرت سیاسی» استوار می باشد. با استناد به این سخن لرد اکتن که «قدرت متمایل به فاسد کردن است و قدرت مطلق، مطلقا فاسد می کند» گفته می شود «فدرالیسم قدرت را میان چند مرکز رقیب تقسیم می کند» و وسیله ای برای جلوگیری از سوء استفاده از قدرت و گذر از تمرکز قدرت به عدم تمرکز است.

استدلال فوق زبانزد همه هواداران فدرالیسم بوده و بصورت کلام الهی درآمده است. بطوریکه در ميان آنها کسی از خود نمی پرسد معنا و اعتبار این سخن چیست؟ کسی از خود نمی پرسد، چگونه می توان با تقسیم قدرت ــ که میل به انحصار دارد ــ به چند پاره و استقرار آن در چند نقطه مستقل، از خطر میل ذاتی آن به تسلط کاست؟ اگر قدرت میل به فساد دارد و قدرت متمرکز فساد مطلق ببار می آورد، منطقا باید بپذیریم تقسیم آن به چند پاره مستقل و قرار دادن آن در چند نقطه ارضی کشور، یعنی تکثیر و تزریق نهادی در جامعه که فساد تولید می کند. به زبان دیگر یعنی اگر تا دیروز با یک دیکتاتور و یک مرکز فساد سرکار داشتیم بعد از فدرالیسمِ دوستان با چند دیکتاتور و چند مرکز فساد سرکار خواهیم داشت و اگر تا دیروز حکومت مرکزی به يکسان برسر همگان می کوبید امروز چند دولت فدرال متمرکز برسرمردمان همان مناطق ارضی جداگانه خواهد کوبید.

بدون تردید گذر از تمرکز و رسیدن به عدم تمرکز بر پايه فراهم کردن بهترين بستر برای مشارکت همگانی در سرنوشت کشور، مسئله ملی ماست و بی‌ترديد حفظ وحدت ملی در بالاترين درجه و ادامه بقای ایران وابسته بدان است! اما معنای عدم تمرکز حق مشارکت عمومی در اداره عمومی کشور و پخش عادلانه تر منابع ملی است و نه تضعیف قدرت با چند پاره کردنش! اگر قدرت فساد ببار می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق، عکس آنهم می تواند متساویا صدق کند و بقول ادموند برک «هیچ چیزی مانند یک حکومت ضعیف سرکوبگر و ستم کار از کار در نمی آید.» نتیجه حکومتهای ضعیف خارج از اینکه چه خطراتی از بیرون مرزها، کشور را تهدید می کند، عموما قدرت گیری حکومتهای خشن و سرکوبگر در تمام دوره های تاریخی بوده است. محمود افغان بجای شاه سلطان حسین صفوی، دیکتاتوری بلشویکها بجای حکومت کرنسکی، جانشین جمهوری وایمار، ناسیونال سوسیالیستها و بجای محمدرضا شاه و حکومت پهلوی، روح الله خمینی و حکومت اسلامی بود. اما خارج از اینکه سخن لرد اکتن بیان حقیقت است یا سخن ادموند برک، وظیفه سیاست کشاندن جامعه به افراط و تفریط نیست بلکه ایجاد شرایطی است که «بالاترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» آن هم در درجه نخست بدست خود آن مردمان را فراهم کند وهدف ازعدم تمرکز نیز همین است. و باید تمامی توان جامعه را برای تحقق آن در عالی ترین شکل بکار گرفت و راه حلهای مناسب و درخور ارائه نمود. فدرالیسم در این حوزه سخن چندانی برای ما نداشته و نخواهد داشت و نه تنها راه حل مسئله ی عدم تمرکز و ایجاد بستر مناسب برای رشد و گسترش مشارکت عمومی در حوزه عمومی نیست بلکه ما را به پاکستان فعلی نزدیک خواهد کرد. سرنوشت اين کشور برای ما می‌تواند بسيار عبرت‌آموز باشد.

و اما پایه دیگر استدلالی طرفداران فدرالیسم در ایران یگانه قلمداد کردن دمکراسی و آزادی با فدرالیسم می باشد. هسته اصلی استدلال دوستان در این رابطه این است که، فدرالیسم ضامن آزادی است و دولت فدرال از طریق پخش کردن قوای منبعث از قانون اساسی، در واقع قدرت سیاسی را پخش می کند، و از این طریق آزادی را به حد اعلا می رساند. اگر دراین سخن به جد نگريسته شود، خلاف حقیقت بودنش آشکار می‌گردد. نگاهی به نقش فدرالیسم در کشورهایی نظیر پاکستان و یا نقش دولت‌های فدرال در بر سرکار آمدن ناسیونال سوسیالیستها در آلمان و همچنین عملکرد حکومتهای فدرال پس از انتصاب هیتلر به مقام صدارت عظما و به خط شدن آنها پشت سر ناسیونال سوسیالیستها، ترديدی است در درستی این سخن. آنچه در استدلال دوستان غایب است؛ آگاهی و توجه عميق‌تر به علت اصلی وجود آزادی در جامعه و ابزار واقعی حفظ آن. اغلب طرفداران فدرالیسم در ایران از این حقیقت آشکار غافلند که علت راستین وجود آزادی در جامعه، بافت مساعد و مناسب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است! نمونه نقش فدرالیسم در آلمان در دوره جمهوری وایمار و رایش سوم از یکسو و نقش آن در جامعه امروز آلمان اثبات این حقیقت است. ریشه های اصلی آزادی در جامعه، تکثرگرائی، چندگانگی و فعالیتهای آزاد حزبی است! به رسمیت شناختن حقوق فردی و حقوق شهروندی، نهادهای مدنی و آزادی بیان، آزادی مطبوعات از علتهای راستین وجود آزادی در جامعه است. و در نهایت ایجاد جامعه شهروندی و رعایت حقوق بشربستر رشد و گسترش آزادی و ضامن آن در جامعه است. و مهمتر از همه برای بکار افتادن چنین بستری جامعه نیازمند جهان بینی آزاد و مدرن می باشد و از نظر فرهنگی پذيرا شدن جهان‌بينی آزادی. ولی اگر مقصود از اینکه می گویند فدرالیسم آزادی را به حد اعلا می رساند این باشد که تقسیم قدرت در میان واحدهای فدرال فقط با بودن دمکراسی، آزادی سیاسی را به بالاترین حد افزایش می دهد. وضع کشورهای دمکرات و آزادمنش غیر فدرال در اروپا و سایر نقاط جهان برهانی بر رد این سخن است و نه برصحت آن.

گفته شد گذر از تمرکز و رسیدن به عدم تمرکز بر پايه فراهم کردن بهترين بستر برای مشارکت همگانی در سرنوشت کشور، مسئله ملی ماست. اما معنای عدم تمرکز حق مشارکت عمومی در اداره عمومی کشور، و پخش عادلانه تر منابع ملی است. برای رسیدن به آن مانند بسیاری دیگر از مسائل ملی‌مان باید از دمکراسی و حقوق بشر و جامعه مدنی آغاز کنیم. و بر بستر آن به بازسازی ایران بپردازیم. اگر بخواهیم نظامی را در میهن‌مان برقرار سازیم که هر روز دچار استبداد و دستخوش کِش مَکش و بحران نباشد باید در درجه نخست هر ایرانی را «به عنوان فرد انسانی دارای حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی برابر با ایرانیان دیگر» بدانیم. و اعتبار وشخصیت فرد ایرانی را مستقل از طبقات، گروه ها و دستجات دانسته و فرهنگ خود را به روی اندیشه آزادی و ترقی بگشائیم و از خرده فرهنگهای سنتی به جهان بینی مدرن گذر نمائیم. بجای اعتبار و شخصیت گرفتن از فرهنگهای سنتی قومی ـ قبیله ای هویت فرهنگی خود را با جهان بینی مدرن تعریف کنیم. از فرهنگی که می خواهد همان که بوده، بماند بگریزیم و خود را با فرهنگی که با زمان و اوضاع و احوال پیش می آید همساز کنیم. و نفی بسیاری از آموخته ها وعادتها و ارزشهای سنتی گذشته را به معنای نفی هویت خویش قلمداد نکنیم و از آن هراسی به دل راه ندهیم. و بالاتر از هر چیز، این همه خود را به ریسمان پوسیده عادت ها و فرهنگ قومی ـ قبیله ای به عنوان ماهیتی هویت بخش نچسبانیم و خود را در زندان آن حبس نکنیم.

سرچشمه آزادی به رسمیت شناختن حقوق فردی و حقوق طبیعی است. نگاه کردن به حقوق بشر و حقوق شهروندی در بافتار تجدد و توسعه و امنیت ملی و حفظ یگانگی و یکپارچگی ایران و نهادینه کردن آن در باور الیت فکری جامعه و تبدیل به فرهنگ رسمی ـ یعنی قانون ـ و جایگزین کردن آن بجای خرده فرهنگ های سنتی و تبدیل به فرهنگ عمومی ـ باور عمومی ـ و همچنین گسترش جامعه مدنی که به گفته دوتوکویل « هم ناتوانی و خودبینی افراد را چاره می‌کند و هم جلو رشد بیش از اندازه دولت را می‌گیرد.» بستر مساعد و مناسب برای رسیدن به «بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» است. و این آن پیامی است که باید از عدم تمرکز و حق تعيين سرنوشت برای ملت ایران دریافت، نه فدرالیسم دوستان که در ذات خود بویژه برای ایران فاقد ارزش و محتواست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد