سخنرانی در پالتاک
25.6.2011
موضوع سخنرانی، شرکت مناطق ایلام و کرماشان در جنبشهای دمکراتیک خلق کرد در طول تاریخ، به زبان کردی کرماشانی (گورانی) بود. من در اینجا خیلی کم به اصل سخنرانی می پردازم و بیشتر به پاسخ آن پرسش هائی تکیه می کنم که از طرف برخی از آن 55 تا 60 نفر شرکت کننده در اطاق پالتاکی مطرح بودند. زیرا به نظرم پرسشهای حضار بسیار مهم و بقول اروپائیان اکتول تر بودند و طرح پاسخ صحیح به آنها برای همبستگی همه هم میهنان ارجمند، نیاز روز است.
نخست مختصری از تاریخچه کرماشان که بنده چندین سال پیش طی یک سری مقالات، زیر عنوان تاریخچه شهرهای کرد نشین ایران به زبان آلمانی از جمله آنها شهرهای مهاباد و قصرشیرین و کرمانشاه، نگاشته بودم و در مجلات آلمانی زبان منتشر گردید است، دراینجا به چند نکته ای در مورد کرماشان اشاره می کنم. کرماشان که گویا معربی ازقرمیسین است و یا از کرمانج شار یعنی شهر کردها، گرفته شده است و یا آن گونه که در فرهنگ نامه ها آورده اند. گویا بنا به ترجمه طبری، کرمانشاه لقب بهرام چهارم ساسانی بوده و چون از جانب پدرش نخست حکمرانی کرمان را داشته است، کرمانشاه لقب گرفته و بعدها که به غرب ایران فرستاده شده و این شهررا که وجود داشته و احتمالا همان کرمانج شار بوده، باز سازی نموده و بنام خود ملقب کرده است. این نکات تا چه اندازه درست باشند، می گذاریم برای باستان شناسان و زبان دانان بومی. من بیش تر از این لازم به توضیح نمی بینم. کرماشان درواقع یکی از شهرهای بزرگ کردستان ایران است که عمر آن از زمان ساسانیان به این سوی کاملا روشن است. این شهر در کنار دیار بکر (آمد یا آماد درکردستان ترکیه) و آربلا (اربیل) مقرحکرانی کردستان عراق فدرال، یکی از قدیمی ترین شهرهای کردستان به حساب می آید. کرماشان به دلیل بر سر راه ابریشم قرار داشتن و دارای موقعیت عالی اقصادی، استراتژیک و آب و هوای بسیارخوب و ملایم، پای تخت تابستانی شاهان ساسانی تا قبل از آمدن اعراب و اسلام به ایران بوده است. لایق ذکر است، به دلیل کرد بودن زن ساسان مغ (دختر امیر بازرنگی رئیس قبیله کرد شبانکاره) و مادر شاپور اول بنیان گذار سلسله ساسانی، تاریخ کرد درسایه تاریخ امپراتوری ایران در این سلسله قرارگرفته است و ما به ندرت با وقایع مختص به کردستان و بویژه شهرهای آن رو برو می شویم. در اینحا هنگامی که از کرماشان یا کرمانشاهان صحبت می شود، منظور نیمی از ولایات غرب و جنوب غربی سرزمین ایران است که مردمان گوران و کلهر کرد در آن زندگی می کنند و شامل شهرهای چندی مانند کرماشان و کنگاور و دینور و هرسین (مناطق لک نشین) تا مرز خرم آباد، و صحنه وگهواره و شاه آباد غرب و ایلام وگیلان غرب و مهران و قصرشیرین و سرپل ذهاب و کرند غرب و غیره می شود. در واقع از نظر ملت شناسی مردمان این منطقه طبق نوشته شرفنامه به گوران و کلهر شناخته شده اند. پس هنگامی که از گوران بحث می شود، فقط مردمان یارسان نیستند، بلکه بخش بزرگی از شهرها و دهکده های کرد نشین فوق، گوران اند و هنگامی که از کلهر صحبت به میان می آید، فقط شاه آباد غرب و گیلان غرب و مهران و نفت شاه نیست، بلکه حیطه کلهر تا مندلی و بخشی از خانقین و دیگر قبایل و شهرهای ایران و عراق را دربر می گیرد. برای آگاهی آن دسته ازعزیزان علاقمند ارجمند باید عرض کنم که مرزی بین مردمان گوران و کلهر ولک وحتا لر وجود نداشته و همه از قبایل کرد هستند و در حقیقت می بایستی باشند. پس از آمدن اعراب و اسلام به ایران این مرزهای شیعه و سنی و یارسانی بوجود آمده و در میان این هوزها و قبایل رواج یافته است. خوشبختانه نیروهای جوان و بالنده سرزمین ما ایران این مرزهای مصنوعی را درهم شکسته اند و امروزه در میان آنان مرز آئینی وجود ندارد و همه برای یک هدف مبارزه می کنند و آن پیاده کردن دمکراسی در سرا سر ایران و کردستان ایران است. دراینجا عمق روابط خانوادگی به آن حد رسیده که جوان سنی دلباخته دختر یارسانی می شود و دختر شیعه عاشق پسر یارسانی و بر عکس می گردد و اکثر تشکیل جمهوری کوچکی بنام خانواده و پیوند باهم را می دهند. البته هنوز هم مشکل فراوان است که برخی از والدین پای بند به سنت کهنه را قانع نمود. اما این لاک پشت صبور آهسته و بی وقفه راه خودرا می پیماید و به پیش می رود.
برگردیم به اصل موضوع کرماشان تا مدتی نه چندان دور مرکز استان سرا سر کرمانشاهان که شامل مناطق بس بزرگ ذکر شده فوق می شده، بوده است. اکنون بنا به تقسیم بندی جغرافیائی جدید کشور، استان ایلام از کرماشان جدا شده است. درواقع این دو استان کرد نشین هستند و اکثریت دارای آئین اسلام شیعه و سنی و غیراسلام اهل خق (یارسانی) اند. امروزه جمهوری اسلامی نه فقط می کوشد این استانهای کردنشین را یکدست اسلام شیعه کند، بلکه می خواهد باشدت بیش از پیش از نظر اتنیکی و زبانی آنهارا به مرکز جذب نماید (به نحوی اسیمیلاسیون). لذا مقاومت در برابر این سیاست ارتجاعی که از زمان رضا شاه و اتاترک و رشید عالی گیلانی به آن شدت بخشیده شده بود، روز بروز زیاد تر می شود و خشونت رژیم در مقابل حق طلبان بیشتر و بیشتر اوج می گیرد.
در پایان سخنرانی و عرایضم که مفصل تر از این بود، پرسشهائی مطرح گردید که بنده پاسخ به برخی از آنها را در اینجا می آورم. لایق ذکر است، نکاتی که بعدها بخاطرم آمده برای آگاهی همه عزیزان در اینجا به آن اضافه می کنم و اگر کمی محتوای این نوشته با نوار موجود سخنرانی فرق می کند پوزش می طلبم، چون سخنرانی نوشتاری نبود و آزاد صحبت می کردم. اما محتوا و مفهوم یکی است.
اولین پرسش از طرف آقائی بنام اوستا 12 مبنی برآنکه چکار باید بکنیم که همه مردم ما یک دست در جنبش دمکراتیک شرکت نمایند، مطرح گردید و دومین آن، ازجانب کرماشان 20 مبنی بر آن که آیا لک و لر نیز کرد هستند، طرح شد که نظر مرا خواستند که تاچه اندازه این ادعا صحت دارد؟ البته بنا به قانون سیمینار های دعوت کننده، من به هر 2 یا 3 پرسش می بایستی با هم پاسخ گویم. در پاسخ به پرسش آقای اوستای عزیز بایدعرض کنم که تنهاراه پیروزی ملت ما اتحاد همه نیروها برای کسب آزادی ودمکراسی واقعی است، آگاهی سیاسی- اجتماعی توده ها و ترک دادن عادتهای صدها ساله به ما تحمیل شده، مبنی براین که باید کاری بکار سیاست نداشت و سیاست خوب نیست و انسان نباید وارد آن بشود! یاعادت کردن به شعار ارتجاعی هرکه درشد تو دالان شو و هرکه خرشد تو پالان! پیروان نظیر این شعارها اغلب آدمهائی هستند که حق و حقوق خودرا اصلا نمی شناسند و برای نمونه حاضر می شوند، مثلا در انتخاباتی رأی خودرا به یک چلو کباب بفروشند و یا اگر فرزند همسایه را بخاطر فعالیت سیاسی برای کسب حق و حقوق ملی گرفتند، بجای دفاع از او، سرش را به طرف دیگر بر می گرداند و پیش خود می گوید: به من چه، خواست فعالیت نکند! در حالی که به من نوعی مربوط است اگر فرزند شما را دستگیر کنند. زیرا فرزند شما غیر مستقیم بخاطر دفاع از حق من نوعی دستگیر می شود. آن کسی که می گوید، به من مربوط نیست، بدون شک هر درجه تحصیلاتی داشته باشد، نا آگاه است و نیاز به ترک این عادت مزمن دارد. بی دلیل نیست که احمدی نژاد رئیس جمهور ایران است! و بسیاری ازنخبگان جامعه باید به مهاجرت روی آورند. این نکات ذکر شده فوق به ظاهر ساده اند، اما حیاتی و مهم. یکی دیگر آنکه، ما فعالین سیاسی و باورمند به دمکراسی نباید تندروی کنیم ودیگران را باسرزنش بی رویه بمب باران نمائیم. باید اینگونه فرض کنیم که طرف مقابل هیچ آگاهی حتا درباره هویت و ملیت خود ندارد. پس، ما خودمان نخست باید کاملا مجهز به آگاهی باشیم و آگاهی دقیق به طرف مقابل ارائه دهیم. یعنی نقش الگوی به تمام معنای از خود گذشتگی و متانت و بردباری و آگاه به امور برای طرف داشته باشیم. اگر بتوانیم با چنین رفتار و روشی از هر صد نفر فقط یک نفر را قانع کنیم که حقوق خودرا بشناسد و درراه دمکراسی واقعی گام بردارد، وظیفه تاریخی خودرا به نحو احسن انجام داده ایم. با این شیوه می توانیم در دراز مدت متحدین فراوانی دور محور کسب آزادی و دمکراسی و دفاع از آنها جمع کنیم و بدون شک پیروزی از آن انسانهای با منطق و صبور است.
در پاسخ به پرسش کرماشان 20، باید ایشان را رجوع دهم به تاریخ شرف نامه بدلیسی که در سال 97/1596میلادی نگاشته شده است(1).
این پاورقی زیر را من از یک وبلاگ فارسی در جمهوری اسلامی که دشمن درجه یک کردها است، گرفته وآورده ام. در شرفنامه، امیر شرفخان بدلیسی چهار هوز را در سرزمین کردستان نام برده است. یک کرمانج، دو گوران، سه کلهر و چهار لر. اگر ما مبداء حرکت را تاریخ امیر شرفخان بگذاریم پس لرها کرد بوده اند و چون در مرز کرد و فارس قرار دارند و صدها سال دیکتاتوران ناسیونالیست بر جوامع امپراتوی ایران حاکم بود و بعلاوه مردمان ما نیز از ابتدائی ترین حق و حقوق اجتماعی و فرهنگی خود محروم بوده و یا نمی شناخته اند و آن کسانی که هم می شناختند در اقلیت محض بوده اند، بنا بر این زبان و فرهنگ حاکم در دربار دیکتاتوران به سراسر مملکت دیکته می شده و لذا بخش بزرگی از لرها و حتا بخشی از گورانها و کلهرها نیز اسیمیله شده اند و زبان و فرهنگشان با زبان و فرهنگ حاکم نزدیکتر شده است. اما هنوز بخش چشم گیری از آنها خودرا کرد و به کرد بودن نزدیک می دانند. در اینجا بنظر من و برای جلوگیری از تشنجات باید کم به گذشته اندیشید و کوشش کرد حقوق خودرا بشناسیم و به آینده مردم نگاه کنیم. باید واقع بین باشیم نه پندار باف. معلوم است یک زمانی سر زمین کردستان بنا به نظر دانشمندان خاور شناس 530 هزار کیلومتر مربع بوده است، ولی اکنون به قول زنده یاد دکتر قاسملو فقط 410 کیلومتر مربع از آن باقی مانده است و کرد نشین است که حدود 124هزار کیلمتر مربع آن در ایران امروزی قرار دارد. این یک واقعیت است و باید بپذیریم که فقط 17 درصد مردمان ملتهای ایران کرد هستند. یعنی حدودا 11 میلیون از 70 میلیون ایرانی کرد اند.
پرسش بعدی آقای اردلان مطرح کردند که در واقع پرسش نبود بلکه یک نظریه بود. ایشان به درستی گفتند که در طول تاریخ نوین، دولتهای حاکم بر ایران آمار رسمی از اقلیتهای ملی و مذهبی بدست نداده اند و رقم دو و نیم میلیون اهل
(1) امیر شرف خان بدلیسی (۹۴۹-۱۰۱۱ هجری) امیر شرف خان بن امیر شمس الدین بدلیسی در سال ۹۴۹ هجری در کرهرود از توابع قم پا به عرصه هستی گذاشت و در کودکی در دربار شاه تهماسب صفوی (۹۳۰-۹۸۴ هجری) با شاهزادگان تربیت یافت و همانجا به تحصیل علوم پرداخت و پس از به نیشابور رفت و پس از ارتقاء به درجات عالیه دانش در خدمت شاه به کار دبیری پرداخت و سپس به علت کهولت پدرش بنا به فرمان شاه به سال ۹۸۴ هجری به حکومت بدلیس رسید و تا سال ۱۰۰۵ هجری فرمانروایی کرد و سپس حکومت را به پسر ارشدش شمس الدین تفویض کرد و خود مشغول تألیف و تصنیف شد و سرانجام به سال ۱۰۱۱ هجری جان را وداع گفت. امیر شرف خان بدلیسی یکی از مؤرخان بزرگ کرد است و اثر مهم ومعروف وی تاریخ شرفنامه است و این کتاب از تواریخ بسیار دقیق و معتبر کُرد و از جهت سبک شیوا و شیرین و یکی از اثرهای کم نظیر فارسی است و در خلال کتاب اشعار فارسی و گاهی اشعار عربی و ایات قران و احادیث نبوی و امثال اورده است و ان به اهتمام ولادیمیر ولیامنیوف در پترزبورگ به سال ۱۳۰۴ هجری به طبع رسیده است و ملاجمیل روزبیانی انرا به عربی ترجمه وبه سال ۱۳۷۰ هجری در بغداد چاپ کرده است و شرفنامه دارای یک مقدمه و چهار صحیفه و یک خاتمه است و مطالب آن درباره حکام لُر کوچک و لُر بزرگ و اردلان و بابان و ایوبیان و هکاری و مکری و برادوست و دنبلی و کلهر و بانه و . . . است .
حق یا یارسانی را در ایران زیاد می دانستند و در آن شک داشتند. بنده با اشاره به کتاب خودم به زبان آلمانی که آمار صد سال گذشته (1888 تا 1988 میلادی) خلقهای ایران از دید محققین و سیاحان و آمارهای دولتی و تضادهای فاحش در آنها ارائه شده است، اشاره کردم که سندیت دارد و با تأیید حرف ایشان مبنی بر نبودن آمار دقیق و رسمی ازاقلیتها، عرض کردم کافی است انسان تعداد شهرها وقصباتی که همه کرد و یا آذری و فارس و یارسان نشین اند بشمارد و آماردولتی آنهارا درنظر گرفته و درصد تقریبی باور مندان یارسانی را حساب کند، بی تردید به آن اعداد تقریبی که بنده عرض کردم، خواهد رسید. در ادامه اشاره کردم که در واقع آمار زیاد مهم نیست، بلکه رسیدن به دمکراسی و کسب حقوق ملیتها و آئینهای اقلیت مهم اند. آمار دقیق را می توان در یک سیستم آزاد و دمکراتیک بدون دقدقه تهیه نمود
پریس بعدی از جانب خانم توبا الیاسی مطرح شد مبنی بر اینکه، اگر من اشتباه نفهمیده باشم، چرا جنبش دمکراتیک یارسان تشکیل شد و هدف و برنامه آن چیست؟ همانطور که اشاره شد، به مردم یارسان، در واقع ظلم مصاعف و یا سه برابر شده و می شود. یکی اینکه دیکتاتوری بر کل جامعه حاکم بوده و هست و مردم یارسان همانند دیگر مردمان ملتهای ایران رنج برده و می برند و دوم این که اکثر مردم یارسان بخشی از ملت کرد هستند که صدها سال برای ابتدائی ترین حقوق خود مبارزه کرده و می کنند وبهمین دلیل تحت ظلم و ستم قرار گرفته اند و سوم اینکه مردم یارسان در جامعه یک اقلیت آئینی در قرآن برسمیت شناخته نشده اند و آنانی که دهان باز می کنند و از آئین خود نام می برند، بویژه جوانان روشن ضمیر این آئین بالاترین ستم را نه فقط از رژیمهای دیکتاتوری، بلکه از افراد افراطی مذهب و دین حاکم دیده و می بینند. اکنون برخی از این یارسانیان در خارج از کشور همت گمارده و می خواهند حد اقل این مردمان را از نظر فرهنگی و آئینی به جهانیان معرفی کنند. لذا برای این کار دست به تشکیل انجمن ها و سازمانهای فرهنگی زده اند و می کوشند این فرهنگ و آئین حدودا چهار تا چهار و نیم میلیون مردم را در خاور میانه و دیاسپورا آنطور بوده و هست، نه آنطور که بیگانگان معرفی کرده اند، بشناسانند. درکنار این انجمنهای فرهنگی ضروری و لازم دیده شد که یک سازمان ویژه سیاسی برای کسب حقوق سیاسی مردم یارسان که نه فقط در جامعه ایران بطور کلی، بلکه درجامعه کرد هم بطور اخص نادیده گرفته می شود، تشکیل گردد. گویا بهمین دلیل این جنبش تشکیل شده. من دراینجا واژه گویارا بکار می گیرم، زیرا درکنگره اول ودوم آن متأسفانه به دلایل خاصی افتخار حضور نداشتم. اما در کنگره سوم همولایتی ها و دوستان عزیز این افتخار را به من دادند و دعوت کردند که شرکت نمایم. دراین کنگره بنده بنا به قید وشرطی عضو ج.د.ی. شدم که جنبش نه یک حزب سیاسی کرد و نه یک انجمن فرهنگی است، بلکه یک جنبش سیاسی برای کسب حقوق اولیه مردم یارسان است. چرا می گویم یک حزب سیاسی نیست به این دلیل، چون اعضا و فعالین این جنبش دراحزاب وسازمانهای سیاسی کرد دهها سال است به عنوان کادر و پیشمرگه عضو هستند. بنده با این هدف عضو جنبش دمکرتیک یارسان شده ام که این حقوق نه فقط در جامعه ایران بلکه در چارچوب احزاب سیاسی کردی نیز کسب شود. بسیاری ازپیشمرگان یارسانی که بادل و جان و نیروی تمام درداخل احزاب سیاسی کردی مایه گذاشته و می گذارند، احساس می کنند که به دلیل مسلمان نبودن، وظایف بالای حزبی به آنهامحول نمی شود. اگرچه من به این به خود تلقین کردنها و شیوه فکر، باورندارم، زیرا فکر نمی کنم رهبران احزاب کردی چنین بیاندیشند. بنا بر این من ازهمین جا تقاضا دارم، کاری نکنیم که درمیان این پیشمرگان غیور وفعال حتا چنین حسی بوجود آید. من یک مثال می آورم که این نه گله است و نه انتقاد، بلکه یک واقعیت است که بارها من شنیده ام، چرا مثلا (درمثال مناقشه نیست) ابوکریمی با وصف سالیان دراز پیشمرگه بودنش و ازنظر حزبی نیز وفادار بودنش، وظیفه بالائی در حزب دمکرات کردستان ایران به عهده ندارد؟ بنده که عضو حزب نیستم، اما با تمام وجود از اهداف والای قاضی محمد زنده یاد یعنی رسیدن به آزادی و دمکراسی که امروز درچارچوب فدرالیسم تجلی می یابد، دفاع کرده و می کنم، در پاسخ به این عزیزان گفته و می گویم. "اینها دلایل گوناگون می تواند داشته باشد. یکی خود شخص نخواهد و دیگری در رأی گیری انتخاب نشود و غیره". آنچه که به رهبری احزاب مربوط است می بینیم که در سالیان اخیر یک کلید مهم فرهنگی تلویزیونی را در اختیار او گذاشته اند و این کار بسیار سازنده ایست. چرا می گویم سازنده؟ زیرا من دراولین مصاحبه ی میز گردی که در تلویزیون "مد" داشتم. به گردانندگان تلویزیون گفتم: "شما با بوجود آوردن این تلویزیون و مایه گذاشتن برای کار فرهنگی، بزرگترین انقلاب در جامعه کرد را انجام داده اید. زیرا مردم کرد اکثرا بعد از کار طاقت فرسای روزانه بیشتر به کانال تلویزیونهای کردی روی می آورند و با دقت به آنها نگاه می کنند. چه خوب است اگر برنامه های تاریخی و فرهنگی و زبانی کردی بیشتر پخش شود. بعلاوه از نظر مردم شناسی ثابت شده است که مردمان خاورمیانه ای بیشتر به دیدن و شنیدن توجه دارند تا خواندن مطالب. پس نقش تلویزیون، برای مردم ما در دنیای دجیتال، بسیار مهم تر از کتاب است.
پرسش بعدی از آقای روژهلات عزیز شد، مبنی بر اینکه آئین و دین عامل اصلی نیستند، بلکه ملیت بر همه اینها برتری دارد. پرسش نخست آیا مهم بودن نقش کرماشان را در آینده کرد چگونه می بینید؟ دوم بحثی درباره کردهائی که فارس شده اند، آغاز شده، نظر شما در باره آنها چیست؟ من با این که "آئین در جنبش دمکراتیک و کسب حقوق ملی، عامل اصلی نیست"، با شما موافقم و هیچ هم نباید عاملی باشد. زیرا برای من به شخص آئین یک امر خصوصی انسان است و مسئله ملی یک امرعام است ومربوط بهمه با آئینهای گوناگون. پس هنگامی که مسئله ملی مطرح می شود من نوعی اختلاف آئینی را کنار می گذارم و اولویت می دهم به مسئله ملی. در اینجا است که شیعه و سنی و یارسانی و غیره در برابر مسئله ملی کمرنگتر می شوند و آن سروده "ای رقیب" اگر از جوانب دیگر آن (مسئله ناسیونالیستی) چشم بپوشیم، جای خود را باز می کند. (دین ما آئین ما هر کردستان).
اکنون به پرسش نخست بپردازیم. همانطور که در پیش و در خلال عرایضم اشاره کردم، کرماشان به دلیل قرار گرفتن بر سر راه ابریشم و دارا بودن منابع طبیعی و موقعیت استراتژیک تسلط بر آن برای دیکتاتوران حیاتی بوده است. همان اندازه موصل بعد از جنگ جهانی اول برای انگلیسی ها مهم بود. بهمین دلیل حاکمان دیکتاتور کوشیده و می کوشند همان بلائی که انگلیسی ها بر سر موصل آوردند ولی کردهای قهرمان مقاومت کردن. با این وصف انگلیسی ها تا حدودی موفق شدند و امروزه، موصل 85 در صدی کرد، بیش از 30 در صد کرد ندارد. اکنون نیز این آقایان با پیروی از سلف خود و با همت ناسیونالیستهای کور، می کوشند و می خواهند همان بلا را بر سر کرماشان بیاورند که بر سر موصل آمده یعنی جدا از حیطه کردها. درباره شهر قهرمان پرور کرماشان مثالی ازقول خاورشناس اوایل قرن بیستم، اسکارمن آلمانی، آورده اند که لازم می دانم دراینجا عرض کنم. گویا اواینگونه گفته است: "هنگام اقامتم درکرمانشاه من متوجه شدم که فقط 20 نفر فارس آنجا زندگی می کنند و بعدها به من گفتند که 8 نفر از آنان کارمندان دولت (فرمانداری) کرد هستند که اجبارا لباس قجر باید بپوشند. لذا فقط 12 نفر فارس آن هم کارمندان دولتی در این شهر زندگی می کند". امروزه به برکت سر و تبلیغ ناسیونالیستها و دیکتاتوران برتری طلب بیش ازنیمی از مردم با وصف کرد بودن با هم فارسی حرف می زنند و کردی را بنا به تبلیغ زهر آگین دیکتاتوران عیب می دانند که حتا با آن حرف بزنند! بهرحال ما باید ازتفرقه بیانداز و حکومت کن دشمن بپرهیزیم و با منطق نه با زور، اجازه ندهیم بین ما تفرقه بیاندازند. از جوانترها باید یاد گرفت که امروزه آنها دارند روح کردایه تی در کرماشان را زنده می کنند و این عادت مزمن و تفرقه بیانداز را دارند ترک می کنند. بله، بنظر من همان اندازه که ولایت دیار بکر برای کردستان ترکیه و کرکوک برای کردستان عراق مهم هستند، کرماشان و ایلام و همه مردمان کلهر و گوران نیز برای کردستان ایران مهم است. من آینده را از آن ملت کرد متحد از باکو گرفته تا ایلام وکنگاور، و دیگرملتهای ایران فدرال می بینم. در باره پرسش دوم، ببینید این بریدنها فقط در جامعه کرد نیست که عده ای برای حفظ موقعیت خود حاضر اند همه چیز را حتا هویت خودرا، یعنی زبان مادری را درپای دولتهای دیکتاتور و حاکم فدا بکنند. مگرما درتاریخ نداشتیم، اردلان کرد وزیر دربار شاه و یا تقی زاده آذری، نماینده مجلس و سر سپرده رضا شاه و صدها از این نوع آدمها امروزه هم داریم افرادی مانند هوشمند راد استاد دانشگاه و افراد کردی در چارچوب برخی احزاب باصطلاح چپ کارگری! درصورتی که ما باید اعتراف کنیم که درک الفبای حقوق صدها سال پایمال شده ملی خود را از چپهای واقعی داریم. پس فرقی باید گذاشت بین این دو. منظور من چپهائی که از چپ می زنند و به راست خدمت می کنند، است، همینها که هویت ملی را نفی می کنند. در واقع مردم عادی که عادتا آنها را مجبور کرده و می کنند که زبان و فرهنگ ولباس خودرا عوض کنند، هیچ تقصیر ندارند ومن بهیچ وجه منظورم آنها نیست، بلکه منظورم آن کسانی است که می دانند و حاضرند برای یک چلو کباب هویت خودرا عوض کنند. معلوم است که من فرق می گذارم بین آن افسر غیور کرد سر زمین کرماشان و قصرشیرین و هوشمندراد سنندجی که در مرکز آموزشی یکی از شهرهای مهم و کردنشین ایران کار می کند. این افسر دلیر، در ایام غیر خدمت هم خودش و هم همسر کرد و قهرمانش با لباس کردی عمدا در خیابان های تهران ظاهر می شدند و کردی صحبت می کردند. اگر چه او یکی از خلبانان نمونه جت های جنگنده ایران بود، به خاطر همین تظاهر لباس کردی اورا اخراج کردند ولی هوشمند راد بخاطر حفظ صندلی اش دردانشگاه پشت پا به هویت خود زده است! نظر من این است که زندگی بهر قیمتی و بهرنحوی ارزش آن را ندارد. یعنی آدم نباید برایش حتا از هویت خود بگذرد اگر این زندگی را هم شیرین بداند.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 26.6.2011 دکتر گلمراد مرادی
g-moradi@t-online.de
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد