logo





نیازهای انسان در جامعه مدرن و نوین

جمعه ۳ تير ۱۳۹۰ - ۲۴ ژوين ۲۰۱۱

رضا اسدی

reza-asadi.jpg
ابراهام هرولد مازلو روانشناس و انسانگرای آمریکایی نیاز های انسان را در یک هرم پنج طبقه به ترتیب زیر ترسیم نمود:

یک – نیازهای فیزیولوژیک، مانند خواب، خوراک و سلامت
دو- امنیت بدنی، سلامتی، اخلاقی، خانوادگی، شغلی، دارایی ها
سه- پذیرش توسط اجتماع، دوستی، علاقه به دیگران، ازدواج
چهار- عزٌت نفس، اعتماد به نفس، موفقیت، احترام متقابل
پنج- معنویت، اخلاقیت، مهارت، حل مشکلات، حسن نیت، پذیرش واقعیات

این سلسله مراتب از نیازهای ابتدایی در طبقه پائینی هرم (ازشماره یک) شروع شده و هرچه بالاتر می‌رود نیازهای پیچیده‌تر انسانی را معرفی می‌کند.

با انگیزه ی دسترسی به مفهوم دقیق " جامعه مدرن و نوین" با نظرات و دیگاه های فلسفی، علمی و تجربی از فلاسفه و دانشمندان قرن شانزدهم میلادی تا کنون مواجه شدم و نهایتا در "هرم مازلو" به هدفم رسیدم.

در واقع آن جامعه ای را میتوان "مدرن و نوین" اطلاق کرد که جوابگوی "نیازهای انسانی" مردمش باشد.

نیازهای انسانی زمانی میسر میگردند که افرادی روشن بین، نقٌاد و معتقد به "فرهنگ گفتمان" در راس امور مملکت قرار بگیرند.

فرهنگ گفتمان، رابطه مستقیم با روابط انسانی، عشق و دوستی دارد.

بدین ترتیب ورود به قلب ملت نه با "خس و خاشاک" نامیدن و زندانی کردن منتقدین و مخالفین بلکه با بذل عشق، محبٌت، با در دست داشتن کلید "فرهنگ گفتمان" و در نظر گرفتن تساوی حقوق انسانی راه پیدا میکند.

علٌت بیگانه بودن جامعه ایران با "مدرنیت" و "نیازهای انسانی" را میتوان در حاکمیت شیفتگان عقیدتی خلاصه نمود. این شیفتگان فاقد توانایی در نقد سازنده خویش و دیگری و با فرهنگ دیالوگ بیگانه هستند. آنها تمامی ایدآل ها و رویاهای خودشان را در یک فرد و یا مذهب می بینند. شیفتگی آنها به یک فرد به معنای تنفٌر نسبت به دیگری است. "موجودیت یکی از آنها در گروی نفی دیگری" قرار گرفته است.

از کسی که خود را ولی امر در امور اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی مردم مینامد انتظار میرود که آن توانایی را در خود سراغ داشته باشد تا بجای گذاشتن اسلحه، چوب و چماق در دست مجریان قانون به آنها علم، ادب، آداب گفتمان، توانمندی در نقد خویش و دیگران بیآموزد.

و توقٌع یک ملت از یک رییس جمهور این است که بجای اقدام به حصر خانگی رقبایش به رای مردم رو آورده و به شعور اجتماعی ملت احترام بگذارد. قبول کند که آن فرد از میلیون ها رای و حمایت مردمی برخوردار بوده است که قابل چشم پوشی و پنهان نمودن نمی باشد. اینکه این رئیس جمهور یا رهبر با بستن چشمانشان به واقعیت ها اسلحه را در کف طرفداران خودشان بگذارند و هر منتقد و مخالفی را منافق، فتنه گر ،انحرافی، ضد انقلاب و وابسته به خارجی بنامند کار مشکلی نیست. اکنون به وضوح دیده میشود که نه از تاک آن انقلاب اثری مانده است و نه از تاک نشانش . بهتر است که آن انقلاب را به گذشته بسپاریم وبه فکر سازندگی حال و آینده باشیم. پس هنر آن است که مسئولین یک مملکت با ترویج فرهنگ گفتمان و با اتکاء به نقد خویش و دیگران بتوانند از تمامی استعدادها برای پیشبرد در ترقی و توسعه مملکت استفاده نمایند.

و ما شاهدیم که در کشورهای مدرن و مترقی از جمله در کشور محل اقامت اینجانب این روش ها انجام میشود. اینها همان کشورهایی هستند که ما قبل از مهاجرتمان آنها را امپریالیسم جهانخوارمینامیدیم. و اکنون حاکمیت در مملکتمان باعث شده است تا به همین ها پناه بیآوریم.

چرا در آمریکا دو رغیب کاندیدای رئیس جمهوری میتوانند در کنار یکدیگر به رتق و فتق امورات مملکتی بپردازند و ما در انجام آن ضعف داریم ؟ و چرا در کشورهلند رهبر حزب چپ گرای غیر مذهبی با رهبر حزب راست مذهبی به راحتی بر سر یک میز می نشینند و برای رسیدگی به حق و حقوق انسانی ملت مذاکره میکنند، اما در مملکت ما ایران دو حزب هم عقیده به جان یکدیگر می افتند و هر کدام فتواهایی مبنی بر نابودی دیگری صادر میکنند؟ همه اینها را میشود در شیفتگی، خودستایی فردی و گروهی ، عدم تحمل گرایی و ضعف در فرهنگ گفتمان در میان ایرانیان یافت.

یک نمونه بارز و شناخته شده از احزاب و سازمان های ایرانی" مجاهدین خلق" هستند. مسعود رجوی به مدت سی سال است که خودش و این سه هزار وچهار صد عضو سازمان را در یک قلعه در کشورعراق محبوس و کاملاٌ از این جهان جدا نموده، تا از آنها شیفتگان عقیدتی و فداییان رهبری بسازد. در تمامی این سالها سعی نموده است تا با طرح و اجرای انواع و اقسام انقلابات ایدیولوژیک بذر نفرت و کینه را در روح و جسم این افراد نسبت به دگر اندیشان بکارد. نتیجه اش این شده است که این شیفتگان رهبری به هر موجود جنبنده ای بجز همان نفرات مقیم درادوگاه اشرف و رهبرشان به دیده شک و تردیدمینگرند. قلبشان مملو از کینه و تنفٌر به غیر گشته و به روی هر مخالف و منتقدی شمشیر میکشند.

آنها بطوری با عشق و محبت انسانی بیگانه گشته اند که در هیج کدام از طبقات هرم مازلو قرار نمیگیرند. نه درکی از حقوق انسانی خویش برایشان باقی مانده است و نه حق حیاتی برای دیگران قایل هستند. شیفتگی به رهبر غایب و ضعف آنها در انجام فرهنگ گفتمان به حدی رسیده است که منطق را به گلوله تبدیل نموده و در تفنگشان آماده شلیک گذاشته اند. با هیج حزب و سازمان دیگری اعم از اکثریتی، اقلیتی، ملی مذهبی، اصلاح طلب، سلطنت طلب، سکولارها و دیگران همخوانی و همراهی ندارند. دایماٌ بروی جداشدگان و همراهان چندین و چند ساله سازمانشان تیغ میکشند.

رییس جمهور خود خوانده آنها، خانم مریم رجوی تمامی تلاشش را در روز 18 ژوئن برای انجام یک گردهم آیی در حوالی شهر پاریس نمود. از آنجایی که این سازمان بدور از جامعه ایران و در انزوا به سر میبرد این گرد هم آیی مورد توجٌه و استقبال ایرانیان داخل و خارج قرار نگرفت. شخصاٌ در آن روز دیدم که اخباری از قبیل بازگشت علی کریمی به باشگاه فوتبال پرسپولیس به وفور در رسانه های مجازی فارسی زبان درج گردیده بود و خبری از تجمع مجاهدین دیده نمیشد.

بهترین راه برای نجات این جماعت از آن قلعه دگم اندیشی اشرف، کمک به باز نمودن زنجیرهای ایدیولوژیک عقیدتی از پای افراد محبوس در آن مکان، و امکان ورودشان به جامعه ای نو با مسئولیت پذیری و اعتقاد به فرهنگ گفتمان میباشد.

و برای حرکت کشور ایران به سوی یک" جامعه مدرن و نوین" و رسیدن به" نیازهای انسانی"، نیاز به سعی و تلاش همگانی در شکستن طلسم دگماتیسم های فردی، گروهی ، عقیدتی ، حرکت به جهت گسترش فرهنگ گفتمان و نقد سازنده به" خود" و "غیر" است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد