logo





چرا کانون نویسندگان ایران، غیر قانونی است؟

شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۸ ژوين ۲۰۱۱

محمد اعظمی

aazami2.jpg
اخیرا کانون نویسندگان ایران، در دفاع از آقای فریبرز رئیس دانا، یکی از اعضای خود، نسبت به غیرقانونی اعلام کردن "کانون" اعتراض نموده و نوشته است که کانون نویسندگان ایران خود را غیر قانونی نمی داند. بسته به اینکه درک و دریافت از قانون چه باشد به نتایج متفاوتی می رسیم. به نظر من قوانین را نباید محدود به فرمولها و کلمات درج شده در متون کتاب ها و جزوات دانست. در درجه نخست مجریان این مفاد هستند که به قانون جان داده، معنا و مفهوم می بخشند. هر چند گاهی این مجریان، متاثر از مبارزه مردم ناگزیر می شوند قوانین را بازتر یا بسته تر تفسیر کنند، اما در نهایت مجریان شاید نقشی فراتر از خود متن قانون، ایفا کنند. در حال حاضر نیز این نیروها و نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی هستند که قوانین را تفسیر و اجرا می کنند. زمانی که بنا به نوشته خود کانون نویسندگان ایران، جرم یک نویسنده و اقتصاددان در این مملکت "شركت در مراسم سالانه‌ي بزرگداشتِ محمد مختاري و محمد‌جعفر پوينده، جان‌باختگان راه آزادي، در گورستان امامزاده طاهر، داشتن افكار ماركسيستي به استناد تبليغ براي چهره‌هايي چون صمد بهرنگي و خسرو گلسرخي، تدوين بيانيه بر ضد سانسور،‌ درخواست آزادي وكلاي زنداني، اعتراض به برخوردهاي غيرانساني با بازداشت‌شدگان رويدادهاي پس از خرداد ۱۳۸۸، محكوم كردن سركوب ساكنان شهر اشرف و . . . " اعلام می شود و هیچ مرجعی از این حکومت نسبت به این "اتهامات" اعتراضی نمی کند، معنای آن این است که در جمهوری اسلامی نه تنها کانون نویسندگان غیر قانونی است، بلکه سخن گفتن از صمد بهرنگی و خسرو گلسرخی هم جرم محسوب می شود. پس از سی و چند سال که از حاکمیت جمهوری اسلامی می گذرد باید برایمان روشن شده باشد که علیه سانسور صحبت کردن در حکومتی که بدون سانسور نمی تواند دروغ تحویل مردم دهد، "جرمی" نابخشودنی است. از حکومتی که نویسندگان آزاده ای چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را در روز روشن می رباید و بعد آنها را به غیرانسانی ترین شیوه ها می کشد، چه انتظاری می توان داشت؟ آیا در این حکومت با این مختصات، بزرگداشت این نویسندگان جانباخته باید آزاد اعلام شود؟ مگر در بزرگداشت افرادی که جانباخته اند صحبت از قاتل و یا قاتلان آنها به میان نمی آید؟ آیا این انتظار که قاتلان اجازه دهند تا نویسندگان و روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه، دست آنها را رو کنند، منطقی است؟ اگر حکومت این ظرفیت را داشت، نیازی به ربودن محمد مختاری و پوینده و به قتل رساندن آنها نداشت.

در جمهوری اسلامی صحبت از آزادی حتی در محدوده خود جریانات حاکم نیز نابجاست. کانون نویسندگان به عنوان یک نهاد صنفی که مهمترین وظیفه اش دفاع از آزادی اندیشه است، اگر بخواهد به وظیفه خود پایبند بماند به ناگزیر با جمهوری اسلامی در ستیز قرار می گیرد. این نهاد وظیفه مبارزه با جمهوری اسلامی و اتخاذ مشی در قبال حکومت را به عهده ندارد. برخورد با قدرت، وظیفه جریانات سیاسی است. اما از آنجا که علت وجودی کانون نویسندگان ایران تولید فکر و بیان اندیشه است، مهمترین وظیفه این نهاد دفاع از گردش آزاد و تبادل نظر و تجربه خواهد بود. و این خود یعنی آتش انداختن به جان نظامی که بنیادش بر اختناق و تزویر و دروغ بنا شده است. این کانون نیازمند است از جوهر هستی خود دفاع نماید. یعنی موظف است که از آزادي انديشه و بيان بي‌هيچ‌ حصر و استثنا و مبارزه با سانسور، دفاع کرده و مخالفت با سركوب را پیگیرانه دنبال نماید. زمانی که دفاع از این پرنسیپ ها اساس فعالیت "کانون" را بسازد، طبیعی است که تجاوز به حقوق اعضای آن نیز باید تحمل نشود. آقای فریبرز رئیس دانا عضو کانون نویسندگان به جرم اظهار نظر در باره یارانه ها در جریان مصاحبه با رادیو بی بی سی دستگیر شد. هدف از دستگیری این اقتصاد دان، ارعاب روشنفکران و مردم بود تا صدائی به اعتراض در جامعه بلند نشود. کانون نویسندگان اگر به اعتراض صدایش را بلند نکند، علت وجودیش زیر سئوال می رود. قانونی بودن این اعتراض و دفاع از آزادی هم ربطی به قوانین جمهوری اسلامی ندارد. این قانون مشروعیت اش را از انسان آزاد می گیرد. آزادی حق انسان و جزئی از هستی اوست. محدود کردن آن، غیر قانونی است و ضدبشری است. حکومتی که قوانین اش مغایر مفاد جهانی حقوق بشر تنظیم شده است، صلاحیت قضاوت در این زمینه ها را ندارد.. از اینرو وظیفه خو می دانم همراه با نویسندگان کشورمان اعلام کنم که غیرقانونی دانستن کانون نویسندگان توسط حکومتی که بنیادش بر نقض قوانین نهاده شده است، بی ارزش است.

در حکومتی که اظهار نظر هم تحمل نمی شود، نویسندگان، به خاطر حرف زدن بازداشت می شوند و به جرم نوشتن، ربوده و اعدام می گردند، کانون نویسندگان هم باید غیر قانونی باشد. در کادر قوانین چنین حکومتی، اعلام غیرقانونی بودن کانون نویسندگان چندان عجیب نیست. شاید قانونی اعلام کردن آن هم در این رژیم و با این قوانین، چندان رهگشا نباشد. مشکل اساسی جامعه ایران، حکومت جمهوری اسلامی است. تا این حکومت پابرجاست، اراده ولی فقیه عین قانون و بالاتر از هر قانونی است. کانون نویسندگان، روشنفکران، و فعالان سیاسی جامعه نباید انتظار و توقع "بی جا" از این حکومت داشته باشند!! جمهوری اسلامی حتی به بالاترین مقامات خود نیز رحم نکرده است. تمامی روسای جمهورش را خوار و ذلیل کرده است. همه آنها یا خائن بوده و یا خائن شده اند و یا فتنه گر از آب درآمده اند. آخرین آنها هم که هنوز اسما و رسما بر کرسی رئیس جمهوری مملکت تکیه دارد، منحرف اعلام شده است. باندهای فاسد قدرت هر روز در حال توطئه علیه یکدیگرند. همین آقای احمدی نژاد که با تقلب و توطئه و پشتیبانی شخص خامنه ای رئیس جمهور شد، امروز چنان ذلیل شده است که مراسم سخنرانی او را هم در سالگرد مرگ خمینی، تحمل نمی کنند. اطرافیانش احضار و دستگیر می شوند. دستگاه ولایت که مبلغ تزویر و خرافات شعبده بازی است، تازه فهمیده است که باند احمدی نژاد رمال و جن گیر است.

این رفتارهای جمهوری اسلامی با تمامی زشتی و پلشتی اش، باز قابل فهم است. باندهای مختلف حکومت برای دستیابی به قدرت با هدف چنگ اندازی به رانت های مختلف از جمله پول هنگفت نفت، دستخوش جنون شده اند. هیچ چیز جز قدرت و پول را نمی شناسند. اما آنچه که بیش از همه اینها دردناک است، این است که حکومت با رفتار خود به تدریج فاجعه را برای ما به امری طبیعی بدل کرده و یا دارد به امری عادی بدل می کند. هاله سحابی را در مراسم تشییع پدرش به قتل می رسانند. یک قتل عمد و آشکار! هر چند صداهائی به اعتراض بلند شد، اما چندان پر طنین نبود که گوش مستبدان را بیازارد. پس از آن، هدی صابر را در زندان می کشند. باز فریاد پر طنینی بلند نشد. عده ای هم وارد بحث های بی ربط در رابطه با مرگ او شده اند. مساله این است که یک زندانی در جریان اعتصاب غذا کشته شده است. آیا طبیعی است؟ اگر حتی از دستگیری بدون ارتکاب جرم او هم بگذریم، مسئول جان زندانیان، زندانبانان هستند. از اینرو مسئول مستقیم مرگ هدی صابر جمهوری اسلامی است. چند روز پیش هم منصوره بهکیش را دستگیر کردند. در جمهوری اسلامی، ۵ تن از خواهران و برادرانش اعدام شده اند. داماد این خانواده، سیامک اسدیان نیز، توسط همین رژیم به خاک افتاده است. معمولا بسیاری از حکومت های مستبد نسبت به بازماندگان خانواده هایی که تعدادی از آنها به قتل رسیده اند، نرمشی نشان می دهند. این حکومت منصوره بهکیش را هم دستگیر کرد تا چهره زشت خود را بیشتر بر همگان نشان دهد. بزرگترین "خطای" منصوره بهکیش این است که بر مزار جانباختگان گل می کارد و این خار چشم حکومت شده است. پیش از این ها نیز، سیاهه جنایت حکومت کم نبوده است. اگر از کشتارهای اولیه هموطنان عرب و کرد در خوزستان کردستان بگذریم، کشتار سال ۱۳۶۰ در سراسر ایران و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و قتل های زنجیره ای و باز، کشتارهائی که هر ساله در سراسر ایران از مشهد و تهران گرفته تا شیراز و اصفهان، از خوزستان و بلوچستان گرفته تا کردستان، همه جزو اعمال حکومتی است که به خاطر ریال، امروز به جان یکدیگر افتاده و مشغول دریدن یکدیگرند. در عین حال، لحظه ای از جنایت دست برنمی دارند. تیغ سرکوب مرتب به گردن آزادیخواهان است که کشیده می شود. ما سرکوب را در این سالها تحمل کرده ایم. اکنون دلیلی برای تحمل این سرکوب ها نداریم. امروز امکانات برای عقب نشاندن حکومت بسیار افزایش یافته است. از این جنایات نباید گذشت. نگذاریم جنایت را برایمان به امری عادی و طبیعی بدل کنند. بیش از این بارها گفته و امروز می خواهم بیافزایم که پایه ها و ستونهای استبداد بر روی شکاف های درون اپوزیسیون ترقی خواه بنا شده و برجا مانده است. هر نیروئی که در این راستا گامهای عملی به پیش برندارد، به استحکام و استمرار حکومت یاری می رساند.

هفدهم ماه ژوئن ۲۰۱۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد