logo





خردادِ دگر

شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱ ژوين ۲۰۱۱

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
این جور که می بریم تا کی؟
این صبر که می کنیم تا چند؟
سعدی

خردادِ دگر آمده ای یار
رخسارِ وطن سرخ ز پیکار
ای شعله ی ارزنده ی زیبا!
برخیز دگرباره شرربار
اخگر شو وُ بر این شَمَدِ شب
آتش بکِش ای عشق هُشیوار
اندوه بسوزان وُ وَزان شو
چون واژه ی تابنده به گفتار
این لحظه دگر عزلتِ ما نیست
ما آتشِ سوزنده به یکبار
این خانه نه امروز اسیرست
دیریست به بندست وُ گرفتار
در کوچه وُ در مزرعه ی ما
بنگر به صف آراییِ تاتار
در تازشِ این تیره دلان بین
یارانِ بلا دیده چه بسیار
پامالِ بدی حاصلِ انسان
دزدیده ز ما گُلشن وُ گُلزار
هم آفت وُ هم فتنه وُ هم سَم
در یورشِ مور وُ ملخ وُ مار
تاراج کُنَد جان وُ جهان را
این شِحنه ی شومِ شبح افکار
دشنام وُ دُرُشتی وُ پلیدیست
هان دشنه ی پنهانِ ز انظار!
سرکوب کُنَد خاصه سخن را
هم می کُشد وُ هم کُنَد انکار
سردی وُ سکون شأنِ بشر نیست
آنک که فزون آمده طرار
کابوسِ نفس گیرِ سیه سار
تبر دارد وُ خصمی ست پُر آزار
جرثومه ی سالوسِ سبک مغز
دستار به سر ساحرِ تومار
بیدار شو از غفلت وُ این خواب
ای صاحبِ این خانه وُ سالار!
دریا شو وُ با بانگِ بلندی
در هم شکن این نکبتِ مکار
آمال کجا میرَد وُ امید؟
تا دوست صدا باشد وُ دیدار
درفشی ست درین سینه «رهایی»
فراز آور وُ در مُشت بِیَفشار

2011-06-11
http://rezabishetab.blogfa.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد