لوموند 22 آوريل، 2011
آيا اين جنبشهای رهايیبخشی را که از ژانويهی گذشته تا کنون مغرب و مشرق از سر میگذرانند، میتوان پُست اسلامی ناميد ؟ آيا به گمانِ شما موضوع مذهب در مرکز تحرکات نيست ؟ و اگر چنين است، چگونه میتوان آن را به توضيح نشست ؟
طارق رمضان : در مجموع، اين روندها درک و برداشتِ ما را تعديل کردهاند، و ما را از اين منظرِ سادهانگارانه که ديکتاتور را در مقابلِ اسلاميسم راديکال قرار میداد خارج کرده ؛ اين همان منظری است که ديکتاتورها خود ارائه میدادند و به سرعت هم توسطِ متحدين غربیشان پذيرفته شده بود. در مقابلِ مردمانی متعلق به همهی گرايشهای سياسی – اجتماعی، که هيچ رهبری سياسیِ مشخصی ندارند، و ارزشهای آزادی را در مقابلِ ديکتاتوری، فساد و حامیپروری قرار میدهند، تحليل و آناليزهایِ ما در برخی موارد از نگرانی از اسلاميسم به نفیِ اسلام گذار کردهاند. در هر حال اين انقلابات بسته به يک منشاء و مرجعِ اسلامیاند : آنها تحتِ نامِ اسلام نيستند، اما در عينِحال ارزشهايی که طرح میکنند، در تقابل با اسلام نيست. ارجاع به اسلام مانعی در مقابلِ تاکيد بر ارزشهايی که ما همه در آن مشترکيم نيست. موضوع بر سر اين است که اين جنبشها اسلاميست نيستند، اما اين امر به معنای آن نيست که الزاماً اسلامی هم نيستند. منشاء مذهبیِ بطور کامل نه از گفتار و نه از ريتمِ بسيجِ اجتماعی در جمعهها حذف نشده.
عبدالوهاب مِدِب : نه پست اسلامی، بلکه ورای اسلام : من آنچه که در تونس و مصر گذشته را اين گونه توضيح میدهم. موضوع ارجاع به مذهب اصلاً طرح نشده. اين تحولات اصلاً هيچ ارتباطی با هويت مذهبی يا فرهنگی ندارند. مردم بر عليه شرايطی سر به شورش برداشتهاند که حقوق فردی[i]در آن رعايت نمیشده. تضمينی بر رعايت حداقلهای منزلتِ فردی و انسانی نبوده. اين خيزش فرایِ هويتها صورت گرفته. برای اين اعتراض نمیکنيم که مسلمانيم، بلکه اعتراض میکنيم به خاطر اينکه تحتِ ستم هستيم. اعتراضات تحتِ عنوان انسانيتِ تحقير شده، صورت گرفته. به محضِ اين که کلامی از سرزمينهای جنوبی به ميان میآيد، فوراً خارشی تحت عنوان ارجاع به مرجع سر میرسد که پايه گذار تفاوت است. در واقع اين واکنشی غربی است که هميشه چيزی اسلامی در هر تحول و حرکتی که در سرزمينهايی که مذهبِ غالب اسلام است، ببيند. تنها چيزی که مورد استناد قرار گرفته، آزادی به مثابه اصلی متعلق به انسان، به عنوان حقی طبيعی بوده. البته فرهنگ و مذهب اين کشورها مانعی برای اين فراخوانی به آزادی نبودهاند. به همين ترتيب اين جنبشها نه اسلاميست بودهاند و نه اسلامی. آنهايی که به پا خاستهاند خواهان حقوقِ فردیِ خود و حقی که بر سرزمين خود دارند، شدهاند ؛ چيزهايی که همواره توسطِ درندهخويانی که بر آنها حکومت میکنند، از آنها دريغ شده. آنهايی که شهامت و دليریِ تظاهرات کردن و مقابله با مرگ را داشتند، از همين [ارزشها] دفاع میکردند و همين مطالبات را داشتند : يعنی همچون انسانی آزاد زيستن. اين عربها میتوانستند چينی و يا برمهای باشند. تنها مرجعی که به آن ارجاع کردهاند حقِ آزاد زيستن بوده، شأن و منزلتِ انسانی، عدالتی که هر انسانی طالب آن است. اين از دوگانگیِ اسلام/غرب فراتر میرود.
طارق رمضان : من کمی کوتاه میآيم. پيش از اينها، و حتی در تونس، اين جنبشهای تودهای هرگز ارجاع خود به مرجعِ مذهبی و فرهنگی را نفی نکردهاند. حتی اگر تظاهر کنندگان نمیخواستهاند که اين انقلاب توسط اسلام سياسی مصادره و تصاحب شود، همه بر اين نظر بودهاند که مطالبهی آزادی با اتکا به تاريخ، فرهنگ و مذهبشان عملی خواهد شد. مباحثِ درونیای که امروزه شاهديم خود سندی هستند بر اين فقدان آشکارِ گفتگو در بطنِ جامعهی مدنی و ميانِ گرايشهای مختلف سياسی و ايدئولوژيک (در واقع ضعفِ اين گونه جنبشها). آنچه که چشمگير است، عدم حضور شعارهای ضد غرب و ضد اسرائيل در گردهمايیها و راهپيمايی هاست. موضوع بر سر جنبشهايی برای بازيابی ارزشهاست، جنبشهايی که نه له و نه عليه غرب بسيج شدهاند، بلکه هدفشان کسبِ آزادیِ ريشه گرفته از تاريخ و ارجاع به مراجعِ خودشان است.
عبدالوهاب مِدِب : هزار شکل و نحوه برای دمکرات بودن وجود ندارد. من نمیفهمم چرا بايد خود را از ابداعات غربی متمايز کرد. اين ابداعات متعلق به بشريت است. هر کانديدايی، زبانِ تکلمش هر چه که باشد، به هر فرهنگی که تعلق داشته باشد، اعتقاداتش هر چه که باشد، میتواند آن را با آنچه که هست هماهنگ کند. در کشورهای مسلمان، از بعد از اصلاح طلبانِ قرنِ نوزدهم، بزدل و ترسو ماندهايم، همچنان لنگان لنگان کوشيدهايم ابداعات سياسی مدرن را با روندهايی که از پيش در سنن اسلامی موجود بودهاند آشتی بدهيم : به اين ترتيب است که پارلمانتاريسم را با مفهوم شورای قرآنی که در بهترين حالت، چيزی شبيه به مجمعِ مشورتیِ شاه میشود، تعريف کردهايم. اين تقريبِ نا به هنگام و غير تاريخی نه تنها به شفاف سازی اين مفاهيم کمکی نمیکند، بلکه بر ابهام آن بيشتر میافزايد. از چنين جهت گيریهايی در تونس و مصر اجتناب شد. جنبشِ بخشی از مردم توسطِ طبقهی متوسط تقويت شد و سپس روشنفکران و فرهيختگان به اين مفاهيم متعهد پيوستند : آزادی، برابری، عدالت از ديدگاهی فلسفی، حقوقی و تاريخی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. کشورهايی مثلِ يمن و ليبی بودند که جنبششان فاقدِ اين محتوایِ مفهومی بود. غريزهی آزادی آبشخور از مبانیِ برداشت شده در سنتی اسلامی گرفته ؛ سنتِ اسلامیای که با اسلام سياسی سرِ سازگاری ندارد. مرجع بيشتر از عرف [اجتماعی] برمیخيزد تا فرهنگِ مکتوب. اينجاست که ابعادِ عظيمِ وظايفِ پيشِ رو را میتوان سنجيد : يک کار آموزشی برای ارائهی مضمون و جهتگيریای که در هماهنگی با مطالبات باشند ! اين دولتها وظايفِ دولتِ مدرن همچون آموزشِ تودهها را به انجام نرساندهاند.
انديشهی رهايی ديگر نه به مثابه کنده شدن از فرهنگِ اصلی و قومی، اما آيا میتواند در يک مهاربند اسلامی ثبت شود ؟ يعنی هيچ گسستگی و شکافی ميان فرهنگِ دمکراتيک و فرهنگ اسلامی وجود ندارد ؟
طارق رمضان : فراخوانی به ارزشهای دمکراتيک الزاماً در تقابل و مقابله با زمينهی فرهنگی و يا مذهبی صورت نمیگيرد. بايد اين را به دقت درک کرد و متوجه شد که هيچ تحولی در افريقایِ شمالی و يا خاورميانه بدونِ گفتگويی اجتماعی، سياسی، حتی اقتصادی، از آن نوع گفتگويی که در پیِ يافتنِ جايگاه مذهب و نقش آن در نهادها و محيط اجتماعی است، صورت نخواهد گرفت. نسلِ جوان، حتی در ميانِ اسلاميستها، بسيار کمتر به [نمونهی] ايران به عنوان مرجع [فکری] احاله میکنند تا ترکيه : آنها در ترکيه کشوری میبينند که با رجوع به مراجعِ اسلامیاش توانسته ارزشهايی را که موجب بازشناسی هويتشان میشود و متعلق به ما هستند، در مدلِ سياسیاش ادغام کند. در مراکش، در مصر، در تونس، در يمن و يا در اردن بخشی از اسلاميستها با دولتی مدنی موافقند. حتی انديشهی سياسی اسلاميستها در جريان سی سال گذشته رشد و تکامل يافته. با در نظر گرفتنِ اين که اين ارزشها برخاسته از زمينههای همين جوامعند، ادای احترامی خواهيم کرد به مباحث و گفتگوهای جاری در اين جوامع، گفتگوهايی که قادر خواهند بود ما را به مدلهای دمکراتيک، درونزاد و باثباتی رهنمون شوند، مدلهايی که از مشروعيت اجتماعی هم برخوردار خواهند بود.
عبدالوهاب مِدِب : به گمانِ من، اين تحولات رشد و تکاملِ همهی گرايشات را شتاب داده. ديگر از معادلهی ازلی که الزاماً ديکتاتور را در مقابل اسلاميستها قرار میداد، خارج شدهايم. اين امر در مدلِ ترکيه، میتواند به سوی رشد و تکامل يافتنِ يک «دمکراسی اسلامی» در مقابلِ «دمکراسی مسيحی» در فضای آلمانی يا ايتاليايی، حرکت کند. زمان به ما خواهد گفت که تغييرِ گرايشِ القرضاوی[ii] از دولتی اسلامی به سوی دولتی مدنی با ارجاع به اسلام، و تاکيد بر اين که او نه به دين، بلکه به تمدن و مدنيت فکر میکند، از سرِ فرصت طلبی است يا صادقانه. اين تمايزِ جوهری موضوع اصلی بحثِ اثرِ من است. اما اين [تمايز] زمانی عملی و اجرايی خواهد بود که از محدودهی منشاء و اصلِ آن خارج شويم. در يک افقِ جهان شمولِ نئو کانتی است که اين تمايز گذاری نطفه خواهد بست. میبايست که جدولی مشترک تهيه کرده و بنويسيم. يعنی اين که در بابِ تعددِ تمدنهايمان مباحثه و گفتگو بکنيم : اسلام در کنارِ چين، هند، غرب، میتواند سهمی ارزشمند در اين گفتگو داشته باشد. بطور مثال، در پايان قرنِ دهم، صوفی ترمذی به ما کتابِ عدمِ امکانِ ترادف[iii] را داده، که پايه گذار نوعی اخلاقِ تمايزاتِ جزئی است. امروز، بسيار سودمند خواهد بود که روانشناسیِ تمايزات و تفاوتهای جزئیای که ميان «اختلافِ نظر» با «تقابل»، «مطالبهی حقِ خود» با «انتقام گرفتن» ... را يادآوری کنيم. نظام نامه و قانونی که از اين برخواهد خاست، تنها منظور کنندهی حقوق نخواهد بود، که اخلاق و روشی نيز با خود خواهد داشت. از تجربياتِ ملل سود خواهد برد.
پرنسيپهای قانونی و نظام نامهای اين دولتهای برخاسته از انقلابات عربی چه میبايست باشد ؟ آن ارزشهای پايهای که پس از برکناریِ ديکتاتورها میبايست منظور نظر قرار گيرند، کدامند ؟
طارق رمضان : در رويارويیِ تمدنها، در 1994، اين کيفيتِ دشواریزای دولت اسلامی را مورد بحث قرار دادهام. امروز، در جوامعی با اکثريتِ مسلمان، انقلابات برای استقرار يک دولت اسلامی صورت نمیگيرد. سمت و سوی گفتگوها تشخيصِ و برتریِ اصولِ روشن و شفاف و مدلهایِ منعطف است. مدلهای تاريخی که در تونس، مصر، يمن و يا ليبی ظاهر خواهند شد (و اميدوارم همينطور در همه جای دنيای عرب) در خارج از آنجا تعيين نمیشود : آنها محصول همين جوامعاند، با تاريخ، فرهنگ و روانشناسیِ جمعیشان. من پنج اصل جدايیناپذير برای هر قانونِ اساسی و نظامنامهای قائلم که از اين قرارند : حاکميت قانون ؛ شهروندیِ متساویالحقوق ؛ حق رای همگانی ؛ اجبار به پاسخگويی در برابر وظايف به عهده گرفته شده [برای منتخبين] ؛ تفکيک قوا. حالا با هر مدل تاريخیای که خود را به آن متعلق بدانند، اين اصول جهان شمولند. اگر امرِ مذهب میتواند در جريانِ گذارِ سياسی مورد ارجاع قرار گيرد، برای طرحِ موضوع اخلاقيات در نتيجهی نهايی است. عناصرِ اجتماع میبايست در رابطه با اخلاقياتشان يکديگر را مورد بررسی قرار داده و زير سئوال برند : اين همان چيزی است که لايههای تشکيلدهندهی يک ملت را میسازد. يک ملت، يعنی گفتگوی سازندهی اخلاقيات و نتايجِ نهايی در بطنِ دولتی که به آن احترام میگذارد. در اسلام چيزی نيست که در تقابل با قدرتِ در بالا، مرتبط با امور مذهبی، و قدرتِ حاصل از گفتگو، [يعنی همان] دولتِ دمکراتيک و سکولاريزه قرار بگيرد. در مراکش، تونس، مصر، اردن، يمن از مفهوم دولتِ مدنی استفاده میشود. در جوامعِ اکثريت مسلمان، مفاهيمِ سکولاريزاسيون و لائيسيته وابسته به يک روند رهايی و دمکراتيزاسيون نيستند. بنعلی، بشارالاسد، صدام حسين، مبارک و حتی آتاتورک مدلهای لائيسيتهی خود را [به جامعه] تحميل میکنند، که [مدلهای] ديکتاتوری است، که دولت از مذهب جداست، برای اينکه بهتر قادر به کنترل و تحتِ سلطه درآوردن آن باشد. سکولاريزاسيون در جهانِ عرب تاريخاً در اشتراک با استعمار و ديکتاتوری بوده، میبايست يادآوری کرد و اميدوار بود که گفتگو و مباحثهی کنونی راه را برای مدلهای بومی و دمکراتيک بگشايد.
عبدالوهاب مِدِب : دو مضمون ساختارِ جوامعِ ما را تشکيل دادهاند : جمهوری و دمکراسی. سنتِ فرانسوی اولويت را به جمهوريت میدهد ؛ اين امر در تونس بورقيبه و در ترکيهی آتاتورک نيز بر همين روال بوده. در اين دو کشور، به همان طريقی که [ژان ژاک] روسو طرح میکرد، دولت آموزش دهندهی مردم بود. سياستِ اجباریِ مدرنيزاسيون، بدنهی اجتماعی را در فضایِ فقدان آزادی تغيير شکل داد. در ترکيه، حتی تنوعِ مديريت شده توسط امپراطوری عثمانی، به وسيلهی جمهوريت کنار گذاشته شد، که به عدم شناسايیِ قتلِ عام ارمنيان و خصوصيات و ويژگی کُردها انجاميد. اردوغان کوشيده تا اين روند را معکوس کند، تا دمکراسی را در اولويت و رديفِ اول قرار دهد. اين در چارچوبِ جامعهای پيشاپيش مدرنيزه است که اسلاميسم در شرايطی قرار گرفته که [میتواند]خود را به دمکراسی اسلامی تغيير دهد. تحولاتِ اخيرِ تونس با خود نشانههای فقدانِ مدرنيته را ظاهر کردند، يعنی فضای دمکراتيک برای تبديل نمودنِ آزادی به يک فرد زنده[iv]، همانطوری که توکويل برای برابری در امريکا میگفت. در اين دو جامعهی پيشاپيش مدرنيزه، ارجاع به شريعت از ساختارِ قانونی حذف شده است. میبايست که قانونگزار هوشيار مانده و اين دستاوردِ ارزشمند را که به حقوق ثبات بخشيده و سَمبُلِ مدرنيزاسيون است، همچنان حفظ و نگهداری کند. در همه جای ديگر ارجاع به شريعت همچنان با صراحت ادامه دارد. و در نتيجه همواره بايد برای آشتی دادنِ دولتِ مدنی و حقوقِ الهی سرگرم آکروباسی و کله معلق زدن بود. به همين طريق ساختارِ دولتی لرزان خواهد بود. حسنالبنا پايه گذار اخوانالمسلمين آن گاه که کشورهای مسلمانی را که در قانونِ اساسیشان اسلام را همچون مذهب حکومتی اعلام کرده بودند، به برگزيدنِ شريعتِ همچون منبع و مرجعِ قانونگزاری دعوت میکرد، با خودش در انسجام و هماهنگی بود.
طارق رمضان : شريعت واژهای چندمعنايی است. برخی، همچون عربستان سعودی، قرائتی واژه به واژه از آن ارائه میدهند. ديگرانی نيز ترجيح میدهند آن را همچون چشماندازی از هدف، معنا و مفهوم کنند. اروپا هم چنين مباحثهای را پشت سر گذاشته : آيا لازم بود که در قانون اساسی اروپايی هم ارجاع مذهبی، اصليتِ مسيحی اروپا گنجانده شود ؟ برخی به نامِ لائيسيته، با آن مخالفت میکردند ؛ برخی ديگر در آن منبعی برای الهام میديدند. در جهانِ مسلمان، امروز نيز همين مباحثه جاری است. بعضی شريعت را همچون کُدی شديداً هنجاری و الهی تصور میکنند، برخی ديگر، مثلِ من، فکر میکنند که شريعت يک پديدهی ساختهی انسان است که ما را در جهت گيریِ اخلاقیمان ياری میدهد. مباحثه و گفتگویِ نظام نامهای و قانون اساسی میبايست ما را به گفتگو در رابطه با جوهرِ واژهی شريعت برساند. به جایِ کنار زدنِ اين مرجع، جوهری انتقادی از درون به آن بدهيم.
جالبتر نخواهد بود که اين ملاحظاتِ اخلاقی الهام بخش قانون اساسی شوند، بی آنکه الزاماً در آن گنجانده شوند ؟ چرا میبايست خطر کرد و شريعت را در قانون اساسی گنجاند ؟
طارق رمضان : مشکل با گنجاندن يا حذف مفاهيمی که مورد ارجاعِ اکثريتِ يک جامعه است حل نمیشود. میبايست مباحثه و گفتگويی بر سر درک و جوهرِ مفاهيم و مدلهای سياسی را پايه نهاد. تفکيکِ قوا در تضاد و تقابل با اسلام نيست. با يا بدونِ طرح کردن شريعت در قانونِ اساسی، میبايست بحثی بر سرِ اصولِ ممنوعه را آغاز کرد، و اين مباحثه حياتی است. ما هم اکنون در دورهای پرخطر هستيم. بسياری البته، خواهند کوشيد اين انقلابات را مصادره کنند تا مدلهای تئوکراتيک نه يک کلام بيش و نه يک کلام کم را تحميل کنند، ديگرانی تلاش خواهند کرد که راه غرب را پی بگيرند، و ديگرانی هم به جستجوی راه سومی برخواهند آمد : تنها مباحثه و گفتگويی انتقادی از درون امکانِ پديداری جامعهای آزاد و آشتیِ اين جامعه با خود را فراهم خواهد آورد.
عبدالوهاب مِدِب : من طرفدارِ آناليز و تحليلِ انتقادی ساختار[v] هستم. با تعليق ارجاع به شريعت، من از يک فرمِ هويتی افسانهای دست میکشم تا آن را با نهادهای عقلانی که شهر و مدنيت و زندگیِ جمعی را سامان میدهند، جايگزين کنم. در مقابلِ اين گسستِ تحميلیِ تاريخ، من حاضر به ساختن و بنا کردن بر پايهی شريعت، برای اوهام و خيالاتِ پيوستگی نيستم. هر کسی راه و کلکهای حقوقی خودش را دارد. شريعت به عربی به معنای راه و طريق است. بايد مسيرِ خروج از اين راه را يافت. اگر رفرميست شريعت را در آنجايی که همچنان در متن درج شده، حفظ و ضبط میکند تا از مضمون تهیاش کند، من را همچون متحد در کنارِ خود خواهد داشت. اگر وظيفهاش اين باشد که در آنجايی هم که پيش از اين ملغی و حذف شده، مجدداً واردش کند، ارتجاع و بازگشت به عقب است و من در مقابلش خواهم ايستاد.
طارق رمضان : من يک رفرميستم. برای دستيابی به يک اخلاقياتِ کاربردی، میبايست گفتگويی ميان علما و متن شناسان با علما و دانشمندانِ مضمون سامان داد. و در ميانِ اين دستهی آخر، برخی اصلاً مسلمان نيستند. اين گفتگویِ انتقادی تنها راهِ مباحثه در بابِ مضمون و مفهومِ ترمينولوژی و واژگانی است که به کار میگيريم، از جمله واژهی شريعت. اين واژه ميانِ طرفداران و مخالفينش به جمود دچار آمده. قدرتی سحرآميز به شريعت دادن[vi] و ساختاری از اصول مقدس از آن ساختن خطرناک است، اين يعنی امکانِ به وجود آوردنِ يک تئوکراسی اسلامی. اما نمیتوان اين واژه را از ذهنِ ناخودآگاهِ مسلمانِ معاصر حذف کرد. موضوع بيشتر بر سر نگاهی انتقادی به مضمون آن است.
عبدالوهاب مِدِب : ما میبايست شريعت به مثابهِ نمادِ هويت را، مورد نقد و تحليل ساختاری قرار دهيم ؛ اين يک توهم است، ساختاری است خيالی. چرا برای خو گرفتن به آزادی و دمکراسی، بايد از مسيرِی به جز منطق شريعت عبور کنيم ؟ اين همان تسليم شدن به قدرتِ سحرآميز[vii] است. چگونه میتوان حق حاکميت مردم را با حق حاکميت الهی آشتی داد ؟ ابنِ رشد در پيمانِ قطعی[viii]، موضوعِ وامدار بودن به ديگر فرهنگها را طرح میکند. به نظرِ او همهی نوآوریهای تکنيکی دستاوردی است برای کلِ بشريت. میبايست چگونه مقتصد بودن را بلد بود. ما که نمیبايست همان چيزهايی را که پيش از اين خلق شده و موجودند را باری ديگر خلق کنيم. حتی به عنوان مسلمان میبايست سپاسگزار يونانیها باشيم که «ابزار» منطق را، که همان اُرگانونِ[ix] ارسطو باشد، خلق کردهاند. با توجه کردن به گفتارِ طارق رمضان، احساس میکنم که میکوشد با عبور از قيفِ شريعت، دمکراسی را از هيچ خلق و بازآوری کند[x]، در حالی که ابزار تکنيکی سياست در اختيارمان است. غرب دمکراسی را ابداع کرده ؛ پديدهای که غرب خلقتش را مديريت کرد، دستاوردی است برای همهی بشريت : حالا وظيفهی ماست که گسترش و توسعهاش دهيم، غنیاش کنيم، آن را با آنچه که هستيم وفق دهيم. [دستاوردهای سالهای] روشنگری ديگر به غرب تعلق ندارند. آنها يکی از تعلقات بشریاند.
طارق رمضان : مراجعه و نقل قول از ابن رشد به عنوان نمايندهی سنت اسلامی، نگرشی است عميقاً غربی ! من ترجيح میدهم به شمارِ بزرگی از انديشمندان [اسلامی] همچون شطيبی، قاضی اندلسیِ قرنِ چهاردهم مراجعه کنم، که همهی فلسفهی احکامِ اسلامی را در مرحلهی اهداف و اخلاقيات در نظر میگيرد. تنها راهِ رها سازی خود از اين گره ذهنی، نه فقط پذيرفتن و کنار آمدن با بدهی های [تاريخی]مان، بلکه درگير شدن در گفتگويی انتقادی با ترمينولوژی ای است که به ما تعلق دارد. امروز در جامعهای که اکثريتِ آن مسلمان است، موضوع بر سر درکِ اين نکته نهفته است که ارزشهای جهانی برخاسته از فرهنگها و جوامعِ متفاوتند. تبليغ و ترويج برای اين ارزشهای انکار نشدنی میتواند تحتِ نامِ درکِ من از شريعت صورت پذيرد. از نظرِ شما آيا ممکن نيست که جوامعِ با جمعيتِ اکثريت مسلمان از مرجعی مذهبی الهام بگيرند، و در عينِ حال جامعهای دمکراتيک مستقر بر پايهی حقوق بشر بنا کنند، جامعهای که در نهايت در آن عدالت، شأنِ انسانی و برابریِ زن و مرد برقرار باشد ؟ يا اين که اين جوامع برای رسيدن به چنين هدفی میبايست خود را از ارجاع به منابعِ اسلامیشان رها کنند ؟
عبدالوهاب مِدِب : به اندازهای مستقل [فکری] و مختار هستم که در رابطه با ارجاع به مرجعِ غربی عقده و گره ذهنیای نداشته باشم. شطيبی خود از حقوق رومی الهام میگيرد که مفهوم مرکزی و مرکز ثقل آن همان سازش بر اساس مصلحت متقابل[xi] است و از نظر او اين وسيله از چسبيدن به مفاهيم اصولی مفيدتر است. هيچ مادهی نابی وجود ندارد. ايدههای بزرگ در ميان زبانها و افراد بشر سيال و در حرکتند. اسلام برای بنا نهادن بزرگی و عظمتاش از يونانيان، لاتينها، هندويان، پارسیها و چينیها الهام و بهره گرفته. اروپائيان توسط اسلام آموزش ديدند و آموختند. به اين ترتيب من میتوانم قرآنی را که با اصولِ روشنگریِ بر آن نور تابيده شده را بخوانم. اما برای اين امر میبايست ابتدا به گسستی معرفت شناسانه اقدام کرد. به عنوان مثال، آيات 42 تا 50 از سورهی پنجم بنيادهای قانون در رابطه با اهل ذمه را برای قانون گزاری که بر مبنای منطق شريعت عمل میکند، تعيين کرده، که در واقع پيروانِ باقیِ اديانِ يکتاپرست را صاحبِ موقعيتِ تحتالحمايه معرفی کرده است، تا که حضورِ آنها در بلاد به رغمِ موقعيتِ اقليتی آنان به رسميت شناخته شود : « اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرار مىداد؛ ولى خدا مىخواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد، پس در نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد! بازگشت همهی شما، به سوى خداست.[xii]» در دورهی کنونی که جايگاهِ [اهل] ذمه [عملاً] توسطِ برابریِ شهروندان منسوخ شده، من اين متن را به روش و نحوهی ديگری قرائت میکنم. بر پايهی آن، میتوان الهياتی برای مذاهب بنا نهاد که ميانِ اعتقاداتی که معيارشان همسانیِ اخلاقی در دسترسی برابر به حقيقتی لرزان به سویِ نامشخص است، همزيستی ايجاد کند. اين قطعهی قرآنی مبلغ و اعلامکنندهی تشابه و تمثيلاتِ سه حلقهای است که لسينگِ بوکاس برای نشاندادنِ تحمل و رواداری در ناتانِ خردمند[xiii] به کار میگيرد، درامی که شخصيتهای اصلیِ آن در جميعِ جهاتِ اعتقادیشان در قلبِ شهرِ اسلامی به يکديگر برخورد میکنند.
طارق رمضان : چگونه اين مفهومِ شريعت را فارغ از توانِ سحرآلودش کنيم ؟ با حذف کردنِ آن از يک متنِ قانونی نمیتوان اين کار را کرد ؛ با نقد آن است که میتوان به اين هدف دست يافت.
عبدالوهاب مِدِب : پس [با اضافه کردن آن به متنِ قانون] چگونه میتوان عدم تجانسِ منابعِ قانون را مديريت کرد ؟
آيا متنِ خود قرآن زمينه را برای قرائتی بنيادگرا آماده نمیکند ؟ به طور مثال موقعيت زن، به نظر میرسد در تضاد با اصولِ جمهوريت و يا «حقوقِ برابرِ شهروندی» که طارق رمضان به آن به عنوان اصلی انکارناپذير اشاره میکرد، است.
عبدالوهاب مِدِب : آن بخشهايی از قرآن در مورد زنان که ما را شوکه میکنند، معادلهايی در انجيل هم دارند. اين تنها يک ابداع و نوآوری قرآنی نيست. موقعيتِ زن در قرآن حتی بسيار پيشرفته از آن در انجيل است. مشکل آنجاست که عمدهی ذوب شدگان در انجيل مرحلهی خوانش متن را پشت سر گذاشتهاند، در حالی که بسياری از قرائت کنندگانِ مسلمان (و نه فقط اسلاميستها) همچنان قرآن را با قرائتی که تداوم گر چارچوبِ پدرسالارِ دورانِ نزول آن است، میخوانند. در حالی که امروز ما از دورانِ پدرسالار فاصلهی بسيار گرفتهايم. جوانانی که زمستان گذشته در مصر و تونس سر به شورش برداشتند، آموزش دهندگان پدرانِ خود بودند. يک بخش از قرآن منسوخ شده و با بازگشت به مضمون میبايست آن را خنثی کرد. به گمانِ من امروز در برخورد با متونِ قرآنی نگاهی تاريخی[xiv] لازم و حياتی است. امروزه شمار بزرگی از مسلمانان در شناختِ اسلام[xv] به عنوان دانش و اندوختهای بينالمللی شراکت و همکاری میکنند و طرفدار متدِی تاريخی و مطالعهی متونند. میبايست که نتايج اين مطالعات از آتليههای تحقيقاتی خارج شده و تبديل به دانش عمومی شود. کاری آموزشی لازم است و در پيش رو. آيا اين هم همانطور که کُندُرسه میطلبيد يکی از وظايفِ در پيشِ رویِ دولت آينده که وظيفهی آموزش مردم را به عهده میگيرد، خواهد بود ؟
طارق رمضان : اين موضوعات وسيعاً مورد سوءاستفاده قرار گرفته و دستکاری شدهاند. سنتِ مسيحی، يهودی و يا بودايی نيز متونی در خود دارند که میتوانند با اندازهگيرِ معيار و ارزشهای امروزِ ما شوک برانگيز باشند. در موردِ اسلام، اما بر همهی سنتِ درکِ مفاهيم با رجوع به زمينههای تاريخی و اجتماعی[xvi] آن ناديده گرفته میشود. خود را مجاز به تاکيد و ماندن روی يک متن میکنيم، طوری که گويی اين متن نه در زمينهای تاريخی بوده است.
شما متوجه هستيد که برخی رفتارهای مسلمانان میتواند شوک برانگيز باشد ؟
عبدالوهاب مِدِب : بله، مشخصاً اين که برخی از مساجد تا توی خيابان هم میآيند و خيابان را بند میآورند... ادغام و درهم تنيدگی[xvii] به معنایِ احترام به قوانينِ ميهمان نوازی هم هست. اين قانون شاملِ ملاحظه کاری، تفاوت گذاری ميانِ ملاء عام و منزل میشود. نمايشِ خيابانیِ متظاهر به اعتقادات و باورها میتواند همچون پرووکاسيون، همچون فراخوانی به پيروزی و تسخير، چون دعوتی دينی و امر به معروف و همچون تداخلی با آزادیِ ديگران در انظار آيد. طیِ سی سالِ گذشته اسلاميستها حملاتِ بسيار خشونتباری عليه لائيکها انجام دادهاند. زيرِ عنوانِ لائيک و خائن، محمد موروی تونسی کوشيد که نشان دهد که لائيکها در حالِ آماده کردنِ زمينه برای ورود امپرياليسم فرهنگی و سياسی هستند. به نظرِ يوسف القرضاویِ مصری، عضو سابقِ اخوانالمسلمين و واعظِ کانالِ قطریِ الجزيره «لائيسيته حقوقِ مثبت را میپذيرد، [حقوقی] که نه تاريخ دارد، نه ريشه، نه پذيرشِ عمومی، اما حقوقِ مسلمان را که اکثريت آن را به عنوان قوانينِ الهی میشناسند رد میکند... لائيکی که اجرا و عملی نمودنِ حقوقِ اسلام را به رسميت نشناسد، مرتد است». در حالی که در متنِ شريعت، مرتد به اشدِ مجازات محکوم شده. حالا تازه اين فرد بنيانگزارِ شورای اروپايیِ فتوا و تحقيق است ؛ در نتيجه [با اين طرز استدلال] در متنِ شريعت مرتد محکوم به اشد مجازات است. خوب حالا چگونه اين ارجاع به مرجعِ قرضاوی را در يک دولتِ مدنی که کمی پيشتر از آن سخن گفتيم، معنی کنيم ؟ آيا اين نشانی از يک چرخش تماشايی است ؟ آيا انقلابی کپرنيکی صورت گرفته ؟ رفتار و عقيدهاش متحول شده ؟ يا اينکه فقط مبتنی بر شرايط و جهتِ باد است تا اينکه سوار بر قطار انقلاب شده و هنگامی که اوضاع را مناسب ديد، آن را به انحراف برد ؟
طارق رمضان : من در انتظارم که سياستمداران دست از استفادهی ابزاریشان از اسلام برای خلق مغايرتها و تفاوتها بردارند، اين همان کاری است که پوپوليستها میکنند. دولتهای اروپايی میگويند که هيچ مشکلی با اکثريتِ مسلمانان ندارند : آنها به قانون احترام میگذارند، زبان کشور ميزبان را تکلم میکنند، و نظرسنجیها نشان میدهند که مسلمانان بريتانيا و فرانسه خود را از اهالی آن کشورها محسوب میکنند. با اين حال، در شرايط کنونی، بسيار راحتتر و آسانتر میتوان مسجدی را با پولهای اهدايی عربستان سعودی بنا کرد تا پولهای گردآوری شده از فرانسویهای مسلمان. به آنها اعتماد نمیکنند، آنها را زير نظر میگيرند. لائيسيته، کنترلِ اسلامِ فرانسوی نيست، بلکه امکان قضاوت و توانمندسازی اسلام در قلبِ جمهوريت است.
از همجنسگرايی تا سنگسارِ زنانِ زناکار در برخی کشورهای اسلامی، به نظر میرسد قضيهی اخلاقيات از حساسترين موضوعات است و موجبِ تغذيهی برخی ايدههای مبتنی بر تضاد تمدنها میشود ...
عبدالوهاب مِدِب : همجنس گرايان در مصر و يا در تونس، وجود دارند، آنها از حقوقِ خودشان دفاع میکنند. اين واقعيتی است که میبايست بطور قانونی شناخته شود. مفهوم حقوقِ فردی نيازمند هماهنگ شدن با اسلام است، يعنی در جايی که آزادی به همان معنايی که استوارت ميل تعريف میکند، به زحمت جايگاه خود را میيابد. میبايستِ مضراتِ «استبدادِ اکثريت» را افشا و طرد کرد. لازم است حد و مرزی برای دخالتِ عقيده و نظر در استقلالِ فرد تعيين کرد. اين هم درست مثلِ حفاظت از خود در مقابلِ استبدادِ سياسی، مهم است. در اين رابطه، تاکيد بر جهانی بودنِ اعلاميهی حقوق بشر از اهميت وافری برخوردار است و مدافعی هوشيار در زمينهی اسلامی که در شريعتاش اصولِ مندرج در مادهی شانزدهم که آزادیِ ازدواج بدونِ محدوديت نهادن بر نژاد، مليت و مذهب، و مادهی هجدهم که آزادیِ انديشه، وجدان و مذهب را تا حد آزادیِ تغيير مذهب تصريح کرده و میپذيرد، عميقاً محترم میدارد. همهی اين مواد و مقررات در ناسازگاریِ عميق با متن شريعت است. اين مواد برایِ ما نشانههای مدرنيتهای هستند که به آزادی شرايط و موقعيتِ فردی زنده را اعطا میکند، چيزی که سايهی خود را بر صحنهی بهار عربی انداخته است.
طارق رمضان : در رابطه با رفتارِ جنسی، هيچ چيزی موجب تمايز ميان اسلام و سنت مسيحی، يهودی و يا بودايی نمیشود. ممنوعيتِ مسلمان بر رفتار و خصوصياتِ همجنسگرا نُرم است، اما واقعيت را چگونه بايد مديريت کرد ؟ موضوع بر سر آموزش است. میبايست رفتارها را تعديل کرده و تکامل داد، احترام به ديگری، هويت و انتخابشان را آموخت و آموزاند، و اين قضاوت را که «فقط خدا میداند» را بر سرِ هستیِ انسان مستقر کرد. مفهوم آزادی مفهومی جديد در اسلام نيست. همهی علمای بزرگِ اسلام دورانی از عمر خود را در زندان گذراندهاند. [در اسلام] يک سنتِ آزادیِ انديشه، سنت اعتراض وجود دارد. موضوع و مشکل بيشتر در رابطه با آزادیِ جنسی و اخلاق و روحياتِ فردی است. من خودم، شخصاً مخالفِ پوششِ نقاب برای زنان و سنگسار مردان و زنان زناکار هستم، اما میخواهم اين نظريه را از درون متکامل کنم، در غير اين صورت هيچ چيزی تغيير نخواهد کرد. علاوه بر اينها، در رابطه با اين نکته، گفتمان غربی تغيير کرده : در قرون وسطا، مسلمان و عرب به آسانگيری، شهوترانی، هزار و يک شب تجسد و عينيت میبخشيد. در قرنِ نوزدهم، [عرب و مسلمان] معرفِ ممنوعه و غيرقابل دسترسی شد. بر اساسِ منافعِ ايدئولوژيکِ هر دورهای از حرمسرا به نقابپوش گذار کردهايم : اين مسلمان در مقابلِ نمايندگی کردنِ ديگری، بطور کلی مغاير و متفاوت است. از نظرِ اخلاق و روحيات، آزادی بی ترديد يک مفهومِ پروبلماتيک (مشکلزا) در کشورهايی است که اکثريتِ جمعيت مسلمانند : اين امری غيرقابلِ بحث است و میبايست مورد نقادی قرار بگيرد.
به نظر شما اروپا، و به ويژه فرانسه در حال طی کردنِ دوران اسلام هراسی است ؟
عبدالوهاب مِدِب : اسلام هراسی در بنيانِ هويتِ اروپايی است. از زمانِ ترانهی رولان[xviii] تا محمدِ ولتر، اروپا خود را به نسبتِ ديگریِ اسلامی و از طريق نفی و طردِ او ساخته است. ما از اين پس میبايست، بدونِ پنهان کردنِ اين بخش از حافظهمان، و با بررسی و تحقيقِ روانشناسانهی آن، با هم زندگی کنيم. فرانسه، هنوز بررسی و يادگيری از پروندهی الجزاير را به پايان نرسانده. هنوز يک دعویِ قضايی عظيم برای حل و پاک شدن از راههای روانشناسانه، و نه پنهان کردن، باقی مانده.
طارق رمضان : لئوپولد وِيس، ديپلماتِ يهودیِ اسلام آورده، معتقد بود که روابطِ غرب با اسلام نشان از ترومای دورانِ کودکیِ از قرون وسطا دارد. زيرا که اروپا خود را با هويتیِ منفی ساخته است. فرانسه هنوز از روابطِ استعمارگرانهاش خارج نشده. اين پديده به فاکتورهای بیشماری مربوط است : در فرانسه، موضوع مذهب همواره موجب برانگيختن احساسات شده ؛ سرانجام، درک و برداشتِ ما از واقعيتِ عقب افتاده : بچههای مهاجرت از گتوها خارج میشوند، آنها چشمانداز و ديدِ جديدی دارند، و توفيق در ادغام و درهم تنيدگی موجب بالا رفتنِ تنشها میشود. پس سمبلها زير ضرب قرار میگيرند : نقاب، روسری، مناره... در عينِ اينکه شاهدِ جا افتادنِ گفتمانِ پوپوليستی در فرانسه و در اروپا بهطور کلی هستيم، گفتمانی که چپ و راست هر دو مورد استفاده قرار میدهند. اسلام هراسی نژادپرستیِ نوين است که در اروپا و سراسرِ غرب مستقر میشود : اين بر روشنفکران و سياستمداران شجاع است که آن را پذيرفته و به نبرد با آن برخيزند، تا اينکه سرشان را پائين بيندازند و سکوت کنند، و يا اين که تبديل به موضوعی انتخاباتیاش کنند تا با آن به جمعآوری رای بپردازند.
عبدالوهاب مِدِب : برای اينکه به محمدِ ولتر برگرديم، کار بسيار خوبی خواهد بود که تدريس شود. [در اين حالت] رابطهی ميان افسانه و تاريخ را درک خواهيم کرد. و فرایِ اسلام هراسی، اين قطعه ماشينِ توليدِ فناتيک و متعصب را از کار خواهد انداخت. شمار قابلِ توجهی از ابياتِ آن منطبق با اسلاميستهای تروريست است. کسی که آن را میخواند در نهايت متوجه خواهد شد که مسائل اسلامی آمده در آن، ميانبری است در پيش گرفته شده توسط نمايشنامه نويس، برای زير ضرب گرفتنِ فناتيسم کاتوليکی که در آن دوران بيداد میکرد.
گفتگويی صورت گرفته توسط : نيکولا ترونگ
برگردان : سيامند
[i] - Habeas Corpus قوانين آنگلو-ساکسون که اصليت آن به 1679 میرسد. اين قانون برای تضمين آزادیهای فردی شهروندان وضع شده و پيشگيرِ دستگيری و زندانی کردنِ افراد بدون اثبات جرم است. (هر فرد دستگير شده، میتواند وجاهت قانونیِ دربند شدنِ خود را توسط يک قاضی پيگيری کرده، که میتواند به تاييد يا نفیِ اين دستگيری بپردازد و در موردِ ردِ دلايل دستگيری اقدام به آزادی فرد نمايد.) – فرهنگ لاروس- م
[ii] - يوسف القرضاوی، رئيس اتحاديهی بينالمللی علمای مسلمان، عضو اخوانالمسلمين و شورای اروپايیِ تحقيق و فتوا. منبع ويکیپديا
[iii] - أبو عيسى محمد بن عيسى بن سورة بن موسى بن الضحاك السلمي الترمذي، نامِ کتابی که عبدالوهاب مِدِب مورد اشاره قرار میدهد، ترجمهی نام کتاب به زبانِ فرانسه است، که من به نام واقعیِِ آن به زبانِ اصلی دسترسی نيافتم. م
[iv] - تبديل مفهوم آزادی به مفهومی ارگانيک و زنده. م
[v] - déconstructiviste
[vi] - Fétichiser
[vii] - Fétichisme
[viii] - traité décisif اثر ابن رشد فيلسوف اسلامی قرن دوازدهم که برخی او را از نخستين پايه گذاران لائيسيته میدانند. م
[ix] - Organon به معنای «ابزار کار»، که معرف مجموعهای از پيمانها و معاهدات شکل دهندهی نوعی متدولوژی تفکر و انديشه است. م
[x] - Ex-Nihilo واژهی لاتين، از هيچ خلق کردن. م
[xi] - عبدالوهاب مدب از واژههای Cardinal de maçlaha و Utilitas استفاده میکند که برگرفته از تفکر فلسفیِ Utilitarisme به معنایِ نظريهای اخلاقی و رفتاری که توصيه به رفتار و حرکتی دارد که نتايج آن منجر به حداکثر بهرهدهی به کسانی که در معرض اين حرکت هستند، باشد. با سپاس از دوست گرامی و ارجمندم خليل پيشنماز، برای همفکری و ياری ارزشمندش. م
[xii] - بخشی از آيات سورهی المائده. م
[xiii] - - اثرِ Gotthold Ephraim Lessing نويسندهی قرن هجدهم. م
[xiv] - Historisation ترمی است که عبدالوهاب مدب به کار میگيرد، که به معنای مفهومی زمينی و تاريخی بخشيدن به مناسک و اسطورهها و بازخوانی آنان همچون بازگويی ها و مفاهيم زمينی است. م
[xv] - Islamologie
[xvi] - Contextualisation
[xvii] - Intégration
[xviii] - Chanson de Roland منسوب به قرن يازدهم، قديمیترين حماسهی نوشته و باقی مانده از ادبيات فرانسه زبان. برخی آن را 4000 بيت و برخی ديگر 9000 بيت خواندهاند. رولان يکی از شواليههای دلير شارلماين است که در جريان جنگ های صليبی آن گاه که تقريباً همه ی شمال اسپانيا از زير تصرف «سارازن»ها (مسلمانان)، خارج شده در جريان بدعهدی يکی از حکامِ مسلمان در منطقهی ساراگوس و خيانتِ معاندين درباری خود و سپاهيانش طی حملهی سپاهيان حاکمِ مسلمان قلع و قمع شده و کشته میشوند. منبع ويکیپديا، م.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد