پولاد دل می گویی:
از دوست داشتن ننویس ،
نگو ،
فراموش کن،
فراموشی در تنم نیست ،
گناه من چیست ؟!
تو می توانی به من فراموشی بیاموز !
ولی دردم التیامش فراموش کردن نیست ،
آنچه هست ،
دوست داشتن است .
کامروز حسنی / ۹۰
*****
مگر دلت همخانه پولاد نیست، ازچه می هراسی ؟!
کاشکی می توانستم
در تنت جویباری می شدم
که آب های گرم دوست داشتن تنم ،
یخ های تنت را آب می کردند ،
تا
گرمای با تو بودن ، طمعش در دهکده مهربانی بماند؛
ای همیشه خواستنی، مگر دلت همخانه پولاد نیست،
از چه می هراسی ؟!
که می گویی: از دوست داشتن ننویس ، نگو ، فراموش کن،
فراموشی در تنم نیست ،
گناهم چیست ؟!
تو می دانی به من بگو!
ولی دردم التیامش فراموش کردن نیست ،
آنچه هست ،
دوست داشتن است .
کامروز حسنی /
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد