
فیلم درخت زندگی، اثر ترنس مالک، جایزهی اول فستیوال 2011 کان را از آن خود کرد. از دید بسیاری این حادثه طبیعی و مثبت بود. اما بسیاری نیز فیلم مالک را در آن سطح نمیبینند و از برنده شدن آن استقبال نمیکنند. بسیاری از تحسین کنندگان این فیلم، خسته از زندگی ماشینی و روزمرگی، خود را به خلسهی متافیزیک توراتی مالک سپردند و باور کردند که حادثهای در جهان سینما رخ داد. آنان بیتوجه ماندند که چه زحمتی کشید کارگردان تا نهان کند که فیلم او تا چه حد متأثر از فیلم راز کیهان است. در واقع میزان تأثر و تقلید درخت زندگی از فیلم راز کیهان هماندازهی تأثر و تقلید هملت گریگوری کوزینتسوف از هملت لورنس اولیویه است. در هر دو مورد، دو کارگردان بسیار توانا از فیلمی تأثیر میگیرند و تا حدی تقلید میکنند که یک شاهکار ماندگار است. اما مثل همیشه ثابت میشود که از شاهکارهای هنری نمیتوان تقلید کرد و موفق شد. در عرصهی اندیشه مهمترین تفاوت فیلم ترنس مالک با راز کیهان استنلی کوبریک در یقینهای مالک است. راز کیهان حماسهی پیگیری پرسش بشر در چیستی هستی است. درخت زندگی داستان ایمان آدمی به پاسخ متافیزیکی به چیستی هستی است. در شعاع اندیشهی بشر اما هیچ چیز سترونتر از ادعای داشتن پاسخ قطعی برای چیستی هستی نیست، چه این ادعا از نوع ماتریالیستی باشد و چه از نوع متافیزیکی. راز جاودانگی خیام نیز در فهم همین موضوع است. در حالی که دانش عظیم فیزیک پس از این همه تلاش خود را پشت راز سر به مهر انرژی تاریک اسیر میبیند و هزاران دانشمند شبانه روز زحمت میکشند تا یک تعریف قابل قبول از یک پدیدهی عادی مثل نور به دست بدهند چگونه انسانهایی بدون پژوهش و آفرینش علمی میتوانند مدعی داشتن تعریف قطعی و نهایی از چیستی هستی شوند؟ معنویت راستین در هستیشناسی از هنگامی آغاز میشود که انسان درک کند او تنها یک پژوهشگر کوچک جهانی چنان عظیم و بغرنج است که هیچ معلوم نیست تمامی اعداد ما بتواند تمای ابعاد آن را به اندازه در کشد. این عظمت غیر قابل توصیف با کلام، و این بغرنجی غیر قابل وصف، خرد را شگفتزده میکند و در او معنویتی هستیشناسانه پدیدار میآورد. در برابر این معنویت فروتنانه و دانشمدارانه معنویت مدعیان تملک پاسخ قطعی به چیستی هستی از هرگونه که باشد بس خرد و غیر معنوی است. برای آنان که به چنین معنویتی میرسند بزرگترین دین دانش است و بزرگترین معبد پرسش است و بزرگترین عبادت پژوهش است و بزرگترین عابدان دانشمندان هستند. اگر کسی چنین معنویتی را مقیاس کند، آن گاه میبیند که فیلم آسمانی درخت زندگی از نوع معنویت مدعیان تملک حقیقت واپسین است.
1- فیلم درخت زندگی the tree of life اگر نگوییم تقلید، دست کم متأثر از فیلم راز کیهان یا اودیدسهی 2001 اثر استنلی کوبریک است. فیلم راز کیهان که در دههی 60 ساخته شد و در ایران برای نخستین بار در جشن هنر شیراز به نمایش در آمد یکی از فیلمهای مکتب ساز تاریخ سینما است که همچون آثاری چون همشهری کین اورسن ولز و هملت سر لارنس اولیویه به چنان اوج و تمامیتی رسید که تا کنون هیچ فیلم دیگری در این زمینه نتوانست با آن قابل قیاس شود. در کنار تواناییهای هنری و فنی استنلی کوبریک دیدگاه عمیق فلسفی او کمک کرد تا این فیلم یکی از فیلمهای پیامآور تاریخ سینما شود. استنلی کوبریک حرفی فراتر از بحث رایج ماده و روح را در این فیلم پیش میکشد و میپردازد به تلاش انسان برای فهم راز هستی و مفهوم زندگی و این که نفس این تلاش خود معنویت است. فیلم درخت زندگی به این امر نگاهی سطحی دارد. از نگاه این فیلم گویا رازی وجود ندارد بلکه مسأله انتخاب میان معنویت آسمانی و مادیت ماشینی است. جستجویی چندانی در کار نیست بلکه تلاش برای اقناع در انتخاب است. میخواهیم پدر بوروکرات و زورگوی خانه و جامعه باشیم یا مادر زندگی مهربان و عاشق؟ میخواهیم کارمند کارخانهی زندگی باشیم یا روح طبیعت زندگی؟ کارگردان میخواهد ما را کمک کند که درست انتخاب کنیم، اما خود سخت سردرگم است. در یک جا عظمت طبیعت را در برابر عظمت مصنوعات بشر میگذارد و به سود طبیعت حرف میزند. در جای دیگر طبیعت وحش را با روح رحم قیاس میکند و ما را به جانبداری روح فرامیخواند. نهایت این است که مادر پسر مردهی خود را به پدر ما که در آسمانهاست می سپرد، با همان کلام و ایمان انجیلی. بدینگونه، آقای مالک دانای کل هستند و میدانند که ما را به کجا اشارت دهند. این انتخاب نه از طریق مغز انسان صانع بلکه از راه قلب انسان مصنوع و مخلوق صورت میگیرد. قلبی مهربان و عاشق که راه به رحم میبرد و نجات دهنده است. حرف کارگردان درخت زندگی تا اینجا یک ارشاد سنتی ارباب اخلاق و رحمت است. پیام کارگردان جنبههای مثبتی دارد اما تازه و بکر و از طراز روشنفکری نیست.
2- گویا کارگردان قصد داشت که یک فیلم پداگوژیک بسازد و در صحنه یا صحنههایی نگاهی به آسمان و رحمت الهی بیندازد. اما این نگاه که جبرا با تصاویر کیهانی همراه بود بسط پیدا کرد، طوری که بخش بزرگی از فیلم به داستان خلقت و کیهان و کهکشانها اختصاص یافته است. نویسندگان و هنرمندان خوب میدانند که انسان به هنگام خلق یک اثر گاه به سوی آفرینش چیزی پیشبینی نشده کشیده میشود. در اینجا باید تصمیم گرفت که برنامهی قبلی را پی گرفت یا گرایش جدید را دنبال کرد. برخی نمیتوانند این تصمیم را بگیرند و اثری مخلوط و معمولا بیمنطق به وجود میآورند. برداشت من این است که آقای مالک هم همین کار را کرد و یک اثر پداگوژیک امروزی را با یک اثر حماسی و عظیم پیرامون خلقت کیهان مخلوط کرد و اثری به وجود آورد که تنها به زور اکسپرسیونیسم میتواند مدعی منطقی در آن شود. بخش عظیم و نمایشی و مسحور کنندهی فیلم که باعث کسب جایزه شده است با استفاده از عکسهای تلسکوب هابل و عکسهای درج شده در سایت ناسا درست شده است. به نظر میرسد آنهایی که مفتون این بخش از فیلم شدهاند هرگز از طریق سایتهای هابل و ناسا پشت تلسکوپ به فضا ننگریستهاند. باید این منتقدان را به یک فیلم سه بعدی از فضا در سینماهای خاص این فیلمها دعوت کرد تا ببینند که چه مناظر باشکوهتری وجود دارد. صداگذاری عظیم و کوبنده روی بیگبانگ و انفجارهای کیهانی و غیره تنها برای تقویت جنبهی نمایشی فیلم است. صدا عبارت است از ترجمهی گوش موجودات زمینی از یک حرکت موجی دارای فرکانس مشخص در یک واسط مادی با سرعت حدود 1200 کیلومتر در ساعت. در خلأ کیهان صدا معنی ندارد بلکه تنها انرژی و امواج رادیویی هستند که با سرعت نزدیک به نور پخش میشوند. حتی در فیلمهای تخیلی سطح پایین تری مثل میسیون به مریخ هم به دقت این مسایل رعایت شده است و سکوت همچون متن کیهانی تصاویر آمده است. استنلی کوبریک عمق و عظمت فضا را با زمینه کردن سکوت سنگین کیهانی به نمایش در آورد. او در کار خود منطقیتر و موفقتر بوده است.
3- در فیلم استنلی کوبریک میمونهای انساننما یا انسانهای اولیه با دیدن یک سنگ سیاه مستطیل اسرارآمیز (شاید با برداشتی از حجرالسود) در کنار اقامتگاه خود دچار تعجب و کنجکاوی میشوند و پرسشی جدید در ذهن آنها نطفه میبنند که این چیست. در آن فیلم پرسش هستیشناسانه و معنویت گویی با هم زاده میشوند و از آن پس پرسش چیستی هستی هموار در برابر انسان باقی میماند. در فیلم درخت زندگی این رسالت به یک دایناسور داده شد که تنها در جنگل سرگردان است و در شگفت است از موقعیت خود. این موجود سپس به موجود کوچکتر و بیماری حمله میکند و پایش را روی سر او میگذارد تا آن را له کند. اما نیرویی او را مانع میشود و سرانجام آن موجود را رها میکند و میرود. یعنی حلول رحم در روح او به نشانهی زایش یا درک دینی، یعنی زایش یک یقین. زایش یک پاسخ. پیدایش رحم چه ربط مستقیمی به پیدایش مذهب دارد. رحم از یک نظر با عدم میل انسان به انجام کاری دردناک مرتبط است که مایل نیست کسی در مورد خود او آن را انجام دهد. رحم احتمالا از بطن رابطهی مادر و کودک و از راه توسعه و شمولیت حس مسئولیت مادری به دیگر خردسلان شکل گرفته است. این کنش در شکل غریزی آن گاه نزد حیوانات پستاندار دیگر هم دیده شده است. مرتبط کردن این مساله با مذهب مبنای علمی ندارد. بسیاری از ادیان، از جمله دین قوم مایا و آزتک در آمریکا، به جای رحم بر کیفر و خشونت هولناک استوار بودند. بقای رحم نزد انسان مدرن بیباور به کیش و آیین یک نمودار آشکار عدم ارتباط آن با دین و مذهب است. این که نه نفس زندگی بلکه نوعی الهام متافیزیکی رحم را در روان دایناسور تزریق میکند دست کم برای دوران ما یک نگرش روشنفکرانه نیست.
4 - صحنهی آخر فیلم نیز زیر تأثیر راز کیهان است، بدون آن که بار فلسفی آن را داشته باشد. در فیلم راز کیهان، در آخر دو باره آن سنگ سیاه فضایی در برابر ما قرار میگیرد و یادآور میشود که همه چیز در برابر این سنگ و این سوال در نقطهی آغازین است. اما در فیلم درخت زندگی انگار که رستاخیز شده است و زنده و مرده همه در پیشگاه روح اعظم که وجودش قطعی و مطلق است به حرکت درآمدهاند. پایان این فیلم در مقایسه با فیلم میسیون به مریخ نیز کم دارد. در آن فیلم، در پردهی پایانی، گویی دروازهای بهشتین به کیهان و راز و رمز آن گشوده میشود و هنگامی که کاپیتان توسط موجود فضایی به دوردستان دور اروج میکند انسان سخت متأثر میشود و آرزو میکند که کاش چنین چیزی واقعیت میداشت. اما جای این صمیمیت و آرزو در پلان پایانی فیلم مالک خالیست.
بشر تنهای روزگار ما گاه آگانه دنبال خدا میگردد و گاه حتی برای خود مذهب تولید میکند. مذهب با تمدن زاده شد و تا پایان تمدن تداوم خواهد داشت. پس ایراد به فیلم درخت زندگی به دلیل گرایش مذهبی توراتی کارگردان نیست. انتقاد به بیان حرف های کهنه با تکنیک نو و با یک ظاهر روشنفکرانه است. انتقاد به عدم توانایی برای کشف معنویت هستیشناسی علمی و رجوع مجدد به قلب به جای مغز است. در کشور ما که میدان غلبهی تاریخی قلب داغ بر مغز سرد است چه رخ داد جز تولید یک کوه شعر و یک آسمان دروغ و نیم مثقال علم؟
درهمریختگی فیلم چنان است که میتوان نیم ساعت از فیلم آواتار را به بخش پیدایش زمین و زندگی در فیلم درخت زندگی اضافه کرد بدون این که تماشاگر معمولی متوجه تغییری شود، نه در صحنهآرایی و نه در بهرهگیری از تکنیکهای صوتی و تصویری. کار ترنس مالک در برخی بخشها بسیار تماشایی است و شک نیست که او کارگردان توانایی است. فیلمبرداری در اوج است. فیلم در یک کلام تماشایی است. اما این حد از کار برای آویختن مهمترین مدال سینمای هنری بر گردن درخت زندگی کافی نیست. نگرانی این است که اگر فستیوالهای کان و ونیز و برلین نیز به جای هنر فروتن و ناب مسحور تکنیک ناب و عظیم و پرهزینهی هالیود شوند آنگاه بر سر هنر سینما چه خواهد آمد.
پایان