logo





تجدید پیمان شاهزاده رضاپهلوی و مصطفی هجری
در نشست تورنتو

سه شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۷ مه ۲۰۱۱

مهرداد احسانی پور

mehrdad-ehsanipour.jpg
آیا جنبش سبز زنده است یا پروژه ایست به تاریخ پیوسته؟ آیا استواری و پافشاری بر پشتیبانی از جنبش سبز همچنان راهکار امروز ما برون مرزیان است یا باید طرحی نو درانداخت و اجرای سناریوهای جدیدی از خارج را در دستور کار قرار داد؟ آيا سکوت مقطعی خیابان، که تنها صحنه‌ی بزرگ نمايان شدن قدرت جنبش های مدنی بوده است، در تلاقی با خلاء رسانه‌ای مبارزان درون بر اثر سرکوب، فرصتی است برای بلند کردن صدائی ديگر و دادن طرح و راه اندازی پروژه های مشابه برای غالب ساختن گفتمان تازه ای بر سپهر سیاسی ایران؟

برخی نيروها با تلقين پندار «سکوت» و «شکست» جنبش سبز در درون کشور، در اين لحظه‌ها فرصتی برای خويش می‌جويند و می‌بينند. اين نيروها بدون آن که توانسته باشند از بار سنگين اعتبار اين جنبش و رنگ آن بکاهند، با سبزخواندن خويش قصد چنگ انداختن در جنبش اعتراضی عظیم، وام گرفتن از نام‌آوری ‌آن و و سهم‌بری از احترام برانگيخته در ميان ايرانيان و دلبستگی‌شان به دستاوردهای آن را دارند. در حالی که با افزودن پسوندهائی چون سکولار و دمکرات و برانداز!!! غیره به دنبال یارگیری و ایجاد صف بندی های نو هستند تا به زعم خود هژمونی تحولات دوران ساز اخیر را از دست «راه سبز امید» خارج سازند. غافل از اين که رفتارشان به نمايش مضحکی می‌ماند که تنها روح و روان معذبشان را از آن چه که در ايران می گذرد و آنان سرانگشتی در آن سهم ندارند، از پرده برون می اندازد.

نمونه این رفتارها را می توان در نشستهای اخير همچون کنگره دمکراتهای سبز پاریس و یا همایش سکولارهای سبز ایران در تورنتو ديد. بانیان و برگزارکنندگان اين گردهم‌آئی‌ها غالباً از همان طیف نیروهایی هستند که رد پایشان در همه نشست ها و همایش های برگزار شده این چنینی در چند سال گذشته قابل رصد می باشد. همان جریانها و همان چهره‌ها همان دست درکارانی که از نشست برلین تا پاریس و از آنجا تا تورنتو بی صبرانه منتظر لحظه براندازی جمهوری اسلامی بوده و در این راه ایجاد آلترناتیو و شورای هماهنگی اپوزیسیون را تنها نسخه‌ی مجاز تحقق اين براندازی می پندارند. با کمی توجه به مصاحبه‌ها و اظهار نظرهای فعالان اینگونه نشست‌ها و نوع فراخوانهايشان، خيلی زود آشکار می گردد که متاع عرضه شده همان گفتمان واپس مانده سرنگونی طلبی است که امروز با بسته بندی نو و با برچسب سبز و سکولار به بازار سیاست ایران ارایه می گردد.

به نظر می ‌آيد اين تنها سودازدگان حکومت اسلامی و عوامل سرکوبشان همچون سپاه و بسیج و حسین طائب ها نیستند که در انتظار خواندن مرثیه برای «شکست» جنبش سبز نشسته اند و با آرام گرفتن امواج سبز هل من مبارز میطلبند، بلکه آن بخش از اپوزیسیون همچنان معتقد به براندازی نیز هست که با اراده معطوف به کسب قدرت و رویای سرنگونی از راه دور به انتظار نشسته و با خاموشی مقطعی به اصطلاح خیابان هزاران شراره امید در دل خود روشن ساخته است. نیرویی که از خلا ایجاد شده از فشار و سرکوب، حبس و حصر چهره ها و فعالین مدنی سیاسی، از خمودی اندوهبار خويش به درآمده و در غلبه خاموشی چیره بر لحظه‌های کنونی ایران بیشه را خالی پنداشته و به حرکت افتاده اند و محلی برای عرض اندام سیاسی می‌بيند. هيچ تصادفی نيست که اين گونه نشستها و گردهم‌آئی‌هائی همچون کهربائی عموماً مجموعه نیروهایی را جذب می کنند، که غالبا بودِ جمهوری اسلامی را با نبودِ خود و بالعکس تعریف میکنند و آرزوهای خود را در گفتمان جنبش سبز محقق نمی یابند و در تحولات اخیر با برآمد و استقبال مردمی وعده داده به خویش روبرو نگشته و اقبالی نیافته اند.

حزب دمکرات کردستان ایران از طیف چپ و شاهزاده رضا پهلوی از طیف راست نمونه های برجسته تر این دسته از نیروها هستند که با خوش بینی و پيگيری بیشتری این قبیل همایش ها را تعقیب می کنند، به آن دل و امید بسته اند، از دور و نزدیک دستی برآتش کارسازی آنها دارند و یا رد پا و پیامشان به این چنین اجلاس هایی حاکی از هزاران امیديست در دلشان که از جنبش سبز دریغ نموده اند. نشست تورنتو به عنوان پيامگاه هر دو آنها، يک امر ديگر را که از همه مهمتر است به روشنی آشکار می نمايد؛ به نظر می‌رسد اين دو نيرو از دو سو، يعنی از يک سو شاهزاده رضا پهلوی که تا چندی پيش هنوز ادعا می‌کرد دفاع از تماميت ارضی ايران خط قرمزش است با حزب دمکرات کردستان که بدنبال سودانیزه کردن ایران است با هم بر سر به داو گذاشتن هستی کشور به توافق رسيده اند.



حزب دمکرات کردستان ایران در اين نشست همچون همه نشست ها و فرصتهای پيشين از ترم «ملت های ایران» دفاع کرده و اطلاق ملت به کردهای ایران را پیش شرط در نغلطیدن به اشتباهات انقلاب بهمن سال پنجاه و هفت می داند. و آقای محمد صدیق ابراهیمی، نماینده اين حزب‌، در سخنان خود در نشست فوق در ادامه همان دفاع از سياست‌ها جدائی‌خواهانه و ادبيات و مفاهيم تلقينی آن می‌گويد: «باید در ادبیات سیاسی ایران بازنگری شده و "ملیت"های دیگر موجود در ایران را به رسمیت شناخت.» وی عدم موفقیت و بی اثر بودن تلاش نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در خارج را در «کلی گویی ها» و استفاده دائم این نیروها از عبارت ملت ایران و عدم شناسی «ملت های دیگر» ایران و عدم حضور نمایندگان همه «ملیت های ایرانی» در این گونه تجمعات دانسته و به راهکار فدرالیسم قومی ـ زبانی بعنوان تنها گزینه جلوگیری از قطعه قطعه شدن ایران تکیه می کند. موردی که آقای مصطفی هجری نیز در پیامش بر آن تکیه کرده و مشارکت وسیع و همه جانبه مردم در یک جنبش همه گیر را در گرو آن می داند.



اما آنچه در این نشست پرمعناست، دلبری آشکار شاهزاده رضا پهلوی از حزب دمکرات کردستان ایران و مصطفی هجری است. جایی است که شاهزاده بحث پیرامون «قالب و ساختار اداری حکومت (فدرال یا متمرکز)» را برخاسته از «عنادها و کشمکش‌های ایدئولوژیک، جاه‌طلبی‌های سیاسی و اختلاف نظر بر سر مسایل فرعی» قلمداد نموده و آنر از جمله دلایل اصلی ناکامی همرایی و همبستگی میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در بیرون می داند.

آشکارا برای شاهزاده رضا پهلوی، ايستادگی در برابر فراهم ساختن مقدمات تجزيه ايران که حزب دمکرات کردستان پيگرانه به دنبال جا انداختن آن است، يعنی اتلاف وقت. شاهزاده خود با آوردن «فدرال» در مقابل و در معنای ضد «متمرکز» در داخل پرانتز عملاً همانی را می گويد که حزب دمکرات کردستان سال هاست از همه طلب کرده و می‌کند و با برداشتن این گام، خود را شتابان به سر صف کارگزاری و خوشخدمتی به اين حزب می‌رساند. براستی برای چه؟ برای رسيدن به هدف «اتحاد» و سرنگونی رژيم اسلامی به هر طريق و از هر راهی و با هر نيروئی! لابد اگر دراين ميان کسانی هم يافت شوند که بگويند؛ هر حکومت غيرمتمرکزی الزاماً نبايد فدراليسم باشد، يا توافق بر سر فدراليسم، الزاماً دمکراسی را به ارمغان نمی‌آورد و در ايران فدراليسمی، که بر پايه قوم و زبان طلب می‌شود حتماً نخواهد آورد و به جای آن اشک و خون جاری خواهد کرد، حتماً موجب کسالت خاطر و بی‌حوصلگی شاهانه خواهد شد! زيرا وقت می گذرد و اين نشست هم همانند همه‌ی آنهای ديگر بی نتيجه و ناکام خواهد ماند.

برای شاهزاده رضا پهلوی که اولویت برانداختن جمهوری اسلامی به هر قیمت می باشد و وی این موضع را از همآن زمان که به طور فعال پا در میدان مبارزه با رژیم اسلامی گذاشته در دستور کار خود قرار داده و براساس آن سیاست ها و یارگیری های خود را تنظیم می کند، و آماده اتحاد و همکاری با هر نيروی ديگری که در پی برهم زدن هر چه زودتر وضعيت، حتا اگر به قميت از دست رفتن کشور باشد، دامن پر مهر «حزب دمکرات کردستان» پناه مناسبی است. برای کسی که در نگاه وی جامعه ایرانی «به دو دسته بیشتر تقسیم نشده یا با جمهوری اسلامی یا علیه آن» حزب دمکرات خودی‌ترين خودی‌هاست. وی «انگیزه هم‌رایی و همبستگی در میان ایرانیان بیرون را برای نجات وطن» مشاهده می کند اما همرایی و همبستگی بزرگ جنبش سبز در داخل ایران و نیروهای حاضر در این جنبش را که اولویت شان حفظ یکپارچگی ایران و حفظ حاکمیت ملی و استقرار حقوق بشر و حقوق شهروندی و آزادی در ایران است و ایران را برای همه ی ایرانیان و حقوق برابر برای همه آحاد ملت می خواهند را نمی بیند.

طبیعی است کسی که خود را رقیب جنبش سبز می داند و از مدتها پيش انتخاب خود کرده و برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه را اشتباهی ژرف می داند عهد و پيمان با نيروهای جدائی طلب ضد ايرانی از جمله کنگره ملی کردهای آمريکای شمالی می بندد و اینبار نیز با نشاندن آگاهانه مفهوم فدرال بجای غیرمتمرکز و قرار دادن آن در مقابل متمرکز و بحث پیرامون آنها را برخاسته از«عنادها و کشمکش‌های ایدئولوژیک، جاه‌طلبی‌های سیاسی و اختلاف نظر بر سر مسایل فرعی» بداند نباید هم همرایی و همبستگی جنبش سبز در ایران را ببیند واز نیروهای رادیکالی که اهدافشان نه حفظ هستی ایران بلکه برانداختن رژیم اسلامی به هر قیمت می باشد دلبری کند و مهره دست آنان شود.

تاکید بر سکولار بودن این گردهمایی بیش از هر چیز حکایت از بغض معاویه دارد چرا که برآمد برکشیدگان مردم را که زمانی از چهره های حکومتی بودند را برنمی تابد. سنگر گرفتن برپشت سکولاریسم و داشتن اختلاف و زاویه با نظرات چهره های راه سبز امید دلیلی بر به چالش کشیدن و رقابت با جنبش عمیق اجتماعی امروز ایران نیست بلکه نشان دهنده آن است که دوستان سوداهای دیگر درسر دارند چرا که محبوبشان یعنی کسب قدرت در جنبش سبز گویا مغضوب افتاده است.

آنچه که بیش از هر چیز از فکر حضرات بیرون می جهد آن است که نه مردم بلکه خود نیروی محرک جنبش اند و گمان دارند با جامعه ای توده وار سروکار دارند و در این رویایند که با نشست کنار یکدیگر شاید طوفانی در فنجان هوادارانشان به راه اندازند و از همه مهم تر راه میانبری برای دست یافتن به معشوق خود یعنی انتقال قدرت و به دست گرفتن سرنوشت ایران و یا بخشی از ایران بیابند.

نام و سایه شاهزاده رضا پهلوی در همه پستوها و اتاقهای پشتی این نشست ها از برلین تا تورنتو غیرقابل انکار است. با نام و عنوان چهره های دیگر شرکت کننده در اینگونه همایش ها همگان آشنایند، افرادی با یدک کشیدن و هزینه کردن گذشته و سابقه سیاسی خود از همکاری با این سازمان چپ و یا عضویت و رهبری در آن سازمان قومی تک نفره. کسانی که نامشان پشت قباله هر نشستی است که گویا عنقریب قصد فتح تهران را دارد و از اعضاء دایمی اینگونه همایش ها هستند.

بجز چند تنی شخصیت های دلسوز و مسئول که برای بیان عقاید و مواضع خود و اعلام آن در اینگونه نشست ها حضور دارند وگرنه جای تشکل های وزین و وسیع چپ، راست یا ملی در این همایش ها خالی است و اینان از به همراه کردن سازمان های شناخته شده و با پرنسیب عاجزند و گویا خرج خود را از اپوزیسیون مترقی سوا ساخته اند. جنبش سبز را به گناه رعایت مسایل امنیتی و تلاش و تاکتیک برای حفظ بقاء جنبش به مسلخ می برند و دایم کوس جدایی سر می دهند تا شاید از این نمد برای خود کلاهی بسازند.

مسلما وظیفه هر نیرویی است که ارزیابی خود را از جنبش سبز ارایه دهد در رابطه با نقش، تاثیر و وزن خود از جنبش به تفکر بنشینند و در تطابق با درک خود از جامعه با تحولات اجتماعی بر خورد نماید و تلاش کند تا بر گفتمان غالب تاثیر گذارد اما این به معنی جو نمایی و گندم فروشی نیست. میدان سیاست صحنه خیمه شب بازی و به بازی گرفتن شعور مردم نیست. آماج این جنبش حق مشارکت و رسیدن به مردمسالاری است، میدان نزاع عرصه در گیری جامعه مدنی بالنده و رشد یابنده ای است که شیشه عمر حکومت تبعیض و استبداد مذهبی را در دست می فشارد. گویا هنوز هستند کسانی که در عوالم گفتمان های زنگ زده و قدیمی سیر می کنند درنیافته اند که دیگر رهبران و پیش قراولان جامعه جوان و سرزنده ایران نیستند.

سرچشمه این تحولات به بیش از صد سال پیش باز می گردد. آماج آن نه انداختن طوق رهبری به گردن این و آن است بلکه احترام به استقلال انسان و گردن نهادن به حقوق فردی و قانونی کردن حق دخالت و مشارکت آحاد مردم ایران در سرنوشت خویش است. ایران با نسلی جوان که بطور خودجوش دیگر گوش شنوایی برای گفتمان های زنگار بسته ندارد و راه به عوالم جدیدی یافته و جامعه ای که عرصه گسترش و رشد روزافزون نهادهای مدنی با آماری نزدیک به سه هزار نهاد مستقل و نیمه مستقل است. فرو کاستن آماج و ماهیت این تحولات پر افتخارعظیم اجتماعی به سناریوی تغییر رژیم عاجل حضرات تنها نشان ناتوانی از درک و ظرفیت ذهنی و فکری این نسل سرفراز و پیشرو ایران است.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

چون ندانی دانش آهنگری،ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری مولوی
الف داريوش
2011-05-19 06:52:00
پس ازمطالعۀ اين ،ميتوان به گيج سری دوبارۀ اين نگارنده در واکاوی و درک سياستهای شاهزاده رضا پهلوی دراين برهه اززمان مبارزه به سهولت پی برد.نويسنده مطلب درابتدای نوشتارش، با طرح اين ادعای واهی که رضا پهلوی، پايداری دربرابر اقدامات سياسی حزب دمکرات کردستان ایران را " که پيگرانه به دنبال جا انداختن مقدمات تجزيه ايران ميباشد" اتلاف وقت تلقی مينمايد، کوشش ميکند تابترتيبی شاهزاده را ناقض اصل دفاع از «تماميت ارضی و يکپارچگی ايران» معرفی واورا همدست «حزب دمکرات کردستان ايران» در به اصطلاح «تجزيه» کشورمان معرفی نمايد.ازمتن گزارشهای تهيه شده«روزنامه ايرانيان واشنگتن»، درنشست تورنتودوشخصيت مورد اشاره ايشان فقط به ارسال پيام به اين گردهمائی بسنده نموده و شخصاً درآن شرکت نداشته اند.
راقم سطورکه به دلائل مدقن، تازه گی بمسائل سياسی علاقمند و آنرا دنبال ميکند. و بنظرميرسد شناختی روشن از جريانات وتلاشهای بين المللی و تدارک طرحهای تجزيه وقطعه قطعه کردن کشــــــورمان نداشته وصرفاً بطورسطحی
« حزب دمکرات کردستان ايران» را به تنهائی عامل اصلی پيگيری اين تلاشهای ضد ملی درپاره پاره کردن ايران درآينده تشخيص داده است. وی از درک اين امر غافل است که مسئولين فعلی اين حزب ،چون بنيانگذاران اتوپيست خوددرگذشته فقط بر اين توطئۀ جهانی مدوله شده و درحقيقت دوباره آلت دست سياسی اين جريانات ضد ايرانی گرديده اند، آنها متاسفانه دراين برهه اززمان صرفاً با فرصت طلبی کور تنهابدنبال تحقق روياها وخواب وخيالهای خويش بسرميبرند.حال بايد پرسيد، با توضيح اين تفاسير کوتاه درتشريح اين شرايط حساس سياسی، بنظر شما چه شخص و يا سازمانی مسئول ازبين مخالفين «اپوزيسيون» بايداحساس وظيفه نموده و باقبول اين مسئوليت ملی وعملکردی دمکراتيک، با اينان که بقول شما درفکر"سودانيزه کردن ايران "هستند،درخصوص مسائل جاری ديالوگ برقرارو برای حصول به کسب روشی منطقی درحل اين معضل ويژه کوشش و تلاش نمايد؟
آيا با تداوم سياستهای آنتاگونيستی شما دربرابر دگرانديشان و دگرخواهان ايرانی ميتوان معالاً اتحاد درعمل را برای نيروهای مخالف جمهوری اسلامی تدارک و فراهم ساخت؟ و يا به حل اينگونه معماهای پيچيده سياسی کمکی موثر نمود ؟و اما درخصوص دفاع بی پايۀ شما ازمواضع ورشکستگان تفکر اصلاح طلبی در«جنبش سبز» وتکفيرگفتمان براندازی رژيم ،جزنشانی از بی اطلاعی و عدم شناخت شما از شعارهای ساختارشکنانۀ مردم بپاخاسته دربرابرجمهوری اسلامی درداخل ايران از ابتدای خرداد 1388 تا امروز، مفهوم ديگری را تداعی ميکند؟ آيا برای شما بعنوان يک فعال آزاديخواه سياسی وباصطلاح مخالف رژيم درخارج ازکشور ، بقای جمهوری اسلامی با نبود خودتان و بالعکس مرتبط نيست؟ درمقام وجايگاه يک مبارز سياسی و در تجزیه و تحلیل وقایع و جايگاه نیروهای گوناگون سیاسی- اجتماعی باید دقیق و صریح بود وبايداز بيان اتهامات واهی و بی پايه به مخالفان خودپرهيز نمود.
هم انديشان شما، اصلاح طلبان حکومتی کسانی هستند،که درحين گفتگو از دمکراسی دلشان در گرو اسلام سیاسی و آموزه های روح الله خمینی است، ودر هنگامی که ظاهراً ستايشگردمکراسی اند بطورعملی حاضر نیستند وارد ديالوگ با دگرانديشان خود شوند.اصلاح طلبان بیش از آن که اعتقاد به عمل دمکراتیک داشته باشند راجع به اين موضوع فقط به لافزنی ميپردازند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد