logo





نظراتی در باره اودیسه چریکی
رابطه سچفخا با کنفدراسیون

جمعه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۶ مه ۲۰۱۱

بیژن باران

bijan-baran.jpg
در اودیسه چریکی 4چوب گزیده شده برای تحلیل سچفخای دهه 50 ، پدیدارشناسی رادیکال با تعریف زیر است. رک ص 4. این مکتب نوین روی پدیدارشناسی هایدگر 1889- 1976، فیلسوف آلمانی بنا شده. در این مکتب تاریخ "روند برآیند و فروریزی دوره ها" یی است که هر دوره "روح زمانه" هگلی محاط بر پندار و کردار فرد را دربر می گیرد. این 4چوب 2 اشکال دارد: 1- در هر دوره چندین "روح زمانه" وجود دارند.

برای نمونه در دهه 50 یک روح زمانه انفعالی احزاب سنتی رویزیونیست در جهان، از قماش حزب توده برای تغییر بطی در جامعه، بود. روح زمانه دوم مبارزه مسلحانه پیشتاز مانند کوبا بود. روح زمانه سوم تسلیم به شرایط موجود از قماش دیدگاه لاشایی و نیکخواه بود. پس در هر دوره "روح زمانه" جهانشمول وجود ندارد. 2- در مقوله مجرد "روح زمانه" ایثار فرد بحساب نیامده؛ فرد یا سازمان محمل آیینه یکی از چند بدیل روح زمانه می شوند. ایثار خلاقیت و شجاعت فرد در تکامل سازمان و پیشبرد مبارزه در آینده واشکافی خواهد شد.

پس اوج یکی از انواع "روح زمانه" دهه های 60 و 70م، جنگ ویتنام یعنی تقاطع آتشین امپریالیزم با اردوگاه سوسیالیزم بود که در کنش انقلابی مشی مسلحانه در 4 قاره آمریکا، آسیا، آفریقا، اروپا چیره بود. در آمریکا ببرهای سیاه و ارتش سیمبیانیز، در اروپا ارتش جمهوریخواه ایرلند، اتا در بسک اسپانیا، بریگادهای سرخ ایتالیا، بادر-ماینهوف آلمان چند نمونه اند. البته روح زمانه هگل را می توان تصویر فرهنگی متناظر با روبنای فازهای شیوه های تولید اقتصادی در جامعه و برخی عوامل بیرونی دانست.

پس روح زمانه بر پندار و کردار کنشگران اجتماعی صمیمی برای تغییر خود و جامعه نوع مبارزه را دیکته می کند. جنبش چریکی با مرگ چه گوارا در بولیوی 1967، نشر جزوه کارلوس ماریگلا در 1969 که کمی بعد بفارسی ترجمه شد؛ جزوه جزنی/ صفاری آنچه یک چریک شهری باید بداند 1965 زمینه های نظری یافت. در حالیکه در نیمه 2م سده 20م و در آغاز سده 21م مشی مسلحانه فروریز شده؛ جنبشهای حقوق شهروندی برآمده است.

لذا برای تغییر خود و جامعه، فرد مبارز با صداقت تابع روح زمانه بوده؛ در دهه 50 مبارزه چریکی بوده؛ در دهه 80 مبارزه برای حقوق مدنی است. البته مشی چریکی پیشتازان انقلابی در رابطه مستقیم اثرگذاری بر مردم و فعالان سیاسی بوده که در جامعه پیگیری می شد؛ وگرنه ورد نویسی روشنفکران سیاسی برونمرزی بر 2 مطلق قدرت قهار حاکمیت و ترس مطلق مردم در دهه 40 اثری نداشت. رک به عصر نو، تاثیر قیام سیاهکل بر فرهنگ ایران.

چندین پرسش مطرح می شوند: 1- آیا مکتب پدیدار شناسی رادیکال برای تحلیل سازمان دیگری قبلا بکار رفته؟ 2- چه مزیتی این مکتب نسبت به دیگر مکاتب از قبیل ساختارگرایی یا نشانه شناسی/ سیمبیاتیک اکو Eco دارد؟ آیا می توان از این مکتب در انطباق با سازمان، عبارات و احکام زیر را استنتاج کرد؟ "بوروکرات انقلابی" فوکو، "سازمان آیینه ساواک."

فوکو در انضباط و تنبیه، عتیقه شناسی دانش از تئوری سیستم در تحلیل نظامهای آموزشی و زندان کمک می گیرد. بهرجهت الگوی سیستم با ورودیها، خروجیها، عوامل، متغیرها، منابع برای تحلیل یک سازمان شاید کاملتر و به روزتر باشد. در بخش آتی این نظریات 2 حکم فوق واشکافی خواهند شد.

در فلسفه طبقه بندی، ثنویت، عدم کمیت، نقل قول آوری، کلیات، تجریدات اولویت دارند. لذا برعکس علوم جهانشمول طب، نجوم، زیست شناسی، مهندسی- علوم انسانی نیاز به خلاقیت محلی در کشف اصول مشخص دارند. اصول علوم سیاسی باندازه علوم طبیعی جهانشمول نبوده؛ برخی ویژگیهای محلی را هم دارا هستند. لذا علوم طبیعی را می توان آموخت؛ در هر جغرافیایی آنها را بکار برد. برای نمونه تعمیر ماشین، ساختن قرص آسپرین و مداوای بیمار.

ولی در علوم انسانی اصول کل-جزء، استثناء-قاعده، کمیت-کیفیت، نمونه برداری- تعمیم، احتمالات- آمار، لازم- کافی رعایت می شوند. انطباق محلی علوم انسانی نیاز به متخصصان با تجربه فرهنگ بومی دارد.

برنامه سیاسی یک سازمان در کشوری مشخص هم به تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن کشور نیاز دارد. لذا علوم سیاسی را نمی توان با تقلید در 4چوبی از یک کشور مبداء به کشور مقصد ترجمه کرد. این درماندگی در علوم سیاسی را در دستگاه عریض و طویل دولتی -هم پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب در ایران- می توان دید.

پس اگر قاعده محدودیت دید برای ارزیابی یک سازمان انقلابی در یک دوره از حیاتش بکار برده شود؛ می توان محدودیت دید را برای تحلیلگر یا تاریخنگار این سازمان هم صادق دانست. علوم سیاسی باندازه علوم طبیعی دقیق نبوده؛ از اینرو جریان اجتماعی مانند رفتار نیروگاه اتمی قابل پیش بینی نیست.

تئوری/ نظریه برای تبیین پدیده و پیش بینی رفتار آتی یک سیستم است. تنها فرد متخصص ژنی در دوره ای از زندگی خود در مراقبه و غور عمیق پی به اسرار طبیعت می برد؛ آنها را کشف می کند. در واقع فرد زیر روح زمانه می زند. ولی همین فرد در دور بعدی شامل روح زمانه شده، خلاقیت خود را از دست میدهد. اینشتاین نمونه برجسته فرد در روح زمانه است. او در آغاز سده 20م کشفیات درخشانی در فیزیک کرد:

تئوری نسبیت با فرمول انرژی برابر با جرم ضربدر مجذور سرعت نور، در نسبیت خاص در باره یکسانی سرعت نور برای هر ناظری مستقل از منبع نور، جنبش براون-وار در ذرات بخاطر ساختار مولکولی، نسبیت عام در باره انحنای تیغه نور کیهانی در میدان جاذبه ثقل یک سیاره یا ستاره. ولی در دهه های 40 تا 50م در عدم درک موجی احتمالات مکانیک کوانتوم و میدان واحد برای نیروهای بنیانی 3 گانه طبیعت یعنی ثقل، مغناطیس، الکتریک در تقابل با نیروهای هسته ای قوی و ضعیف مکانیک کوانتوم متحیر ماند.



روح زمانه بمعنای محدودیت فکری در شرایط زمانی-محیطی خود نه فقط شامل فداییان می شود؛ بلکه شامل همه ما از جمله نویسنده و معرف کتاب هم می شود. روح زمانه فرد را مجبور می کند که مسایل را در "درون جعبه" یعنی شرایط فرهنگی حول و حوش خود، اطلاعات عمومی و تخصصی خود، یکسویه از دیدگاه خود در زمان تالیف کتاب بررسی کند.

باید در نظر داشت که محدودیت دید فرد در هر مقطع تاریخی یک قاعده عام بوده که در 4چوب دانش زمان محدود است. ولی هستند افرادی که با نوآوری جریان تدریجی را تبدیل به جهش کیفی کرده؛ با ابداعات خود تغییر را در جامعه نوید داده؛ آنرا گام بگام ایجاد می کنند.

مثلا دانش مربوط به ادبیات فدایی دهه 50 با نشر خاطره نویسی فداییان در دهه های بعد تکمیل شد. سپس تحلیلهای تاریخی- اجتماعی استادان مدرس مانند وهابزاده و آبراهامیان به درک کلیت جنبش چریکی دهه 50 کمک کرد. در آینده با ترخیص اسناد طبقه بندی ساواک و دسترسی عموم به آنها، تاریخنویسان و جامعه شناسان این درک را تکمیل خواهند کرد.

قاعده محدودیت دید بخاطر محیط، نه فقط شامل عناصر ارگانهای سرکوب و اعضای سازمان انقلابی می شود بلکه در مورد ناظران و تحلیلگران بعدی و بیرونی هم صادق است. چنانکه ارگانهای سرکوب با منابع نامحدود داخلی و خارجی روند انقلاب 57 را نتوانستند پیش بینی و مهار کنند. لذا دیکتاتور با انقلاب سفید، جشنهای 2500 ساله، تغییر تقویم، حزب فراگیر رستاخیز، "ایران جزیره ثبات و آرامش"، دروازه تمدن بزرگ، ارتش 800 هزار نفری، 92 هزار مستشار یانکی شکست خورد؛ با اوراق بهادار مردم بخارج گریخت.

*

با کاربرد 4چوب پدیدارشناسی رادیکال برای تحلیل/ آنالیز بجای نقل تقویمی حوادث سازمان، نتایج و احکامی حاصل شده اند: یکی از این احکام بقرار زیر است: روابط سازمان با جنبش دانشجویی خارج از کشور "عامدانه تفرقه افکنانه" بود. این حکم که ربطی به 4چوب ندارد صوری و نادقیق است. جنبش دانشجویی علنی کنفدراسیون با فعالیتهای دفاعی، تبلیغی، فرهنگی یک سازمان توده ای، سیاسی، صنفی بسیار ارزنده بود.

در پی خیزش 39-42 در ایران، نیروهای سیاسی حیاتی دوباره یافتند. دانشجویان در خارج در محفلهای صنفی به سیاست روز پرداخنتد. کنفدراسیون اروپایی و سپس جهانی- اتحادیه ملی را بنیان گذاشتند. کنفدراسیون دانشجویی در اروپا در کنگره موسس شهر دانشگاهی هایدلبرگ آلمان در پاییز 1339/ 10 اوت 1960 بنیان گذارده شد؛ در کنگره بعدی این سازمان صنفی-سیاسی دانشجویی اروپایی در لندن در ژانویه 1961 جهتگیری بسوی مبارزات داخل دقیقتر شد.

در کنگره 3م اروپایی در پاریس در ژانویه 1962 سازمان دانشجویان آمریکا و دانشگاه تهران به آن پیوسته؛ کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج – اتحادیه ملی بنیان گذاشته شد. لذا در 1962، کنگره پاریس، کنگره اول کنفدراسون جهانی نامیده شد؛ در کنگره دوم 1963 در لوزان دبیران کنفدراسیون اردلان، قطب زاده، فاطمی، لباسچی، برزگران بودند.

در کنگره 3م لندن در 1342/ 4 ژانویه 1964 دبیران ایرج دهقان، راسخ افشار، حسن ماسالی، کیوان زرین کفش، پرورش بودند. از آن ببعد هر ساله کنگره در اروپا بود؛ از 1971/ دی 50 تا 1977 در خانه جوانان فرانکفورت برگزار می شد. با انقلاب 57 کنفدراسیون، پس از 15 سال مبارزه نستوه بضد دیکتاتوری و استعمار، منحل شد؛ بسیاری از اعضاء به ایران رفتند؛ در انقلاب شرکت کردند. مطالعه این سازمان توده ای و علنی فصلی درخشان در مبارزات آزادیخواهانه در شرایط اختناق ایران است.

سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا از 1952 کنگره های سالانه خود را داشت. در کنگره 8 در ایپسیلانتی- میشیگان، مصادف با خیزش 39-42 مردم، جهتگیری سازمان سیاسی شد. صادق قطب زاده بضد اردشیر زاهدی در مورد کودتای 28 مرداد افشاءگری کرد. سپس در 1962 در کنگره پاریس به کنفدراسیون اروپایی پیوست.

کنفدراسیون جهانی – اتحادیه ملی یکی از محبوبترین، گسترده ترین، قویترین سازمانهای دانشجویی در جهان بود. در طول 15 سال مبارزه بیامان خود بضد دیکتاتوری و استعمار در ایران و جهان مبارزات داخل کشور را در جهان پشتیبانی، برجسته، رسانه ای کرد.

در دهه 50 جنبش دانشجویی بطور خستگی ناپذیر از انقلابیون چریک دفاع می کرد؛ در پلمیکها/ جدلها با بقایای حزب با موضع ضد مشی مسلحانه شرکت فعال داشته؛ مواضع راست آنها را افشاء می کرد. آثار چریکی بطور وسیع بین دانشجویان تکثیر می شد؛ به زبانهای مختلف ترجمه شده؛ در بین سازمانهای مترقی جهان توزیع می شد.

انشعابات و تصفیه ها در این سازمان توده ای در دهه 50 بترتیب زمانی بقرار زیر بودند: هواداران حزب توده با نشریه مردم، انجمن مسلمانان شیعی دکتر یزدی، تراتسکیستها به رهبری بابک زهرایی، خط راست توده انقلابی با نشریه ستاره سرخ و میانه با نشریه کمونیست 1976.

جنبش دانشجویی – چه در داخل چه در کنفدراسیون- پشت جبهه جنبش چریکی بود. در ایران، فرستادگان توده انقلابی با خط "محاصره شهرها از طریق روستا" عمل چشمگیری نشان ندادند. اوج آن لاشایی و نیکخواه بود. بخش متنابهی از فعالیتهای دفاعی و تبلیغی کنفدراسیون در پشتیبانی از جنبش مسلحانه در ایران بود.

این حمایت جانانه در دهه 50 بی وقفه بود تا جایی که کنفدراسیون جان ثورن John Thorne وکیل مترقی را به دادگاه گروه احمدزاده فرستاد. مسعود جای شکنجه را روی پشت خود به او نشان داده؛ او در مراجعت به غرب در کنفراسهای افشاگرانه اطلاعات در باره زندان، شکنجه، اعدام روشنفکران در ایران را در دسترس رسانه ها گذاشت.

در دهه 50 عملیات دفاعی و روشنگرانه کنفدراسیون در جهان شهره عام بود. روشن است که قسمت عمده مبارزه درون در دهه 50 از شریفزاده-ملا آواره، بهمن قشقایی، تا گلسرخی و رضاییها در رابطه با مبارزه مسلحانه بود. از اینرو کنفدراسیون با حمایت از مبارزات درون کشور با مشی مسلحانه در جامعه- با بحثهای له و علیه در تقابل با مشی توده ای روی کاغذ- حمایت می کرد.

رابطه سازمان با مجاهدین، جبهه ملی، نیروی سوم، کنفدراسیون، سازمانهای مترقی جهان و منطقه حسنه بود؛ در خارج، با حزب توده و منشعبین آن رقابتی بود. یکی از عوامل فروپاشی رژیم سابق عدم تعامل آن با نیروهای سکولار عدالتخواه از جمله کنفدراسیون بود.

در انقلاب 57 خانوار دربار بخارج گریختند. مهره های درشت درباری اعدام شدند؛ نیز تشکیلات سازمان قلع و قمع شد. لذا تز شاه-ساواک یعنی سرکوب، شکنجه، اعدام چریکها برای نفی انقلاب شکست خورد. انقلاب منجر به فروپاشی ساواک و سازمان شد؛ بقایای اولی در ساواما بازسازی شدند. بخش عمده سازمان پس از انقلاب در زندانها نابود شده؛ بخشی هم به خارج رفتند.

‏2011‏.05‏.03

پانویس.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد