logo





زن و نقش او در جوامع سرمایه داری
و دیکتاتور زده سکولار و مذهبی

سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۳ مه ۲۰۱۱

دکتر گلمراد مرادی

dr-moradi.jpg
متأسفانه باید گفت دراکثر کشورهای سرمایه داری، نشان دادن و آموزش بچنگ آوردن سود کلان از هر راهی، مهم تر از تعلیم و تربیت درست به فرزندان است! زن به عنوان یک فاکتور منبع در آمد در آن کشورهائی که به پول نقش بر جسته تری داده می شود، به حساب می آید. بهمین دلیل تمام رسانه ها می کوشند افکار زنان را فقط به ظاهر آراسته و سکس مشغول کنند. در واقع انگیزه نگاشتن این مقاله، کتابی است که من اکنون زیرعنوان "زن و سکس درتاریخ" که زیر تیتر آن از الهه آسمان تابرده خانگی است، برای خواندن دردست دارم. این کتاب که ازدو بخش مهم یکم،"زن: وسیله و موضوع سکس و دوم، زن بده خانگی" تدوین گردیده، توسط هم میهن محترم، آقای سیامک ستوده، نگاشته شده است، که در کالیفرنیای آمریکا زندگی می کند. او یک کتاب دو جلدی دیگر نیز زیر نام "تاریخ گفته نشده اسلام" دارد که در سال 2007 منتشر گردیده است، دارد. من هرسه جلد کتاب را به مناسبت هفتادمین سال زندگی ام، به عنوان هدیه از طرف یکی از دوستان پنجاه ساله خود، دریافت کرده ام و همان طور که اشاره شد، اکنون مشغول خواندن "زن و سکس در تاریخ" هستم. تا آن صفحه ایکه من این کتاب را خوانده ام، نشان می دهد که رسانه ها چه نقشی می توانند در ساختار، تزلزل و یا ثبات شخصیت انسان داشته باشند. کتاب درباره نقش رسانه و شکل گیری شخصیت جوانان بدرستی می گوید: "نوجوانان، گروه سنی 13 تا 19 را تشکیل می دهند. سنینی که به خصوص در مراحل پائینی آن شخصیت آنان شکل می گیرد. سنینی که درآن صفخه ذهنشان خالی و به آسانی تأثیر پذیراست و از این رو بخش اعظم شخصیت بعدی آنان در همین سنین و ازطریق همین تأثیرگذاریها طرح ریزی می شود" (صفحه 75 کتاب). این یک واقعیت انکار ناپذیر است که اگر نقطه ضعف جوانان در این سنین تشخیص داده شود، تحت تأثیر قرار دادن (مثبت یا منفی) اکثریت آنان ساده خواهد بود. به نظرمن این کتاب به قدری جالب است و باید گفت: متأسفانه، بیشتر مطالب محتوای آن با واقعیت در اکثر جوامع تطبیق دارد. لذا من با خواندن حدود صد صفحه نخست، قلم را بدست گرفته و این مقاله را می نگارم. البته نا گفته پیدا است که نویسنده کتاب، برای این موضوع در اصل جهانی، فقط شیوه تربیت در آمریکارا درنظر گرفته و آن هم فقط برخی ازنشریات را که هدفی جز پول در آوردن، ندارند، مورد بررسی قرار داده است و به علاوه با جوانانی که تحت تأثیر این نوع تربیت بوده اند صحبت و تبادل نظر کرده است. گر چه این منابع و مردمان تحت تأثیر آن جو قرار گرفته، به تنهائی نمی توانند معیار کل برای همه کشورها باشند، اما در جهان امروز هم نمی توان نقش عمده ی آنها را نادیده گرفت (به صفحه 105 کتاب نگاه کنید). زیرا ازسالهای پنجاه وشصت میلادی به این سوی، شیوه زندگی آمریکائی یا (دی آمریکن وی آف لایف) برای اکثر کشورهای اروپائی و بویژه کشورهای از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی و غیره وابسته به آمریکا، مانند رژیم شاه (صفحه 106 کتاب)، به شدت رواج پیدا کرده بوده و اکنون هم تقریبا می شود گفت با وصف مقاومت زیادی برای ردشیوه زندگی آمریکائی، دراین کشورها، هنوزهم این شیوه تعلیم وتربیت درشکل گیری شخصیت جوانان نقش فراوانی دارد. بویژه از زمان فرو ریختن دیوارها و در تنگنای اقتصادی قرار گرفتن مردمان ملتها و بحران مالی در سرا سر جهان، به آن شدت بخشیده شده و نقش آمریکا نه فقط به عنوان یک قدرت نظامی، بلکه فرهنگی و تعلیم تربیتی زدوده نشده است. به نظرمن خواندن این کتاب بس مفید و ضروزی است، اما ای کاش نویسنده در این زمینه مطالعات گسترده تری می کرد و به اسناد و فاکتهای تاریخی بیشتری اشاره می نمود که در آن نشان داده می شد، چه عواملی باعث می شده ومی شوند که مثلا این مجلات و روزنامه های، می شود گفت: ازنظر تعلیم و تربیتی بنجل و کم ارزش، بیش از 31 و نیم میلیون و یا دوبرابر آن هوادار و خواننده داشته باشند (صفخه 103 کتاب) ولی مجله ای مانند "آوای نوجوان" که کمی گرایش به تربیت مساوی بین انسانها بدون درنظر گرفتن جنسیت دارد، فقط در سی هزار شماره درج می شود و آن هم خواننده به اندازه کافی به دست نمی آورد که آن مجله بتواند سر پای خودش بایستد! (صفحه 87 کتاب ). یعنی تیراژ این مجله ذکر شده، در مقابل تیراژ مجله تین یا نوجوان که دو میلیون و سیصد هزار است، وحشت ناک ناچیز است. زیرا می توان نتیجه گرفت سیستم سر مایه داری هار بیشتر بر دو فاکتور (پول و قدرت) توجه جدی دارد تا تعلیم و تربیت انسانهای آینده ساز یک سرزمین. باید مرد آموزش ببیندکه چگونه زنان زیبارا به تور بزند و زن آموزش ببیند که چگونه مرد پول داررا به چنگ آورد (ص 16 کتاب) و چگونه زنان برای فروش کالای خود، تربیت شوند (ص 17). برای حفظ این روابط و حفط ثروت در دست عده خاصی درجامعه، پلیس و قوه ی قضائیه در سیستمهای سرمایه داری هار و دیکتاتوری و مذهبی بی اندازه قوی هستند و دائم مشغول به کاراند. یعنی نخست زمینه را برای جنایت فراهم می کنند و بعد در صدد تنبیه "مجرمین" بر می آیند!!

بی دلیل نبوده که در طول تاریخ پیدایش بشر، دو فاکتور ذکر شده، نقش تعیین کننده، برای زندگی مرفه، بی دغدغه و راحت را، داشته اند. یعنی جمع آوری زر و ثروت و کوشش برای به دست آوردن قدرت و نیروی سرکوب. بدین ترتیب آن کسانی که خود را زرنگتر یا قلدر تر از دیگران می دانسته اند و کمتر پای بند به اصول اخلاق و انسانیت بوده اند، قادر شده اند زودتر به ثروت دست یابند وبرخی از کمتر زرنگان یا بهتر است بگوئیم پای بندان به اصول انسانی و اخلاقی را، به دلیل نیازمادی به خود وابسته نمایند. متأسفانه امروزه نیزاین روابط تاحدود زیادی بر قرار مانده است و این شیوه تعلیم و تربیت درجامعه به شدت رواج دارد و حتا به یک عادت تبدیل شده است که خیلی طبیعی بنظر برسد. یعنی سعی در به دست آوردن رفاه بهتر بهرنحوی وچنگ انداختن به ابزار رفاه بازیر پاگذاشتن اخلاق و انسانیت و حتا متوصل شدن به دروغ و نیرنگ و خود فروشی و غیره در جوامع جهانی، دارد عادی می شود. چنگ اندازی آسان به این ابزار رفاه که همان زر یا پول باشد به قدری مهم به نظر جلوه داده می شود که برخی از انسانها حتا با سلامتی دیگران بازی می کنند و ریسک زندان رفتن و جان خودرا برایش به خطر انداختن، برای بعضی ها بسیار عادی شده است. برای نمونه قاچاق مواد مخدر، دزدی، کانگستری و گرو گانگیری و غیره! استفاده از زن به عنوان مظهر زیبائی در راه کسب این جادوی رخشنده، آخرین مرحله کم خطرتر است وکمک شایانی به این هدف می کند. در کتاب به درستی اشاره شده که پدرسالاری وجهان متمدن ازششهزار سال پیش بوجود آمده (صفحات 2 و 3 کتاب). نقش مرد برای تعیین بر نامه تعلیم و تربیتی، به شیوه ای بوده که زنان را به عنوان وسیله لوکس زندگی بار آورده اند. درحالیکه این تربیت، با روابط برابر پیشین بین مرد و زن باوصف عقب بودن تمدن در 994 هزار سال قبل ازآن، بسیار به زیان زنان رشد کرده است که امروزه ما نتیجه مخرب آن را به چشم می بینیم. احتمالا بیش از یک قرن دیگر طول بکشد که بتوان از این قبای نابرابری خودرا بیرو ن کشید.

یک نکته روشن است، تعلیم و تربیت بهر نحوی که باشد در زندگی جوانان، دختر و پسر، حیاتی و مهم است و تعلیم و تربیت اولیه مسیر زندگی آتی آنها را تعیین می کند. اگرپدر ومادر، مدرسه، رسانه ها وجامعه برشیوه تربیت وارائه ابزارتربیت برای گروه یا فرد را در نظر دارند و ارائه می دهند، آن گروه یا فرد، ضمن فرا گیری نسبی شیوه تربیت (خوب یا بد)، اکثرا به آنها عادت می کنند و در پروسه یا روند زندگی این مسئله خوب ترین و یاحتا غیر اخلاقی ترین آن را عادی می دانند و در زندگی بکارمی گیرند. متأسفانه بازار غیراخلاقی وغیر انسانی ترین شیوه تربیت، بیشتر رواج یافته. مسئله غیر اخلاقی فقط این نیست که مثلا دختر شما قبل از ازدواج با جوانیکه دوستش دارد، همخوابگی کرده باشد، بلکه مسئله غیراخلاقی دروغ گفتن یا تربیت دروغ یاد دادن است، ظاهر سازی است، تن فروشی است و غیره، نه دوست داشتن. حالا اگر از کلاهبرداریهای قانونی و نیرنگهای حقوقی در جهان متمدن، چشم بپوشیم، برای نمونه فاحشه گری (تن فروشی) و جاکشی (دلال محبت) دراکثر کشورهای جهان به شغل تبدیل شده، تاجائیکه دررسانه ها علنا برخی ازتن فروشان به "شغل" خودمی بالند ومی گویند کار پرزحمتی دارند! وآن را به عنوان شغل مالیات بده به دولت به حساب می آورند. هنگامی که ازیک تن فروش، پرسیده می شود: آیا تن فروشی، ارزش انسانی را پائین نمی آورد؟! با صراحت می گوید: نه! مگر شما که کار فیزیکی و فکری می کنید، تن فروشی نیست؟ این پاسخ به ظاهر منطقی است، اما کار فکری و فیزیکی با تن فروشی از نظر اخلاقی و انسانی فرق فاحشی باهم دارند. زیرا اولا کار عادی فروش فکر و تخصص و نیروی انسانی است نه تن فروشی. دوما برای کار عادی حتا زمین شوری و نظافت یک تبحر و تخصص خاصی نیاز دارد و باید یاد گرفت، هر کسی بدون تمرین و فراگیری نمی تواند یک گارسون و یا نظافتچی ماهر و خوب باشد. اما تن فروشی نیاز به این تخصص و تمرین هم ندارد، فقط آدم باید به ظاهر خود برسد و کمی از زیبائی برخوردار باشد. لذا باداشتن این شرایط بدون تخصص هر کسی می تواند این کاررا بکند.

این نکته درست است که طبیعت انسان ماده با طبیعت انسان نر از نظر فیزیکی فرق می کند. یعنی در میان انسانها بر عکس بعضی از حیوانات و پرندگان مانند طاوس که نر آن قشنگتر است، زن لطافت و زیبائی خاصی دارد و مرد زمخت تر و از لحاظ جسمی قوی تر است. اما این دو از نظر روابط جنسی تقریبا مساوی اند و نمی توان فرقی بین آنها گذاشت. یعنی به آن اندازه که مرد نیاز جنسی دارد، زن هم دارد. پس خرید و فروش و تبادل مسایل جنسی با پول یک نوع توهین به مقام فروشنده و خریدار است. بنا بر این اگر جنبه های تعلیم و تربیت و عادت را به کناری بگذاریم، روابط دو جانبه باید باشد. یعنی آن گونه که اشاره شد، بهمان اندازه مرد نیاز دارد، زن هم باید این نیاز را داشته باشد. دراینصورت خرید و فروش آن دیگر مفهوم خودرا از دست می دهد. اگر امروزه برای مثال درخیلی از کارهای روابط انسانی همیشه مرد باید پیش قدم باشد، در نتیجه همان ششهزار سال تربیت پدر شاهی است، نه فرق جنسی زن و مرد. مثلا در رستورانت همیشه باید مرد حساب را پرداخت کند و بندرت زنی دست به جیبش می برد. این رابطه دارد بمرور زمان از بین می رود و یا درکلوبهای رقص، همیشه باید مرد از زن تقاضا یا دعوت به رقص بکند و مثالهای فراوان دیگر.

فصل اول کتاب با معامله سکس در خانواده آغاز می شود. او با این جمله تلخ که به نوعی عادت برای برخی از زنان جوان تبدیل شده، با نقل قول از خانمی جوان و محصل شوهر دار می گوید: "شوهرم باید خرج مرا بدهد، چون من خودم را در اختیار او می گذارم". بیان چنین جمله ای برای آن دختر جوان بسیار عادی است و او این گونه تربیت شده که فکر می کند زن وسیله ای لذت بخش برای مرد باید باشد و مرد در قبال همخوابگی با زنش مخارج او را می دهد! در حالیکه این طرز اندیشیدن غلط را باید از مغز چنین زنانی بیرون کشید و بدور انداخت. در واقع اگر زن فقط خانه دار باشد، همان اندازه که شوهرش، در بیرون کار می کند، او نیز در منزل کار خواهد کرد. بویژه اگر فرزندی داشته باشند، کار زن چندین برابر کار مرد خواهد بود. این را بعضی از زنان بنا به عادت و تعلیم و تربیت غلط، نمی دانند. اگر زن در بیرون کار کند باز کارش دوبرابر مردش خواهد بود، زیرا بنا به عادت در منزل نیز برخی از زنان بیشترین کارهارا انجام می دهند. دربعضی ازخانواده های مدرن اروپائی که زن و مرد هر دو شاغل اند، اگر مرد به عنوان مثال کرایه آپارتمان و پول برق و تلفن و هزینه اتومبیل را می دهد، زن تهیه مواد غذائی و لباس و نظیر آنها را بعهده می گیرد و اگر مرد هزینه مرخصی سالانه را می پردازد، زن نیز هزینه و مخارج بچه هارا برای مسافرتهای مدرسه و غیره تقبل می کند. یعنی یک زن و شوهر مدرن، هزینه هارا بین خود بطور خود کار تقسیم می کنند. پس اگر چنین زنی با شوهرش همخوابگی می کند نه اینکه برای تقبل مخارج زندگی او توسط مرد است، بلکه برای عشق و علاقه خودش به شوهرش است ولذت بردن ازهم خوابگی را بخشی از زندگی زناشوئی می داند. درکتاب بدرستی آمده و پرسش شده که: "چگونه باپول ازدواج کنید"؟ این تیتر یک آگهی است که توسط یک روان شناس در شهر ساندیاگو، برای جمع آوری شاگرد، به روزنامه ها داده است. در شهرنیویورک، هم شغل این خانم کلاسی را اداره می کند، زیرنام "ازدواج موفق" که نویسنده کتاب ترجمه تحت الالفظی ازدواج به بالارا آورده است. ذکر این نکات به این دلیل درست است، چون نشان داده می شود که چگونه تربیت در جامعه، زن را به عنوان کالا معرفی می کند! این روانکاوان به دختران جوان آموزش می دهند که چگونه برای کالای خود مشتری بیابند! (ص 19 کتاب). در واقع کتاب به نقش مخرب رسانه ها در شکل گیری شخصیت دختر و پسر جوان می پردازد و تنهاچیزی که به دختران ازاین طریق آموزش داده می شود، هرچه سکسی بودن و زیبا بودن است و عرضه کالای خود ببازار است و به پسران می آموزد که خود را برای اداره کشور و فراگیری علم و دانش آماده کنند. در کتاب بعد از آوردن سندی چند و آمارهای دقیق، می خوانیم: "آنها که می آموزند یا به عبارت بهتر آموزش داده می شوند که تمام نیروی شان را برای هرچه زیباتر و سکسی تر کردن خود بکار برند چه کسانی اند؟ جز زنان و دختران؟ و آنها که آموزششان این است که از طریق ورزشهای گوناگون قدرت فیزیکی خودرا پرورش دهند، با بازی با وسایل پیچیده ای چون ماشین و ترن و با نقاشی خودرا سر گرم کنند، از طریق تمرین با هواپیماهای جنگنده و آتش لیزر آموزش زنده ماندن را ببینند، اطلاعات خود را در مورد زمین، تاریخ، و علوم بالا ببرند، بیآموزند که چگونه در مورد هر کاری ابتدا اطلاعات کافی بدست آورده و بعد حرکت کنند و چگونه قهرمان و حل کننده مشکلات دیگران شوند چه کسانی اند؟ جز مردان و پسران جوان؟ جز آنان که قرار است صاحبان آتی جامعه شوند"؟ (صفحه 86 کتاب). من خواندن این کتاب را به همه جوانان میهنم بویژه به دختران قهرمان توصیه می کنم و در هر جائی که زندگی می کنید مدافع مجلات آوای جوانان (تین وویس) و نظیر آن را باشید. من بارها گفته و نوشته ام اگر در جامعه ای شانس و امکانات مساوی در اختیار دختران و پسران گذاشته شود و والدین و مدرسه و رسانه ها با یک چشم به فرزندان نگاه کنند، بدون شک دختران در بیشتر زمینه های زندگی حدودا ده سال از پسران پیش اند. یعنی یک دختر 20 ساله حدودا مانند یک پسر 30 ساله فکر می کند و می تواند دربحثهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی، ادبی و غیره هم صحبت و هم تا باهم باشند. لایق ذکر است که بخش دوم کتاب از صفحه 120 اختصاص دارد به "زن برده خانگی" بیشتر رفتار با زنان در کشورهای جهان سوم و اسلامی است.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 2 ماه مه 2011
دکتر گلمراد مرادی
g-moradi@t-online.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد