logo





امروز

پنجشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۲۸ آپريل ۲۰۱۱

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
نور خورشید چشم بی تابیم را می زند
پر می کشد
و دلم ریش ریش می شود
باز هم در دست آینه سیب دیگری است امروز
اما من پٌرم
از هزار طعم عسل
هزار رنگ موم کندوی خیالم
که از سقف ترک خورده ی دیشب آویزان بود
از کنار شنبه ای دیگر
آرام می گذرم
شانه ام به شانه اش می خورد
صدای غرغرش را می شنوم
ساعت هم طرفداریش را می کند
و نوچ نوچ کنان می رود
اما مثل سایه بان روی ایوان
سرم را به دیوار نفهمی نزدیکم می کوبم
پرده حالش بد می شود و ناگهان بر زمین می افتد
پنجره هم صورتش را برمی گرداند
چهره اش کدر شده
دستان دررا باز میکنم
تا موقع برگشتن
در آغوشم گیرد
آنقدر هر صبح تا شب
منتظرم مانده
که زیر پایش
علفهای بیهودگی هم با هرزگی نگاهم می کنند
دٌم خیابان را به پشتم گره می زنم
تا راه برگشتم را گم نکنم
حافظه ام موقع رفتن خط خطی ست
و موقع برگشتن
نگاه بچه های کلاس آنقدر آن را لیسیده
که برق می زند

--------

دوباره محل پروش نسل فردا
پشت میزیکه همیشه دست به سر بوده
حضور و غیاب هر روزه
تن ها همه حاضرند
و سرها غایب
پی طبیبی ارزان برای مادر
اشک ریزان سر مزار پدر
روبرو ناخن ناباوری صحنه ی قتل همسایه را می جود و
دیگری قورت می دهد
همه حاضرند
من نیز هم
اعداد روی دفترها صف می کشند
و دلها پشت دلهره
درس امروز:کاشت و برداشت
مثل دیروز است
نکته اش حالاست
شکمها هنوز برآمده
حاصلش را زودتر از فردا
با اشک درو می کنند
زنگ آخر
دٌمم را روی کولم می گذارم
و به آغوش در باز می گردم
امروز علفهایش بلندترشده اند
چای آغشته به تمام عبورها
سرد و سیاه است
سپیدی شیرین اما گوشت تلخ هم دربین آنها سردرگم
نفس می کشد
سیب دست آینه را گاز می زنم
همه جا تاریک است
چشمانم را برمی دارم
و امروز را می بینم

ایران -اردیبهشت 90

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد