با نو ترانه
روشنایی بیداری فردا را می خوانم
و
آنگاه که تو را صدا می زنم :
وقتی ستاره ام بودی ،
در آسمانم بودی ؛
وقتی ترانه ام بودی ،
در صدایم بودی ؛
وقتی نگاهم بودی ،
همراهم در جاده خلوت روحم بودی ؛
وقتی در کنارم بودی ،
جان پناه هراسم بودی؛
وقتی بهارم بودی ،
شکوفه های درخت باغم بودی ؛
وقتی گرمخانم بودی ،
گرمی دلم بودی؛
وقتی تورا می خوانم ،
سیم های گیتارم ترانه تو را دوست دارند بخوانند؛
وقتی تو را صدا می کنم ،
صدای مهربانی تو را صدا می کنم ؛
وقتی تو را دارم ،
اندوه ها و بیم ها را ندارم ؛
وقتی خودم را به تو می سپارم
دلم را به بی انتهایی عشق می سپارم
تا
سرشار از شوق زیستن شوم ؛
وقتی تو هستی ،
تنهایی دیگر نیست ،
آنچه هست ،
چراغ تو ست ،
که شب ها خانه ام را روشن می کند ؛
وقتی باهم
آزادی را
در بن بست بی عدالتی صدا می زنیم ،
و
این ترانه را می خوانیم ،
با آزادی بن بستی نیست در زمین!
آنچه هست فردا زمین ،
عدالت در خانه مشترک آزادیست ،
و
در آغوش آگاهیست .
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد