سال،
سالِ اشکِ پرنده بود
سالِ فریاد آب
و درد- سال خون و خنجر،
سال خاکستر!
سال بی پناهی تصویرها
آنسوی میله ها!
مادران،
رودخانه ی اشک را،
تا دریاچه ی خاوران
پارو زدند
و لبخندی
پهنای شب را نپیمود.
چراغ،
تاریک ایستاد
و جوانان
آرزوی سبزستارخان را
چون درفشی واژگون
بر دوش کشیدند،
یک سال آزگار
ما مرگ خویش رابه تماشا
نشستیم،
در پاییز پروانه
و.....گل!
سال خون
سال بی شگون
سال انفجار کابوس
در بامداد رویا.
سال بی ماه و بی تقویم.
اکنون سپیده ای دیگر...
و تیغ آفتاب.
آیا باز
در چشم انداز
بهارِ خون سُهرابان؟
فروردین نود
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد