صحنهٌ يک
مسکو. غروب تيرهٌ زمستان. بزودي ساعت شش خواهد شد. آپارتمان هرمن. يک اطاق خودماني که در آن همه چيز حکايت از زندگي شاد و عاشقانهٌ يک زوج دارد. بيرون، در پرتو چراغهاي خيابان، برف سنگيني ميبارد. تانيا يخ کرده و شاد، در ورودي در ميايستد. کتي از پوست بتن دارد و چوبهاي اسکي پوشيده از برف را حمل ميکند. دوسيا، يک دختر ريزنقش، با بيني پهن، جدي، حدوداً هيجده ساله، به استقبال او ميدود.
متن کامل نمایشنامه در فرمات PDF