جنش سبز باید به فکر تهیه منشوری دیگر باشد، منشوری که ایران را به سوی یک جمهوری اسلامی دیگر سوق ندهد و با نشان دادن رخسار تازهایی از رهبران جنبش سبز، هم سویی خو د را با سکولاریسم نشان دهند. درغیر این صورت دیر یا زود رهبران جنبش سبز خود را در رویارویی با سکولاریسم میبینند و سکولاریسم هم منشوری را برای شرکت در جنبش سبز به رهبران جنبش سبز ارائه خواهد داد که در تغییرات اتی ایران باز گشت یک رژیم دیگر اسلامی را برای حاکمیت غیره ممکن بداند، و ضمینه را برای یک سیستم آزاد و سکولار در ایران آماده بکند. | |
امواج عتراضات گسترده مردم کشورهای خاور میانه و اسلامی برای آزادی، دمکراسی و کسب زندگی بهتر، و حرکت نسیم این امواجها به سوی ایران، جمهوری اسلامی را که در گرداب بحرانهای درونی خود سالهاست دست و پا میزند، دچار آشفتهگی فکری، سیاسی و بحران حکومتی بیشتر کرده است. هراس حاکمان رژیم از امواج قیامهای اجتماعی در خاورمیانه آنها را ناچار کرده است تا رژیمی را که دهها سال است با سرکوب، ارعاب و طنیدن زندانهای خود از فعالین سیاسی، مدنی، فرهنگی، مذهبی و دیگر میلیتهای ایران زنده است در لبه پرتگاه ببیند و برای نجات آن به هر جنایاتی که برایشان مقدور است علیه مردم کشور خود پناه ببرند. امروزه دیگر پایههای ائیدولۆژیکی جمهوری سلامی که سلاح نیرومند این رژیم برای فریب دادن قشری از جامعه بود از هم گسسته است. این رژیم که از این سلاح ائیدولوژیک خود تا مدتهای مدیدی برای تعیین تکلیف کردن با مخالفان خود از آن استفاده لازم را میکرد، چه بسا با اتکا به آن بیشرتین تعیین تکلیفها را برای تثبیت حاکمیت ائیدولوژیک و سیاسی خود در قبال مخالفان سیاسی خود در خیابانها میکرد، امروز دیگر پایههای ائیدولوژیکی این رژیم در هم ریخته است و رژیم از مشروعیتی برخوردار نیست که بتواند که در پیج و خمهای سیاسی، و بحرانهای اقتصادی و غیره به آن پناه ببرد. پناه بردن رژیم به کشتار و فریب،و نیرنگ نمیتواند دیوارهای ائیدولوژیکی که تاریخ مصرفشان به پایان رسیده است از فروپاشی نجات دهد. در واقع هر گونه پیشرفت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، غیره با داستان سرایی ارتجاعی تضاد بنیادی دارد و این تضادها با کل سیستم ارتجاعی که پایههایش با مجموعهایی از قوانین قرون وسطایی سر هم انباشته شدهاند متغایر است. تن دادن رژیم از یک طرف به آزادی و دمکراسی به معنای از بین رفتن ائیدولوژی اسلامی به سبک جمهوری اسلامی در ایران نه تنها خود رژیم بلکه نوچههای آن را در کل منطقه دچار از هم پاشی فکری و ائیدولوژیکی خواهد نمود و به عبارت دیگر پایان تاریخ آنها آغاز خواهد شد، و تاریخی نوین از نسلی نوین برای شکل دادن به یک جامعه نوین آغاز خواهد شد که این تاریخ فرهنگ سیاسی، اجتماع و اقتصادی مدرن و امروزی را به همراه خواهد داشت که برای از بین بردن تبعیضات در جامعه ایران قدم بر میدارد. برای نسل نوین آزادی و دمکراسی خواه امروزی در ایران زندگی بهتر، آزادی سیاسی، فرهنگی و عدالت اجتماعی افق رسیدن به مطالبات و خواستههایشان است ، این مطالبات هم نمیتواند در یک حاکمیت سیاه مذهبی و ائیولوژیکی بر آورده شوند. "ما فرزندان رمضانیم، اقطصاد مال خر است، آویختن کلید دروازه بهشت به گردن جوانان کم سن و سال" به عنوان تجربهایی از یک دوران سیاه و عدم نا آگاهی که بانی آن با جمهوری اسلامی تداعی میشود تبدیل به جوکهای کوچه بازاری شدهاند، و جای خود را به رادیکالیسم و آزادی و عدالت خواهی در میان نسل تازه داده اند. این روند همان روندی است که کنکاش جدیدی را در میان نسل امروزی جامعه ایران بر انگیخته است و این نسل هر چه پیش میرود در مسیر خود به جای سجده بردن در مقابل دریایی از عکسهای بت نما خواستههای مدرن و عدالت خواهانهایی را همراه خود دارد و برای به اجرا در آوردن آنها فداکاریهای قابل ستایش از خود نشان میدهد.
بیش از سه ده است جمهوری اسلامی با استفاده از خرافات مذهبی و ائیدولوژی خشک و افراطی مردم ایران را در بدترین شرایط زندگی قرار داده است هر فریاد آزادی و عدالت خواهی را برای بدست آوردن ابتدایی ترین حقوق انسانی و زندگی بهتر را با اتکا به ائیدولوژی افراط گرایانه و عقب مانده و سرکوب، پرچمداران آن را زندانی، اعدام یا سر به نیست کرده است.
مردم ایران بیش سی سال تجربه سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام را دارنددر طول این سی سال نه تنها از مبارزه علیه رژیم باز نه ایستادهاند بلکه هر روزه بر عظم اراده خود در مبارزه برای به دست آوردن خواستههایشان راسختر شدهاند. از طرف دیگر رژیم تمام دوران حاکمیتش مملو از سرکوب، كشتار زندان، اعدام و شکنجه فعالین جنبشهای آزادی و دمکراسی خواهانه ایران است و خود رژیم هم به خوبی پی به این برده است که هیچ یک از شیوههای سرکوب او نتوانسته است مردم را از مبارزه علیه خود باز دارد. اگر چه رژیم به دنبال اعتراضات گسترده اخیر مردم ایران، موج تازهایی از کشتار و سرکوب علیه مردم ایران راه انداخته است ولی خود رژیم هم از ابتدای امر به این واقعیت پی برده است که این تکرار تاریخی پر از جنایات رژیم علیه مردم ایران است، و مردم ایران آن را تجربه کرده اند.
امواج جدید حمله رژیم به رهبران و فعالین جنبش جنبش سبز و دمکراسی خواه مردم ایران!
به دنبال اعتراضات گسترده مردم ایران خصوصا 25 بهمن که به فراخوان جنبش سبز راه اندازی شد رژیم وارد مرحلهایی جدید از قمار سیاسی شد که علنا خود را بازنده آن میدانست و این شکست سیاسی از هات وهوی کردنهای رهبران مرتجع جمهوری اسلامی و تهدید و حکم صادر کردن برای رهبران جنبش سبز به خوبی وحشت رژیم را از آینده سیاه خود نشان میداد.
رژیم کشتار و جنایت اسلامی که از همان ابتدا پایههای خود را بر اساس قوانین شریعت، با حمله به کردستان و قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 که آشکارا چهره جنایت علیه بشریت را نشان میداد تا به امروز مرزی برای اعدام زندانیان سیاسی قایل نشده است. اساسا ادامه حاکمیت خود را مشروط بر این جنایتها میداند. جنبش آزدیخواهی مردم ایران و خصوصا جنبش مردم کردستان در عرض بیش ازسه ده اقتدار حاکمیت رژیم شاهد فرمانهای پی در پی مستبدین حاکم در ایران از خمینی گرفته تا خامنهای و دیگر مریدانشان گرفته علیه مردم آزادی و دمکراسی خواه ایران بوده است. چه از آنجایی که فرمان حمله به کردستان و قتل عام این مردم را صادر میکنند و چه از آنجایی که فرمان قتل عام زندانیان سیاسی خصوصا کمونیستها، چپها، مجاهدین و دیگر زندانیان سیاسی را به صورت دسته جمعی صادر میکند و چه از آنجایی که به صورت احاد افراد، قتلهای زنجیرهایی و غیره طرح و پلان برای سر به نیست کردن فعالین سیاسی، حقوق بشر، کارگران، زنان ، مدنی وغیره میریزد و فرمان اجرای آن را صادر میکنند. امروز دیگر زمام داران مرتجع رژیم بر این امر واقفند که علی الرغم بیش سه ده کشتار سرکوب و کشتار طیف مترقی و عدالت خواه مردم ایران، این رژیم نه تنها نتوانسته است جلو مبارزات عدالت و دمکراسی خواهانه این مردم را بگیرد بلکه از طرف دیگر شکم رژیم دستی علیه او بیرون آمده است به نام جنبش سبز که ادعای میراث پاسداری از پیکره بنیادهای اسلامی را میکند. جنبش سبز اگر چه در اساس خواهان تغییر اساسی و بنیادی رژیم نیست یعنی در واقع هم نیتواند باشد ولی مطالباتی را مطرع میکند که مطالباتی همگون با مطلابات جنبش دمکراسی خواهی در ایران هستند و رهبران آن هم کوشش میکند برای مقطع کنونی، موقت هم که شده باشد خود را نوعی از جنبش دمکراسی خواهی تلقی بکند و یا جنبش سبز را مرتبط با آن بداند. خود این جنبش هم تا زمانی که خود را هم گام با جنبش دمکراسی خواهی قلمداد کند قابل پشتیبانی است.
باین این وصف رژیم امروز پایههای ائیدولوژیک خود را از هر زمان لرزانتر میبیند. سران رژیم به خوبی میدانند که اگر رژیم مبتنی بر ائیدولوژی خشک و افراطی مذهبی آنها سرنگون شود به معنای شکست صرف یک رژیم سیاسی در ایران نیست بلکه به معنای خواندن فاتحه ائیدولوژی مذهبی در ایران خواهد بود که قدمتش به شاه اسماعیل صفوی بر میگردد، و ظهور امام زمان را فقط در فیضیهها باید جستجو کرد.
عروج جنبش دمکراسی خواهی و برابری طلب در خاور میانه، گسترش جنبش دمکراسی طلبی در ایران و بیرون آمدن دستی دیگر علیه رژیم از شکم خود رژیم تحولاتی هستند در کنار دیگر بحرانهای رژیم، که رژیم را در یک سراشیب تند به سوی دره قرار دادهاند.
عربده کشیهای سران رژیم از خامنهای گرفته تا مهدی کنی و اعضای مجلس خبرگان گرفته، تا موش مردهی همچون پاسدار قاسمی که پی در پی خواهان محاکمه و مجزات و اعدام مخلفان سیاسی خود که این حضرات آنهار "سران فتنه" مینامند به خوبی نبودن پایگاه اجتماعی رژیم در میان مردم ایران مخصوصا تهران را به نمایش میگذارد. همانطور که مزدور قاسمی عربده میکشد و میگوید: " اگر به سرکوب و کشتار و اعدام دست نزنیم مردم محروم ایران، جنوب شهریها، میدان شوشیها، ود یگر مناطق محروم تهران و سایر شهرستانهای ایران علیه ما قیام میکنند و اون وقت زمانیست که ما باید چمدانها را ببدنیم فرار کنیم.."
تودههای مردم ایران امروز یک اتحاد همه جانبه اعم از همه اقشار و طبقات ایران علیه رژیم اسلامی تشکیل دادهاند این اتحاد به نوعی همه احاد مردم ایران را متوجه خود و مبارزه جبهه دمکراسی خواهی علیه رژیم برای کسب آزادی و دمکراسی کرده است. رژیم هم به خوبی میداند که مردم به خیابانها آمدهاند و بازگشتشان به خانههایشان تا به دست آوردن خواستههایشان دشوار است. رژیم به این امید است تا بتواند با سرکوب، زندانی کردن، اعدام و شکنجه و کشیدن حصار به دور امکان های مسکونی مخالفان خود و قطع هر گونه امکانت ارتباطاتی و رفاهی رهبران این جنبش، موجی از ترس و وحشت در میان مردم ایران راه بیاندازد و به این صورت قیام مردم ایران را علیه خود متوقف کند. یا به قول پاسدار قاسمی این تنهاه راهی است که مانع بستن چمدانها و تراشیدن ریشهایشان از ترس مردم ایران خواهد شد.
پس بنا به دلایل ذکر شده من فکر میکنم :
1- رژیم مشروعیت سیاسی و ائیدولوژیکی خود را در میان مردم ایران از دست داده است، این رژیم که تا مدتهای مدیدی از بدو سر کار آمدنش از یک طرف در تلاش بود برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت ائیدولوژیکی و سیاسی خود در خیابانها با کشاندن اقشار نا آگاه مردم ایران و با استفاده از وابستگی خشک مذهبی آنها رای اعتماد کسب کند و از طرف دیگر با کشتار و سرکوب مخالفان سیاسی خود حاکمیتش را تثبیت کند. امروز دقیقا عکس آن دارد رخ میدهد بدین معنا که رژیم پایههای ائیدولوژیکیاش درهم فروریخته است و پیش بینی یک سیتم سکولار، مبتنی بر آزدیهای سیاسی و اجتماعی میشود. در عصر تکنولوژی مدرن ارتباطاتی غیره ممکن به نظر میرسد که با سرهم کردن یک مشت خرافات و انداختن پیغام به چاه چمکران، به جای تامین زندگی بهتر از رشد آگاهی و مبارزه مردم برای آزادی و عدالت اجتماعی و درس گرفتن از تجربیات دیگر هم نوعانشان در جهان جلو گیری کرد، این روند همان روندی است که رژیم اسلامی را به سرنوشت دیکتاتورهای هم نوعش تبدیل خواهدکرد. ( تاریخا سرنوشت رژیمهای ائیدولوژیک و دیکتاتور هم چیز غیر از این نبوده است) در واقع مردم ایران امروز با مبارزه برای یک سیستم سیاسی آزاد، تعیین تکلیف خود را در خیابانها با ائیدولوژی اسلامی و سیاستهای ارتجاعی و ضد بشری او کردهاند و تنها تا جرقههای آینده رد و برق قیام مردم ایران، اینها میتوانند پشت بلند گوهای تسخیر شده فرمان کشتار صادر کنند.
- بیش از سه ده سرکوب، کشتار، اعدام، زندانی کردن و سر به نیست کردن و غیره مخالفان سیاسی خود، کارگران، زنان، نویسندگان، دانشجویان و دیگر اقلیتهای ملی و مذهبی و رهبران و فعالین آنها، نه تنها نتوانسته است مردم ایران را از مبارزه باری کسب آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی باز دارد بلکه امروز با صفی متحدانه تر و تلاش برای تشکیل جبهه دمکراسی خواهی علیه رژیم، مبارزات آنها را منسجمتر نموده است.
2- بحرانهای شدید اقتصادت، سیاسی، فرهنگی اجتماعی و از اینها فراتر اختلافات شدید درون حاکمان رژیم و عدم توانیی رژیم در حل این بحرانها از یک طرف، وضعیت اقتصادی مردم ایران و نیز سرکوب «گسترده» معترضان از طرف دیگر، کوچکترین جرقهایی را میطلبد که به یک انفجاری بزرگ (در ایران) تبدیل شود. بخصوص تورم و وصعیت اقتصادی کنونی، ایران را به سوی تورم و بحران اقتصادی بیشتر سوق میدهد که وقوع این انفجار را نزدیکتر میکند.
3- امواج رویدادها و قیامهای کشورهای حوزه خاورمیانه و عربی یکی پس از دیگری علیه دیکتاتورهای حاکم در این کشورها در راستای زندگی بهتر، دمکراسی و آزادی امواجهایی هستند که حاکمان رژیم اسلامی ضربه فرکانسهای آن را لمس کردهاند و تودههای مردم ایران در انتظار نیسمهای آن هستند.
4- ابراز وجود جنبش سبز سر آغاز یک جنبش نوین علیه رژیم، بیرون آمده از شکم خود رژیم بود، که به نفی سیاستهای جناح تندرو و اصولگرای درون حاکمیت رژیم بود و در کل ادامه چنین سیاستهایی را به ضرر منافع اسلام سیاسی در ایران میدانست. من فکر میکن "رهبران جنش سبز خود را نجات دهندگان حاکمیت اسلام سیاسی در ایران میدانند بر همین بستر است که خواهان سرنگونی تام کام رژیم جمهوری اسلامی در ایران نیستند بلکه خواهان جابجایی قدرت به نفع خود هستند." زیاد به حاشیه بحث خودم نمیرم و اگر عمری باشد ارزیابی از جنبش سبز را به وقتی دیگر موکول میکنم.
هم رهبران جنبش سبز و هم رهبران جناح مرتج و جنایتکار حاکم به خوبی بر این امر واقفا که ائیدولوژی اسلامی شکست خورد است و میدانند که ردایکالیسم، شعور سیاسی و غیره مردم ایران به ویژه نسل امروزی به درجهایی از تکامل سیاسی رسیده است که حاضر نیستند پای منبر داستان سرایهای حاکمان جهل و خرافه بشینند. این نسل همان نسلی نیستند که در اوایل دههای 60 پای سخنرانیهای خمینی مینشتند و از اینکه خمینی با افتخار میگفت " حضرت علی در یک روز 700 نفر از دم تیغ گزرانده است ماهم باید این کار بکنیم " لبیک بگویند اشک بریزند. مردم ایران امروز خواهان عدالت اجتماعی، آزادی سیاسی، فرهنگ، اجتماعی، دمکراسی و حقوق مساوی زن مرد، لغو حکم اعدام و غیره هستند. این مطالبات هم با بنیههای ائیدولوژی اسلامی مغایرت دارند در واقع طرح این مطالبات و قبول کردن این مطالبات از طرف نسل امروزی مردم ایران یعنی شکست ائیدولوژی اسلامی که قیمتش برای حاکمان اسلامی و حتی رهبران جنبش سبز خیلی گزاف است.
پیشتر اشاره کردم که جنبش دمکراسی خواهی برای سر نگونی رژیم در ایران مقولهایی تازه نیست و این جنبش در تمام مقطع حاکمیت رژیم کم و بیش خود را نشان داده است و هر بار هم با سرکوب های خونین از طرف رژیم مواجه شده است، ولی اینکه چرا بیرون آمدن جنبش سبز سر آغاز جنبشی نوین علیه رژیم است؟ من فکر میکنم این جنبش آنچنان بحران سیاسی و جو بی اعتمادی را در درون حاکمان رژیم بوجود اورده است که رهبران رژیم حتی فاقد اعتماد به خانواده و بچههای خود شده اند. برای رژیم و خصوصا شخص خامنهای بسی جای نگرانی و سوال است" که چه شد هم رزمان ما که تا دیروز با هم جنبشهای کارگران، زنان، دانشجویان، نویسندگان، دیگر میلیتها و مذاهب و غیره را در ایران سرکوب میکردیم و باهم چوبههای اعدام، شکنجه و زندانهای مخوف برای فعالین آنها می ساختیم و چه بسا هزاران نفر از مخالفان خود و مردم آزادیخواه ایران را با هم شکنجه و اعدام کردیم، امروز علیه ما در جبهه مخالف ما قرار گرفتهاند و خود را هم گام با جبش دمکراسی خواه ایران قلمداد میکنند." این ترس سران رژیم از جنبش سبز، اساسا ترس از جنبش سبز به طور اخض نیست بلکه هراس آنها از هم گامی جنبش سبز حتی اگر مقطعی هم که شده باشد، با جنبش دمکراسی خواهی است که ثبات و شیرازههای ائیدولوژیکی رژیم را در هم فرو ریخته است. سران رژیم این وحشت خود را با با زبان مزدور قاسمی اینگونه ابراز میدارد. مزدور پاسدار قاسمی در سخنرانی بعد از 25 بهمن خود در مورد جنبش سبز میگوید: " جنبشهای دیگر وجود داشته اند، مگر این همه چپ، این همه کمونیست، این همه سوسیالیست و بچه مجاهد و جوجه سلطنت طلبها کجا رفته اند، ما کشتیم، زندانی کردیم، شکنجه و سر به نیست کردیم، ولی خوب! باز هم هستند و اعتراض میکنند منتظر فرصتند که برایشان پیش بیاد تا رژیم را سرنگون کنند، برای ما هم جای تعجب نبود ولی شما چه، شما که از بچه بالا شهریها هستید و اسم خودتان را جنبش سبز گذاشتهاید، شما که از ما بودید آلان چه اتفاقی افتاده است که به جبهه مخالف ما پیوستهاید و غیره...." اینها واقعیاتی هستند که وحشت سران رژیم را از عدم انسجام سیاسی و فکری در درون اصولگرایان حاکم و عدم اطمینان به هم دیگر را نشان میدهد. این همان روندی است که با ابراز وجود جنبش سبز علیه رژیم میتوان نام جنبشی نوین علیه رژیم را به آن نهاد.
اگرچه منشور جنبنش سبز منشوری است که جنبش سبز و آینده قدرت سیاسی جنبش سبز را به خوبی در تقابل با سکولاریسم تشریح کرده است و رهبران جنبش سبز خواهان نوعی دیگر از حاکمیت مذهبی(اسلام سیاسی) هستند اما این جنبش هم تا همین حد تا هر مقطعی که خود را همگام با جنبش دمکراسی خواهی بداند قابل پشتیبانی است. تعیین شعارهای مذهبی از جانب شورای هم آهنگی جنبش سبز به جای شعارهایی که حکایت از رادیکالیسم و سکولاریسم داشته باشند، مستقیما به معنای ضدیت رهبران جنبش سبز با سکولاریسم تلقی میشود. شورای هم آهنگی جنبش سبز شعارهای سکولار تظاهرات پیشین را که از جانب همه برهبران سبز ، تحمل میشدند: جمهوری ایرانی، مرگ بر ولایت فقیه و ولی فقیه، نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران .. امروز دیگر شورای هماهنگی، خودشان قرار گذاردهاند که شعارهای تظاهراتهای آینده را تغییر دهند و رنگ و بوی تماما مذهبی به آن بدهند. چند نمونه از شعارهایی که شورای هم آهنگی جنبش سبز در تظاهراتهای اخیر سر داده اند: یا حسین میرحسین – یا مهدی شیخ مهدی ... را بیرون دادهاند ولی صحبتی از ولی فقیه نیست. یعنی در واقع امر اسلامی کردن شعارها در دستور کار شورای هم آهنگی جنبش سبز است. جمهوری اسلامی با بیش از سه ده شعارهای مذهبی و ارتجاعی که گاها رهبران امروز جنبش سبز در دیکته کردن آن به مردم نقش اساسی داشتند در حال فرو پاشی است.
سکولاریسم هم دلیلی ندارد از آنچه که میخواهد کوتاه بیاید، مبارزات تودههای به جان آمده ایران هم برای یک سیستم سکولار آنچان فضای سیاسی را به بار آورده است که رهبران جنبش سبز را ناچار به تحمل شعارهای سکولار کرده است، که از میدان بدر بردن این شعارها غیره ممکن است.
جنش سبز باید به فکر تهیه منشوری دیگر باشد، منشوری که ایران را به سوی یک جمهوری اسلامی دیگر سوق ندهد و با نشان دادن رخسار تازهایی از رهبران جنبش سبز، هم سویی خو د را با سکولاریسم نشان دهند. درغیر این صورت دیر یا زود رهبران جنبش سبز خود را در رویارویی با سکولاریسم میبینند و سکولاریسم هم منشوری را برای شرکت در جنبش سبز به رهبران جنبش سبز ارائه خواهد داد که در تغییرات اتی ایران باز گشت یک رژیم دیگر اسلامی را برای حاکمیت غیره ممکن بداند، و ضمینه را برای یک سیستم آزاد و سکولار در ایران آماده بکند.
فایق محمودی 14-03-2011
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد